پاورپوینت کامل اخباری گری پیدایش و پیامدها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل اخباری گری پیدایش و پیامدها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اخباری گری پیدایش و پیامدها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل اخباری گری پیدایش و پیامدها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۳۱۵
با نگاهی به دوره صفویه به این نتیجه می رسیم: از آغاز این دوره, تا نیمه نخست قرن یازدهم, اندیشه حاکم بر حوزه ها اندیشه اجتهاد و گرایش به فلسفه و علوم عقلی بوده است.
محقق کرکی (م.۹۴۰هـ.) از مجتهدان اصولی و بنام بود. پس از وی محقق اردبیلی (م.۹۹۳هـ.) با مسلک اجتهادی و گرایش عرفانی, عرصه را در دست داشت. شاگردان بنام وی, مانند: صاحب معالم (م.۱۰۱۱هـ.), صاحب مدارک (م.۱۰۰۹هـ.) و ملاعبدالله شوشتری (م.۱۰۲۱هـ.) نیز همین روش را پی گرفتند.
در نخستین سالهای قرن یازده, شیخ بهائی (۹۵۲ ـ ۱۰۳۰هـ.) با گرایش اجتهادی, فلسفی و عرفانی در پهنه اصفهان, بلکه جهان اسلام درخشید.
همزمان با وی, میرداماد (۹۷۰ ـ ۱۰۴۱هـ.), میرفندرسکی (م.۱۰۵۰هـ.) و ملاصدرا (م.۱۰۵۰هـ.) با اندیشه های قوی فلسفی با پدید آوردن آثار افتخارآمیز سکه فلسفه را به نام خود زدند.
با خالی شدن حوزه اندیشه از این متفکران بزرگ و عرصه داران حوزه اندیشه, ابرهای تیره, آسمان شفاف مدرسه فلسفه و اجتهاد را فراگرفته و در غیبت خورشیدها, اندیشه های ضد فلسفی و اصولی میدان دار شدند. محمد امین استرآبادی در پیشاپیش همه, بر طبل ضد اصولی می کوبید.
در این عصر, تنها به نام چند تن بر می خوریم که دارای مشرب اصولی و گرایش فلسفی بوده و فلسفه و اصول تدریس می کرده اند: آقا حسین خوانساری (۱۰۱۶ ـ ۱۰۹۸هـ.), محقق خراسانی (م.۱۰۹۰هـ.), آقا جمال خوانساری (م.۱۱۲۵هـ.), فاضل هندی (م.۱۱۳۷هـ.) و فیض کاشانی (م.۱۰۹۱هـ.) با داشتن مشرب فلسفی, با اجتهاد, سرسختانه مخالفت می ورزید۱ و به مجتهدان طعن می زد.۲ امّا در برخورد با صوفیه, با این که با آنان به مخالفت برخاست, ولی از حدّ اعتدال بیرون نرفت و آنان را خارج از دین و مذهب نینگاشت و از کتابی که در باب محاکمه بین صوفیه و متشرعه نگاشته: (المحاکمه بین الطائفتین من المؤمنین)۳ بر می آید آنان را مؤمن می دانسته است.
علامه مجلسی نیز, با این که اخباری مسلک و مخالف صوفیه بود, ولی با فلاسفه اسلامی, محترمانه برخورد می کرد. پس بدون درک و فهم گرایشها و آگاهی از آنها نمی توان درباره درگیریها و بگومگوهای علمی در باب نماز جمعه, تقلید از میت و… سخنی ترازمند گفت.
در این عصر دو مکتب در علوم عقلی و نقلی با دو گرایش, به طور کامل جدای از هم; در ساحت اندیشه پا به عرصه گذاشته:
۱. صدر المتألهین با توجه به فلسفه مشاء و اشراق و با الهام از روایات اهل بیت, حکمت متعالیه را بنیان نهاد:
(فلسفه صدرا از یک نظر, به منزله چهارراهی است که چهار جریان; یعنی حکمت مشائی ارسطویی و سینایی و حکمت اشراقی سهروردی و عرفان نظری محیی الدینی و معانی و مفاهیم کلامی, با یکدیگر تلاقی کرده و مانند چهار نهر سر به هم آورده, رودخانه ای خروشان به وجود آورده اند.)۴
۲. مکتب اخباری گری که آن را محمد امین استرآبادی بنیان نهاد و از همین دریچه به نقد علم اصول و مشرب اجتهادی پرداخت و این اندیشه, سه قرن در حوزه های تشیع, نقش آفرین و میدان دار اصلی بود.
آقا حسین خوانساری که از او با عنوان: (استاد الکل فی الکل) و یا (استاد الحکماء والمتکلمین و مربی الفقهاء والمحدّثین)۵ و (جامع معقول و منقول) یاد می شود, با هیچ یک از این دو مکتب, میانه خوبی نداشت. در حاشیه اشارات, بدون ذکر نام, به نقد اندیشه های ملاصدرا پرداخت و استاد وی, محمد باقر سبزواری, در حاشیه خود بر اشارات, از اشکالهای وی پاسخ داد.۶
محقق خوانساری در (رساله وضع شبهه استلزام), به رد نظر سبزواری در این موضوع پرداخت و محقق سبزواری پس از آگاهی از نقد خوانساری, رساله مستقلی در ردّ خوانساری نوشت و خوانساری دوباره به سبزواری پاسخ داد.۷
خوانساری, در رساله مقدمه واجب, نظر سبزواری, فاضل قزوینی و نائینی را مورد نقد قرار داد.۸
وی در فلسفه مشایی می اندیشید و در این علم تخصص داشت.
نوشته اند: ملا خلیل قزوینی, وقتی متوجه شد که نظر وی درباره ترجیح بلامرجح و فاسد بودن شکل اول در منطق, از سوی آقاحسین خوانساری نقد شده, از قزوین به اصفهان رفت, تا با وی به گفت وگو پردازد. از باب اتفاق, با یکی از شاگردان خوانساری برخورد کرد و انگیزه خود را از سفر بیان کرد. شاگرد, برای وی نادرستی دیدگاهش را نمود و دیدگاه استاد خود محقق خوانساری را باز گفت.
میرزا خلیل در همین دیدار, پی به اشتباه خود برد و به سوی قزوین بازگشت.۹
درباره اخباری گری, نظر خاصی از خوانساریها گزارش نشده است. آنچه مسلم است آقا حسین و آقا جمال و برادرش آقا رضی, از مکتب اصولی و اجتهادی پیروی می کردند. (حاشیه شرح مختصر الاصولِ)۱۰ ایجی و دیدگاه وی درباره (اجماع) که اخباریان آن را حجت نمی دانند, در مشارق الشموس بیان گر این نکته است.
درگیرو دار گسترش اندیشه اخباری گری, آقا حسین توانست با تربیت شاگردان برجسته و آگاه, اندیشه اصولی را به نسلهای دیگر انتقال دهد و از نابودی کامل روش اجتهاد در حوزه اصفهان به سهم خود جلوگیری کند. گویا تا زمان آقا حسین(۱۰۹۸) اندیشه اخباری گری, اندیشه چیره و برتر نبوده است; زیرا استاد وی, محقق سبزواری (م.۱۰۹۰هـ.) نیز روش اجتهادی داشته, اما بعد از محقق خوانساری, اندیشه اخباری گری بر حوزه اصفهان, سایه افکنده و اصول گرایان: آقا جمال و فاضل هندی, در اقلیت بوده اند. امّا گفت وگوها و بگومگوها و برخوردهای تند بین اصولیان و اخباریان در زمان حیات محقق خوانساری بوده است.
