پاورپوینت کامل مـراحل شکل گیـری حکـومت اسلامـی در بیان و بنـان امام خمینـی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مـراحل شکل گیـری حکـومت اسلامـی در بیان و بنـان امام خمینـی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مـراحل شکل گیـری حکـومت اسلامـی در بیان و بنـان امام خمینـی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مـراحل شکل گیـری حکـومت اسلامـی در بیان و بنـان امام خمینـی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۳۴۷
پیـش از امام خمینی درباره حکومت اسلامی بحثهای نظری صـورت گرفته
و بـرخـی از جـنبشهای شیعی برای تحقق آن انجام یافته بـود, ولی
در عـمـل از آن خـبـری نبـود. امام خمینی با تلاش بی مانند خود,
ضمـن روشـنـگـری مشروعیت حکومت اسلامی و ثابت کردن این که حقیقت
دیـن, جـز با اجـرای حکـومت دینـی غیـر قابل نمـود و ظهور است,
حکـومت دینی را از جـهـان آرمـانـی بـه عینیت جامعه آورد و بار
دیگر, مـدینه آرمـانـی اسلام, در برگیرنـده شهر عقل و شهر عدل و
شهر عشق, امکان ظهور و نمود یافت. و تـوجه مسلمانان از الگوهای
مهلک غرب و شرق و زندگیهای ماشینی و مصرفـی به سمت اسلام و نظام
اسلامی مصروف شد.
ایـنـک همت بلند همتان باید, دیگر ما وجهاتـی از صـورتهای ذهنی
و انـدیـشـه ها صرف نیستیـم, انقلاب اسلامـی همه را دگرگـون کرده
است. اکـنون در پهنه های بی کرانه عمل قرار داریم و فاصله علـم
و عیـن در مـا از مـیان رفته است و ایـن نخستیـن گام گـاه شمار
واقع بینی و واقع نگری است. ما در واقع, در حکـومت اسلامی, خـود
را به تماشا نـشـسـته ایـم. دیگران هـم ایـن طور بهتر می توانند
ما را ببیننـد. کـاسـتـی و کـمال ما برای همه ملتها درخـور فهم
شده است و همگان مـتـوجه کنـش اجتماعی ما هستند و ایـن از آثار
حیات و حضـور ما در صـحـنـه های سیاسی است. خیلی از متفکران در
سـراسـر جهان, چشـم به ایـن نـظـام دوخـتـه انــــد و آن را به
عنـوان یک تجربه بزرگ و بـی مـانـنـد انسان شیعی و ایرانی تلقی
می کنند. حرکتـی هـوشمندانه و هـمـراه حـسابگریهای خیره کننده و
حیرت آور در آمیختگـی دیانت و سـیاست و ملیت و اسلامیت. آنها به
خـوبـی متـوجه ایـن نکته هستنـد که حـکـومت اسلامـی, در شمـــار
حکـومتهایـی نیست که رنگ و بـوی ایدئولـوژی اسـلامـی را به خـود
گـرفته انـد. ایـن حکـومت دراسـاس و بنیـاد, اسلامـی اسـت و مـی
خـواهـد هـمه رابطه های موجود در آن, برآیند تعالیـم دینی باشد
و درکل, جـامعه مـورد نظر اسلام را به نمـایش بگذارد.
پیشینه های تاریخی حکومت اسلامی
حـکـومـت اسـلامـی, امر نـوظهوری نیست و در زمان پیامبر اسلام(ص)
و عـلـی(ع) تجربه شـده است. شیعه که خاطره نظام عدل را هرگز از
یـاد نـبـرده بـود, بـا اعتقـاد راسخ به غیبت ولـی الله الاعظم,
در طول بـیـش از ده قرن, این خاطره را دنبال کرد و برای تبییـن
مبانـی آن در عـصـر غـیـبـت, سختیها کشید و در قالب گزاره ها و
مقـوله هـای کـلامـی چـون: مـسـاله ولایت, خلافت و غیبت امـــــام
ومقـوله هـای فقهی, چـون: دولـت سـتـم, پذیـرش ولایت از ســــوی
ستمکـار, دولت عدل و ولایت فـقـیه, به بحث و مـداقه در آن زمینه
نشست, فقیهان بـرجسته ای از جـمـلـه مقـدس اردبیلــــــی و شیخ
جعفرکاشف الغطاء و ملااحمـد نراقـی در سـده هـای اخـیر آن را در
آثـار خـود مطـرح کـردنـد و امام خمینـی آن را به کمال رسانـد.
اهـمیت بحث حکـومت اسلامـی بـرای اهل سنت, نیز کـم تــر از شیعه
نبـود. در طـلـیـعـه قـرن حاضـر, هر چند انـدیشه ورزانـی چـون:
رفاعه رافع الـطهطاوی, یعقـوب صنـوع, شبلی شمیل و طه حسیـن, لب
به ستایـش تمدن غـرب و دمـوکراسی حاکـم بر آن گشـودند, ولی سخت
تاثیر اندیشه هاو آمـوزه هـای سـیـد جمال الدیـن اسدآبادی, فکر
دینـی درجهان عرب و مـیـان روشـنـفـکـران اهل سنت, احیـا شـد و
شیخ محمد عبده, شاگرد نـامـدار سـیـد, فکر دینـی را در چارچـوب
گـرایـش به اصلاح اجتمـاعی, مـجـسـم سـاخت و به دنبــــــال او,
عبدالرحمـن کـواکبـی, دو کتاب: طبایع الاسـتـبـداد و ام الـقـری
را نـوشـت. او با کتاب اولـی, استبداد عـثـمانـی را رسـوا کرد,
مساله ای که برای روشنفکران و نویسندگان قـرن ۱۹, فـوری تـریـن
مساله سیاسی بود و با نوشتـن ام القری, به ریـشـه یابی ناتوانی
و درمـانـدگـی مسلمـانـان و راههای از بیـن بـردن آن پــرداخت.
