پاورپوینت کامل من و وحید و هلال ۲۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل من و وحید و هلال ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل من و وحید و هلال ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل من و وحید و هلال ۲۶ اسلاید در PowerPoint :

از بچگی عاشق ستاره ها بودم. هم من هم برادرم هم بچه محله مان وحید. اصلاً یک جورهایی علاقه ما به ستاره ها از آشنایی با وحید شروع شد. پدر وحید کرمانی بود و آن ها سالی یکی دوباره به کرمان می روند. کرمان را شهر ستاره ها می گویند. چون از وحید و خیلی های دیگر شنیده ام که شب های کرمان آنقدر زیباست که خیلی نگو و نپرس. می گفت شب های کرمان پر از ستاره است و ستاره ها انقدر به آدم نزدیک اند که خیلی وقت ها راحت می شود همه آن ها را شمرد.

وقتی این حرف ها را از وحید می شنیدم آرزو می کردم که ای کاش یک شب را به این شهر بروم و شب را آنجا کنار وحید و برادرم به تماشای ستاره ها مشغول شوم. اتفاقا چند بارهم که خوب بهتر است بگویم چندین بار به پدرم گفتم که یک چند روزی را به کرمان برویم چون خیلی جای دیدنی است که پدرم موافقت نکرد. خوب راه دور است و برای پدرم که یک کارمند است، مسافرت و مرخصی گرفتن یک کمی سخت است.

اما من به رویایم که خوابیدن زیر آسمان پرستاره بود نزدیک تر شدم.من خیلی فکر کردم چکار کنم که شبی را زیر آسمانی سیاه و پراز ستاره های روشن به خواب ببرم. می دانید چکار کردم؟ رفتم و چند برگ بزرگ کاغذ رنگی به رنگ مشکی و سفید خریدم و نصف بالای اتاقم را کاغذ سیاه چسباندم و صدتا ستاره پررنگ و بزرگ هم گوشه گوشه کاغذهای سیاه چسباندم تا به نوعی با رویای آسمان پرستاره خوش باشم.

اتاقم سیاه سیاه شده بود و مادرم هم که این وضعیت را دید کلی ناراحت شد که خوب بنده خدا حق هم داشت چون می گفت اگر کل اتاقت سیاه باشد برایت خوب نیست و به خاطر همین برداشتم نصف اتاق را کاغد رنگی آبی چسباندم و یک خورشید زرد طلایی قشنگ وسط آن چسباندم و به اصطلاح روز و شب را کنار هم در اتاقم جای دادم که خوب مادرم هم وقتی این را دید دیگر به من چیزی نگفت.

سه هفته پیش، وقتی از بازی، خسته و کوفته به خانه آدم مادر آمد و گفت راستی حمید، وحید دنبالت میگشت، ندیدیش؟ من گفتم نه وحید همیشه با من کار دارد خیلی مهم نیست ولی مادرم گفت برو ببین چکارت دارد چون خیلی با آب و تاب در خانه را می زد و چندبار به من گفت اگر حمید آمد بگو بیاید خانه ما کارش دارم. من هم گفتم بعد از دوش می روم ببینم چکار دارد. بعد از دوش مادرم گفت که وحید دوباره آمد و دید که نیستی رفت و هرچه بهش گفتم که کارت را بگو گفت که نمی تواند و می خواهد به خودت بگوید.

خلاصه همین که راه افتادم به سمت خانه وحید اینا سر کوچه وحید را دیدم که نشسته و دارد با بچه های دیگر صحبت می کند. وحید تا من را دید از جایش بلند شد و گفت که «اگه بدونی چکارت دارم از و چه خبری برات آوردم از خوشحالی غش می کنی». مانده بودم چه بگویم. واقعا چه خبری داشت که انقدر من را خوشحال می کرد؟ با خودم حرف می زدم که مثلا با من چکاردارد؟ خوب پولی که ازش قرض میخواستم را که داده. بازی کامپیوتری که دنبالش بودم را هم که خردیم. اصلا چیزی به فکرم نمی رسید. ولی وحید یک پنج دقیقه ای من را سر کار گذاشته بود و هرچی میگفتم میگفت:نه.

بعداز چند دقیقه گفتم دیگر نمی دانم چه می خواهی بگویی حداقل یک راهنمایی بکن. وحید هم گفت به همان چیزی که علاقه داری.گفتم فوتبال؟ گفت نه. گفتم ستاره؟ گفت نزدیک شدی؟ گفتم قرار است برویم کرمان؟ گفت نه. گفتم بگو وقتی قرار نیست برویم کرمان دیگر چه ربطی بین ما و علاقه به ستاره هست؟ گفت اگر بهت بگویم شاید باور نکنی ولی بابای من می خواهد من را به رصد خانه ببرد. گفتم رصد خانه؟ رصد خانه دیگر چیست. گفت یک جور کرمان است. گیج شده بودم. گفتم چرا حرفت را درست نمی نزی اعصابم خورد شد. گفت، رصد خانه جایی است که می نشینند و با تلسکوپ ستاره ها و سیاره ها را می بنینند و مسیر حرکت آن ها را گزارش می کنند.

گفتم خوب کی میروی که گفت فردا شب. گفتم خوب به من چه که وحید هم گفت پسر جان خوب قرار است تو را هم با خود ببریم. از شادی نمی توانستم روی پایم بند شوم راستش اصلا فکر چنین اتفاقی را نمی کردم. البته می دانستم تلسکوپ چیست چون چندبار با وحید و معلممان سر این موضوع صحبت کرده بودیم. خ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.