پاورپوینت کامل شب چو در خواب ببینم به تبسم لب تو ۲۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شب چو در خواب ببینم به تبسم لب تو ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شب چو در خواب ببینم به تبسم لب تو ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شب چو در خواب ببینم به تبسم لب تو ۲۸ اسلاید در PowerPoint :

۴۲

اشاره

من هنوز نبودم تا دست در گردنش افکنم و نرفته از حدیث دلتنگی هایم برایش بگویم. من
هنوز نبودم تا برایش خواهری کنم و در غم فراقش، زینب وار بسوزم و تحمل کنم. من هنوز
نبودم تا ساکش را ببندم و پوتین هایش را واکس بزنم و از او بخواهم که زود برگردد.
آری، تمام دردم از این است که من هنوز نبودم و هرگز او را ندیدم جز در عکسی قاب شده
در دل طاقچه قدیمی.

امتدادیان! سلام

این چندمین نامه من است که برایتان می نویسم با اینکه می دانم نه نوشته ام لایق
نشریه تان است و نه حتی اسمم ـ و این تاکنون برایم ثابت گشته ـ ولی باز برایتان
می نویسم؛ چرا که گمنامی هم برای خودش عالمی دارد.

امتداد عزیز!

بارها و بارها برایت از «اسماعیل» گفتم و هر بار به گونه ای از مثنوی غم انگیز
رفتنش سرودم، هر بار با سوزی گدازنده تر از قبل، از انتظار آمدنش برایت گفتم، اما
انگار قسمت این است که اسماعیل خوبم، تا همیشه ها گمنام بماند و اسمی از او حتی در
نشریه شما که مخصوص او و امثال اوست، برده نشود.

دلم از شما پر نیست. دلم از خودم گرفته است، از اینکه قلم توانایی برای وصف دردانه
گم گشته مان ندارم و زبانم برای بیان رشادت ها و دلاوری هایش بس قاصر و حقیر است و
نوشته ای چنین، جایی در نشریه زیبایی چون تو ندارد. پس ساده می نویسم، ساده و
بی ریا تنها برای خودت. بگذار دیگران از داغ ما چیزی ندانند. برایت می نویسم تا تو
بدانی و به گونه ای زیبا و جذاب و شیوا بر ادامه دهندگان راهشان برسی.

در فرهنگ لغت محدود ذهنم، الفاظی نمی یابم که در شأن فرهنگ عظیم جبهه و فرزندان
خمینی باشد؛ تنها چیزی که می دانم این است:

«جبهه یعنی اسماعیل…

اسماعیل یعنی مفقودالاثر…

مفقودالاثر یعنی…»

آه مفقودالاثر یعنی انتظار. یعنی چشم به راه امروزها و فرداها دوختن، یعنی رفتن و
برنگشتن، یعنی اسماعیل…

اسماعیل یعنی هر آنچه از مادر شنیده ام: دریای معرفت و ایمان، کوه استقامت و شجاعت،
آیینه زلال مهربانی ها، آسمان پاکی ها و خوبی ها، نهایت بندگی و عبودیت…

اسماعیل را تنها پدر شناخت و مادر. فرزندی که پدر در اشعارش چنین خویشتن را سرزنش
می کرد که:

وفایی ز کودک ره عشق گیر

نگر ناب ایمان و سرمشق گیر

اسماعیل ما در سوم آذر ۱۳۴۱ مصادف با ۲۶ جمادی الثانی ۱۳۸۲، شب شنبه، دیده بر این
جهان فانی گذاشت و با وجود سن کم خود، در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی انقلاب
اسلامی، شرکت داشت و همواره پاسدار حریم با حرمت کشور اسلامی مان بود که طبل حمله
کفار بعثی به ایران عزیزمان به صدا درآمد و اسماعیل به اصرار، پدر را راضی کرد و
راهی جبهه های حق علیه باطل گردید.

سال ۱۳۶۰ بود…

آن روز که مادر با چشمی گریان و بغضی در گلو، اسماعیل را برای آخرین بار از زیر
قرآن رد کرد و بدرقه سرزمین نور کرد، من هنوز به دنیا نیامده بودم تا مرهمی بر دل
زخم خورده مادر باشم. من هنوز نبودم که نظاره گر آخرین وداع غمبار مادر باشم.

من هنوز نبودم تا دست در گردنش افکنم و نرفته از حدیث دلتنگی هایم برایش بگویم. من
هنوز نبودم تا برایش خواهری کنم و در غم فراقش، زینب وار بسوزم و تحمل کنم. من هنوز
نبودم تا ساکش را ببندم و پوتین هایش را واکس بزنم و از او بخواهم که زود برگردد.
آری، تمام دردم از این است که من هنوز نبودم و هرگز او را ندیدم جز در عکسی قاب شده
در دل طاقچه قدیمی.

از زمانی که متولد شدم، بی آنکه لایقش باشم، «خواهر شهید»ی بودم که هرگز برادر
ندیده بود. گویند: برادر، مایه افتخار و بال پرواز خواهر است… و من که از همان
ابتدا پر و بالی شکسته داشتم و در میان نامه های خاکی درون صندوقچه قدیمی، دنبال پر
و بالم می گشتم.

راستی از پدر برایت بگویم؛ پدرِ هجران دیده سختی کشیده که از هجر نورِ دیده اش شعر
سرود و بار انتظارش را بر دوش ما گذاشت و برای یافتن دسته گل مفقود شده اش به سرای
باقی شتافت.

و این هم اشعاری چند، از سروده های پدرم، مرحوم حاج حسن وفایی ممقانی، برای فرزند
مفقودالاثرش:

گم گشته

یار یزدان، طلبم، صبر و توانم باشد

آن جگرگوشه گم گشته خطابم باشد

آرزوهای زیادی به سرم بود امروز

روز فقدان تو آغاز کتابم باشد

پاورپوینت کامل شب چو در خواب ببینم به تبسم لب تو ۲۸ اسلاید در PowerPoint

مژده وصل دهد، لیک سرابم باشد

پیش عکس تو کنم گریه به خلوت هر دم

روی زیبای تو گل، اشک گلابم باشد<

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.