جریان دیگری که در دوران حیات آقا حسین آغاز و در دوران آقا جمال ادامه یافت, جریان مبارزه با صوفیه است. موضع دقیق خوانساریها در این باره روشن نیست; ولی از نوشته های برجای مانده بر می آید, در این درگیریها, کسی با آقا حسین خوانساری, در نیفتاده که گویا این از صراحت لهجه, دقت و باریک اندیشی و حاضر جوابی او ناشی می شده است:
(ولایتفوّه ابداً الاّ بما لم یتیسّر لأحد ردّه.)۱۱
سخنی بر زبان جاری نمی کرد مگر به گونه ای که کسی امکان رد آن را نداشته باشد.
روی هم رفته, محقق خوانساری در این گیر و دارها و درگیریها, میانه روی را پیشه کرده که این را می شوداز تذکره نصرآبادی که گرایش به صوفیه دارد و از آقا حسین با احترام فراوان یاد می کند, فهمید.البته از این روش و منش خوانساری نمی توان برداشت کرد که وی با صوفیه موافق بوده که این برداشتی است, نادرست. اگر مخالفت با غنا را نوعی مبارزه با صوفیه بدانیم, می توان گفت: ادعای وحید بهبهانی در نگارش بیست رساله, به خامه شاگردان آقا حسین در ردّ محقق سبزواری, حکایت از موضع متعادل محقق خوانساری در این باره دارد. از پاره ای از نوشته های ضد صوفیه آن زمان استفاده می شود: مخالفان صوفیه در مواردی نظر به نقد اندیشه های محقق خوانساری نیز داشته اند که به آن اشاره خواهد شد.
از آن جا که جریان اخباری گری و مبارزه با صوفیه در دوران خوانساریها, رخ داده و آنان سعی در داشتن موضعی مناسب و به دور از تنش داشته اند, از اهمیت زیادی برخوردار است و این موضع مناسب و خردمندانه, در قرنهای بعدی اثر گذاشت که به آن خواهیم پرداخت.
محمد امین استرآبادی (م.۱۰۳۳ یا ۱۰۳۶) با نگارش فوائد المدنیه در ربیع الاول ۱۰۳۱ درحجاز۱۲ و فرستادن آن به نجف و ایران, مکتب اخباری گری را بنیاد نهاد. بیش تر علمای ایران از اندیشه های استرآبادی استقبال کردند.
محمد تقی مجلسی, در فائده ششم از شرح فارسی من لایحضره الفقیه, به نام: لوامع صاحبقرانی, در این باره می نویسد:
(دیگر [از] اموری که ذکر آن لایق نیست اختلافاتی که در میان به هم رسیده و هر یک به موجب یافت خود از قرآن و حدیث عمل می نمودند و مقلدان متابعت ایشان می کردند, تا آن که سی سال تقریباً قبل از این فاضل متبحر مولانا محمد امین استرآبادی, رحمه الله, مشغول مقابله و مطالعه اخبار ائمه معصومین(ع) شد و مذمت آراء و مقاییس را مطالعه نمود و طریقه اصحاب حضرت ائمه معصومین(ع) را دانست (فواید مدنیه)را نوشته و به این بلاد فرستاد. اکثر اهل نجف و عتبات عالیات طریقه او را مستحسن دانستند و رجوع به اخبار نمودند و الحق آنچه مولانا محمد امین گفته است, حق است. مجملاً طریق این ضعیف وسطی است ما بین افراط و تفریط و آن طریق را در روضه المتقین مبرهن ساخته ام….)۱۳
این اثر را محمد تقی مجلسی در حدود سال ۱۰۶۵ نگاشته است, پس از نگارش روضه المتقین, به سال ۱۰۶۳.
این گزارش, به خوبی جایگاه اندیشه استرآبادی را در حوزه های نجف و ایران می نمایاند.
اندیشه های استرآبادی
استرآبادی در این اندیشه, خود را اثر پذیرفته از استاد و پدر خانم خود۱۴, میرزا محمد استرآبادی (م.۱۰۲۸) صاحب منهج المقال, معروف به رجال کبیر می داند.
می گوید: به سفارش او بوده که به اخبار تمسک جسته و آنها را محور کار قرارداده است.۱۵
صاحب فوائد المدنیه, افتخار می کند که پس از سالها تلاش و استفاده از محضر عالمان بزرگ اصولی, با تهجد و عبادت بسیار, به این مهم دست یافته است.
موجی را که محمد امین استرآبادی آفرید, چند قرن, حوزه های علمیه را در عراق, اصفهان, قم و کاشان, در بر گرفت و در این مدت, اصول از عرصه خارج شد.
استرآبادی بر این باور بود: با بودن احادیث, ما نیازی به اجتهاد و تقلید نداریم, هر کس می تواند به طور مستقیم, تکلیف خود را از اخبار بیرون بکشد و برابر آن عمل کند.
فهم افراد از اخبار, گرچه همیشه یقین آور و برابر واقع و رضای الهی نیست, ولی پدید آورنده علم عادی هست و در انجام تکلیف, علم عادی شرعی کافی است. و این برتر از گمانی است که اصولیان آن را حجت و نزدیک به علم و یقین می دانند.۱۶
محمد تقی مجلسی, در ترجمه و شرح فقیه, شاهدی بر این نظر ارائه می دهد که مردم خود برای فهم تکلیف, به احادیث رجوع می کرده اند:
(و در کتابی دیدم که در زمان علی بن بابویه, از محدثین قم دویست هزار بودند و ظاهراً وجهش این بوده که عوام و خواص, همه عمل به حدیث می کردند و احادیث را حفظ می نمودند.)۱۷
ییادآور می شود: مراجعه به روایات, از آن روی بایسته است که در سخنان گوناگونی که از امامان(ع) به ما رسیده به آن سفارش گردیده و در اخبار بسیاری, از تقلید و اجتهاد باز داشته شده است.
فائده دیگر مراجعه به اخبار و بهره از آنها, در امان ماندن احکام الهی است از تحریف و اختلاف نظر, در این جا, استفاده از دیدگاههای علمای پیشین در فهم اخبار, مشکلی پدید نمی آورد, بلکه یکسانی و یگانگی در فهم روایات را پدید می آورد.
استرآبادی در یکی از فایده های کتاب خود می نویسد:
(امام ثقه الاسلام کلینی, قدس سرّه, در کتاب کافی بابی را آورده که امامان, ما را به تمسک به احادیث موجود در کتابهای روایی زمان غیبت کبری, سفارش کرده اند. سپس دو باب آورده که در یکی تقلید و در دیگری رأی, یعنی اجتهاد را باطل دانسته است; اما علامه حلی و موافقان وی, از این سه باب و مانند آن غفلت کرده اند.)۱۸
وی دو فصل مهم در این کتاب بنیان نهاد:
فصل اول: در باطل بودن تمسک به استنباطهای گمان آور در نفس احکام الهی.۱۹
وی در این فصل از زاویه های گوناگون, بر گمان آور بودن اجتهاد استدلال کرده و راه اجتهاد را باطل دانسته است.
