پاورپوینت کامل گفتگو با دکتر محمود گلزاری ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گفتگو با دکتر محمود گلزاری ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفتگو با دکتر محمود گلزاری ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گفتگو با دکتر محمود گلزاری ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint :
۲۶
حسّ خوش بختی یا احساس رضایت از زندگی، واقعاً چیست؟ توهّم نیست؟ خودفریبی نیست؟
تلقین نیست؟
برای جواب دادن به این سؤال، بهتر است از یک آزمون یا مقیاسی که در کتاب های
روان شناسی مثبت یا روان شناسی مثبت گرا برای ارزیابی میزان شادکامی به کار گرفته
می شود، به نام مقیاس رضایت از زندگی» (Life Satisfaction Scale) شروع کنیم. این
مقیاس ـ که توسّط یک روان شناس معاصر، به نام داینر تهیه شده است ـ، با این که یک
پرسش نامه کوتاه است و فقط پنج سؤال دارد (در حالی که از نظر روان سنجی، تعداد
سؤالات، هر چه بیشتر باشد، پایایی آن مقیاس بیشتر است)، امّا همین مقیاس کوتاه،
بسیار و به وفور، در پژوهش های حال حاضر استفاده می شود. در کتاب های روان شناسی
مثبت، همین پنج سؤال است که نشان می دهد روان شناس ها، رضایت از زندگی را چه طور
تعریف کرده اند.
هر یک از این سؤال ها، یک مقیاس هفت درجه ای دارد که از کاملاً مخالف ـ که صفر در
نظر گرفته می شودـ، شروع می شود و تا کاملاً موافق ـ که معادل عدد هفت است ـ را در
بر می گیرد. سؤالات از این قرار است:
۱. زندگی من در بیشتر جنبه ها با ایده آل هایم تطبیق دارد.
۲. شرایط زندگی ام عالی است.
۳. از زندگی ام راضی هستم.
۴. تا این جا چیزهایی را که در زندگی ام خواسته ام، به دست آورده ام.
۵. اگر می توانستم در زندگی به عقب برگردم، تقریباً هیچ چیز را عوض نمی کردم.
پس ببینید رضایت، یعنی این که الآن و در شرایط کنونی، من از نظر جسمی، از نظر
تحصیلی، از نظر شغلی و حتّی از نظر مادی، چیزهایی را دارم که با آرزوهایم تطبیق
می کند. یعنی همان که حافظ می گوید:
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر مُنتهای دولت خود، کامران شدم.
و یا این که می گوید:
در این بازار اگر سودی است، با درویش خرسند است
خدایا مُنْعمم گردان به درویشی و خرسندی!
این که هر آرزویی داشته باشیم (آرزوهای دست یافتنی مثل شغل و مسائل مادی و ازدواج و
خانواده و…) و برآورده شده باشند، این می شود رضایت از زندگی. یعنی دائم بر
نمی گردم که در ذهنم همیشه حسرت بخورم و همیشه احساس بکنم که چیزهایی را می خواستم
و به آنها نرسیدم. یا وقتی که می گویند: زندگی ات را توصیف کن، می گویم: زندگی ام
خوب است؛ زندگی ام عالی است و… .
پس ببینید، دو نکته مهم در این پنج سؤال، اینهاست که ما یک وضع موجود داریم و یک
وضع مطلوب و ایده آل. یعنی یک وضعی که اکنون در آن به سر می بریم و یک وضعی که در
آرزوها و ایده آل هایمان می خواهیم باشیم. حالا اگر فاصله آنچه که هستیم و داریم،
با آنچه که دوست داریم و آرزو داریم و هدف ماست، خیلی زیاد باشد، حسرت می خوریم و
دچار ده ها مشکل می شویم؛ ولی اگر اینها نزدیک به هم باشند یا با هم تطبیق کنند (که
البته بهتر است به هم نزدیک باشند تا آدم، انگیزه پیشرفت داشته باشد)، به این
می گوییم: رضایت از زندگی. پس معنای رضایت از زندگی، در یک کلام، این است که
داشتنی ها و امکانات من، با آرزوهایم مطابق باشد. در واقع، هر چه ای کاش» های یک
نفر کمتر باشد، رضایت از زندگی اش بیشتر است.
