پاورپوینت کامل آنان که ما را بیدار کردند، فراموش می شوند ۳۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آنان که ما را بیدار کردند، فراموش می شوند ۳۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آنان که ما را بیدار کردند، فراموش می شوند ۳۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آنان که ما را بیدار کردند، فراموش می شوند ۳۴ اسلاید در PowerPoint :

۲۶

حسین محمدرضایی

اشاره

مادر را با همه خاطرات فراموش شده تنها می گذاریم و برای کسی مانند من همین بس بود،
«دو برادر با نذر حضرت عباس(ع)» به دنیا می آیند. یکی ابوالفضل می شود و دیگری
«عباس» و روزی آنان در کنار هم و در آغوش هم به شهادت می رسند و وقتی پیکر این دو
به نزد پدر و مادری می رسد که عمری از خدا فرزندی خواسته بودند تا عصای پیری آنان
شوند خدا را شکر می کنند.

عجب فضایی! زائران سرزمین سینه سرخان مهاجر هم زار زار گریه می کردند. تا این که
مادر پیری از میان جمعیت برخواست و به سوی شهدای گمنام رفت چشم های گریان که در
هاله ای از اشک صحنه را تار می دیدند او را دنبال می کردند به کجا؟ به کجا؟ رفت و
رفت و در میان شهدای مفقود الاثر شهیدی را بغل کرد درست چون زمانی که فرزند
جاویدالاثرش را در ایام نوزادی بغل گرفته بود و های های گریه سر داد. صحنه قابل
توصیف نبود.

می گوید اگر فرزندان ما رفتند فقط برای این بود که حرف امام زمین نماند. مگر ما از
امام حسین(ع) بالاترین که نخواهیم کاری بکنیم.

روزها یکی پس از دیگری سپری می شوند و مردم هر روز بیشتر از روز گذشته به نظام،
انقلاب مهربانی می کنند. انقلاب و مردم یکی شده اند. امام این مرجع عظیم الشأن
سکان دار حرکت و اتفاق الهی است.

هر روز بر خیل رزمنده ها افزوده می شود و هر کس به دنبال انجام تکلیف خود مسئولیتی
را بر دوش می کشد و در راهی گام می نهد، و صفحه ای را رقم می زند که در تاریخ ایران
به زیبایی آن ایده نمی شود.

یکی فرزند دلبندش را راهی دیار عاشقان می کند، دیگری همسر خود را برای دفاع از کیان
اسلامی بدرقه می کند. آن یکی آخرین نجواها و آرزوهایش را با پدر در میان می گذارد،
آن سوی دختری با چشمان گریان هم مسیر پدر می شود، کمی آن سوتر نوزادی برای آخرین
بار لب های گرم پدر را تجربه می کند» خاطرات دیروزم را بار دیگر مرور می کنم، و بر
حال دوستانی که مرا تنها گذاشته غبطه می خورم با خودم می گویم هیچکس فکرش را هم
نمی توانست بکند که این همه اتفاق و این همه تصویر زیبا روزی تبدیل به سرمایه خواهد
شد و تکرار آن آرزوی محالی می شود که بازیگران اصلی آن همه ایثار و فداکاری و
مجاهدت امروز هم در گوشه و کنار این مرز و بوم موجب پیوند نسل اول و دوم و نسل دوم
با نسل سوم انقلاب می گردد تا در هر کوی و برزن خمیرمایه خانواده ها از پسوند
ایثارگر، جانباز، خانواده شهید و رزمنده برخوردار شود. دو دهه از پایان آن روزهای
طلایی می گذرد و سرنوشت این سرمایه ها هم کم کم به سرنوشت شهدا تبدیل می شوند، گر
چه گردآوری آثار دفاع مقدس در همه زمینه ها و در بخش های مختلف فرهنگی به صورت جسته
و گریخته صورت می گیرد، اما باید زمان را از دست نداد و در گردآوری آثار به هر نحوی
تعجیل کرد. قبل از آنکه همه چیز از دست برود، منظورم از همه چیز شاید حتی یک کلمه و
یا یک اشاره «مادر» و یا «پدر» شهیدی باشد که پرده از حقیقتی برمی دارد که همه
داستان زندگی آن شهید با آن گره خورده باشد.

چندی پیش با تعدادی مسئولان (نمایندگان مجلس، مدیران اجرایی) برای سرکشی به
خانواده های شهدا راهی کوچه پس کوچه های شهر شدیم. به خانه ای رفتیم که دو فرزند
خود یعنی عباس و ابوالفضل را تقدیم انقلاب کرده بود پدر عباس و ابوالفضل روحانی بود
و در تربیت فرزندان نهایت تلاش خود را انجام داده بود و هم اکنون خود نیز بانگ
الرحیل را سر داده و به سرای باقی شتافته است. در خانه تنها مادر پیر آن علمدار
لشکر خمینی با وجود کهولت سن و ناراحتی در ناحیه پا پذیرایمان شد، چقدر صمیمی و
باصفا، با وقار و با صلابت چون مادران همه سرداران و علمداران کربلای ایران و به
ما خوش آمد گفت.

با صدای مادر چای و میوه، در جلوی مهمانان چیده می شود و صحبت از شهدا به میان
می آید، از اینکه چگونه شهدا توانستند «ره صد ساله را یک شبه طی کنند. » و مادر به
تحسین فرزندان شهید خود در انتخاب راه درست می پردازد تا اینکه پس از معرفی شهدا
توسط نماینده بنیاد شهید، راوی آشنایی بیشتر با شهدا را به مادر محول کرد.

مادر سر سخن را باز کرد و گفت: من سر پیری دیگر ذهنم یاری نمی کند تا بخواهم از
گذشته بگویم با این وضع موجود و پای شکسته که خودروی سواری در کنار گلزار شهدا به
پایم را زد ماههاست که پای شکسته را مداوا می کنم دیگر رمقی ندارم که بخواهم از
گذشته بگویم. آنگاه کمی مکث کرد و دوباره گفت: عباس بیشتر بدنبال کمک به اعضای
خانواده و همسایه ها و نیازمندان بود و هرکس احتیاج داشت به کمک او می شتافت.

ابوالفضل هم اهل تهجد و نماز شب بود در سال های اولیه زندگی خداوند هر چه فرزند به
ما عطا کرد پس از مدتی بدلیل بیماری از دنیا می رفتند.

تا یک روز حاج آقا گفت: اگر این بار خداوند فرزندی به ما عطا کند نذر حضرت عباس
می کنم وقتی دو تا بچه بدنیا آمدند حاج آقا آنها را نذر حضرت عباس کرد و بچه ها
ماندند. یکی شد «عباس» و دیگری «ابوالفضل» و سپس آرام گرفت.

هر چه فکر کرد چیزی به مخیله اش نرسید و سکوت بود و سکوت. تا این که یکی از
نمایندگان مجلس سکوت مجلس را شکست و مادر را خطاب قرار داد که این همه مجاهدت برای
حفظ نظام و اطاعت از ولایت فقیه بوده…

و مادر دوباره لب به سخن گشود و گفت: «تربیت بچه ها و ت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.