فصل دوم: در بیان منحصر بودن مدرک آنچه از ضروریات دین نیست, از مسائل شرعی اصلی یا فرعی, در شنیدن از ائمه(ع).۲۰
بر این اساس, اخباریان مدارک احکام را منحصر در آیات و روایات می دانند و عقل و اجماع را مدرک ادله نمی شمارند و اجماع را حجت نمی دانند.۲۱
استرآبادی, درباره عمومات آیات قرآن, مانند: (اوفوا بالعقود)۲۲ و ظواهر آن, مانند: (اولامستم النساء)۲۳ و (اذا قمتم الی الصلوه فاغسلوا وجوهکم)۲۴ و ظواهر سنن پیامبر مانند: (لاضرر ولاضرار فی الاسلام) بر این باور است برای فهم آنها ما باید جست وجو کنیم و به کلام ائمه(ع) مراجعه کنیم, اگر چنانچه روایاتی از امامان به دست آوردیم, برابر آن عمل می کنیم, در غیر این صورت, توقف می کنیم و روا نیست که ما به آنچه اهل سنت در تفسیر قرآن تمسک جسته اند, تمسک بجوییم.۲۵
بنابراین, در حقیقت منابع احکام منحصر می شود در روایاتی که از ائمه نقل شده است. شماری بر این باورند: ابن ابی جمهور احسائی از جمله کسانی است که راه را بر اخباریان هموار گردانید و پیش از استرآبادی در رساله ای با عنوان: (العمل باخبار اصحابنا)۲۶ به اقامه ادله ای در این زمینه پرداخته بود. و استرآبادی آن را کامل و به سامان رساند.
مخالفان استرآبادی
اشاره شد که بسیاری از علما از اندیشه های استرآبادی استقبال کردند, امّا بودند شماری از علمای برجسته که به پیامد زیانبار این دیدگاه پی بردند و از همان اوان به مخالفت برخاستند و رساله هایی بر رد دیدگاه وی نگاشتند. از جمله:
۱. سید نورالدین علی بن علی بن الحسین عاملی (م.۱۰۶۸), (الفوائد المکیه فی مداحض حجج الخیالات المدنیه و نقض ادله الاخباریه).۲۷
۲. مولانا دلدار علی نقوی هندی (م.۱۲۳۵هـ.), (علی اساس الاصول).۲۸
۳. شیخ فخرالدین بن محمد علی طریحی نجفی (م.۱۰۸۷هـ.), (جامعه الفوائد).۲۹
۴. افزون بر رساله هایی که به آن اشاره رفته, اندیشه های استرآبادی را گروهی از صاحب نظران و عالمان به بوته نقد گذاشته اند, از جمله:
* شیخ علی سبط شهید ثانی, صاحب در المنثور, در نوشته خود به نام: سهام المارقه, اندیشه های وی را نقد کرده و نوشته است:
(استرآبادی, کلام شهید را درک نکرده و برای شهرت این گونه از عالمان پیشین خرده می گیرد.)۳۰
* سید احمد علوی, نقد وی, گرچه مربوط به فوائد المدنیه نمی شود, ولی در شمار نقادان اندیشه های استرآبادی به شمار می آید; زیرا وی, رساله ای را که در باب پاک بودن خمر نگاشته, به نقد کشیده است.
استرآبادی, افزون بر رساله یاد شده, نامه ای در همین باره, یعنی پاک بودن خمر, به ایران می فرستد و به دست سید احمد علوی عاملی می رسد و وی بر این نامه نیز نقدی می نگارد. این نقد, که به گونه ٌرساله درآمده, دو فصل و یک خاتمه دارد و سال ۱۰۳۴ تاریخ نگارش آن است. وی در آغاز این رساله می نویسد:
(چنین گوید… احمد بن زین العابدین علوی… مخفی نخواهد بود که بعضی فاضل نمایان این زمان, از ساکنان مکه… عریضه ای مشتمل بر طهارت خمر نوشته ارسال به این بلاد نمود….)۳۱
دارابی, در مقامات السالکین, به اتکای سخن استرآبادی, در نامه ای که به شاه عباس نوشته درباره پاکی خمر, بر این باور است که روایات کتابهای چهارگانه: کافی, فقیه, استبصار و تهذیب, قابل استنادند, گرچه ضعیف باشند.
استرآبادی در آن نامه یادآور می شود, روایات, نیازی به تصحیح سندی ندارد:
(و در کتاب تهذیب مذکور است که حکم خمر این است.)
وی در این جا, اشاره به روایاتی دارد که در آنها خمر, سُحت دانسته شده و به نجاست آن اشاره نگردیده است.۳۲
دارابی از نامه استرآبادی این گونه یاد می کند:
(مولانا محمد امین استرآبادی در باب استفتای نجاست خمر, مکتوبی به خدیو زمان و خاقان اوان… شاه عباس ماضی انارالله برهانه نوشته….)۳۳
از این فراز بر می آید, نامه استرآبادی در پاسخ به پرسش شاه بوده است و بعید به نظر نمی رسد که فتوای استرآبادی در پاک بودن خمر, در گسترش اندیشه وی اثر نداشته باشد; زیرا او, هم با افکار اهل سنت, مخالف بود و هم با مسلک اخباری گری می توانست پاره ای از مسائل مشکل آفرین را که برخاسته از ناتوانی اجتهاد انگاشته می شد, از سر راه بردارد. درگیری و بگو مگو بین اخباریان و اصولیان حدود دو قرن به درازا کشید. وحید بهبهانی, پیشقراول حرکت ضد اخباری بود و با تلاش علمی خود, ضربه سهمگین بر این اندیشه وارد ساخت. کاشف الغطاء آخرین سنگرهای اخباریان را درهم نوردید و با به زانو درآوردن محمد اخباری, جلو پیشروی این اندیشه را گرفت و این مکتب را به انزوا راند.۳۴ شیخ عبداللّه صالح سماهیجی اخباری (م.۱۰۷۱هـ.) در (منیه الممارسین فی اجوبه سؤالات الشیخ یاسین)۳۵ چهل فرق بین اخباری و اصولی بر می شمارد که در روضات نقل شده است.۳۶
زمینه و انگیزه های گسترش مکتب اخباری
مکتب اخباری که ارکان آن, به ابتکار استرآبادی سامان یافت, بخش در خوری از حوزه های شیعه را فرا گرفت و تا چند قرن بر فقه و حوزه ها چیره بود. اکنون باید دید چه انگیزه هایی در گسترش این مکتب نقش داشته اند:
۱. گردآوری منابع روایی: صفویان خود را پای بند به شیعه و باورمند به آن می دانستند و حکومت خود را حکومتی شیعی قلمداد می کردند; از این روی, به علمای شیعه و اندیشه های شیعی, آزادی عمل می دادند.