بر آیند ایـن حرکتهای فکری, شخصیتی چـون محمد رشید رضا بـود که
در جـهان اسلام سنی, آرای خـود را درباره حکـومت اسلامی, با نظم,
روشـن و بـا شـجـاعت بیان کرد, محمد رشید رضا, با نوشتـن کتاب:
الخلافه والامـه الـعـظمی, تفسیر بـی طرفانه ای از فروپاشـی خلافت
عثمانی و تـاسـیـس آرای نـویـن حـکـومت اسلامـی ارائه داد و بعد
از او نهضت اخـوان الـمـسـلـمـیـن که در ســــال ۱۹۲۸ میلادی در
مصر به دست حسـن الـبـنـاء, تاسیـس شـد, جهان اسلام را به صـورت
گسترده ای به حکومت اسـلامی دعوت کرد, ولی سرکـوبـی آنها به دست
رژیمهای عرب و خط مشـی مـحـافـظه کـارانه رهبـران آن در قبــال
قـدرت سیـاسـی حـاکـم, از کشـش و جـاذبه آن کاست.
پـیـدایـش انقلاب مشـروطیت در ایـران, بـار دیگـر تـوجه انـدیشه
ورزان ایـرانـی, بـویژه علمای برجسته را به مساله حکومت و نظام
حکـومتـی اسـلام, جـلـب کـرد. از آن میـان, میـرزا محمـد حسیــن
نائینـی, شاگـرد مـیرزای شیـرازی, کتاب ارزشمنـد: تنبیه الامه و
تنزیه المله را به منظور تـوجیه شـرعی حکـومت مشـروطه, به رشته
تحریر درآورد.
حکـومت اسلامـی از دیـدگـاه میـرزای نـائینی
نـائینـی کتـاب تنبیه الامه و تنزیه المله را نه بـرای بیــــان
چگـونگـی حـکـومـت اسلامـی, بلکه به منظور تـوجیه شـرعی حکــومت
مشـروطه, نـوشت. وی, ایـن رساله را در ربیع الاول سـال ۱۳۲۷ه.ق.
به پـایـان رسـانـد و همـان سـال در بغداد منتشـر کرد.
نوشته نائینی, هر چند به طـور مستقیـم, به حکـومت اسلامی مربـوط
نمی شـود, ولی در تـوجیه مشروطه, وجـوهی از حکومت اسلامی که خـود
از آن بـه (سلطنت اسلامیه)۱ تعبیـر مـی کنـد, بیـان شـده است. از
فحـوای کلام نـائینی به خـوبـی روشـن می شـود که نائینی شرایط را
بـرای طـرح تمام نـمای حکـومت اسلامی, مناسب نمـی دیـده است. او,
تنها برخـی از اصـول و قـواعد حکـومت اسلامـی را مطرح کرده است.
بـراسـاس نـوشته نائینـی, حکـومت دراسلام, عبـادت است: از امانت
داری نـوع و ولایت بـر نظم و حفظ و اقـامه سـایـر وظیفه هـــا و
سیاستها و به مـنـزلـه شـبـانـی گله است.۲ بنـابـرایـن, حکـومت
اسلامـی (شـورایـی) و (عـمـومـی) اسـت, نه استبـدادی و نیزماهیت
حکـومت اسلامـی, نه تنها (ولایـت بـر سیاست امـور امت) است, بلکه
بنیاد آن به مشارکت تمام مـلـت در نـوعـیات مملکت و بـر مشـورت
بـا عقلایـی است۳ که عبـارت از شـورای عـمـومـی۴ مـلــــی است و
آزادی۵ و مساوات همه آحاد امت۶ از اصول دیگر آن شمرده می شـوند.
