پاورپوینت کامل خاطره قرآنی;درک ارزش خورشید ۱۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خاطره قرآنی;درک ارزش خورشید ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خاطره قرآنی;درک ارزش خورشید ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل خاطره قرآنی;درک ارزش خورشید ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۴۱

مرحوم شهید سید قطب، صاحب تفسیر«فی ظلال القرآن» در تفسیر این آیه ی شریفه«و قلیل
من عبادی الشَّکور» این خاطره ر از دوران زندان و محرومیت از پرتو خورشید آورده
است:

مدتی طولانی از دیدن خورشید محروم بودیم، فقط گاهی اشعه ای که حجم آن از سکه ای بیش
نبود، از روزنه ای بر ما می تابید، ما هم ضمن اغتنام فرصت، به نوبت در برابر این
پرتو می ایستادیم و به قدر امکان، صورت و دست وسینه و پشت و شکم و پاهای خود را در
معرض آن قرار می دادیم !

بعد کنار می رفتیم تا برادران دیگر نیز از این نعمت برخوردار شوند!

نخستین روزی که پس از مدت ها، خورشید را دوباره می دیدیم، هیچگاه فراموش نمی کنم.
آن فرصت گرانبها و خوشحالی آشکاری را که بواسطه ی این نعمت، در چهره یکی از دوستان
زندانی پدید آمده بود و با آهنگی عمیق گفت:«اللّه! این خورشید است، خورشید
پروردگارمان، و همچنان تابان است، خدا را شکر!»

ما هر روز بی صبرانه و در به در به دنبال این اشعه می گشتیم و حمام نور می گرفتیم و
چقدر در این نعمت الهی شنا می کردیم و در آن فرو می رفتیم! و چقدر این نعمت گرانبها
را که بدون زحمت و رنج برایمان مهیا شده بود، شکر می کردیم.

دزدان با ما کاری نداشتند

مرحوم سید نعمت اللّه جزایری ـ محدّث و مفسّر معروف ـ در زندگینامه ای که به قلم
خود نوشته و خاطرات دوران تحصیل و تدریس خود را در آن آ ورده، می نویسد:

با گروهی کوچک برای زیارت به طرف سامراء به راه افتادیم، چون از قافله جدا شدیم و
قریب یک فرسنگ رفتیم، به مردی برخوردیم که می گفت: از این راهی که می روید در کنار
«نهر پاشا» دزدان درانتظارتانند، ما مردد ماندیم که برویم یا برگردیم؟ سرانجام
تصمیم به رفتن گرفتیم، چون به «نهر پاشا» رسیدیم، سر اسبان دزدها پیدا شد،

در این حال من شروع به خواندن «آ یه الکرسی» کردم و همراهانم را نیز به خواندن آن
تشویق نمودم.

دزدان