پاورپوینت کامل کوله پشتی;آن روز دولت کارشکنی می کرد ۱۰۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل کوله پشتی;آن روز دولت کارشکنی می کرد ۱۰۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کوله پشتی;آن روز دولت کارشکنی می کرد ۱۰۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل کوله پشتی;آن روز دولت کارشکنی می کرد ۱۰۴ اسلاید در PowerPoint :

۸

گفت وگو با حجت الاسلام «مهدی طائب»، فرمانده جنگ دیروز و افسر نبرد امروز

حاج مهدی طائب، نامی آشنا برای رزمندگان هشت سال دفاع مقدس به ویژه طلاب و فضلای جوانی است که در کنار این فرمانده جنگ با لباس رزم جنگیده اند. آنانی که طی شانزده سال نبرد فرهنگی به ویژه هشت سال دفاع فرهنگی در دوران حاکمیت دولت اصلاح طلبان، روزوشب خود را به دفاع از آرمان های امام و انقلاب اختصاص داده بودند. از این روحانی رزمنده ای که یادگارهایی از آن جنگ را بر تن دارد به «افسر جبهه حق در جنگ نرم» یاد می کنند.

در اوج فتنه و در میانه «هشت ماه دفاع مظلومانه» رهبری، نظام و مردم در سال گذشته، به منزل و مدرس او رفتیم و بحثی را پیرامون جنگ دیروز و امروز با وی مطرح کردیم.

آن هایی که آن روزها را به یاد دارند به خوبی می دانند که یکی از ویژگی های مناظره ها، مباحثه ها و مصاحبه های آن ایام، گفت وگوهای صریح و بی پرده بود؛ در مصاحبه با حاج آقای طائب نکات بدیع و تازه ای بود که اقتضا می کرد برای انتقال آن به مخاطب، مصاحبه را آن گونه که بوده است به چاپ برسانیم.

تا چه اندازه روزها، ماه ها و سال های جنگ را به یاد دارید؟ در اندیشه ثبت خاطرات آن روزها نیستید؟

بعد از جنگ، همه کارهای ما، درس خواندن و مطالعه بود. شاید اطلاعات سلول هایم تخلیه شده و به جای خاطرات جنگ، اطلاعات دیگری در آن قرار گرفته است . البته در این عالم، برگشت معنا ندارد، انسان در حال ساخته شدن است؛ یا برای جهنم یا برای بهشت. «کل یوم هو فی شأن»؛ خدای متعال هر زمانی در یک شأنی است. آن چه که ساخته شده، به شرط این که تداوم پیدا کند، باقی می ماند. شما اگر آمدید و در مسیر دیگری وارد شدید، بازگشت معنا ندارد، راه جدید وجود دارد. انسان جلو می رود و در آخرت تمثیل پیدا می کند. یعنی ضرورتی هم نمی دیدم که خاطرات جنگم را حفظ کنم، کارهای دیگری اهم بود. هر زمانی کاری اهم است. در آن زمان، جنگ وظیفه ما بود که انجام دادیم، بعد وظیفه داشتیم درس بدهیم و درس بخوانیم.

خُب اگر این را بپذیریم، دیگر نمی توانیم خیلی از آموزه های زمان جنگ را به نسل بعد منتقل کنیم.

بعضی ها توانمندی دارند و خاطرات برایشان می ماند و برخی ها هم ندارند؛ مثل خانم حسینی که انگار خدا این مأموریت را به او داده است. یک سر سوزن از اطلاعاتش در کتاب «دا» روی زمین نمانده است، همه را درست نوشته است. دلیلش هم قسمتی از کتابش است که شخصیتی را توصیف می کند. من آن شخصیت را می شناسم و الآن فامیلیم. خانم حسینی این شخص را فقط بیست روز دیده است و وقتی توصیفش می کند، دقیقاً همانی است که من از آن شخص می شناسم، این عنایت الهی است.