میرزای نائینی, حکـومت مشروطه را صددرصد اسلامی نمی داند; اما آن
را در مـقـایسه با حکومت استبـدادی, به حکـومت اسلامـی نزدیک تر
مـی دانـد و بـه همیـن دلیل, انتقـال از حکـومت استبـــدادی به
مشـروطه را مـورد حمـایت قـرار مـی دهد.۷
بـه نـظـر او, حـکـومت استبـدادی, هـم به معنــــــی غصب (ردای
کبریایـی) خـداونـد و هـم غـصب (مقام ولایت), همراه با (ظلـم به
عبـاد) است, ولـی مـشـروطـه فـقـط ظلـم به مقـام امـامت و ولایت
است و بـس که با اجـازه کسی که دارای (ولایت اذن) است, می تـواند
لباس مشروعیت به تـن کنـد.۸ نائینـی در تاییـد ایـن نکته آورده
است: (پـس الـبـته لازم است نحـوه سلطنت اسلامیه را اگر چه متصدی
مغتصب بـاشـد, بـه قـدر قـوه تحفظ کنیم و اگر محض تعلیـم امت و
از بـرای سـرمـشـق ولات و قـضات و عمال و به غرض التزام آنان به
رفتار بر ایـن نهج و عدم تخلف از ایـن دستورالعمل بوده, پس لازم
است تعلیم کنیم.)۹
علامه نائینـی, تاسف مـی خـورد از ایـن که بـا تـوجه به نیازهای
زمان, از سـیـاسـات اسلامـی بهره نجستیـم و به اسیـری و بنـدگـی
طاغوتها در آمـدیم و گرفتار شـدیـم و گرفتاریها و دشـواریها را
به کلی بی علاج پـنـداشتیم و در ایـن وادی داخل نشدیـم و دیگران
برای پی بردن به نـیـازها, خود را از ایـن اسارت پلید, رهاندند
و گوی پیشتازی از ما ربودند.۱۰
کژی که در انـدک زمـانـی به مشـروطه راه یـافت و گـامهای غیــر
مسـوولانه ای کـه روشـنـفکـران غرب زده بـرای از هـم گسستـــن و
فـروپـاشانـدن ایـن انـقـلاب بزرگ مـردمـی و آثار دستاوردهای آن
بـرداشتنـد, نسل نائینـی و بـلکه نسل بعداز او را از اعتماد به
ایـن قبیل حـرکتها نا امیـد کـرد و در نـهاد جامعه شیعی ایران,
انتظار فـرصت دیگـری را بـارور ســاخت.
ایـن انـتـظـار, پـس از سقـوط رضاخان, طی چندیـن مرحله ارزیابی
و تـوانـا شـد. ظهور فـدائیـان اسلام, به رهبـری شهیــــد همیشه
جاوید,نواب صـفـوی, از ایـن مـراحل شمرده می شـود, تا ایـن بزرگ
تـریـن گام را امام خمینـی پـس از نهضت ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بـرداشت.
امام خمینی و حکومت اسلامی
پـس از میـرزای نائینـی, امام خمینـی, بحث از حکـومت اسلامـی را
دنبـال کـرد, بـا ایـن تفـاوت که امـام ولایت فقیه را از مبـاحث
فقیهی بیرون آورد و آن را در جـایـگـاه اصـلـی خـود; یعنی علـم
کــلام قـرار داد. امـام روشـن کـرد کــه ولایت فقــیه در تفکــر
کلامـی شیعه, دنبـاله امامت اسـت و بـحث امـامت و ولایت, از اصـول
عقایـد امامیه شمرده مـی شـود; از ایـن روی نـمـی تـوانـد داخـل
مباحث فـرعی فقهی باشـد, هر چنـد تـکـلـیـفـی بـودن پذیرش ولایت
فقیه, بـرای همه مـومنـان , آن را از احـکـام تـکلیفــی و داخل
مباحث فقهی نیز قرار می دهـد و مـی تـوانـد در فقه نیز, به ایـن
اعتبار مورد گفت وگو قرار گیرد. بـه دیـگـر سخـن, ولایت فقیه به
لحـاظ جنبه فعل الهی بـودن, یک بحث کـلامـی است و به لحـاظ جنبه
فعل تکلیفـی بـودن, یک بحث فقهی شمـرده مـی شـود.
امـام, مستقیـم, به سـراغ دیـدگـاه کلامـی و فقهی شیعه در زمینه
حکـومت رفـت و از تـوجیه شرعی نظامهای مـوجـود پرهیز کرد. امام
خمینـی در تاریخ پرفراز و نشیب اسلام, تنها کسـی است که با واقع
گرایـی حیرت انـگـیزو حلـم و حکمت بـی ماننـدش, تـوانست هزاران
بازدارنده را با استمداد از امدادهای غیبـی, از جلـوی راه حرکت
بردارد و پایه های حـرکت و حکـومت و حکـم اسلامی را براساس آنچه
در کتاب و سنت تبییـن شـده اسـت و نـیـازهای تاریخی و اجتماعی,
ایجاب می کند, بریزد. امـام, تـنـها عالـم دینی بـود که تـوانست
حق بـودن اصول پایه نظام را اثبات کرده و در عرصه ظهور مدینه ها
آرمـان شهر اسلام را بـا بـنـیانگذاردن دولت اسلامی, عینیت بخشـد
و حکمت عملـی اسلام را در عمل مجسـم کند.
امـام خـمـیـنـی, در سه مـرحله آرمان حـاکمیت دیـن را از ذهنیت
به عـیـنیت دگـر کـرد. او در مرحله نخست, با نـوشتـن کتاب ولایت
فقیه و بـخـشهایی از کتابهای: البیع و المکاسب المحرمه, مبانـی
استدلالی یـکـی از اسـاسـی تـریـن مباحث کلام و فقه سیاسـی شیعه;
یعنی ولایت فـقـیـه در عـصر غیبت و چگـونگی ستیز و در افتادن با
ولایت ستـم و قـلـمـرو اختیار ولـی فقیه در نظام سیاسـی اسلام را
پیـش کشید و با ایـن عمل خود مشروعیت حکومت اسلامی را ثابت کرد.
در مـرحـلـه دوم که از سـال ۱۳۵۷ تـا آخـر حیـات ایشــان ادامه
یافت, مـعـمـاری ایـن بنای سترگ و بـی مانند را در عینیت جامعه
به عهده گـرفـت و امـکـان عـینـی و عملـی آن را در گستـره حیات
اجتمـاعی به نـمـایـش گـذاشـت و بـه پـاسخ شبهه ها و نکته هـای
پیچیـده اهتمام ورزیـد که در طـول مسیر پر پیچ و خـم انقلاب, تک
تک مـردم جـامعه بـا آن رو در رو مـی شـوند.