علمای شیعه از این مجال, به بهترین گونه بهره بردند و به گردآوری منابع و احادیث شیعه پرداختند. نویسندگان و نسخه برداران, در نسخه برداری از کتابهای شیعه, سنگ تمام گذاشتند و به خاطر علاقه ای که داشتند و یا بازارگرم و پرسودی که این حرفه داشت, نسخه های گوناگون از کتابهای روایی, از عراق, هند, جبل عامل و… به ایران آوردند و از آنها نسخه برداری کردند و به کتابخانه حدیثی شیعه, غنا بخشیدند. برابر گزارش محمد تقی مجلسی, روزی شیخ بهایی در بین درس گفت:
کسی که کتابهای حدیث را به ایران آورد, پدر من بود. من عرض کردم: در کتابخانه جدّ بنده و کتابخانه های میرزا ابوالفتوح و میرشجاع الدین نیز بوده است.۳۷
گفته اند: علاّمه مجلسی, بهترین نسخه های خطی را در دست داشته است.
بسیاری از عالمان شیعه, با دسترسی به منابع روایی معتبر, به این نتیجه رسیدند:
با توجه به منابع فراوان روایی, ما نیاز به اجتهاد, که اساس آن برگرفته از اهل سنت است, نداریم و با شناختِ درست روایات, پاسخ گوی تمام پرسشها و شبهه ها خواهیم بود.
این نگرش و آن پشتیبانی گسترده حکومت, سبب شد گردآوری و نشر کتابهای حدیثی در حوزه تشیع اوج بگیرد و افزون بر کتابهای چهارگانه حدیثی, دائره المعارفهای بزرگ حدیثی, نگاشته شود و در اختیار همگان قرار گیرد:
الف. کتاب وافی, از فیض کاشانی (م.۱۰۹۱).
ب . وسائل الشیعه, از شیخ حرعاملی (م.۱۱۰۴).
ج. بحارالأنوار, از علامه محمد باقر مجلسی (م.۱۱۱۰)
محمد امین استرآبادی در یکی از فایده های کتاب خود به این نکته اشاره می کند:
(من همیشه در شگفت بودم که کسی غیر از سه محمّد: شیخ صدوق, کلینی و شیخ طوسی, موفق به گردآوری و باب بندی احادیث نشده است.
به این نتیجه رسیدم: این سه از اولاد عجم هستند و در روایات از این مردم تجلیل شده است. مردم ایران, همیشه به سخنان اصحاب عصمت تمسک می جستند, چرا که اینان از ذهن مستقیم و زیرکی استوار برخوردارند.)۳۸
۲. بی نیازی از غیر روایات: در پاره ای از روایات بر این نکته تأکید شده است: پیامبر و امامان آنچه را که مورد نیاز بوده آورده و حتی حکم (ارش خدش)۳۹ را بیان فرموده اند. با توجه به این روایات, و فراهم شدن مجموعه های معتبر روایی شیعه, این نظر تقویت شد که با وجود این همه روایت, نیازی به استدلالهای گمان آور اجتهادی, نیست و حکم را بایداز متن روایات گرفت و برابر آن عمل کرد, بویژه که تمام اخبار کتابهای چهارگانه و دیگر کتابهای شیعه درخور عمل و استنادند.
۳. سابقه مکتب اخباری: استرآبادی در فوائد المدنیه, به این نکته پای فشرده که علمای پیشین, مانند: صدوق و کلینی اخباری و محدث بودند و بدون نیاز به اجتهاد, احکام را از دل روایات بیرون می کشیدند, حتی محقق حلّی که مسلک اجتهادی داشت, در آخر عمر خود از این نظر برگشت و در (المعتبر) برابر مسلک اخباری مشی کرد.۴۰
وی می نویسد:
(سید مرتضی, شیخ طوسی, ابن ادریس و محقق حلّی که به خبر واحد اعتماد نمی کردند, مگر خبری همراه با قرینه که قطع عادی به صدور آن پیدا شود, همان روش اخباریان را داشته اند.)۴۱
از آن طرف استناد ابن ابی عقیل, ابن جنید و شیخ مفید را به پاره ای از قواعد اصولی, مانند: استصحاب, ناشی از غفلت آنان می داند.۴۲
به پندار ایشان, مسلک اخباری, پیشینه دیرینه دارد و بسیاری از علما, با نظر ایشان موافق هستند و این که علامه حلی و مقلدان او, مانند: شهید اول, ثانی, شیخ علی کرکی که پیرو اصول و اجتهاد بودند, بنیه علمی ضعیفی داشتند و از روی ناآگاهی از احادیث به اجتهاد روی آوردند.
وی, تا آن جا پیش می رود که استنباطهای علامه حلّی را متأثر از عقائد اهل سنت می شمارد که باید از آن پرهیز شود.۴۳
این نگرش و اهمیت دادن شماری از علمای پیشین به اخبار, زمینه رشد و گسترش مکتب اخباری را فراهم آورد.
۴. مخالفت با عامه: از ویژگیهای بارز و اصلی دوران صفویه, مخالفت حکومت گران و گروهی از علما با اهل سنت است. علمای اخباری از جمله استرآبادی, اساس علم اصول و اجتهاد را از اهل سنت می دانستند و بر این باور بودند که: اجتهاد و علم اصول از آنها گرفته شده و متن درسی اصولی حوزه های علمیه, مختصر الاصول عضدی و شرح آن بوده است. (استرآبادی خود این کتاب را نزد سید تقی الدین محمد نسابه فرا گرفته است)۴۴ بنابراین, علمی که از اهل سنت گرفته شده باشد, باید دور ریخته شود:
(تهذیب [الاصول] علامه حلی مختصری از مختصر حاجبی است و آن مختصر از منتهای حاجبی است و آن مختصر از الاحکام آمدی است و آن مختصر از المحصول فخر رازی و آن مختصر از معتمد ابوالحسین بصری است.)۴۵
به باور اینان, اگر قرار است قواعدی برای فهم و دریافت احادیث و فقه تدوین شود, باید آن قواعد را از خود روایات به دست آورد.
فیض کاشانی, به این منظور (اصول الاصلیه) را در سال ۱۰۴۱ یا ۱۰۴۴ ده سال بعد از فوائد المدنیه۴۶ نگاشت. وی, در مقدمه وافی می نویسد:
(هنگامی که نگارشهای اصحاب ما بسیار شد و در اصول فقه و فرعهای آن برابر اصطلاحات اهل سنت سخن گفتند, اصول دو طائفه به یکدیگر مشتبه گردید و اصطلاحهای آنها درهم آمیخت. این باعث گردید که امر بر گروهی از آنان مشتبه گردد, تا آن جا که انگاشتند: اجتهاد و حکم به رأی و ایجاد قواعد و ضوابط و گرفتن نظر اتفاقی جایز است و بر این, از سه جهت تأیید داشتند:
الف . اختلاف در ظواهر آیات و اخبار که جز با حمل برخی بر برخی, سازواری امکان نداشت و این را نوعی اجتهاد دانستند که نیاز به گزاردن قانونها و آیینهای اصولی دارد.
ب . پدیده های بسیاری دیدند که سخن روشنی درباره آن وارد نشده, با این که نیاز به شناخت حکم آنها فراوان است.
ج. برخی احکام مشتبه و دارای ابهام است. این ابهام بدون به دست آوردن ظن که ترجیح باشد, برطرف نمی شود, پس این همان اجتهاد است.)۴۷
اینها سبب شد که شماری اجتهاد را که همان پیروی از گمان و عمل به رأی است بپذیرند.