مسأله این است، بعضی ها یادشان هست، اما خودشان را به آن راه می زنند. می خواهند حافظه تاریخی یک نظام را پاک کنند؟

این که خیانت است؛ به خودش، به تاریخ، به نسل جدید. اگر بخواهد پیشینه را بیان نکند، برای این که حق تبیین نشود، فکر می کنم راه جدیدی را انتخاب کرده و ما هم با او کاری نداریم. برود به جهنم، «سبیله الی جهنم». اما کسانی مثل «حاج حسن محقق» که از دوستانم هستند، همه چیز را به خاطر دارد. من الآن نمی دانم تاریخ مجروحیتم کی بود، پی گیرش نبودم؛ اما آن ها دقیق می دانند. فقط یک چیز کلی در این باره در ذهنم مانده است، مگر این که کسی بیاید و یادآوری کند.

برخی چیزها هستند که در حافظه می ماند، نیاز به یادآوری هم ندارد؛ مثل نماز خواندن زیر خمپاره، یا قبول قطعنامه و… اموری که عادی نبوده اند.

من زمان قطعنامه مجروح بودم. منتظر بودم امام قطعنامه را قبول کنند، برایم خیلی عادی بود.

چه چیزی باعث می شود که پذیرش قطعنامه برای شما امری عادی باشد؟ و قطره چکانی را که در حال چکاندن زهر به کام امام بود، ببینید و امروز بفرمایید عادی بود؟! ولی برای بنده که حتی جنگ را هم از نزدیک حس کرده ام، عادی نباشد؟

این که شما می گویید، تحلیل است. جنگ و نبرد نیازمند امکانات است. گاهی نبرد جزیی است و شما با یک نفر نبرد دارید، در آن صورت بررسی امکانات، بررسی شماست، زور و انگیزه و شجاعتش را دارید. یک موقع نبرد، نبرد کشور است، باید امکانات یک مجموعه کشوری لحاظ شود و بررسی و تحلیل شود.

در آن زمان شاکله کار را دولت تشکیل می داد. در دولت ما، رئیس جمهور تشریفاتی بود و نخست وزیر اجرایی بود. مجلس بودجه دولت را می گرفت، تصویب می کرد و به دولت می داد و دولت اجرا می کرد. فروشنده نفت، گیرنده پول و توزیع کننده پول، همه دولت بود. ما هم به دلیل طولانی شدن جنگ، بیش تر منابع درآمدیمان در نفت خلاصه می شد و پول هم در دست دولت بود. خُب اگر دولتِ موافق با جنگ نداشته باشید، فاتحه جنگ خوانده شده است. حقیقت مسأله این است که آن روز، دولت موافق جنگ نبود.

کدام لایه های دولت؟

لایه اول تا آخر از نخست وزیر تا وزرا، این را نمی خواستند. نه این که آن موقع نمی خواستند، این ها از اول مخالف با نبرد بودند. از آغاز به مدل گفتمان امام اعتراض داشتند، منتها روی گفتنش را نداشتند. از آغاز، دو گفتمان داشتیم: یکی گفتمان اصول گرایی، یکی گفتمان تسامح و تساهل. اصول گرایی، این بود که به صراحت حرفمان را بزنیم؛ حال هر چه قدر دشمن می خواهد برای ما مشکل ایجاد کند.

ما الآن با دو نوع اصول گرایی طرف هستیم: یک اصول گرایی اتوکشیده ای که همیشه می خواهد سوار باشد، یک اصول گرایی پیاده ای که دارد ماشین نظام اسلامی را هل می دهد و فقط گل ولای هل دادن نظام، به رویش مانده و هرگز به دنبال سهم خواهی نبوده و نیست.

نه، ما یک نوع اصول گرا بیش تر نداریم. اصول گرا کسی است که پای بند به اصول اسلامی باشد و تمام فرآیندهایش را بپذیرد. اگر کسی آمد از منافع اصول گرایی استفاده کند، ولی تا به ضرر رسید فرار کند، این اصول گرا نیست؛ منافق است، ما با او صحبتی نداریم.

بله، دو نوع گفتمان بود که خودش را از مجلس خبرگان قانون اساسی نشان داد. در آن جا عده ای می گفتند ولایت فقیه را در قانون اساسی ننویسید، عمل بکنید، دشمن حساس می شود؛ مجلس شورای ملی بود. عده ای هم گفتند اصولتان را بگویید، کاری هم به دشمن نداشته باشید.