در مـرحـلـه سـوم, بـا نـوشتـن وصیت نـامه سیـاسـی ــ الهی, به
عنـوان آخـریـن پـیـام مـانـدگار چگـونگـی ادامه راه و به پیـش
بردن حکـومت اسلامی و چگـونگی نگهبانی و پاسداری از آن را روشـن
کرد.
الـف. دور نـمای حکـومت اسلامـی در اندیشه امام: ما پـس از نهضت
۱۵ خـرداد ۱۳۴۲ با مفهوم حکـومت اسلامی به گونه روشـن (که البته
امام پـیـش از آن در کـتـابـهـا و آثار دیگرشان به طـور فشـرده
به ایـن مـساله پرداخته بوده) و چگونگی آن در بنان و بیان امام
آشنا می شویم.
امـام پـس از آزدی از زنـدان در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۴۳, در سخنانـی,
از قـدرت شـگـفت آور اسلام, سخـن به میان آورد و حکومتهای اسلامی
روی کـارآمـده در تـاریخ, به جز, یکـی ـ دو تـای آنها را غیــر
عامل به احـکـام اسـلام دانست۱۱ و یادآور شـد: اسلام مـی خـواهـد
مسلمـانـان بـر همه مقـدرات عالـم حکـومت کنند.۱۲
امـام, اسلام را بـرای هـدایت جامعه های بشـری و به دست گـرفتـن
زمـام امـور تـوانـا خـوانـد و در ۱۸ شهریـور همـان سـال, گفت:
(اگـر بـنـا شـد حکـومت, اسلامـی باشـد, اگـر بناشـد دیانت اسلام
حکـومت کنـد,تمـام ثغور حفظ مـی شـود.)۱۳
از ایـن اشـارات که بگذریـم, گستـرده تـریـن بحث امـام دربـاره
حکـومت اسـلامـی, بـه سـال ۱۳۴۸ بر می گردد که در سیزده جلسه, از
تـاریخ ۱/۱۱/۱۳۴۸ تـا ۲۰/۱۱هـمـان سـال, در ایـام اقــــامت در
نجف اشرف, دربـاره مـبـانـی کلامی و فقهی حکومت اسلامی, سخـن گفت
و مجمـوعه و یـرایـش یـافـتـه ایـن گفتارها, در پائیز ۱۳۴۹, با
عنوان: ولایت فـقـیـه, در بـیـروت چـاپ و به کشـورهای گوناگـون,
از جمله ایران فرستاده شد.
امـام در ایـن کتاب, تـوجه همه مبارزان مسلمان را به کج اندیشی
و تبلیغات خـائنانه استعمارگـران که مـی گفتنـد: (اسلام حکـومتـی
نـدارد, تشکیلات حکـومتـی نـدارد)۱۴ فـراخـواند و گفت :
(از بـزرگ تریـن تاسیسهای سیاسـی و حقـوقـی اسلام, حکـومت است و
باید ضـرورت تـشـکـیل آن را باور داشته باشیم و کوشـش کنیـم که
دستگـاه اجـرای احکـام و اداره امـور بـرقـرار شـود.)۱۵
امـام مبـارزه در راه تشکیل حکـومت اسلامـی را لازمه اعتقــاد به
ولایت دانـسـت, بـویژه ولایت در امر حکـومت و جنبه های سیاسـی آن
را مـورد بـررسـی قـرار داد و به علمـای آن عصـر یـادآور شــد:
(شما وظیفه دارید حکومت اسلامی تاسیس کنید. اعتماد به نفـس داشته
بـاشیـد و بـدانیـد که از عهده ایـن کـار بـر مـی آیید.)۱۶
بـه یـاران خـود سفارش کرد: تا از صفـر شـروع کننـد و از جنجال
چنـد نـفـر غـرب زده و سـرسـپـرده نـوکـرهای استعمار, هـراس به
خود راه ندهند.۱۷
امـام جـدایـی دیـانت از سیاست را ساخته و پرداخته استعمارگران
شمـرد و هشیـارانه مـی گفت:
(آنـها این تفکر را ترویج می کنند تا دیـن را از تصرف امور دنیا
و از تـنظیـم جـامعه مسلمانان بـرکنار سازنـد و در ضمـن, علمای
اسلام را از مـردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جـدا کننـد.)۱۸
بـه نـظـر امـام, ایـن القاء ها تلقینها و به ذهـن خـوانـدنها,
در ایـجـاد زمـیـنه لازم برای جدایی دیـن از سیاست, حتی در حوزه
های عـلـمـیـه نـیـز اثر کرده بـود, به گـونه ای که اگر کسی می
خـواست دربـاره حـکـومت اسلامی سخـن بگـوید, بایـد تقیه مـی کرد.
منظور اصلـی اسـتـعمارگران از جـدایـی دیـن و سیاست, چیرگـی بر
منـابع اقتصـادی و به دست گـرفتـن امـور مـالـی آنها بود.
