پاورپوینت کامل فسیل گُلِ رُز ۱۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فسیل گُلِ رُز ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فسیل گُلِ رُز ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فسیل گُلِ رُز ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

۸۳

امسال هم، بهار آمد؛ امّا در شهر، آن جور که باید و شاید، مقدم بهار را گرامی
نمی دارند. بهار، با آن دبدبه و کبکبه، به شهر ما که برسد، اخم می کند و یک چین
سبزِ خوشگل می افتد روی پیشانی اش. بهار، دوست دارد توی صحراهای سرسبز بدود و دامن
چیندار گل گلی اش را بر سر و روی سبزه ها بکشد. بهار، دوست دارد از درخت های سر به
فلک کشیده بالا برود، چارقد قرمزش به شاخه درخت ها گیر کند و با صدای گنجشک ها و
پرستوها و یاکریم ها و… آواز بخواند.

بهار اگر توی شهر ما هم بیاید، با ترحّم، به گل های مصنوعی پشت پنجره نگاه می کند،
بر سر گل های روی پرده اتاق دستِ نوازش می کشد، به نرمی از روی تخم مرغ های رنگی
سُر می خورد و بر پرهای نازک جوجه ماشینی ها بوسه می زند… .

ای کاش من الآن در روستا بودم! جایی که صبحش با صدای خروس ها آغاز می شود و زنگوله
بزغاله های شاد و شیطان که جست و خیز کنان به صحرا می روند. دوست دارم به آسمانْ
نگاه کنم و وقتی دسته کلاغ ها به سرِ کار می روند، دنبال آن کلاغی بگردم که همیشه
به مامان خبر می دهد، دختر خوبی نبوده ام.

بهار جان! مرا ببخش که دست خالی ام! مرا ببخش که از روستا فقط پسوندی را در دنباله
نام خانوادگی ام به دنبال می کشم و یادم رفته است آن لحظه هایی را که در
کوچه باغ های روستا می دویدم و گمان می کردم بوی گیلاس های رسیده همیشگی است!

حالا که خانه مان حتّی حیاط ندارد تا یک درخت مهربان داشته باشد، باید درد دل هایم
را به میز تحریر چوبی ام بگویم که روزی درخت بوده است؛ یک درخت تناور. آن پرنده ها
که روزی روی شانه هایش می نشستند و از سفرهای آسمانی شان می گفتند و موهای طلایی
خورشید که هر روز، روی شاخ و برگش می ریخت، حالا کجایند؟ ای میز سبز و تناور! ای
یادگار روزهای پر از طراوت! ای… .

خدایا! نکند من با این حرف هایم دلِ میزِ بیچاره را می شکنم؟ نکند قلبِ چوبی اش
تَرَک بردارد؟ نکند به یاد آن لانه ها که بر روی دست هایش لالا کرده بودند، زار

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.