خُب دولتی که به رهبری «میرحسین موسوی» بود، از کدام طیف بود؟ آیا از طیف اصول گرا بود؟

آقای موسوی، آقای «خاتمی» را به عنوان وزیر ارشاد معرفی می کند و ایشان بعدها نشان می دهد که مظهر گفتمان تسامح و تساهل است. آقای «مهاجرانی» هم که شاگرد آقای خاتمی است، تسامح و تساهل را علنی می کند.

آقای خاتمیِ وزیر ارشاد، حتی یک روز هم جبهه نرفته است، در حالی که متصدی تبلیغ برای جنگ است. این تصادفی نیست که وزیر ارشاد، یعنی کسی که می خواهد فرهنگ دولت را به مردم انتقال دهد، اهل تسامح و تساهل است؛ معلوم می شود که در درون این دولت، تفکر تسامح و تساهل حاکم است. این دولتی است که به گفتمان صریح اعتراض دارد و رئیس گفتمان صریح، امام بود. در نتیجه این ها در درون خودشان جنگ را معلول اقدامات امام می دانستند.

و اصطکاک شان با رهبری انقلاب در آن مقطع، چه بود؟

این ها با امام اصطکاک داشتند، ولی رویشان نمی شد که با ایشان دربیفتند، می رفتند سراغ «آیت الله خامنه ای». ظهور این اصطکاک، در پذیرش قطعنامه بود. در آن روز یکی وضعیت فرهنگی را توجیه کرد، یکی وضعیت نظامی را نامناسب جلوه داد، یکی وضعیت دولت را در بن بست نشان داد و یکی هم نظرات این سه را نزد امام برد. استعفابازی شروع شد؛ نخست وزیر استعفا، وزیر ارشاد استعفا.

بعد از امام هم، رئیس بنیاد شهید استعفا داد. در زمانی هم آقای رضایی از سپاه استعفا می دهد. و… البته ظهور و بروز این مخالفت ها در فاصله های زمانی متعدد رخ داد. این ها می خواهند خدمت کنند؟ درست این چهار نفر در عرصه انتخابات سال گذشته، در مقابل گفتمان صریح رهبری انقلاب و جنگ نرم امروز، دور هم جمع شدند!

اوج این نبرد نرم برای تغییر گفتمان صریحی که شما به آن اشاره کردید، در دوره سازندگی با استعفای توهین آمیز آقای خاتمی است؛ با آن بیانیه که روز استعفا خواند و گفت: «ما برمی گردیم.»

در مقاطعی هر کدام آمدند، آن واقعیتی را که در دولت میرحسین موسوی در جریان بود به نوعی در این استعفاها ظاهر کردند؛ هرچند که مردم ما مشغول جبران خسارت هایی بودند که از جنگ دیده بودند. آن موقع این استعفاها برای توده مردم معنا و مفهوم خاص خودش را پیدا نمی کرد. اما این انقلاب مربوط به مردم است و با هیچ وسیله ای نمی توان این انقلاب را از آن ها گرفت. لطفی که امروز خدای متعال به مردم ما کرده، این است که معنا و مفهوم تمام آن کارها امروز برای مردم، توسط خود این افراد مشخص شد.

آن ها آن روز در شعار دادن و موج سواری، گوی را از نیروهای جنگ هم ربوده بودند، ولی در عمل جور دیگری رفتار می کردند. به فرض خود «سید مهدی هاشمی» می گوید: «انقلاب را به دو دوره تقسیم می کردیم: دوره جنون انقلابی، دوره تثبیت و قانون مندی.» عجیب است که می گوید: «در دوره دوم باید خردگرایی حاکم شود.»

آقای خاتمی و حجاریان در دوره خودشان معتقد بودند که دوره پارادایم فنا گذشته و وارد پارادایم بقا می شویم … چه طور می شود به نسل کنونی و در جنگ نرم امروز، باوراند که، آن ها که به جای کمک به جنگ در آن مقطع، در داخل و در سطح بین المللی تخریب می کردند، دنبال کودتا در کشورها بودند، دنبال بمب گذاری بودند، همان ها به یک باره مظهر خردگرایی، گفتمان و باورپذیری برای مردم شده اند؟! چه طور شد که مردم در آن مقطع نفهمیدند که این ها از اساس، گفتمان امام را قبول ندارند و هر جا که ولی فقیه می رود، آن ها یا جلو می روند یا عقب می مانند؟

یکی از مطالبی که در این انتخابات به دستمان آمد، این بود که مردم ما، به ویژه جوان ها خوب می فهمند. دلیلش هم بیست وپنج میلیون رأی است که به اردوگاه اصول گرایی دادند و اکثریت هم جوان بودند. طرف مقابل هم دار و ندار حرفش را زد و هر چه چهره داشت، به میدان آورد.