مـشـروعیت حکـومت اسلامـی: امـام خمینـی در کتــــاب ولایت فقیه,
دلیلهایی را بـرای ثابت کردن مشروعیت و بایستگـی عقلانـی حکـومت
اسلامـی آورده و بـه ایـن مـنظور از شـواهد تاریخـی و نشانه های
عقلـی زیادی کمک گـرفته که مهم تـریـن آنها عبارتنـداز ایـن سه
دلیل:
۱. عمل پیامبر در تشکیل حکومت.
۲. بـایـستگـی استمـرار اجـرای احکام الهی و ویژه نبـودن آن به
عصر پیامبر اکرم.
۳. بـررسی ماهیت و کیفیت قانـونهای اسلام به خـوبـی نشان می دهد
که ایـن قانـونها برای تکـویـن یک دولت و بـرای اداره سیاسـی و
اقتصـادی و فـرهنگـی جـامعه تشـریع شـده اند.۱۹
امـام از احـکـام مـالـی, احکام دفاع ملـی و احکام احقاق حقـوق
و احـکـام جزایی اسلام سخـن به میان می آورد و نمونه هایی ارائه
مـی دهـد که همگـی از جـامع بـودن و حکـومت گـرایـی اسلام حکایت
می کنند و خـاطر نشان می سازد: وجـود مجمـوعه قانونها برای اصلاح
جامعه کافی نیست و به قـوه اجرائی احتیاج دارد. به همیـن دلیل.
(خـداونـد مـتعال در کنار فـرستـادن یک مجمـوعه قـانـون, یعنـی
احکـام شـرع, یک حکـومت و دستگـاه اجـرا و اداره مستقـر کــرده
است.)۲۰ غـیـر از دلیلهای یاد شـده در کتـاب البیع, به دو دلیل
دیگر بر می خـوریـم که برای بیان ضروت و مشروعیت حکـومت اسلامـی
عرضه شده اند:
۴. هـیـچ یـک از مـجمـوعه احکام اسلامی: سیاسـی, مالی و حقـوقـی
نسخ نـشـده انـد و تـا روز قیامت پایدار و پابرجا خواهند بـود.
همیـن مـانـدگـاری احکام, ناگزیـر خـواهان و خـواستار حکـومت و
ولایتـی است کـه اجـرا و نگهداری و پاسـداری از آنها را به عهده
بگیرد. اجـرای احـکـام, بـدون حکـومت امکان نـدارد; چرا که سبب
هرج ومرج می شـود. جـدای از ایـن دلـیـل, حـفظ نظام اسلامی و حفظ
مرزها از تهاجـم و تـجـاوز تـجاوزگران نیز, از امـور لازمـی است
که بـدون تشکیل حکـومت امکـان ندارد.۲۱
۵. امـام از روایـاتـی که پـاره ای از آنها را دلیل بـر نفــوذ
فتـوا یـا قـضـاوت فـقها مـی دانـد, مشـروعیت حکـومت اسلامـی را
استنباط مـی کـنـد و بـر ایـن بـاور است: مفاهیـم بیـش تر ایـن
روایـات, بیـانگـر نیـابت ولایـی, در قلمـرو گستـرده اند.
امـام, بـا بهره گیـری از تعبیـراتـی چـون: (الفقهاء امنــــاء
الـرسل)۲۲, (الـلهم ارحـم خلفـائی)۲۳, (الفقهاء حصـون الاسلام)۲۴
(انـی قـد جعلته عـلـیـکـم حـکمـا)۲۵ و (ان العلمـاء ورثه
الانبیـا)۲۶ که در روایـات آمـده انـد, بـایـستگـی ولایت فقیه در
سطح اداره جـامعه و سـرپـرستـی حـکـومت را روا مـی شمارد و ایـن
درحالی است که از فقهای پیشین کـم تر کسی به چنیـن استنباطهایی
دست یافته است.
امام در کتاب البیع می نویسد:
(اسـلام, هـمـان حـکـومت است در همه شـوون آن و احکـام شــــرعی
قـوانیـن اسـلام هستند و احکام جلوه ای از جلوه های حکومت و حتی
مطلـوبهای بـالـفرض هستند و از وسائلـی هستنـد که در جهت اجرای
حکومت و بسط عـدالـت بـه کـار گـرفته می شوند. پـس ایـن که فقیه
دژ اسلام است, مـعـنایـی نـدارد جز ایـن که او سرپرست اسلام است,
همچنان که پیامر و ائمه(ع) سرپرست اسلام بـوده اند در همه امـور
حکـومتـی.)۲۷ امـام در ولایـت فـقـیه, پـس از بیان مستدل درباره
بایستگـی حکـومت اسـلامـی, بـه پـیـشینه تاریخـی انحراف از ایـن
اصل که به عصـر بنی امـیـه بـاز مـی گـردد و در دوران بنـی عباس
ادامه می یابـد, اشاره مـی کـند و یادآور مـی شـود: روش آنها در
حکومت, روشی ضد اسلامی و بـه صـورت نظامهای حاکـم بر ایران, روم
و مصر بـود و در دورانهای بـعـد نـیـز, هـمان اشکال غیر اسلامـی
ادامه یافت. امام تاکیـد مـی کـنـد: عقل و شـرع بـر قیام بـرای
دگرگـون کردن چنیـن حکـومتـی حکـم می کـنند. در انقلاب سیاسی می
بایـد, تا افزون بر پیـش گیری از حکـومت طاغوت, زمینه را بـرای
حکـومت اسلامی پدید آورد. امـام در بـخشی از کتاب ولایت فقیه فرق
بیـن حکومت اسلامـی با دیگر حـکـومـتها را برشمرده است و حکـومت
اسلامـی را مشـروط به قـانـونهای اسـلام مـی دانـد و وظـیفه قـوه
مقننه و مجالـس قانـونگذاری برنامه ریـزی بـرای وزارتـخانه های
گوناگون و تشکیلات حکومت در چهارچـوب احـکـام اسـلامـی اسـت و در
ویـژگیهای زمامـدار و رهبـری,افزون بـر ویـژگـیهای عامه: عدل و
تـدبیـر, علـم به قـانـون و عدالت را نیز از ویژگیهای بــایسته
می شمارد. قـلمرو کاری و حـوزه اختیار ولی فقیه: مهم تریـن بخـش
دیـدگـاه امـام خـمـینـی درمـوضـوع حکـومت, آن بخشـی است که به
روشنگری حـوزه اختیار ولـی فقیه می پردازد و احکام حکـومتـی بر
اسـاس مصلحت را بـر احکـام اولـیـه و ثـانـویـه, در هـنگــــام
بـرخـوردهـا و نـاسـازگـاریها پیـش می دارد.
