پاورپوینت کامل مطالعه شراکتی ۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مطالعه شراکتی ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مطالعه شراکتی ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مطالعه شراکتی ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

توی رخت خواب پهلو به پهلو شدم و پتو را روی سرم کشیدم. مامان پتو را از روی سرم کنار زد: «سعید بلند شو برو خانه شوکت خانم، باید برایش دارو بگیری». آرزو می کردم این هم بخشی از خوابم باشد. دلم نمی خواست روز تعطیلم خراب شود. با بی حالی بلند شدم و صبحانه نخورده راه افتادم. شوکت خانم مریض احوال بود. همیشه خدا یا پایش درد می کرد یا کلیه سمت چپش یا مهره چهارم ستون فقراتش. به مامان زنگ زده بود و خواسته بود تا غلام حلقه به گوشش را برای خدمت گذاری بفرستد. مامان هم فوراً دستور صادر کرد تا بروم خانه شان و خرده فرمایش های ایشان را با جان و دل انجام دهم.

***

کلید انداختم و در را باز کردم. از حیاط باغ مانند خانه شوکت خانم گذشتم و وارد هال شدم. مثل همیشه روی تخت خوابش دراز کشیده بود، بین یک عالمه کتاب های کوچک و بزرگ. بیشتر روزها کتاب می خواند و می گفت: وقتی کتاب می خوانم درد را کمتر احساس می کنم.

ـ سلام.

سرش را از روی کتاب بلند کرد و نگاهم کرد. چشم هایش تنگ شد. با دست چشم هایش را مالید. هیچ وقت عینکش را نمی زد: سلام. خوش آمدی مادر جان. دستت درد نکند.

حتی حوصله نداشتم از آن لبخندهای مصنوعی تحویلش بدهم. گوشه کتاب قطوری را که می خواند تا زد و توی تاقچه کنار بقیه کتاب ها گذاشت.

ـ نسخه لای یک کتاب روی میز وسط اتاق است.

بی تفاوت به اتاق تو رفتم، چون به نظرش شکل سنگ صبور بودم. مثل همیشه آه و ناله هایش را شروع کرد:

ـ آخ مادر نمی دانی چقدر زانوهایم درد می کند. مچ دستم که انگار دیگر فلج شده.

کتابی را که روی میز بود، برداشتم. چشمم به اسم کتاب افتاد: ارواح سنگی! به جلدش دست کشیدم تا مطمئن شوم سراب و توهم نیست. می خواستم همان جا بنشینم و آن را بخوانم.

عید سال قبل به خانه دوست قدیمی پدرم در شهرستان رفته بودیم. کتاب ارواح سنگی را تو کتاب خانه شیک شان دیده بودم. یک فصل از آن را بیشتر نخوانده بودم که پدر صدایم کرد و گفت باید برویم. تا مدت ها به این فکر می کردم که ادامه داستان چطور پیش خواهد رفت. هیچ کدام از کتاب فروشی های کوچک شهر مان آن کتاب را نداشتند. به کتاب خانه محل مان هم سر زدم. گفتند: چون کتاب چاپ جدید است، آن را نداریم. گاهی یک گوشه می نشستم و سعی می کردم بقیه داستان را با ذهن خلاق خودم بسازم، ولی به دلم نمی چسبید.

شوکت خانم که صدایم زد، به خودم آمدم و پرسیدم: این کتاب برای شماست.

ـ نه مادر امانت است. برای نوه ام است.

ـ می شود ببرمش؟ قول می دهم زود زود، صحیح و سالم برایتان پس بیاورم؟

ـ معلوم است که نمی شود.

ـ چرا؟

ـ برای این که من خودم هنوز این کتاب را نخوانده ام. آخر هفته هم نوه ام می آید و می بردش.

چشم هایم از تعجب گرد شده بود.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.