جوان ها نشان دادند که این ها را خوب شناخته اند و اگر خودداری و تدبیر نظام نبود، این بقای رحمت آمیزی که نظام اسلامی تاکنون برای این ها قائل شده است، نبود و همین جوان ها این ها را تا به حالا جمع کرده بودند. ولی نظام، خوددار، صبور و مظهر رحمت الهی است و با این ها رحیمانه برخورد می کند.

به نظر من انتخابات این دوره فصل الخطاب بود. درباره این که آیا هنوز مردم بین جریان اصول گرایی، و تسامح و تساهل در تردیدند، یا تصمیم خودشان را گرفته اند، معتقدم، نوع کسانی که به میرحسین موسوی رأی دادند، کهن هایی در آرزوی بازگشت به همان وضعیت سابق بودند و نمی گویم بازی خورده اند، بازی خورده زیاد داریم. شاکله را کهن ها تشکیل دادند و در آرزوی بازگشت به قدرت های آن چنانی بودند. ریشه همه این مسائل، دنیا است، این ها در همان زمان جنگ چنان دچار غفلت شده بودند که با تمام بدبختی هایی که مردم می کشیدند، به دنبال آبادکردن دنیای خودشان بودند.

همین که تهران موشک باران می شد، وزرای میرحسین موسوی در شمال ایران، در جاهای امن و در ویلاها بودند. دنیاگرایی این آقایان از دوران رئیس جمهوری آقای « هاشمی» شروع نشد؛ بلکه سرعت گرفت، وگرنه از قبل بود. برای رسیدن به دنیا بود که در برابر دشمن تمکین می کردند و بسیاری از کارها مانند بمب گذاری ها، نهضت ها و… را در آن زمان مرتکب شدند. ظاهراً حمایت از انقلاب بود، ولی در اصل قضیه، این ها در پازل دشمن حرکت می کردند؛ یعنی دشمن پازل تعریف شده ای برای براندازی ما داشت که حرکت های آن ها، گوشه ای از آن پازل را تکمیل می کرد؛ نه این که آن زمان فکری داشتند و بعد از آن فکر برگشتند، نه! اگر در آن زمان، جریان نهضت در جهان را راه انداختند و بعد جریان مطبوعات را، هر دو در پازل دشمن قرار داشت. معنی نداشت که در زمان جنگ برای فتح قله قدرت، بیایند و روزنامه راه بیندازند. همه درگیر جنگ بودند و در آن زمان، اگر می خواستی در قله قرار بگیری، باید خودت را همرنگ جریان رادیکال بکنی و در رایکال قرار بگیری، بعد بیایی کارَت را بکنی.

جنگ یعنی شهادت و خون؛ چرا سید مهدی هاشمی در جبهه حضور ندارد، اما می گوید: «در افغانستان نیروی نظامی تربیت می کنیم.» اگر قرار است که حرکت شهادتی داشته باشیم، برای سرزمینمان که دشمن در آن حضور دارد، ضروری تر است. اما حضور در جبهه، نام ندارد. وقتی به جبهه می روی، به اقیانوسی وارد می شوی که کسی نمی بیندت؛ اما در افغانستان، همه شما را تمجید می کنند. در جبهه شهید می دهیم و کسی ما را نمی بیند، اما در سودان و لیبی و … اگر کاری انجام بدهی، به چشم پیدایی.

این حرکت ها با حرکات روزنامه نگاریشان تفاوت ماهوی ندارد، هر دو یک هدف را دنبال می کنند. دنبال این هستند که انقلاب را اداره کنند ولی با هدف زمین زدن آن. سید مهدی هاشمی چون محارب بود، اعدام شد، معلوم شد که می خواهد نظام را سرنگون کند؛ خُب یاران او امروز آن براندازی را در روزنامه ها ادامه می دهند.