امـام, حـوزه اختیار ولـی فقیه را بسان حـوزه اختیار پیامبر(ص)
و ائمه, گستـرده می دانـد و می نویسند:
(بـرای فـقیه همه آنچه بـرای معصـوم ثابت بـوده, ثابت است, مگر
آن کـه دلـیل قـائم شـود که اختیارات آنها از جهت ولایت و سلطنت
آنها نـیست, بلکه مـربـوط به جهات شخصـی آنـان و به جهت شـرافت
آنـان بـوده اسـت و یا آن که اگـر چه دلیل دلالت مـی کنـد که فلان
اختیار از جهت شـوون حـکـومتـی بـرای معصـوم ثابت است, اما بـا
ایـن حال اختصاص به امـام مـعصـوم دارد و از آن, نقدی نمـی شـود
همان طـور که ایـن مطلب درجـهـاد غیر دفاعی مشهور است, گرچه در
آن نیز, بحث و تـامل راه دارد و امکان تسـری آن به غیـر معصـوم
هست.)۲۸ بـاری امـام فـرق نـهـادن بیـن حکومتی رسول الله و ولی
فقیه را, نـاخـردمـندانه مـی داند;۲۹ زیرا ولایت فقیه, بـی گمان
شعبه ای از ولایت رسول خداست.
الگویابی
از مسائل مهمی که در این مرحله وجود داشت, یافتـن و ارائه نمونه
تـاریخـی حکـومت اسلامـی بـود. مطالعه آثار نـوشتاری و گفتارهای
امام خـمینی, نشان می دهد که از نظر ایشان حکومت اسلامی در طـول
تاریخ تـمـدن اسـلامـی از عـمر کوتاهی برخوردار بـوده است.۳۰ به
جز چنـد سـالـی در زمـان پـیـغـمـبـر اسـلام(ص) و در حـکــــومت
بسیار کـوتاه امـیـرالـمـومـنـین(ع), جریان نداشته است.۳۱ ایـن
بـود که استناد حـکـومـت اسـلامـی را مشی حکومتی رسول اکرم(ص) و
حکومت امام علی معرفی می کرد.۳۲
امام خمینـی, عامل بیگـانگـی مسلمـانـان را از حکـومت اسلامـی و
مهجـوری ایـن نـظـام مقدس, ناآگاهی مسلمانان از مصالح خود و در
سده های واپـسـیـن, دسیسه های استعمارگران مـی دانست. ایشان در
پژوهشهای ژرف و طـولانی خود به این نتیجه رسیده بود: ایـن پدیده
شـوم از آن روزهـایـی در جـهـان اسلام آغاز شد که به گوناگـونـی
زوایای اسلام, توجه نشد.۳۳
ایـن بـود که در ۲۲ مهرمـاه ۱۳۵۷, همزمـان بـا اوج گیـری انقلاب
الهی ایـران, در سخنـرانـی خـود به ایـن نکته اشـاره کـــــرد:
(در قـرنـهـای سـابق یک دسته متکلمیـن بـوده انـد که اینها روی
فهم تـکـلـم خـودشان, روی فهم ادراک خـودشـان, اسلام را آن طـور
تـوجیه مـی کـردنـد کـه خـودشان فهمیده بـودنـد. یک دسته فلاسفه
بـودند که روی فـلسفه ای که آنها می دانستند, اسلام را به صـورت
یک فلسفه ادراک مـی کـردنـد, خیال می کردند که مکتب فلسفـی است.
یک دسته عرفا و ایـن طـایـفه بـودند که اسلام را به فهم عرفانـی
تـوجیه مـی کـردنـد و اسـلام را کـانـه یـک مـکـتـب عرفـانـی مـی
دانستد, تا ایـن زمانهای آخر… که اسلام را یک مکتب مادی تصـور
کردند.)۳۴ زنده کردن همه زوایای اسلام, وقتی ممکـن می شـود که در
عرصه جامعه حـضـور یابد و در همه زوایای زندگـی فردی و اجتماعی
به کـار بیفتـد و احکـام آن, یک به یک اجـرا شود.
