پاورپوینت کامل جنگیدن من، مثل دوست داشتن شماست ۱۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جنگیدن من، مثل دوست داشتن شماست ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جنگیدن من، مثل دوست داشتن شماست ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جنگیدن من، مثل دوست داشتن شماست ۱۷ اسلاید در PowerPoint :
۱۴
براساس خاطره ای از زندگی شهید غلامحسین برونسی به روایت همسر شهید
فرمان خدا بود؛ نمی شد زمین بزند. باید سر فرزندش را می برید. آماده اجرای فرمان
خداوند شد. چشمان اسماعیلش را بست تا در هنگام ذبح او، عشق و دوستی را بر تکلیف
الهی مقدم نشمارد… و نهایتاً در جبهه امتحان الهی، خداوند از ابراهیم(ع) خشنود
شد.
توی جبهه مسئولیت های مهمی داشت. به همین دلیل زیاد جبهه می رفت. اما تا بعد از
شهادتش، حتی همسرش هم نفهمید که فرمانده بود. اگر از حقیقت رفتار و کردارش
می خواستی برداشت کنی که چه کاره است، آن وقت می دیدی که چهره اش فریاد می زند: «من
بنده خدا هستم، مسئولیتم بندگی خداست». اما فهم همین موضوع هم بینش باز و سعه صدر
می خواست تا تشخیص داده شود. خیلی کم مرخصی می آمد. چند روزی می ماند و بعد علی شیر
خدا، عازم می شد. بین در و همسایه گاهی صحبت منطقه رفتن او پیش می آمد. بعضی از
آشناها به همسرش می گفتند: این شوهر تو از جبهه چی می خواد که این قدر می ره و به
فکر شما نیست؟
یک روز یکی از زن های همسایه گفت: من که می گم شوهرتو از زن و بچه اش سیر شده که
این قدر میره جبهه و پیش شما نمی مونه. زن و بچه اش براش مهم نیست.
یکی دیگه از زن ها با زخم زبون گفت: آخه آدم اگه از زن و زندگیش محبت ببینه،
بالاخره ملاحظه اونها را هم می کنه دیگه. یکی نیست بگه آخه کسی که دلش به حال زن و
بچه اش نمی سوزه، چطور جون دیگرون براش عزیزه که بخواد فداکاری کنه؟ آخه آدم
این قدر بی عاطفه که به جبهه و جنگ و صحنه کشتن آدما، بیشتر از زن و بچه اش اخت بشه
و عادت کنه؟! والله نوبرشه به خدا.
همیشه از این قبیل نیش و کنایه ها از در و همسایه شنیده بود؛ اما این بار بر خلاف
همیشه دلش شکست. یاد روزهای عاشقانه شروع زندگی مشترکشان افتاده بود. سعی کرد مثل
همیشه در برابر این حرف ها خودداری کند. چیزی نگفت. سرش را پایین انداخت و با
چشم های نمناکش به خانه رفت. آن روزها همسرش مرخصی بود. حرف آن زن ها را برایش
تعریف کرد؛ بغض فروخورده درون حنجره، صدایش را می لرزاند. صورتش از ناراحتی سرخ شده
بود. شوهرش به صورت او نگاه کرد. اشک توی چشمش برق می زد. یک صلوات فرستاد و با آهی
سرد «یا زهرا(س)» گفت. آن وقت برای طبیعی جلوه دادن موضوع، خندید و به همسرش گفت:
خانم! می دونی من باید چه کار کنم؟
ـ نه!
ـ باید یک صندلی توی کوچه بگذارم و همسایه ها رو جمع کنم، بعد به همه شان بگم که
بابا! من زن و بچه ام را دوست دارم. خیلی هم دوست دارم. عاشقشونم. اما جبهه
واجب تره.
آنگاه آه کشید. خنده از لبش رفت. توی چشم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 