پاورپوینت کامل گفت وگو با قربان علی طاهرفر ۲۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گفت وگو با قربان علی طاهرفر ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفت وگو با قربان علی طاهرفر ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گفت وگو با قربان علی طاهرفر ۲۶ اسلاید در PowerPoint :
قربان علی طاهرفر، اهل ارومیه است. او از سال ۱۳۶۱، وارد انجمن سینمای جوان شد و سال ۱۳۷۲، اولین فیلمش را با نام خاک آشنا ساخت. وی سال ۱۳۷۵ بود که اولین مجموعه تلویزیونی با موضوع کودک و نوجوان، به نام «سحرخیزان کوچک» را تولید کرد. اولین فیلم داستانی او نیز در سال ۱۳۷۶ ساخته شد که درباره دخترکی روستایی بود که رابطه ای صمیمی با پیله های ابریشمی پیدا می کرد. خلاصه آن که بیش تر فیلم ها و فیلم نامه های طاهرفر، برای بچه هاست. با او درباره فیلم هایش و روزهای کودکی و نوجوانی اش و این که چه آرزوها و درد دل هایی داشت صحبت کردیم که می خوانید:
چرا این همه به دوره کودکی و نوجوانی تان علاقه دارید که بیش تر فیلم هایی که ساختید و فیلم نامه هایی که نوشتید، به این دوره مربوط می شود؟
همه بچه ها تا بزرگ نشوند، قدر این لحظه های خوب دوره کودکی و نوجوانی را نمی دانند. لحظه های دوره کودکی و نوجوانی، لحظه هایی ناب است، لحظه هایی که وقتی به آن فکر می کنیم، پی می بریم چه صداقتی و صمیمیتی در این دوره موج می زند. معصومیت بچه ها، تماشایی و مثال زدنی است. خوش به حال کسانی که قدر دوره کودکی و نوجوانی شان را دانستند. برای همین من برای این دوره بیش تر فیلم ساخته و فیلم نامه نوشته ام.
گفتید باید بزرگ شد تا قدر لحظه های کودکی را ندانست. برای بزرگ شدن چه کار باید کرد؟
یک بخشی از آن دست آدم نیست. با گذشت زمان، سن آدم بالا می رود و آدم، رفته رفته بزرگ می شود، ولی آن بزرگ شدنی که منظور شماست، بزرگ شدن از نظر ذهنی و فکری است. کسانی که از فرصت ها خوب استفاده می کنند و شناخت کافی درباره مسائل زندگی دارند، در همان دوره کودکی و نوجوانی به این نکته پی می برند که تا دیر نشده باید قدر فرصت ها را دانست. وقتی آدم بزرگ ها، بچه هایی را می بینند که حرف های خاصی می زنند، به هم دیگر می گویند، بیش تر از سنش می فهمد. یعنی این که این بچه داناست. بزرگ تر از سنش است. برای بزرگ تر شدن ذهنی و فکری باید مطالعه کرد، خوب دید، خوب مسائل را بررسی کرد.
از فرصت های دوره نوجوانی گفتید. آیا شما قدر فرصت های دوره نوجوانی تان را دانستید؟
اجازه بدهید از گذشته ام بگویم. من در خانواده ای متوسط زندگی می کردم. این امکاناتی که بچه های الآن دارند، ما نداشتیم. الآن بچه ها راحت می توانند کتاب بخرند. کتاب هایی هم که برای آن ها منتشر می شود، زیاد است. خیلی از بچه ها می توانند به اینترنت وصل شوند. این ها کم نیست. من یادم هست وقتی می خواستم دنبال کتاب برای خودم بگردم، کتابی پیدا نمی کردم. اگر هم پیدا می کردم. برای من گران بود. محله ما، کتاب خانه سیاری داشت که هفته ای یک بار می آمد. من آن دوره، هم کار می کردم و هم درس می خواندم. با پولی که به دست می آوردم، می توانستم کتاب کرایه کنم.
از چه شغلی پول در می آوردید؟
اگر بخواهم بشمارم، عدد کم می آورم. فکر کنم همه شغل ها را تجربه کردم.
سه ماه تابستان کار می کردید؟
نه. همه فصل سال کار می کردم.
کارهای سختی بود؟
به سنم که نگاه می کنم، می بینم کارهای سختی بود.
مثل چه کارهایی؟
از خاک شیر فروشی تا شربت و سیب زمینی و بیسکویت فروشی. من در دوره نوجوانی، در کارگاه پلاستیک سازی کار می کردم. از نظر بهداشتی، کارگاه ناسالمی بود. خیلی کار سنگینی بود. با وجود این همه سختی، لحظه های معصومیت آن دوره در یادم مانده است. اصلاً سختی ها به چشمم نیامده است.
اولین شغل تان را در چند سالگی تجربه کردید؟
سال اول ابتدایی بود که بیسکویت می فروختم.
چه جوری می فروختید؟
مادرم روی سینی بیسکویت ها را می چید. هر بیسکویتی پنج زار بود. مادرم برای این که دلم را به دست بیاورد، خیلی کمکم می کرد. مثلاً انجیر و سیب زمینی برایم پاک می کرد تا بروم بفروشم.
راستی این پول ها را برای خودتان برمی داشتید یا این که به خانواده تان هم کمک می کردید.
البته درآمدم آن قدر نبود که کمک خرج خانه باشد. بگذارید یک خاطره تعریف کنم. بچه های امروزی، تو کیف شان پر از خوراکی است. من که مدرسه می رفتم،
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 