البته اگر بخواهیم یک کمی از این حالت رؤیایی و آرزوهای دور و دراز، بیرون بیاییم و
رضایت از زندگی را به صورت ملموس تری بررسی کنیم، باید ابعادش را در زندگی فردی
مشخص کنیم که ابعاد یک انسان، از حیاتش شروع می شود. مثلاً این که چه جنسیتی دارد
(زن است یا مرد)؟ و یا این که از نظر ظاهر و شکل چگونه است؟ اندازه قامتش چه قدر
است؟ ایا چهره ای زیبایی دارد؟ و… اینها مربوط به وضعیت جسمی اش است و آنچه قابل
تغییر نیست (یعنی جنسیتش و وضعیت ظاهرش). بعد، مسائل دیگر زندگی پیش می اید که
مثلاً اگر فرد، دانش آموز و محصّل و دانشجو باشد، تحصیلش است؛ یعنی رشته تحصیلی اش،
دانشگاهی که در آن تحصیل می کند و بعد، وضعیت و پیشرفت تحصیلی اش. بعد از اینها به
روابط خانوادگی می رسیم که شامل وضعیت پدر، مادر، خواهران و برادرانش و اگر ازدواج
کرده، همسرش و ارتباطاتی که با همسرش دارد و وضع مالی خانواده اش می شود. بعد
می ماند روابط اجتماعی که شامل دوستانش (تعداد دوستان و نوع ارتباط و کیفیت
دوستی ها) می شود و بعد، مسئله شغل و فعّالیت و محل کارش مطرح می شود. ما یک چیزی
به نام رضایت شغلی داریم که در آن می گوییم: امکانات مالی شغل، ارتباط با همکاران،
ارتباط با مسئولان، امکان ارتقای شغلی و… باعث علاقه ای می شود که آن آدم به شغلش
دارد. این ابعاد، گسترش پیدا می کنند تا مسئله محل زندگی، یعنی کشور و شهر و مسکن و
تا ابعاد مختلف دیگری که شامل اعتقادات دینی و ایدئولوژی ای که دارد و خلاصه آنچه
که یک انسان دارد. مثلاً این که ما در مسائل دینی مان و یا در قرآن می گوییم:
الحمدُ لِلّه الذّی هَدانا لِهذا (اعراف/۴۳)؛ یعنی: خداوندا! به خاطر این که ما را
هدایت کردی و مسلمانیم و اعتقادات پاکی داریم و… شکر تو را به جا می آرویم»،
اینها می شود رضایت.
پس شُکر» با رضایت از زندگی، مرتبط است…
بله. البته! اگر ما چیزهایی داشته باشیم که نسبت به آنها شکر به جا بیاوریم و اگر
از ما بپرسند که خداوند را درباره چه چیزهایی شکر می کنید، هر چه تعداد جواب ها
بیشتر باشد، رضایت از زندگی مان بیشتر است. حالا این را بگذاریم کنار آن ایه قرآن
که می فرماید: اگر بخواهید نعمت های خداوند را بشمارید، نمی توانید» (ابراهیم/۳۴).
در واقع، بینش دینی، می خواهد به ما بگوید که باید بیندیشیم و ببینیم که تعداد و
شمار آنچه که به عنوان نعمت و داشتنی داریم، بسیار زیادتر از آن چیزی است که با
نارضایتی می گوییم: نداریم. در واقع، یک فرد موحّد باید همیشه راضی باشد؛ چون که یک
بخشی از آنچه که او از آن ناراضی است که اصلاً دست خودش نیست و باید این را به حساب
حکمت خداوند بگذارد که مثلاً او را زن یا مرد آفریده و بخشی هم اگر مربوط به
تلاش هایی است که به نظر می رسد انجام نداده و یا پس از انجام دادن آنها موفّق نشده
است، نباید با وجود این همه نعمت ، احساس نارضایتی و یأس کند؛ بلکه باید با امید
بیشتر، تلاشش را زیادتر کند تا به نتیجه دلخواه برسد.