۵. فیض کاشانی, از جمله انگیزه های گرایش شیعه به اجتهاد را, چیرگی پادشاهان ستم, پس از غیبت امام معصوم(ع), بر شیعه می داند. می گوید: پیوند شیعیان از کودکی با اهل سنت, سبب شد که اصول فقه آنها پذیرفته شود و سعی کنند برای هر واقعه ای حکمی بیرون بکشند و در نتیجه آموزه های اصولی اهل سنت, به عنوان علوم شیعه مورد توجه قرار گرفت.۴۸
ایشان سفارش می کند: حال, شیعه به حکومت مستقلی دست یافته و توجه کرده که اجتهاد و اصول از عامه است, باید خود قواعدی در این باره ارائه دهد و اصول شیعه را بدون توجه به اصول فقه عامه سامان دهد.
محقق اردبیلی (م.۹۹۳هـ.) برخلاف دیدگاه فیض کاشانی, دانش اصول را از دانشهای عقلی می داند و می گوید: در مسائل عقلی و دانشهای عقلی, استدلال حکمفرماست و فرقی بین شیعه و سنی نیست:
(وانّ الظاهر لاقصور فی اصول فقههم إلاّ موضع نادر إذ الحقّ هنا ماثبت بالدّلیل ولیس هنا شیئ مقرّر فی الدین قد خولف, بل کتبهم فی ذلک مثل کتبنا فی نقل الخلاف واختیار ما هو المبرهن وهوالحق….)۴۹
ظاهراین است که اشکالی در اصول فقه عامه نیست, جز در مواردی اندک; زیرا حق در این جا, آن چیزی است که با دلیل ثابت شود و در این جا چیزی از سوی شرع تعیین نشده که با آن مخالفت شود, بلکه کتابهای آنان در این جا, مانند کتابهای ماست, در گزارش خلاف و گزینش آنچه برهانی و حق است.
۶. اجماع: از جمله مقوله هایی که سبب شد دو گروه اخباری و اصولی رو در روی هم بایستند و هرگروه سرسختانه از عقیده و اندیشه خود به دفاع برخیزد (اجماع) بود. اصولیان, اجماع را منبعی از منابع احکام شمردند و اخباریان, این را قبول نداشتند و بر این نظر دلیلهایی نیز اقامه می کردند,از جمله:
الف . اجماع, از اهل سنت گرفته شده و منشاء آن اجماع سقیفه بنی ساعده است که علی(ع) را از حق مسلّمش محروم ساخت.
ب . حجت دانستن اجماع, سبب می شود که بسیاری از روایات که با اجماع ناسازگارند, از دور خارج شوند در حالی که دلیلی بر حجت بودن آن نیست.
ج. روایات بسیاری در نکوهش پیروی از آرایی که بر آنها اتفاق شده, وارد شده است. بنابراین, اتفاقی که در آن نظر معصوم نباشد, هیچ ارزشی ندارد و آیات و روایات از پیروی چنین رأیی بازداشته اند. فیض کاشانی در این باره می نویسد:
(والوارده فی ذم الأخذ بالاتفاق الأراء بتخصیصها بالآراء الخالیه من قول المعصوم لما ثبت عندهم انّ الزمان لایخلو من امام معصوم….)۵۰
روایاتی که نکوهش کرده اند دریافت آرای اتفاقی را, آن جایی را در بر می گیرند که خالی از سخن معصوم باشد, زیرا که ثابت شده نزد آنها که زمان, خالی از امام معصوم نیست.
از این روی با گسترش مسلک اخباری گری, پاره ای از مسائل که با اجماع درباره آنها حکم صادر شده بود, حکم آنها تغییر کرد, مانند نماز جمعه که محقق کرکی ادعای اجماع بر حضور و اجازه امام دارد. بسیاری از فقیهان عصر صفوی, این اجماع را حجت ندانستند و یا در اصل اخباری بودند و به واجب بودن عینی نماز جمعه نظر دادند, مانند فیض کاشانی و علامه مجلسی که رساله هایی در این باب نوشتند.
علامه مجلسی, در مقاله صلات جمعه خود, یک نقد کلی نسبت به اجماعهای شیخ طوسی دارد.۵۱
آقا جمال خوانساری در رساله نماز جمعه خود, که واجب بودن تخییری نماز جمعه را می پذیرد, می نویسد:
(غرض از وضع این رساله, نفی این قول محدث [وجوب عینی] و بیان مخالفت آن است با اجماع امامیه, با ذکر بعضی از مؤیدات و….)۵۲
از جمله گزاره هایی که با خارج کردن اجماع از گروه دلیلها و نپذیرفتن منبع بودن آن, مطرح شد, ماندگاری بر تقلید از صاحب فتوایی بود که از دنیا رفته است.عالمان اخباری, رساله هایی در این موضوع نگاشته اند: (تقلید المیت) از سلیمان ماحوزی (۱۰۷۵ ـ ۱۱۲۱)۵۳ و رساله محمد حرعاملی (۱۰۹۵ ـ ۱۱۷۸)۵۴و (تقلید الاموات)۵۵ از ابراهیم عاملی از علمای نیمه قرن دوازدهم.
البته برای شهید ثانی (م.۹۶۵) رساله ای با نام: (عدم جواز تقلید المیت) نام برده اند۵۶ که پیش از گسترش مسلک اخباریه نگاشته و نشر شده است.
۷ . مخالفت با اندیشه صحیح اعلائی: از انگیزه های مهم و درخور توجه که اندیشه اخباری گری را تقویت کرد گرایش به اخبار صحیح و خارج ساختن بسیاری از احادیث از استناد فقهی بود این مکتب را محقق اردبیلی بنیان گذاشت. وی در مجمع الفائده والبرهان دیدگاههای نوی ارائه کرد و در بسیاری از دیدگاهها به جهت ضعف مستند آنها, تردید روا داشت. امّا خود ایشان, پس از بررسی و رد دیدگاههایی به خاطر ضعیف بودن مستند آنها, نمی تواند از اجماع بگذرد و آن را نادیده بینگارد و نظر قاطعی ارائه دهد. به عنوان نمونه: اردبیلی می گوید: برابر آنچه از آیه قرآن و روایات استفاده می شود, نماز جمعه واجب عینی است; امّا اجماع او را از این که نظر بدهد, باز می دارد.۵۷
شاگردان وی صاحب معالم و صاحب مدارک نیز صحیح اعلائی هستند. در مدارک, در بسیاری از موارد, به روایات صحیح استناد می شود, مانند بحث وجوب عینی نماز جمعه.۵۸
صاحب معالم, برای پاک سازی روایات شیعه از احادیث ضعیف, کتاب (منتقی الجمان فی روایات الصحیح والحسان) را می نویسد:
گویا, ملاعبداللّه شوشتری, شاگرد دیگر اردبیلی, که شاه عباس مدرسه ای برای وی ساخته, از این مکتب پیروی می کرده است. از شاگردان بنام وی, محمد تقی مجلسی و محمد باقر سبزواری بوده اند. گروهی از اهل نظر, فیض کاشانی را از پیروان مکتب اردبیلی دانسته اند که درست نیست, بلکه از جهتی او را باید در برابر اردبیلی دانست. همانندی آن دو در دریافت و فهم آزاد از اخبار است و بی توجهی به دیدگاه پیشینیان و ناهمانندی آنها در دو نکته است:
۱. اردبیلی صحیح اعلائی است و فیض اخباری که به هر روایتی استناد می جوید.