امـام با تـوجه به این حقیقت بـود که در طول چندیـن دهه مبارزه
به کـم تر از پـویایی حکـومت اسلامی بسنده نکرد. با تلاش بسیار و
شبـان و روزان حـقـایق را روشـن سـاخت که دور نمای حکـومت الهی
اسلام, در عـروق مـلـت ریـشـه دوانـد و زنگـار دلها پـاک شــد و
خردها تـوانایی درنـگ یـافتند و این نظام مقدس برای مبارزیـن و
خـرد ورزان درخـور فهم و عامل فخـر شـد.
حـکـومـت اسـلامـی برای امام حکـومت قانـون۳۵, مظهر عدالت حقیقی
و بـرخـورداری از نـعـمتهای الهـی ۳۶, مـــانعی بـرای خیــانت,
غارتگـری و هـرج و مـرج۳۷ بـود و دولـتـهـای اسـتـبــــدادی در
باور امام, در ناسازگاری آشکار, بـا حکـومت اسلامـی بـودنـد.۳۸.
ب. حـکـومت اسلامی در عینیت جامعه: پـس از پیـروزی انقلاب اسلامـی
در پـرتو آمـوزه های اسلام, تـوجهات حضرت حق و پشتیبانی بی دریغ
مردم و رهـبری خردمندانه امام خمینی در ۲۲ بهمـن ۱۳۵۷, زمان آن
رسیده بـود کـه اندیشه حکومت اسلامی جامه عمل بپـوشد و باورها و
انـدیشه هـای مـربـوط به حکـومت اسلامـی و ولایت فقیه که در طـول
قرنهای گذشته, مـورد گـفـت وگـو قـرار گـرفته بـود, در قالب یک
نظام سیاسی تبلور یابد.
امام خمینـی, بر اساس خـواست عمـومـی ملت ایران و برابـر اصـول
قانـون اسـاسـی نظام اسلامـی, در نقـش رهبر انقلاب, ولایت و هدایت
جامعه را بـر عهده گرفت. او مشـی سیاسـی را دنبال کرد, تا چشـم
از جهان فـرو بـسـت. در طـول ایـن مـدت, زوایای نـاپیـدایـی از
سیستم حکومت اسلامی روشـن شد که خود به پژوهش مستقلی نیاز دارد.
بـی گـمـان یـکـی از مـواردی که در طـول انقلاب, امـام به گـونه
روشـن نـظـرخـود را دربـاره مشروعیت و حوزه اختیار حکومت اسلامی
اظهار داشـت, مـربـوط می شـود به پاسخ نامه رئیـس جمهور, در ۱۶
دی ماه سال ۱۳۶۴.
امـام در ایـن نـامـه, دربـاره حـوزه اختیـار و قلمـرو کـــاری
حکومت اسلامی اظهار داشت:
(حـکـومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسـول الله, صلــــی الله و
علیه وآلـه وسلـم, است, یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر
تمـامـی احـکـام فـرعیه, حتـی نمـاز و روزه و حج است. حـاکـــم
می تـواند مسجد یـا مـنـزلی را که در مسیر خیابان است, خراب کند
و پـول منزل را بـه صـاحبـش رد کند. حاکـم می تواند مساجد را در
موقع لزوم تعطیل کـنـد و مسجدی که ضرار باشد, در صـورتی که رفع
بدون تخریب نشـود, خـراب کـند. حکومت می تـواند قراردادهای شرعی
را که خـود بـا مـردم بـسـته است, هـر مـوقع آن قـرارداد مخالف
مصالح کشـور و اسلام باشد, یـک جـانـبـه لـغو کند و می تـواند هر
امری را چه عبادی و یاغیر عـبادی است که جـریان آن مخالف مصالح
اسلام است, از آن مادامـی که چـنـیـن اسـت, جلـوگیری کند. حکـومت
می تـواند از حج, که از فرایض مـهـم الـهـی اسـت, در مـواقعی که
مخـالف صلاح کشـور اسلامـی دانست, مـوقتـا جلـوگیـری کنــــد.)۳۹
بـیان و بنان امام و سیره عملـی ایشان در بـرخـورد با قـدرتهای
شرق و غرب و اهتمام به استقلال و آزادی و احیای ارزشهای اسلامـی,
مسیر حـکـومـت را نشان مـی داد و راههای نارفته آینده را پرتـو
افشانی می کرد.
امـام در عمل نشـان داد که جهت گیـری اقتصاد اسلامـی در راستـای
حفظ منابع محـرومان و گستـرش مشارکت عمـومـی آنان است و مبارزه
اسلام با زرانـدوزان, بـزرگ تریـن هـدیه و بشارت آزادی انسان از
اسـارت فقـر و تهیـدستـی به شمـار مـی رود:
(صاحبان مال و منال در حکـومت اسلام, هیچ امتیاز و بـرتـریـی از
ایـن جـهت بـر فقـرا نـدارنـد و ابـدا اولـویتـی به آنـان تعلق
نمی گیرد.)۴۰
یادآور شد:
(ثـروتـمـنـدان هـرگـز به خاطر تمکـن مالی خـود نباید در حکومت
و حـکمرانان و اداره کنندگان کشـور اسلامـی, نفـوذ کنند و مال و
ثـروت خـود را بـهـانـه فـخـرفـروشـی و مباهات قرار دهنـد و به
فقـرا و مـسـتـمـنـدان و زحـمـتـکشان, افکار و خواسته های خـود
را تحمیل کنند.)۴۱
امـام بـهای بیـش تر را در حکـومت اسلامـی از آن کسانی دانست که
از تـقوای فزون تری برخوردار باشند.۴۲ اجرا و برنامه ریزی ایـن
مهم را از وظـیفه ها و کارهای مهم همه مـدیـران و کـارگزاران و
رهبـران و روحـانیـان به شماری آورد:
(بـا فـقرا و مستمنـدان و پابرهنه ها بیـش تر حشر و نشر و جلسه
و مـراوده, و معارفه و رفـاقت داشته بـاشنـد, تـا متمکنیـــن و
مرفهین.)
