پاورپوینت کامل داستان قرآنی سرشت ناپاک ۱۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستان قرآنی سرشت ناپاک ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان قرآنی سرشت ناپاک ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان قرآنی سرشت ناپاک ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

۴۰

مدتی بود باران می بارید. زن دوباره عصبی شده بود؛ باز هم باران، باز هم مسخره و
استهزا. با اینکه سالها بود با نوح زندگی می کرد، امّا هنوز نتوانسته بود به
طعنه ها و کنایه های مردم عادت کند. همسرش ادعا می کرد که از غیب سروشی می شنود،
مردم را به پرستش خدایی یگانه دعوت می کرد و آنها را از عاقبت اعمالشان می ترسانید،
امّا سخنش را کسی نمی شنید. در طول قرنها دعوت، تنها معدودی به او ایمان آورده
بودند و اکنون سالها بود که هیچ مادری، فرزندی به دنیا نیاورده بود که برخلاف
باورهای جامعه، دعوت توحید را بپذیرد. زنش نیز روزگاری سخنانش را باور داشته بود،
امّا چقدر باید تحمّل می کرد! چقدر باید انتظار آمدن عذاب الهی را می کشید! چه
وعده های بی سرانجامی! دیگر از همه چیز ناامید شده بود. دیگر به هیچ چیز باور
نداشت. ادعای نوح بر ارتباط با غیب و پیشگویی عذاب برای تمسخر مردم بس نبود که مدتی
بود «ساخت کشتی» هم به آن اضافه شده بود. ساخت کشتی، آن هم در خشکی! واقعاً گویا که
هوش از سرش ربوده بودند و از آن پس هر بار که باران می بارید، مردم طعنه زنان از
کنارش می گذشتند و او را چون کودکان بلند پرواز، آرزومند کشتی سواری بر آب باران
می دانستند! و حال، دوباره باران می بارید. زن، نوح را بی قرار می دید. گویا منتظر
خبری بود. خبری که بالاخره رسید: «آب از تنور سر ریز شده است.»۱ نوح از عذاب گفته
بود و زن ناباورانه، خسته از وعده های تکراری او، بی قرار از گوشه و کنایه های
مردم، تمام دقِ دلش را بر سر او خالی کرده بود، همچون دیگران سخنانش را به هیچ
گرفته بود و او را مجنون نامیده بود، امّا نوح آرام نداشت. خانواده، پیروانش و
حیواناتی را که جفت جفت گرد آورده بود، بر کشتی سوار کرد.

باران هر دم شدت می گرفت. جویها به هم پیوسته، رودها نیز اندک اندک دریایی خروشان
از آب را فراهم آوردند. مردم، هراسناک از خطرِ سیل، در بلندی ها پناه جستند. زن
نیز در میان ایشان بود. در درونش دو ندا شنیده می شد؛ یکی او را دلداری می داد:
این هم بارانی مثل بقیه بارانهاست و ندایی دیگر ضعیف و هشدار دهنده ، به او نهیب
می زد:

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.