پس با این حساب، رضایت، یعنی: باور داشتن و شکر کردن نعمت های بی شماری که خداوند
به ما داده و به طور عینی، آنچه که دور و برمان در مسائل زندگی است. خب، این دیگر
توهّم نیست، خودفریبی هم نیست و معلوم است که ما اینها را داریم. به عبارت دیگر،
اگر یک فرد را مرکز یک دایره یا یک نقطه قرار بدهیم و نامش را من» بگذاریم. باید
ببینیم که این من» چه دارد؟ از حیات و جنسیت و جسم و سلامت و خانواده و دوستان و
فرزندان و مسائل مالی و کشور و شهر و نژاد و دیگر امکاناتی که ممکن است داشته باشد.
اگر طرف، از اینها ناراضی و دلخور نباشد، رضایت از زندگی دارد.
ممکن است دیده باشید که بعضی از جوان ها، بخصوص بعضی از دخترها، متأسّفانه به خاطر
مشکلاتی که در جامعه ما برایشان وجود دارد، از جنسیتشان راضی نیستند و می گویند:
خوش به حال پسرها! البته آنها نمی دانند که جنس پسر، در معرض چه مشکلاتی ـ چه جسمی
و چه اخلاقی و چه روانی ـ است؛ ولی به هر حال، این ناراضی بودن از جنسیت، ناراضی
بودن از خانواده، ناراضی بودن از جسم و بیماری و… عواملی هستند که باعث کاهش
رضایت از زندگی می شوند.
به نظرم می رسد که ما می توانیم برای سنجش میزان رضایت از زندگی، به جای این مقیاس
کوتاه پنج گزینه ای داینر، برای همه این ابعادی که عرض کردم و هر کدامشان تعداد
زیادی سؤال می شود، یک مقیاس مثلاً هفتاد گزینه ای درست کنیم، همان طور که ما در
رضایت شغلی، یک تست مفصّل بیست ـ سی سؤالی داریم.
چه رابطه ای بین شادی» و رضایت از زندگی» هست؟
ما شادی» را به آن مفهومی که در مباحث روان شناسی مثبت گرا مطرح می شود، دو نوع
می دانیم: شادی های حسّی و گذرا» و شادی های اصیل و پایدار». رضایت از زندگی، به
شادی های اصیل و پایدار، نزدیک تر است. همان طور که گفتم، وقتی انسان از آنچه که
دارد (از حیاتش بگیریم تا تمام آن نعمت هایی که نزدیکش هستند)، راضی باشد، معنایش
این است که یک شادی اصیل و پایدار دارد. می شود گفت که اینها (شادی و رضایت از
زندگی)، گاهی اوقات، نزدیک هم هستند و بعضی اوقات، نتیجه یکدیگرند. یعنی اگر به
آنچه که داریم، به عنوان نعمت نگاه کنیم، می بینیم که رضایت از زندگی هم می تواند
باعث ایجاد شادی اصیل و پایدار شود. پس در یک جاهایی، اینها مثل هم هستند.
این مسئله، در منابع روان شناسی هم در دو سطح عینی و ذهنی مطرح شده است. به این
صورت که Well Being ، به معنای خوب زیستن عینی (محسوس)» و Subjective Being (SWB)،
به معنای خوب زیستن ذهنی (رضایت درونی)» در نظر گرفته شده است. سطح ذهنی ـ درونی
رضایت از زندگی، یعنی آن چیزی که من واقعاً باور دارم و در باورهایم از آن راضی ام
و سطح عینی ـ بیرونی هم یعنی آنچه که عینی یا واقعی است و در بیرون، امکانات آن
موجود است. گاهی اوقات هست که آدم، امکاناتش زیاد است، ولی از نظر ذهنی، آن را قبول
ندارد. به همین دلیل، به آن باوری که ما در درون و در ذهنمان آن را قبول داریم،
Subjective Being گفته اند. پس امکانات بیرونی، هر چه می خواهد باشد. اگر ما
برداشتمان، این گونه باشد که باید حسرت بخوریم که کم داریم، این، شادی نیست. همین
است که مولوی هم می گوید:
اصل لذّت، از درون دان، نز برون
ابلهی دان جستن از قصر و حُصون!