۲. اردبیلی به اجماع بها می دهد و فیض اجماع را حجت نمی داند.
استرآبادی به جای پرداختن به سند روایات و بررسی سندی, درستی آنها را با نشانه های خارجی و داخلی ثابت می داند.۵۹
وی بر این باور است: تقسیم روایات را به صحیح, حسن, موثق و ضعیف, برای نخستین بار علامه حلی مطرح کرده و سرچشمه آن کتابهای عامه بوده که وی با آنها خیلی اُنس داشته است.۶۰
ییادآوری: گفته اند نخستین کسی که این تقسیم را مطرح کرده, ابن طاووس بوده است.۶۱ در کتابهای اهل سنت, تعبیر روایات موثق نیست۶۲, بلکه سه قسم دیگر: صحیح, حسن و ضعیف گزارش شده است.
به هر حال, استرآبادی افزون بر روایات کتابهای چهارگانه, بسیاری از روایات دیگر را درخور استناد می داند.
۸ . اختلاف زدائی: اخباریان بر این باورند: اجتهاد, سبب پراکندکی آرای فقیهان شیعه شده است و همین امر در میان اهل سنت باعث شد که اجتهاد ممنوع شود و در چهار مذهب, به رسمیت شناخته شود. فیض کاشانی, با اشاره به این نکته می نویسد:
(گاهی اختلاف آراء, چنان فزونی می یابدکه در یک مسأله بیست یا سی قول و یا بیش تر نقل شده است).۶۳
بنابر مسلک اخباری, هر کس می تواند آنچه خدا بر عهده اش گذاشته, از روایات به دست آورد و به آن جامه عمل پوشاند و آگاهی معمولی و علم عادی برای شناخت تکلیف شرعی کافی است, با توجه به این که همه برابر ظاهر اخبار عمل می کنند و از دقتهای اصولی عرصه خالی است, احکام شرع بر یک محور و قاعده باقی می مانند و آیینها و قانونهای الهی از تحریف و دگرگونی به دور می مانند۶۴. بنابراین, تنها راه جلوگیری از اختلاف فتوا و دروغ بستن به خدا, تمسک به کلام ائمه(ع) است.
مکتب اخباری, دستاوردهای خوش آیند و ناخوش آیندی داشت. دستاوردهای خوش آیند آن این که پاره ای از گرههای اجتماعی را گشود و دستاورد بسیار ناخوش آیند آن رکود اندیشه و تفکر بود. این مکتب, با تمسک به اخبار درست و نادرست, بنیان کژی را نهاد و بسیاری از خرافات را وارد مذهب ساخت و بزرگ ترین ضربه ای که بر پیکر تشیع زد, دور کردن جامعه علمی تشیع از قرآن بود.
شهید مطهری, در نوشته های گوناگون خویش, به نقد این اندیشه واپس گرا پرداخته است که به چند مورد اشاره می شود:
(گفتند: قرآن اعتبار ندارد. البته نگفتند: قرآن را نخوانید, نه, گفتند قرآن را بخوانید, قرآن را ببوسید, اما قرآن را نفهمید. این یک ضربه بزرگی به عالم اسلام بالأخص به عالم تشیع زد, به طوری که بعدها اساساً مفسرین شیعه رعبشان برداشت که قرآن را تفسیر بکنند, از تفسیر کردن ترسیدند. جریان اخباری گری, این تعصب افراطی احمقانه ای که راجع به اخبار پیدا کردند که صحیح و ضعیف را با هم یکی دانستند, یکی از آن جریانهای فکری خطرناکی است که در دنیای اسلام پیدا شد و اثرش هم جمود فکری است, همان چیزی که الآن ما به آن مبتلا هستیم. اینها سرایت می کنند به عالم تشیع.)۶۵
درجای دیگر, پس از بیان این نکته که اخباریان, اجماع را حجت نمی دانند, می نویسد:
(در خصوص عقل می گفتند: با این همه خطای عقل اعتماد به آن جایز نیست; اما در مورد قرآن محترمانه ادعا می کردند که قرآن بزرگ تر از آن است که ما آدمهای حقیر بتوانیم آن را مطالعه کنیم و در آن بیندیشیم. فقط پیامبر و ائمه حق دارند در آیات قرآن غور کنند. ما فقط حق تلاوت آیات را داریم.)۶۶
باید توجه داشت که رسوبات اندیشه اخباری گری در محافل علمی, هنوز وجود دارد و امروزه با دریغ و افسوس بایدگفت, که این فکر زیانبار در حوزه های علمیه جا خوش کرده که اگر با آن مبارزه نشود, بسان خوره اساس اندیشه و خردورزی را به هم می ریزد و حوزه را قرنها به عقب می راند.
رویارویی با صوفیه
از رخدادهای مهم عصر صفوی, برخورد شدید عالمان شیعه, با صوفیه است. صفویه که صوفی مشرب بودند, به مرور به مبارزه علیه آن پرداختند. علمای تشیع نیز, با نگارش کتابها و ردّیه های گوناگون, اندیشه های ناروای آنان را نقد کردند. نخستین رساله مستقلی که علیه صوفیه گزارش شده (مطاعن المجرمیه) محقق کرکی است, که هنوز نسخه ای از آن به دست نیامده. فرزند وی, شیخ حسن کرکی, در (عمده المقال فی کفر اهل الضلال) که به سال ۹۷۲هـ. در مشهد نگاشته, از کتاب (مطاعن المجرمیه) پدر نقل قول کرده است.۶۷ صوفیانی که در این اثر به نقد آنان می پردازد و آنان را خارج از دین و ملحد می داند, صوفیان عامه اند; زیرا اینان به اتحاد و حلول خداوند در بدنهای عارفان معتقد بوده اند.۶۸
این صوفیان, با این اندیشه, گویا در امپراطوری عثمانی می زیسته اند; از این روی میرزا مخدوم, به علمای شیعه ایراد می گیرد که مخالف با صوفیه اند و قاضی نورالدین, تا آن جا تصوف و عرفان را می پذیرد که علم تصفیه باطن است.
مقدس اردبیلی نیز, از عرفان با عنوان: علم تصفیه باطن یاد می کند و آن را ردّ نمی کند.۶۹
استاد شهید مطهری بر این باور است که عرفان در قرن دهم, شکل و وضع دیگری پیدا کرده است, زیرا:
(اوّلاً, دیگر اقطاب متصوفه, همه یا غالباً, آن برجستگی علمی و فرهنگی که پیشینیان داشته اند, ندارند. شاید بشود گفت که تصوف رسمی, از این به بعد بیش تر غرق آداب و ظواهر و احیاناً بدعتهایی که ایجاد کرده است, می شود.
ثانیاً, عده ای که داخل در هیچ یک از سلاسل تصوف نیستند, در عرفان نظریِ محیی الدینی متخصص می شوند که در میان متصوفه رسمی, نظیر آنها پیدا نمی شود; مثلاً صدرالمتألهین شیرازی (م.۱۰۵۰هـ.) و شاگردش فیض کاشانی (م.۱۰۹۱هـ.) و شاگرد شاگردش قاضی سعید قمی (م.۱۱۰۳هـ.) آگاهی شان از عرفان نظری محیی الدینی, بیش از اقطاب زمان خودشان بوده است, با این که جزء هیچ یک از سلاسل تصوف نبوده اند.
