پاورپوینت کامل حدیث بچه های بهشت ۲۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حدیث بچه های بهشت ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حدیث بچه های بهشت ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حدیث بچه های بهشت ۲۱ اسلاید در PowerPoint :
از خانه می زنم بیرون. در خانه را که باز می کنم، چشمم می خورد به شَل و لَنگ های جانباز محله. زودتر از همه معین را می بینم. او هم مرا می بیند. عصایش را بالا می آورد. نوری داد می زند: سلام. می خندم. بال در می آورم، انگار گم شده ام را پیدا کرده ام. لنگان لنگان می دوم طرفشان. اکبر هم از خانه اش می زند بیرون. معین را بغل می گیرم و بویش می کنم. سرم را می گیرد تو بغلش. می گویم: آقایون کور و شَل و لَنگ و موجی کجا؟
حسین می گوید: تازه می خواستم بیایم در خانه ات!
ـ برای چه کاری؟
ـ می خواهیم برویم پیش صالح و اسماعیل و محمد.
ـ دوباره می خواهید گریه و زاری راه بیندازید؟ نه، من نیستم!
معین گوشم را می کشد و می گوید: نه، امروز فرق می کند! به بچه ها گفتم تو حوصله گریه و زاری نداری.
مجید خنده کنان می گوید: فقط صفا! فقط صفا.
بشیری خنده کنان می گوید: به خاطر روی گل تو امروز با روزهای دیگر فرق می کند و بعد به سرفه می افتد.
این قدر سرفه می کند که می نشیند و شکمش را محکم فشار می دهد. نوری که یک چشم مصنوعی دارد، یک وری نگاهم می کند و می گوید: ببین، من همه شما را به یک چشم می بینم.
معین موتور سه چرخ جانبازی دارد. هر وقت می آید سراغم، یک وری سوار موتورش می شوم. لم می دهم روی شانه اش. آن وقت می گوید: آقا خونه خاله ات نیست. شانه یک قطع نخایی است، و بعد هر دو با هم می خندیم.
اکبر سرش را می گیرد. پلک هایش را روی هم می گذارد و بهم فشار می دهد و می گوید: من همه چیز آوردم. نان، پنیر، خیار.
مرتضی از خانه می زند بیرون. فلاکس چایی را بالا می گیرد و می دود طرف مان. انگار پرچم عملیات را بلند کرده.
معین می گوید: برویم. می گویم: برویم! صدای کسی می آید: آقایان مفت خورها کجا؟
سر برمی گردانم. قاسمی است. می خندد و می آید طرف مان و می گوید: همه که می گویند شما مفت خورید، من هم روش.
او هم آن طرف سه چرخ معین سوار می شود. هر دو معین را می گیریم تو بغل و راه می افتیم. قاسمی می گوید: حالا چی دارید؟ معین اشاره می کند به نون و پنیر و خیار و چایی که داخل زنبیلی عقب موتور است. قاسمی می زند روی کمرم و می گوید: از دست شما گداها! می مردید یک کیلو گوشت می خریدید؟
چند موتور قراضه با صدای در هم می پیچد طرف گلزار شهدا. صداها در هم می شود. صدای لودرها و بلدوزرها در یک ردیف. جاده فاطمه زهرا. حاجی می دود جلو بلدوزرها. تویوتا را نگه می دارد. هوا هنوز تاریک تاریک نشده. از تویوتا پیاده می شود و دست تکان می دهد. همه بلدوزرها و لودرها می ایستند. راننده ها مثل گنجشک می پرند پایین و دور حاجی حلقه می زنند. حاجی می گوید: خیلی خطرناک است. دشمن کاملاً روی جاده دید دارد. دیشب چهار نفر شهید و سه نفر مجروح داشتیم. دعا کنید امشب. صالح می خندد و می گوید: من که بادمجانم. نوری برایش چشمک می زند. اکبر کاراته، از پشت حاجی زبانش را یک متر بیرون می آورد.
می رسیم به پیچ گلزار شهدا. از دور پرچم ها تکان می خورند. نوری سوار موتور مجید است. با آن چشم کورش، چشمک می زند.
قاسمی می خندد و می گوید: دکور دکور این شل و تو کور و می زند روی پاهای معین. مجید موتورش را می کشاند طرف قاسمی. بشیری هنوز روی موتور سرفه های بدی می کند.
قیصری داد می زند: بیا این طرف. صالح ب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 