آن یکی در کنج زندان، مست و شاد
وان یکی در باغ، تلخ و نامراد!
یعنی یک کسی می تواند در باغ باشد و تلخ و نامراد باشد و یا در زندان باشد و مست و
شاد. باید ببینیم خودش چه برداشتی دارد. این که حافظ هم می گوید: درویشی و
خرسندی»، یعنی این که آدم می تواند در عین درویشی، خرسند هم باشد.
با این حساب، در منابع روان شناسی، بین مفاهیم بهزیستی و سلامت و رفاه، از یک طرف،
و نگاه و باور خوب نسبت به زندگی داشتن (SWB)، از طرف دیگر، یک ارتباطات خیلی
تنگاتنگِ وجودی هست که روان شناسان بالینی، به آن، همبودی» یا همذاتی»
(Commorbidity) می گویند. این، همان رضایت از زندگی یا شادکامی است که نتیجه اش
همان شادی اصیل و پایدار خواهد بود.
شادی بدون رضایت از زندگی، فایده ای دارد؟ شادی های موقّت، چه نقشی یا سهمی در
رضایت از زندگی دارند؟
خُب، در سؤال قبل، معلوم شد که اینها عیناً مثل هم هستند و شادی یعنی همان رضایت.
رضایت از زندگی، شادی می آورد. دیگر نمی توانیم بگوییم که شادی بدون رضایت از
زندگی؛ چون رضایت از زندگی، مساوی است با شادی و البته شادی اصیل.
شادی اصیل و پایدار، در واقع، همان چیزی است که از دیرباز از زبان ارسطو، به عنوان
سعادت» مطرح بوده است. ارسطو، در کتاب معروف اخلاقی اش به نام اخلاق نیکوماخس»،
یک بحثی می کند که این بحث در تمدّن غرب، از دیرباز، مطرح بوده است، مبنی بر این
که: غایت زندگی انسان چیست؟ و یا: سرسلسله خیر» یا خیر اعلا» چیست؟ یعنی این که
اگر تمام خیرها را بر اساس سلسله مراتب، دنبال کنیم، در نهایت، بهترین آنها کدام
خواهد بود؟ ارسطو، بحث می کند که بهترین خیرها و خیر اعلا و سرسلسه همه خیرها و
حتّی به یک اعتباری، سرآمدِ فضیلت ها، سعادت» نام دارد.