ثالثاً, از قرن دهم به بعد, ما در جهان شیعه به افراد و گروههایی بر می خوریم که اهل سیر و سلوک و عرفان عملی بوده اند و مقامات عرفانی را به بهترین وجه طی کرده اند, بدون آن که در یکی از سلاسل رسمی عرفان و تصوف وارد باشند و بلکه اعتنایی به آنها نداشته و آنها را, به کل یا در بعض, تخطئه می کرده اند. از خصوصیات این گروه, که ضمناً اهل فقاهت هم بوده اند, وفاق و انطباق کامل میان آداب سلوک و آداب فقه است….)۷۰
از این سخنان, به خوبی فرق مشرب ملاصدرا و شاگردانش, با متصوفه روشن می شود و این که چرا آنان نیز, به نقد صوفیه پرداختند و راه عالمان پیشین را در برخورد با صوفیه پیمودند.
مبارزه شاه عباس (۹۹۶ ـ ۱۰۳۸) با نقطویان وصوفیه در سال ۱۰۰۱هـ. که به وحدت وجود عقیده داشتند, زمینه را برای مبارزه های بعدی فراهم ساخت.
شاه عباس, ابوالقاسم امری را که در شیراز شورش کرده بود۷۱ و یوسفی ترکش دوز و درویش خسرو را که از عقائد نقطویان پیروی می کردند و به وحدت وجود و تناسخ عقیده مند بودند از بین برد.۷۲ امّا صوفیه, بسیار ریشه دوانیده بود و اندیشه های صوفیانه, روز به روز گسترش می یافتند و دامن می گستراندند. در اصفهان بیش از بیست خانقاه بود.۷۳
در سال ۱۰۲۷هـ. ملاصدرا رساله (کسر الاصنام الجاهلیه فی ردّ جماعه الصوفیه) را در نقد آنها نوشت۷۴. ملاصدرا در اسفار فرق مشرب خود را با مشایخ صوفیه این گونه ذکر می کند:
(صوفیه در بیان احکام به مجرد ذوق و وجدان بسنده می کنند; اما ما بر چیزی که برهان قطعی بر آن نباشد, اعتماد نمی کنیم و آن را در کتابهای حکمت خود نمی آوریم.)۷۵
شاگرد ملاصدرا, فیض کاشانی که دارای, مشرب فلسفی, عرفانی و اخباری بود در سال ۱۰۶۶ کتاب (الکلمات الطریفه) را در نقد صوفیه نگاشت.۷۶. محدث قمی, در سفینه از هر دو کتاب نقل قول می کند.۷۷ بنابراین, از نیمه دوم قرن یازدهم نقد صوفیه به مبارزه با آنان انجامید و این مبارزه, تر و خشک را با هم سوزاند فلسفه و اجتهاد را نیز در برگرفت و ملاصدرا و فیض کاشانی به جهت داشتن اندیشه های فلسفی و عرفانی, از این هجوم در امان نماندند.
آقا بزرگ تهرانی, به نقل از (نصیحه الکرام), بیش از سی کتاب را نام می برد که علیه صوفیه نوشته شده است و دست کم, بیست رساله و کتاب از این سی اثر, مربوط به قرن یازدهم است.۷۸
جریانهای مخالف صوفیه
جریانهای مخالف صوفیه را نمی توان از نظر فکری و عقیدتی یکسان دانست. دست کم, سه جریان قوی با دیدگاهها و روشهای گوناگون, با صوفیه به مبارزه برخاستند: یک جریان قوی در قم و دو جریان در اصفهان.
۱. رهبری حرکت ضد صوفیه را در قم, محمد طاهر قمی (م.۱۰۹۸هـ.) به عهده داشت. او شیخ الاسلام قم و به واجب بودن عینی نماز جمعه عقیده داشت و رساله ای در این باره نوشت.۷۹
طاهر قمی مخالف سرسخت صوفیه, مجتهدان و فلاسفه بود و علیه هر یک از این مشربها کتابی جداگانه نوشت و در این بین, نوشته های ضد صوفیه او حجم بیش تری دارند.
خوانساری در روضات می نویسد:
(او در رساله ای که علیه صوفیه نوشت, شماری از علما و عرفا را کافر پنداشت, بلکه کافر خوانده هر کسی را که باور نداشته به کافر بودن کسی که در نوشته خود سخنی بگوید که موهم خلاف شرع باشد. گفته شده است: او در رساله های گوناگون خود, پوشیدن خرقه, لباس پشمی, چله نشینی, کناره گیری از مردم, شنیدن صدای نیکو و تفوه به واژه طریقت وحقیقت, سخن از عشق حقیقی و مکاشفات عرفانی و تجرد ارواح و مانند آن را, بدعت دانسته, بدعتی که فرد باورمند به آن را از دین خارج می سازد و در ردیف کافران قرار می دهد. افزون بر این, کسی که چنین فردی را کافر نداند, کافر است.)۸۰
او کتابهای گوناگونی علیه صوفیه, حکما و مجتهدان نگاشته است. در مخالفت با صوفیان: الفوائد الدینیه فی الرّد علی الحکماء والصوفیه۸۱, تحفه الاخیار, شرح رساله مونس الابرار. (این اثر را در سال ۱۰۵۷هـ. برای شاه عباس ثانی نوشت)۸۲ و البرهان القاطع و در مخالفت با مجتهدان: حجه الاسلام و در مخالفت با فلاسفه: حکمه العارفین.۸۳
قمی, کتابهای دیگر هم دارد, از جمله: اربعین, تحفه عباسی و تحفه العقائد۸۴ که در آنها صوفیه را به نقد کشیده و بر اخباری گری استدلال جسته است.
۲. علامه مجلسی (م.۱۱۱۰هـ.) در نیمه دوم قرن یازدهم و اوائل قرن دوازدهم به مبارزه پی گیر علیه صوفیه دست زد. علامه مجلسی در سال ۱۰۹۸ که آقا حسین خوانساری, چشم از دنیا فرو بست, پس از مدتی, به مقام شیخ الاسلامی اصفهان رسید.۸۵ علامه مجلسی, در آخرین فصل عین الحیاه, که به سال ۱۰۷۲هـ. نگاشته شده به ردّ صوفیه پرداخته است و در پاسخ به پرسشهایی که درباره فلسفه و اجتهاد و صوفیه از او شده, از آنها انتقاد کرده است.۸۶
در رساله اعتقادات, که به سال ۱۰۸۶ در مشهد نگاشته با صوفیه مخالفت کرده و پدر خود را بری از اندیشه های صوفیانه دانسته و گفته است: در آغاز, با این گروه مدارا می کرد, ولی در آخر عمر:
(دانست که آنها دشمن خداوند هستند, از آنها بیزاری جست و راه باطل و عقاید سخیف آنها را تکفیر کرد. من بر افکار و عقاید او بهتر از هر کس مطلع هستم و دستنوشته های او در این زمینه نزد من است.)۸۷
علامه مجلسی به تلاش گسترده ای علیه صوفیه دست زد و در خاموش کردن آتش فتنه, به پیروزیهایی دست یافت.۸۸
۳. میرلوحی سید محمدبن محمد موسوی حسینی سبزواری, ملقب به مطهر و متخلص به نقیبی, از جمله علمای برجسته دوران صفویه است که با صوفیه و اندیشه های صوفیانه در افتاد. برابر نسخه ای که از کتاب کفایه المهتدی میرلوحی در دست است, وی در سال ۱۰۸۵ زنده بوده است.۸۹ به نظر نگارنده, وی چند سال پس از آن نیز زنده بوده است; زیرا در کفایه المهتدی, به عبارت پایانی رساله اعتقادات علامه مجلسی, که در روزهای پایانی ماه محرم ۱۰۸۶ نگاشته شده۹۰, اشاره دارد و مجلسی در ذیعقده همان سال در قم, اجازه ای از ملا طاهر قمی دریافت کرده است.۹۱
در نتیجه, شاید رساله علامه, در سال۱۰۸۷ در اصفهان منتشر شده باشد.
