پاورپوینت کامل بخوان بهنام برادر ۱۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بخوان بهنام برادر ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بخوان بهنام برادر ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل بخوان بهنام برادر ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۸

اسم مرا نپرس! …

سرش را انداخت پایین و صورت آفتاب سوخته و سیاهش، سیاهتر شد؛ مثل همان موقعهایی که
وقتی کسی به خودش برای گریه نکردن زحمت زیادی میدهد اما موفق نمیشود، شروع کرد به
گریه کردن. از این که گریهاش گرفته بود دست پاچه شده بود. ما هم یک طوری شدیم.

نمی دانستم چه کار باید کنم، بقیه هم همینطور. خودش سریع اشکهایش را پاک کرد و
ادامه داد. ما هم گوش کردیم.

اهل حوالی کرمان بود. کشاورز وام گرفته بود و محصولش را به خاطر سرما از دست داه
بود و حالا خودش مانده بود، مادر پیرش و وام بانکی که دو برابر شده بود. همه اش هم
می گفت من صدقه نمیخواهم. دولت گفته آنهایی که محصولشان آسیب دیده وامشان بخشیده
شده ولی بانک قبول نمی کند. از همهجا نامه بردهام. فرمانداری؛ ریاست جمهوری، بیت و
… فقط میخواهم کارم را راه بیندازند.

دستهایش میلرزید؛ به زحمت ۴۰ کیلو میشد؛ مادرش هم از خودش ضعیفتر بود. روی پاهایش
نمیتوانست بایستد. از جایی شنیده بود استانداری کمک میرساند این همه راه از شهرش
آمده بود …

سیسالش نشده بود. خودش میگفت: تا آنجا که توانسته سعی خودش را کرده که روی پای خودش
بایستد؛ محتاج نباشد؛ نهایت خستگی و تلاش را هم به جان خریده و … اما حالا ناامید
شده …

بعید بود سی سالش باشد با آن جثه نحیف و …

نمیدانم چه شد؛ نمی دانم برایش چه کردند. از اداره زدم بیرون، کلی آدم هم بیرون
اداره منتظر بودند، همه هم نامه به دست. همه به دنبال …

ما کشور نداری نیستیم. هم خاک داریم هم آب؛ خدا هم برای ما کم نگذاشته پس این همه
نعمت کجا میرود؟ این همه ثروت چه جور تقسیم میشود که به یک دختر روستایی که شبانه
روز هم زحمت میکشد نه سر پیاز میرسد نه ته آن؛ انگار اصلاًاین آدمها به حساب
نمیآیند. وجود ندارند؛ کسی به فکرشان نیست و برایشان چارهای نمیاندیشد.

حرف بانک و وام را که میزنند خونم به جوش میآید؛ همهاش خیال می کنم بانکها برای
مردم چاله میکنند. برای چندر غاز خون خیلیها توی شیشه میرود. بعضیها هم میلیاردی
بالا می کشند. به هر حال اینها سؤال است. ثروتهای این مملکت درست تقسیم نمیشود.
مسئولین هم باید پاسخگو باشند که چرا یک دختر بیسرپرست باید این همه برای تأمین
معاش تحت فشار باشد. پس این آبرویی که مردم دارند چه میشوند. حرمت مردم چه میشود؟
اگر اقت