بنا بر این، سعادت»، از آن جا مطرح شده است و البته فلاسفه، سعادت را بیشتر در یک
رشد عقلی و در این می بینند که انسان، جنبه عقلی اش را ـ که امتیازش بر موجودات
دیگر است ـ، رشد بدهد و در این مسیر، گام بردارد. این بحث، بعداً در بین فلاسفه
اسلامی هم به طور گسترده ای مطرح می شود تا این که به بحث هایی که ابن سینا در
اشارات» در بحث عقل عملی و عقل نظری و یا ملّاصدرا در اسفار» می کنند هم کشیده
می شود و تقریباً هر کدام از فیلسوفان دیگر اسلامی هم یک بابی را به نام بحث سعادت
دارند و روی آن، مسائل متعددی مطرح شده است. حضرت امام خمینی (ره) هم در تقریرات
فلسفی درس های اسفارشان ـ که مؤسّسه تنظیم و نشر آثار امام چاپ کرده اندـ، یک بحث
خوبی دارند و سعادت را از جنبه های فلسفی و عرفانی مطرح می کنند؛ امّا در نهایت،
آنها هم به همان صورت، غایت رشد یک انسان را در رشد جنبه عقلانی او می دانند و این
که انسان، برای رسیدن به سعادت، باید یک موجود عقلانی کامل و سالم بشود؛ امّا ارسطو
ـ با این که شاید در فلسفه غرب، اوّلین کسی باشد که این بحث را شروع کرده ـ، یک
مقداری عینی تر یا واقعی تر نسبت به فلاسفه دیگر، وارد این بحث شده است و بحث را به
امکانات مالی هم کشانده و این سؤال را مطرح کرده است که: اگر یک کسی امکانات مالی
نداشته باشد و یا بیمار باشد، چگونه می تواند به سعادت برسد؟
از اواخر قرن بیستم ـ که روان شناسی، به عنوان یک علم تجربی، در ارتباط با مسائل
عینی زندگی مردم، از فلسفه جدا شد و از آن بحث های خیلی ذهنی نظری دور شد و وارد
مسائل اجتماعی و تحقیق های میدانی شدـ، روان شناسان، این بحث را دوباره به عنوان
(شادکامی) Happiness مطرح کردند و سعادت را به جنبه های محسوس و عینی زندگی انسان
(همان شادی اصیل و پایدار) نزدیک کردند و یک مقدار از آن بحث های فلسفی و ذهنی
سعادت، فاصله گرفتند. بنا بر این، شما می بینید که سِلیگمن در کتاب معروف شادی
اصیل» یا شادکامی اصیل»، ((Authentic Happiness، داشتن خانواده، داشتن دوستان خوب،
امکانات مالی مناسب، سلامت جسمی و یک تعدادی از اینها را به عنوان شادی های اصیل و
پایدار (برای رسیدن به رضایت و سعادت در زندگی) بر می شمارد. پس با این حساب،
می توانیم بگوییم که نیک بختی و سعادت، در فلسفه، بحثی است که خیلی نظری و عقلانی،
جلو می رود و در واقع، با زندگی محسوس آدم ها سر و کار ندارد؛ ولی روان شناسان،
همین بحث را به رضایت از زندگی» و شادی های پایدار و محسوس زندگی، پیوند می زنند.
ما در بعضی پژوهش هایی که به وسیله شما یا زیرِ نظر شما انجام شده، می بینیم که شما
اصرار دارید آموزه های اسلام را از متن ایات و احادیث، استخراج کنید و نه حتّی آرای
فیلسوفان مسلمان و دیگر عالمان گذشته. حالا می خواهیم از نتایج آن تحقیق ها برایمان
بگویید.
من می خواهم این جا عرض کنم که در احادیث پیامبر(ص) و ائمّه(ع)، وقتی موضوع سعادت»
مطرح می شود، واقعاً خیلی بحث ها به جنبه های عینی و محسوس زندگی انسان، نزدیک تر
است تا بحث های فلاسفه، هر چند که احادیث، جنبه های عقلانی را هم مدّنظر دارند. من
می خواهم با جسارت و به اندازه بضاعت خودم بگویم که فلاسفه اسلامی ما هم (بر خلاف
نگرش ارسطو) یکباره، سعادت را از زندگی محسوس انسان، خیلی دور کردند و به جنبه های
خیلی اعلای عقلانی بردند؛ در حالی که در احادیث ما این طور نیست و تا آن جایی که ما
نظر ائمّه (ع) را درباره سعادت می دانیم، عمدتاً مربوط به دنیا و همین رضایت و
نیک بختی و شادکامی و عوامل محسوس دنیوی است. برای مثال، شما در روایات، ذیل عنوان
سعادت» می بینید که ائمّه هدی (ع) می فرمایند که سعادت انسان، در داشتن مسکن یا
وسیله سواری مناسب و یا همسر و فرزند و دوست و شغل خوب است و یا حتّی این است که
کسی شغلش در محل زندگی اش باشد و یا این که پولی را که در می آورد، همان شب به خانه
بیاورد و این طور نباشد که بگویند مثلاً شش ماه بعد به حسابش واریز می کنند. اینها
ارتباطات مختلفی است که حتّی هنوز روان شناسی مُدرن هم به بعضی از آنها نرسیده است.