میرلوحی از علامه مجلسی انتقاد می کند: چرا از پدرش دفاع کرده و نوشته است:
(و ایّاک ان تظن بالوالد العلامه, نورالله ضریحه, انه کان من الصوفیه او یعتقد مسالکهم و مذاهبهم, حاشاه عن ذلک.)۹۲
این بخش از عبارات علامه مجلسی را محدث قمی در سفینه البحار آورده است.۹۳
از آن جا که میرلوحی تلاش گسترده ای علیه صوفیه داشته و پاره ای از رساله ها و کتابهایی که نویسندگان آنها ناشناخته اند, چه بسا به قلم ایشان نگاشته شده باشد, اندکی بیش تر درباره تلاشهای وی درنگ می کنیم:
نگاشته ها درباره ابومسلم
میرلوحی, اندیشه ها و پندارهای صوفیان را از زاویه های گوناگون به بوته نقد می گذارد: نظر آنان درباره ابومسلم و حلاج, غنا و موسیقی. صوفیان, در مجلسها و محفلهای خود و هنگام قصه خوانی, از ابومسلم به بزرگی یاد می کردند و او را دوستدار اهل بیت می شمردند, میرلوحی از این سخنان واهی برانگیخته شد و رساله ای درباره دشمنی ابومسلم با اهل بیت نگاشت.۹۴ در کفایه المهتدی, به این نکته اشاره دارد.۹۵
دیدگاه وی, با بازتابهای شدید و سختی روبه رو شد. ولی چون انسان خستگی ناپذیر و مقاومی بود, با توهینها و افتراها و برخوردهای به دور از ادب عوامل صوفیه از پای درنیامد و به مبارزه ادامه داد و با پایمردی و پشتکار در این مبارزه, بسیاری از عالمان را برانگیخت و به پشتیبانی وی و در مخالفت با اندیشه های صوفیانه, از جمله علیه ابومسلم, دست به قلم بردند و رساله های خوب و مفید و راه گشا نگاشتند که به برخی از آنها اشاره می شود:
۱. اظهار الحق و معیار الصدق, از سید احمد علوی عاملی, نگاشته شده در سال ۱۰۴۳هـ. ۹۶ که این رساله علیه ابومسلم است و در آن, اثری از برخورد با صوفیان دیده نمی شود.۹۷
۲. صحیفه الرشاد, از میر محمد زمان بن محمد جعفر رضوی جعفری (م.۱۰۴۱) وی در مقدمه می نویسد:
(در سفر زیارت عتبات, شماری از شخصیتهای مورد اعتماد از مردم اصفهان گفتند: عالم جلیل القدری در اصفهان گرفتار جاهلان شده و مورد اذیت عوام قرار گرفته است. چون تحقیق کردم روشن شد: او میرلوحی است و علت آزار وی, براءت او از ابومسلم بود. دربازگشت از عتبات, این رساله را نوشتم تا آن را به اصفهان بفرستم, برای ارشاد آنها و جلوگیری از آزار میرلوحی.)۹۸
وی در آن تأکید می کند: این که قصه گویان ابومسلم را دوستدار اهل بیت دانسته اند, درست نیست.
۳. خلاصه الفوائد, از عبدالمطلب بن یحیی طالقانی, وی هم از مشکلات میرلوحی سخن می گوید و هم از پندارهای قصه گویان درباره ابومسلم و هم از رساله هایی که در دفاع از میرلوحی نوشته شده است.
(بدان ای محب شاه مردان که (قصه خوانانِ) از خدا بی خبر, قصه در تعریف ابومسلم مروزی ابتر بسته بودند و آن را شهرت داده و عوام الناس را به آن سخنان دروغ, دوست و هوادار او گردانیده و اکثر علمای عصر را اطلاع بر اختراع ایشان نبود, تا سیدی فاضل از متوطنان اصفهان میرلوحی نام, که غایت صلیت داشت در دین و نهایت مهارت در اخبار ماضین و فقیر مکرر از حضرت سید المجتهدین [میرداماد] تعریف او را شنیده ام, بر این معنی مطلع شده, عوام را از دوستی ابومسلم منع کرد. بعضی از سفیهان, آن چنان فریب قصه خوانان خورده بودند, که به هیچ وجه قول مشارالیه را قبول ننمودند و کمر عداوت بر میان بسته, زبان به غیبت و منقصت او گشودند و انواع ژاژخایی آغاز کردند و به افترا و بهتان دهن باز کردند و هر چه می خواستند درهم می بافتند….)۹۹
وی در ادامه, پس از افسوس خوردن از این برخوردهای نابهنجار,۱۰۰ از شانزده رساله ای که درباره ابومسلم نوشته شده۱۰۱, یاد می کند و نویسندگان آنها را (عدول علما و فضلا) می داند و سپس یادآور می شود که اینان, میرلوحی را بسیار ستوده اند و از شرافت, جلالت و حسب و نسب وی به بزرگی یاد کرده اند. وی, مخالفان سید میر لوحی را بی دین می داند.۱۰۲
از این رساله استفاده می شود: بحث از ابومسلم را میرلوحی پیش از سال ۱۰۴۱هـ. مطرح ساخته است.
ییادآوری: کسانی که این رساله ها را مبارزه مستقیم با صوفیه دانسته و مطرح کرده اند: صوفیه نقطویه مؤید ابومسلم بودند ۱۰۳, راه صحیح نرفته اند; زیرا اگر چه ممکن است آن گروه طرفدار ابومسلم باشند, اما باید توجه داشت, کسانی که رساله نوشته اند, در این رساله ها, بیش تر بر آن بوده اند که ابومسلم را بشناسانند و افکار و اندیشه ها و عملکردوی را بنمایانند و از پای بند نبودن وی, برفرمانها و دستورهای امامان شیعه(ع) سخن بگویند.
میرلوحی بر این گمان است که مجلسی اول, از ابومسلم و حلاج دفاع می کرده است۱۰۴. پیش از این اشاره کردیم که علامه مجلسی پدر خود را از هر نوع اندیشه صوفیانه به دور می داند و می گوید: مدارای پدر با آنان در آغاز کار بوده و پس از آن که فهمید به کژراهه می روند, دست از تأیید آنان کشید. برای میرلوحی, در راه مبارزه, گرفتاریها و دشواریهای بسیاری پیش آمد و مورد آزار
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 