پاورپوینت کامل شهود شهیدان ۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شهود شهیدان ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهود شهیدان ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شهود شهیدان ۱۴ اسلاید در PowerPoint :
۱۴
مجید روضه خوان شده بود
هر روز وقتی هوا خیلی گرم می شد، نزدیکی های ظهر مجید یک بطری آب معدنی برمی داشت و
من هم یکی، و راه می افتادیم توی دشت. عراقی ها هم سایه ای پیدا می کردند و استراحت
می کردند. مسئول عراقی ها هم داخل آمبولانس من می نشست. کولر را روشن می کرد و
رادیو گوش می داد و چرت می زد. کسی کاری به کار ما نداشت. آخر توی این هوا کسی
نمی توانست زیاد از محل کار فاصله بگیرد.
هر روز وقتی برمی گشتیم، بطری من خالی بود، اما بطری مجید پر بود. لب به آب نمی زد.
همش دنبال یک جای خاص می گشت. تو این گشتن چیزهای جالبی دیدم که بعداً در خاطرات
دیگر اشاره می کنم، اما مجید دنبال چیز دیگری بود.
نزدیک ساعت یازده بود. روبه روی یک تپه خاک معروف به «کله قندی» با ارتفاع هفت تا
هشت متر نشسته بودیم و دید می زدیم که مجید بلند شد. خیلی حالش عجیب بود. تا حالا
مجید را این طور ندیده بودم. هی می گفت پیدا کردم. این همون بلدوزره و…
یک خاکریز، جلوی خاکریز سیم خاردار، روی سیم خاردار دو تا پیکر شهید که به سیم ها
جوش خورده بودند و پشت سر آنها چهارده تا پیکر دیگر. جمعاً شانزده شهید.
مجید بعضی از آنها را به اسم می شناخت. مخصوصاً آنها که روی سیم خاردار خوابیده
بودند. جمجمه شهدا با کمی فاصله روی زمین افتاده بود. مجید بطری آب را برداشت، روی
دندان های جمجمه می ریخت و گریه می کرد و می گفت: بچه ها! ببخشید اون شب بهتون آب
ندادم. به خدا نداشتم. تازه آب براتون ضرر داشت و… مجید روضه خوان شد و …
سربند مقدس
خیلی مغرور بود. به نیروهایش دستور داده بود در ظرفی که ایرانی ها آب می خورند حق
آب خوردن ندارند. همکلام شدن با نیروهای ایرانی خشم این افسر عراقی را در پی داشت و
موقع خوردن غذا، کسی را که با ما حرف زده بود، با سلاح و تجهیزات به دورترین نقطه
می فرستاد و از نهار خبری نبود.
سوار ماشین که می شد انتظار سلام داشت و تازه جواب سلام هم نمی داد و…
ما هیچ کلاس اخلاقی برایش نگذاشتیم، اما…
روزی به من التماس می کرد که حاجی تو را به خدا این سربند رو امانت به من بده. من
همسرم بیماره. به عنوان تبرک ببرم، ب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 