پاورپوینت کامل گفتگو با حمیدرضا بوالحسنی، مترجم کتاب سرطان، بهترین رویداد زندگی من» رکاب زدن در سنگلاخ، فرصتی برای یک تحول ۲۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گفتگو با حمیدرضا بوالحسنی، مترجم کتاب سرطان، بهترین رویداد زندگی من» رکاب زدن در سنگلاخ، فرصتی برای یک تحول ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفتگو با حمیدرضا بوالحسنی، مترجم کتاب سرطان، بهترین رویداد زندگی من» رکاب زدن در سنگلاخ، فرصتی برای یک تحول ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل گفتگو با حمیدرضا بوالحسنی، مترجم کتاب سرطان، بهترین رویداد زندگی من» رکاب زدن در سنگلاخ، فرصتی برای یک تحول ۲۲ اسلاید در PowerPoint :

۶۸

هر کدام از ما وقتی دفتر خاطرات و گذشته را ورق می زنیم، به رخدادهایی می رسیم که
مسیر زندگی و رسیدن به هدف های مختلفی را برایمان هموار کرده اند، مثل چیدن
تکّه های یک پازل در کنار هم و اتّصال قسمت های کوچک ریل راه آهن برای عبور قطار؛
امّا در این میان هم شده است که در بحبوحه جریان یک اتّفاق، زانو بزنیم و به زمین
و زمان نفرین کنیم؛ ولی بعد از گذشت از بحران، وقتی سر بر می گردانیم و به پشت سر
نگاه می کنیم، شاید آن رویداد را بهترین رویداد زندگی خود معنا کنیم.

حکایت حمیدرضا هم همین طور است و من وقتی برای چندمین بار، کتابی را که او به عنوان
اکسیر روزهای سخت زندگی اش معنا می کند، ورق می زنم، در ذهن، به دنبال این سؤال
می گردم که اگر من به جای او بودم، می توانستم سرطان را بهترین رویداد زندگی بنامم؟
می دانم پاسخش برای تو هم سخت است؛ امّا خواندن برشی از یک زندگی پُر پیچ و خم،
تعریف دیگری از امید، مقاومت و در نهایت، رضایت داشتن از زندگی برایمان تداعی
می کند.

حمیدرضا، متولّد ۲۴ اردیبهشت سال ۱۳۶۴در اصفهان است؛ امّا به تاریخ دیگری نیز
دلبستگی عمیق تری دارد و آن را روز تولّد واقعی اش می نامد: ۲۴/۴/۸۵، بیمارستان
شریعتی تهران، روز پیوند مغز و استخوان و پیروزی اش در نبرد با سرطان.

او اکنون دانشجوی رشته فیزیک است. در جشنواره خوارزمی سال ۱۳۸۰، برای طرح الگوریتم
تولید تقریبی اعداد اوّل»، رتبه دوم را کسب کرده و علاوه بر آن، موفّقیت های دیگری
نیز در این زمینه دارد.

در اوج کنکور، بیماری را در وجودش حس می کند. سرفه های خشک، کم خونی و تورّم گردن،
امانش را می برد؛ امّا به دلیل شرایط خاص درس و قبولی در دانشگاه، با خودش کلنجار
می رود و تحلیل رفتن جسمش را تکذیب می کند. بعد از امتحان، دیگر نمی تواند به
بیماری اش به عنوان یک سرماخوردگی ساده نگاه کند. از توده متوّرم، نمونه برداری
می شود و پزشکان، سرطان غدد لنفاوی را تشخیص می دهند. در همان حان که مجبور است
شرایط سخت شیمی درمانی را بپذیرد، سعی می کند از بیماری اش بیشتر آگاه شود و او را
به خوبی بشناسد؛ همچون فرماندهی که تمام شرایط و امکانات سپاه دشمن را بررسی می کند
تا بهترین راه را برای پیروز شدن بیابد.

بعد از طی اوّلین دوره شیمی درمانی، مسئولیت بخش فنی پروژه پخش زنده گذر سیاره
زهره از مقابل خورشید» را در دانشگاه اصفهان می پذیرد و با سربلندی ، این کار را به
پایان می رساند.

در همین دوران که ذهن خود را درگیر فعّالیت های علمی و ادامه آموزش زبان انگلیسی
می کند، بار دیگر، سرطان، ریشه های باقی مانده اش را رشد می دهد و خثمانه، به میدان
جنگ بر می گردد.

حمید رضا، راه مبارزه با سرطان را پنج مرحله می داند: اوّلین مرحله، انکار است،
دومین آن، خشم و سومین مرحله، چانه زنی است که فرد، طی درمان، سعی دارد شرایط
رنج آور را کمتر کند و سر میز مذاکره، با بیماری اش چانه می زند؛ امّا در مرحله
چهار و پنج، افراد، بر سر دو راهی قرار می گیرند: یا تسلیم می شوند و یا مبارزه
می کنند و پشت بیماری را به خاک می مالند.

در طول دوران درمان و جنگ و گریز حمیدرضا، که شش بار به طول می انجامد، گاه چهره
جدیدش در اینه، تحمّل پرتودرمانی و ناتوانی جسمش، او را به ورطه سقوط می کشاند؛
امّا نیرویی به او نهیب می زند که باید بمانی و زندگی را با چنگ و دندانْ نجات دهی.