پس می بینید که روایات ما، هم بر خلاف آنچه که در بحث های فلسفی سعادت مطرح است (و
فقط جنبه های ذهنی را در نظر می گیرند)، جنبه های عینی و محسوس را می گوید و هم بر
خلاف آنچه که غرب در روان شناسی معاصر به آن رسیده است (و فقط بخش های خیلی نزدیک
عینی را مورد توجّه قرار می دهد)، جنبه های وسیع تری از حیات انسان را که شامل
معنویت و ارتباط با خدا (در سطوح مختلف) می شود هم در نظر دارد. برای مثال، در
روایات، داشتن ایمان خوب، داشتن ارتباط خوب با خدا و… هم جزو عوامل ایجاد سعادت
معرّفی شده اند. البته در کتاب های روان شناسی مثبت گرا (مثلاً در همین کتاب
سلیگمن) هم می گویند که دینداری و ایمان و پایبندی (Face Religion)، با سعادت
ارتباط دارد؛ ولی خیلی کلّی می گویند. پس می بینیم که دیدگاه دینی ما درباره
سعادت، در واقع، یک نوع توازنی بین دیدگاه های فلسفی و روان شناسی جدید فراهم
می آورد.
درباره شادی های موقّت،…
این که شادی های موقّت در ایجاد رضایت از زندگی چه نقشی دارند، باید بگویم که
داستان این نوع شادی ها، یک داستان دیگر است. البته منظور ما در این جا شادی های
گذرای مثبت است؛ چرا که خودِ شادی های زودگذر یا ناپایدار یا حسّی هم به دو نوع
مثبت و منفی تقسیم می شوند. ما شادی هایی را که به ظاهر (مثلاً با یک مادّه مخدّر و
یا با یک برخورد کوتاه مدّت)، شادی می آورند، امّا پشت سرشان، پیامدهای ناگواری
دارند، اصلاً به عنوان شادی نمی شناسیم و آنها را منفی می دانیم. وقتی از شادی های
زودگذر صحبت می کنیم، منظورمان شادی هایی هستند که هیچ اثر منفی و مخرّبی ندارند
(از نظر روان شناسان غربی، مانند موسیقی گوش دادن و برخورد با طبیعت و خندیدن و راه
رفتن و…) و می توانند انسان را یک مقداری سر حال و بانشاط کنند.
با این حساب، شادی های موقّت هم در ایجاد رضایت از زندگی، بسیار مؤثّرند؛ چون اگر
کسی آن شادی های اصیل درونی را داشته باشد، ولی موقّتاً به قول ما سر حال نباشد و
به تعبیر روایات، کسل باشد و نشاط نداشته باشد، این آدم می تواند از طریق عواملی
(مثل صحبت کردن با دوستان و یا برخورد با طبیعت)، این شادی را در خودش ایجاد کند.
مثلاً این که امام صادق (ع) در روایتی منسوب به ایشان در کتاب خصال» شیخ صدوق، دَه
چیز را (مثل: شنا کردن، راه رفتن، نگاه کردن به سبزه، خوردن، آشامیدن و مسائلی از
این قبیل ـ که جای خودش بحث مفصلی داردـ) عامل نشاط می دانند، اینها در واقع، همان
شادی های گذرا و ناپایداری هستند که می توانند باعث ایجاد نشاط شوند، به شرطی که
درون فرد، از نداشتن عوامل شادی آفرین پایدار، ناراحت و ناراضی نباشد؛ یعنی مشکل
ازدواج، مشکل همسر، مشکل شغل و… نداشته باشد. چنین آدمی می تواند با استفاده از
شادی های موقّت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 