پاورپوینت کامل اسارت، دوربین نداشت ۴۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اسارت، دوربین نداشت ۴۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اسارت، دوربین نداشت ۴۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اسارت، دوربین نداشت ۴۹ اسلاید در PowerPoint :

۸۰

«فریبرز خوب نژاد» متولد ۱۳۴۴، اهل کهکیلویه و بویراحمد است. جوانی را با طلبگی آغاز کرد، اما جنگ وادی دیگری را پیش راهش گشود. او در عملیات بدر در سال ۱۳۶۳ به اسارت دشمن درآمد و چند اردوگاه عراقی؛ به خصوص اردوگاه های «رومادی» را تجربه کرد. فریبرز خوب نژاد، فوق لیسانس کارگردانی دارد و هم اکنون معاونت هنری مؤسسه فرهنگی «پیام آزادگان» را در یک ساختمان قدیمی واقع در میدان فردوسی تهران برعهده دارد. مؤسسه ای که تنها تشکیلات رسمی آزادگان سراسر کشور محسوب شده و به طور خصوصی، اما با پشتیبانی دولت اداره می شود. آقا فریبرز آن قدر خوب و صبور بود که به دغدغه های گزنده ما دل سپرد و سعی نمود با منطق و استدلال، بحث های چالشی امتداد را پذیرا باشد. خواندن خلاصه ای از این گفت و گوی صریح، خالی از لطف نیست.

امتداد: از فعالیت های فرهنگی شما در اردوگاه ها زیاد شنیده ایم.

ما بر حسب وظیفه، کارهایی را برای مقابله با خلأهای فرهنگی مربوط به دوران اسارت انجام می دادیم. به خصوص در اردوگاه رومادی ۷، که عراق برنامه تبلیغی داشت و اسرای کم سن وسال را یک جا جمع کرده بود. چند نفری بودیم که با رهبری روحانی بزرگوار آقا «عیسی نریموسا» برنامه ها و دوره های آموزشی بسیاری را به اجرا درمی آوردیم. احساس می کنم آن سال ها وقت خود را خوب مورد استفاده قرار دادیم. حجم فعالیت ها گاه آن قدر زیاد می شد که مثلاً آقا عیسی به کارهای شخصی خودش هم نمی رسید.

امتداد: آن موقع برای کار فرهنگی وقت کم می آوردید، اما حالا وقت زیاد می آورید! آیا دغدغه ها عوض شده است؟ آیا دیگر مثل سابق احساس نیاز نمی کنید؟

خب کار فرهنگی دیگر فقط بر عهده ما نیست، اما ما هم در حد بضاعت خود مشغول هستیم…

امتداد: بگذارید توضیح بدهم. ما هر چه قدر هم که درباره اسارت مطلبی می شنویم، باز می بینیم که ناگفته ای وجود دارد. حالا برویم به سطح جامعه. شناخت از وضعیت اسارت و خاطرات اسرا به گونه ای است که اگر مطلبی را از آن دوران نقل کنیم، بعضی ها اصلاً باور نمی کنند و می گذارند به حساب بزرگ نمایی! آن ها هم که باور می کنند، لحظاتی دهانشان باز می ماند! مقصر این کم کاری کیست؟ شما؟ آزاده ها؟ مسئولان؟ مردم؟ یا نگاه غلط به اسارت؟…

در کل، فرهنگ دفاع مقدس مظلوم است، دفاع مقدسی که در برابر بیش از سی کشور دنیا شکل گرفت. این همه نهاد فرهنگی مرتبط با فرهنگ دفاع مقدس داریم. بنیاد ها و ارگان ها و… باز هم این مظلومیت بسیار به چشم می خورد. شما چند اثر خوب را سراغ دارید که محورش دفاع مقدس باشد؛ چه در حوزه آثار مکتوب، چه نمایشی و…؟ پس از این همه سال، یک کتاب «دا» آمده و این قدر صدا کرده است.

مظلوم ترین بخش دفاع مقدس، بخش اسارت است. آزاده ها مظلوم ترین ها هستند. اسرا، نیمه پنهان دفاع مقدس هستند. یک جاهایی شاید از روی عمد و جایی هم از روی فراموشی، به اسارت توجهی نشده است. اگر زحمات مرحوم ابوترابی و تشکیل همین مؤسسه نبود، معلوم نبود این مقداری را که شما از اسارت می دانید می دانستید. وقتی ستاد آزادگان در بنیاد شهید ادغام شد و بنیاد امور ایثارگران شکل گرفت، در همان سال به سراغ مسئولان فرهنگی بنیاد رفتیم تا برای برنامه های سالگرد ورود آزادگان اعلام آمادگی کنیم. با تعجب پرسیدند: «این سالگرد کی هست؟»

زمانش را نمی دانستند. فکر کردیم دارند شوخی می کنند، اما متأسفانه این حرف شوخی نبود. اصلاً در ذهنشان توجهی به این مسأله نداشتند.

