پاورپوینت کامل با آقای مهندس؟! ۳۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل با آقای مهندس؟! ۳۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل با آقای مهندس؟! ۳۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل با آقای مهندس؟! ۳۲ اسلاید در PowerPoint :

۲۶

برگ بازجویی و صورت مجلس

دایره اطلاعات شهربانی لرستان

به تاریخ: ۱۵ شهریور ۱۳۵۷

س: خود را معرفی نمایید.

ج: نام احمد، نام خانوادگی متوسلیان، فرزند غلامحسین، سن ۲۵ سال، شغل قناد، محل کار تهران بازار سیداسماعیل، …

«… احمد کلاً بچه ساکتی بود. شرّ و شوری نداشت. از همان کوچکی گوشه گیر بود. سه، چهار ساله بود که فهمیدم این بچه نارسایی قلبی دارد. به همین خاطر لاغر و نحیف بود…»

احمد متوسلیان بعد از طی دوران تحصیل در دبستان اسلامی (مصطفوی) و هنرستان صنعتی، در سن نوزده سالگی موفق به گرفتن دیپلم فنی در رشته برق شد. او دوران خدمت سربازی را با درجه گروهبان سومی، در لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه به پایان رساندو بلافاصله با شرکت در آزمون سراسری، در رشته مهندسی الکترونیک وارد دانشگاه علم و صنعت تهران شد. او فعالیتهای مبارزاتی خود را که به صورت مخفیانه در دوران خدمت آغاز کرده بود،گسترش داد. متوسلیان همزمان با تحصیل، در یک شرکت مهندسی مشغول به کار شد در یکی از مأموریتها به کاریش که به عنوان تکنسین برق وارد شهر خرم آباد شده بود. کار تماس با گروهها و مراکز خود جوش ضد رژیم شاهنشاهی را آغاز کرد. دو روز پس از تظاهرات عظیم خرم آباد، در ساعت ۱۴ روز ۱۵ شهریور ۱۳۵۷، و در حین تکثیر اعلامیه ضد رژیم دستگیر و بیدرنگ مورد بازجویی قرار گرفت. احمد متوسلیان با تحمل شکنجههای فراوان در زندانهای رژیم، سرانجام با بالا گرفتن تظاهرات میلیونی مردم، در هفتم آذر ۵۷، از زندان آزاد شد و به سرعت خود را به تهران، که به گفته خودش کانون مبارزه بود،رساند.

با پیروزی انقلاب اسلامی، متوسلیان در شکلگیری و سازماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مشارکتی مؤثر داشت. و در مأموریتهای مقابله با ضد انقلاب، فعالانه عمل میکرد. تا اینکه با آغاز تهاجم ارتش بعث عراق، متوسلیان و یارانش با روحیهای نیرومندتر از گذشته، سرگرم طراحی و فرماندهی عملیاتهای تلافی جویانه و ضربتی برای تنبیه دشمن متجاوز شدند.

استکبار جهانی که پس از فتح خرمشهر، جبهه جهانی اسلام را در حال فتح و پیروزی میدید، با تهاجم همه جانبه ارتش صهیونیستی به خاک لبنان، خواست طعم شیرین آزادی خرمشهر را در ذائقه مجاهدان فیسبیلالله به تلخی بکشاند.

دامنه تجاوزات اسرائیل، خیلی زود از لبنان فراتر رفت و سوریه را نیز فرا گرفت. دمشق ابتدا به متحد سنتی خود اتحادیه جماهیر شوروی متوسل شد، اما با پاسخ سرد قطب کمونیزم مواجه گردید. بناچار از تمام کشورهای عربی و اسلامی در خواست کمک فوری کرد. تنها کشوری که به این امداد خواهی پاسخ داد، جمهوری اسلامی ایران بود.

بعد از بازگشت هیئت عالیرتبه سیاسی و نظامی از سفر به دمشق، مقر رشد گروهی از رزمندگان اسلام به منظور یاری مردم مظلوم لبنان، عازم منطقه شوند. حاج احمد و همرزمانش برای این کار انتخاب شدند.

در ۲۰ خرداد سال ۶۱ (یک روز قبل از اعزام)، نیروهای انتخابی که حدود هزار نفر میشدند، به دستور حاج احمد متوسلیان،در پادگان امام حسین(ع) گرد هم جمع شدند. حاج احمد در جمع آنان که با لباسهای فرم و وصیتنامههای آماده در مقابلش صف کشیده بودند، با چهرهای بر افروخته پشت میکروفون قرار گرفت و گفت: برادران! این راه،راهی بیبازگشت است. کسی که با ما میآید، باید تا آخر خط همراه ما باشد. اگر در آنجا عملیاتی انجام بدهیم،ممکن است حتی جنازه هیچ یک از شهدای ما به ایران بر نگردد…

عباس برقی، یکی از کسانی که در آن جمع حضور داشت، از شب آخر حضور حاج احمد در ایران و حوادث بعد از آن چنین میگوید:

« نماز مغرب و عشا که تمام شد، از پادگان امام حسین(ع) به همراه برادر جهروتی و برادر حیاتیپور، حاج احمد و یک برادر روحانی دیگر به طرف منزل حاج احمد راه افتادیم، تا شب را آنجا بمانیم و فردا صبح به طرف لبنان حرکت کنیم. میدان سید اسماعیل را که رد کردیم، به خانه حاج احمد رسیدیم و داخل شدیم. خانه کوچک بود و محقر. هنوز گرم صحبت نشده بودیم که در زدند. حاج احمد دم در رفت و بعد از چند لحظه، به همراه دو نفر از بچههای پادگان امام حسین(ع) داخل شد. بعد از سلام و روبوسی، یکی از آنها با ناراحتی گفت: حاج آقا! برادرانی که به وسیله شما در نوبت اول وارد لبنان شدند،افتادند تو مشکل. حاج احمد با نگرانی پرسید: چطور؟ او گفت: گویا اسرائیلیها آنها را تهدید کردند. حاج احمد تا این خبر را شنید، غمگین و غضب کرده بلند شد و گشتی در اتاق زد. آنقدر غرق در این گفته شده بود که متوجه رفتن آن دو نشد. خانه برای مدتی طولانی پر از سکوت شد. درحال خودم بودم که با صدای گریه حاج احمد به خود آمدم… همانطور که در اتاق قدم میزد، اشک میریخت و با خود حرف میزد. شاید بیشترین ناراحتی او از پراکندگی تیپ بود. آن شب او حرفی زد که ابتدا آن را به شوخی گرفتیم، ولی بعدها که وارد لبنان شدم، دیدم تمام آنچه را که میگفت، صحت داشت. در آن لحظه از شب، رو به ما کرد و گفت: اگر به لبنان بروم، دیگر بر نمیگردم. شما باید به فکر خودتان باشید، قسم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.