مقام معظم رهبری در آن سخنرانی عوام و خواص فرمودند: «جهاد یعنی تلاش و مبارزه با دشمن.» پس در جهاد دو مقوله هست: یکی جهاد و دیگری علیه دشمن بودن؛ پس در هر صحنه، معانی متفاوتی پیدا می کند. اگر در صحنه فرهنگی باشد، یعنی دشمن، حمله کرده و شما باید مقابله فرهنگی کنید.

در تأیید فرمایشات شما، همین آقای «عطریانفر»، مشاور « امید نجف آبادی» معدوم است؛ در مقطعی که سرمایه داران در اصفهان ترور می شدند، فرمانده کمیته، شهید می شود و حتی یک کشیش از دست همین خردگرایان امروز، از اصفهان فرار می کند…

اگر آن مقطع را تحلیل کنیم، می بینیم زمانی بود که دشمن می خواست ما را تروریست معرفی کند و تمام حرکت های این ها در تأیید تروریست بودن نظام بود. کشیشی که از کشور خارج می شد و فرار می کرد، می گفت: از ترس ترور فرار کردیم. و می خواست مارک تروریسم را بر پیشانی نظام اسلامی بزنند.

دیروز قائل به رابطه با دولت ها نبودند، قائل به رابطه با ملت ها بودند؛ امروز قائل به رابطه با دولت ها هستند و ملت ها را رها کرده اند. چرا؟

به خاطر این که آن روز به تروریست مطرح شدن ما نیاز داشتند. نیاز بود که بگویند، اقتضای ارتباط با ملت ها این است که فلانی را بزنیم، فلانی را بکشیم، به دلیل این که فلانی در فلان کشور مردم را اذیت می کند، ترورش کنیم که مردم رها شوند.

چرا سازمان ملل دست آمریکا را برای هجوم به افغانستان باز گذاشته است؟ چون توانستند افغانستان را مرکز تروریسم معرفی کنند. چرا آن ها به طور رسمی علیه ما متحد نشدند؟ چون با تلاش های ما و درایت مقام معظم رهبری که آن زمان رئیس جمهور بودند، نتوانستند عنوان تروریست بودن را برای ایران ثابت کنند.

اگر حرکت نهضت ها و حرکت آقای عطریانفر را در آن مقطع ببینیم، متوجه می شویم که در پی جا انداختن تروریست بودن ایران بودند.

خوب در این جا نگاهی هم به برخورد گفتمان تساهل و تسامح به نیروهای نظامی و امنیتی داشته باشیم. در آن مقطع وقتی قرار است انقلاب شود، سازمان منافقین می گوید ارتش باید منحل شود، اما امام می فرمایند ارتش از مردم است. بعد در مقطعی جلوتر در جنگ، بیش از همه رئیس جمهور (آیت الله خامنه ای) با ارتش همدم است و به شدت از سوی برخی عناصر مورد هجوم قرار می گیرد . در واقع می خواستند ارتش را کنار بزنند.

به اعتقاد من ارتش در زمان جنگ، مورد توجه قرار نگرفت. به طور کلی، ارتش سرباز گمنام جنگ بود؛ چون هم در جنگ حضور داشت و هم علیه اش صحبت می شد. واقعیت این است که در زمین، الگوی تهاجم دشمن از نظر فنی و کلاسیک، با وضعیت ارتش ما انطباق نداشت، چون ارتش به هم خورده بود، در نتیجه ارتش ما دچار درهم ریختگی بود. دولت موقت هم به این خیانت ها افزود و به تدبیر آمریکایی ها، به دنبال تخلیه ارتش بود.

یادم هست آقای «ابراهیم یزدی»، وزیر امور خارجه بود. در تهران پای سخنرانی اش بودم که گفت: «ما باید هواپیماهای اف۱۴ را به آمریکا پس بدهیم؛ چون خرجش زیاد است و ما در ارتشمان نیازی به این ها نداریم. این ها برای استراتژی شاه و آمریکا بود و الآن که انقلاب پیروز شده است، ما با

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.