در آن سال ها یک بار مسئولی را توبیخ کردند که شما که تحصیلات هنری دارید و کارتان مربوط به دفاع مقدس است، چرا آثار درخوری را نمی بینیم؟ مشکل این جاست که وقتی فرهنگ دفاع مقدس را دولتی کردیم، دیگر دل سوزی ها کم می شود، اثر کارها هم کم می شود. این سمفونی «ایثار» هم یک کار سفارشی بود. فضا باید آماده باشد تا هنرمند احساس دین کند و خودش اثری را به طور خودجوش تولید کند.

ببینید کارهای «آوینی» چرا ماندگار شد؟ چون خودش کار کرد. گاهی جایی را هم در اختیار نداشت و مثلاً می رفت زیرپله ای را می گرفت و کار، تولید می کرد. اما چون کار خودش بود، نه دولتی و سفارشی، ماندگار شد. حالا شما فیلم هایی را که تولید شده نگاه کنید. خیلی از کشورهای دنیا دنبال روزی هستند که به آن افتخار کنند و برایش یادمان بسازند و وقتی مقامی از کشوری آمد، برای بازدید ببرندش آن جا. گاهی خودشان روزی را می سازند! و رویش مانور می دهند تا برجسته شود.

در روز ورود آزاده ها چه اتفاقی افتاد؟ چه قدر غم و غصه بین مردم بود، غم سال های جنگ، غصه فراق امام؛ اما ناگهان همه جا جشن و شادی برپا شد. به قول یکی از فرماند هان: «روز ورود آزاده ها، روز پیروزی کشور ماست.»

حالا اگر همین مؤسسه، مستندی را نسازد و عرضه نکند، دیگر چه کسی به فکر بزرگ داشت این روز بزرگ و تاریخی است؟ معروف ترین فیلم هایی را که درباره اسارت و آزادگی است، نگاه کنید. «بوی پیراهن یوسف» و «کیمیا» از اردوگاه ها اصلاً چیزی نمی گویند. آن فیلم «پرواز از اردوگاه» بود یا «فرار از اردوگاه»، اسمش یادم نیست. یک بابایی می پرد و همه را درب و داغان می کند و برمی گردد خانه اش! اخراجی های ۲ هم ای کاش ساخته نمی شد. یک سریال بیست وشش قسمتی ساخته بودند به نام «نبرد دیگر»، مردم حاج رسولش را به یاد دارند. دیدیم این بابا دارد چه کار می کند؟! فشار آوردیم، قرار شد یک شب پیش از پخش، حاج آقا «ابوترابی» یا یکی از نماینده های آزاده ها فیلم را ببیند. در قسمتی نشان داد که اسرا پرچم عراق؛ یعنی دشمن را به اهتزار درآوردند و احترام نظامی گذاشتند! به کارگردان گفتیم: «تو حالا بیا آزاده ها را شهید کن، به همه شان فحش بده، دیگر چه فرقی می کند؟ دیگر چیزی باقی نگذاشتی. شما آزاده ها را نشناختید. احترام به پرچم دشمن؟!»

کارگردان متوجه این اشتباه نبود، مسئول نظارت متوجه نبود، مسئول پخش متوجه نبود. چرا «ملاقلی پور» درباره جنگ این اشتباهات را نداشت؟ چون خودش از جنس جنگ بود، دغدغه داشت و می خواست ادای دین کند. حالا مقایسه کنید این جریان را با خاطره آزاده ای به نام «محمد قادری». اهل یزد بود و کم سن و سال. از ناحیه لگن تیر خورده بود و درد می کشید. او را با اسیر دیگری روی نفربر انداختند و به عقب می بردند. سرباز عراقی اصرار داشت محمد، پرچم عراق را بالای سرش بگیرد، محمد نمی پذیرفت. سرباز دشمن به نقطه جراحت او ضربه می زد، محمد باز هم تمکین نمی کرد. سرباز که خیلی فشار آورد، محمد قادری پرچم را از دست او گرفت و به اهتزار درآورد، اما به طور برعکس! آن جا بیابان خدا بود و اصلاً جز آن سه نفر کسی وجود نداشت. دوربین فیلم برداری و عکاسی هم نبود، اما محمد نوجوان، مقابل خواسته ننگین دشمنش ایستادگی کرد.

در اخراجی های ۲، اسرای ما مقابل دشمن رقصیدند! این واویلا لیلی، که البته ترانه های اسارت چیزهای دیگری بود. اسرای ما را به رقص وا داشت؟!

«رائد حسین» یک فرمانده شکست خورده عراقی بود که مسئولیت کمپ ۹ رومادی را برعهده گرفت. بچه ها صف نمی ایستادند و به او احترام نظامی نمی گذاشتند، می رفتند داخل اتاق ها. رائد حسین تعجب می کرد. مسئول ایرانی اسرا گفت: «این ها بسیجی اند و این چیزها را بلد نیستند!»

دستور داد نوار ترانه پخش کنند. اسرا به نشانه اعتراض به حیاط نیامدند. دستور داد دیگر نوار نگذارند. او را برداشتند و فرد خبیثی را که از ناحیه پا در جنگ آسیب دیده بود، جایش آوردند. او برای آزار بچه ها دستور داد ترانه پخش کنند. پنج روز اعتصاب غذا کردیم و مقابلشان ایستادیم. در این بین نگران آزاده هایی بودیم که در «قاطع» کن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.