در کـنـار مـسـتـمنـدان و پـابـرهنه ها بـودن و خـود را در عرض
آنان دانـسـتـن را, افـتـخار بزرگـی مـی دانست که بهره دوستـان
خدا شده است.۴۳
امـام در آمیختگـی, رفت و آمـد و حشـر و نشـر بـا اغنیـــــا و
ثروتمندان را نـاسازگار با سیره و روش انبیا و امیرالمومنیـن و
معصـومـان(ع) مـی دانست۴۴ و سـاده زیستـی را به همگـان, بخصـوص
روحانیت, سفارش می کرد.۴۵
امام, کم کـم همه انگیزه های وحشت جامعه اسلامـی را از میان برد
و نـشـسـتـهـای طاغوتـی را سرکوب کرد و حکـومتها را خدمتگزاران
ملت خـوانـد۴۶ و سـلامت یک کشـور را در ایـن دید که میان دستگاه
حاکمه بـا مـلت تفاهـم وجـوده داشته باشـد.۴۷ سرانجام فلاکت بار
حکـام جـور و غیـر مـردمـی را درس عبـرت خـواند.۴۸
او, به همه هشدار دارد:
(در حـکـومت اسلامـی, همه مـردم از ایـن به بعد, از خـودشــــان
بترسند, نـه ازحـکـومت, ازخـودشان بترسند که مبادا خلاف بکنند .
حکـومت عدل از خـلافـهـا جـلـوگـیری می کنـد, جزا مـی دهد. ما از
خودمان باید بترسیم که خلاف بکنیـم و الا حکومت اسلام خلاف نخـواهد
کرد.)۴۹ امـام احـکـام قـضایی, حکـومتـی و سیاسـی اسلام را احیا
کـرد. شنـاخت درسـت حـکـومت و جـامعه را مهم دانست, تـــا نظام
بتـوانـد بـراسـاس آن بـه سـود مـسلمـانان بـرنامه ریزی کنـد و
اجتهاد مصطلح در حـوزه هـا را کـافـی نــــدانست و اظهار داشت:
(یـک فـرد اگـر اعـلـم در علـوم معهود حـوزه هـا بـاشـد, ولــی
نتواند مـصـلـحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتـواند افراد صالح و
مفید را از افـراد نـاصـالح تشخیص دهد و به طـور کلـی در زمینه
اجتماعی و سـیـاسـی فـاقـد بینش صحیح و قدرت تصمیـم گیری باشد,
ایـن فرد در مـسائل اجتماعی و حکـومتـی مجتهد نیست و نمی تـواند
زمام جامعه را به دست گیرد.)۵۰
و یادآور شد:
(در حـکـومـت اسـلامـی, همیشه بـایـد بـاب اجتهاد بـاز بـاشـد و
طبیعت انـقلاب و نظام همـواره اقتضا مـی کنـد که نظرات اجتماعی ـ
فقهی در زمـینه های مختلف ولـو مخالف با یکـدیگر, آزادانه عرضه
شـود و کسـی تـوان و حق جلـوگیـری از آن را ندارد.)۵۱
ج. حکـومت اسلامـی در وصیت سیـاسـی الهی امـــام: وصیت در مفهوم
حقـوقـی, از حـق دسـت یـازی حـکـایـت مـی کنـد که شخص به طـــور
مستقیـم یا با واسـطـه, پـس از مـرگ در میراث مادی خود می تواند
داشته باشد و مـوصـی از ایـن راه دست یازیها و حق استفاده زمان
حیـات خـود را به حـق اسـتفـاده و دست یـازی بعد از مـرگ مـــی
پیـونـدانـد و دامنه آن به داراییهایـی که فـرد از خـود به جای
گذارده, محدود می شـود. ولی در مـفـهـوم الهی و سیاسی آن, موضوع
وصیت فـراتر از پیـونـدهای اشخاص اسـت و از قـلـمـرو گستـرده و
اجتماعی تری برخـوردار است و سرمایه هـای مـعـنـوی مـوصی را در
بر می گیرد و از درنگ و درایت بیش تری حـکـایـت می کند. به همیـن
دلیل بیش تر ایـن گونه وصیتها, از سوی چهره های برجسته معنوی و
زمـامـداران بـرجسته صـورت گـرفته است. در اسـلام, وصیت الهی ــ
سیاسـی, از زمـان پیـامبـر رواج داشته است و مـنـابـع خـبـری و
روایی, سرشار ازایـن گونه وصیتهایند. بخش مهم عـهـدنامه ها نیز
در ردیف وصایای سیاسـی قراردارنـد. عهدنامه های حـضـرت علـی(ع)
به مالک اشتر نخعی و محمد بـن ابـی بکر, از بخشهای عمده وصایای
سیاسـی امـام(ع) شمـرده مـی شـونـد. ایـن سـنـت, بـعدها در میان
متفکـران و زمامـداران مسلمان, ادامه یـافـت و تـا عـصـر حاضـر
دوام آورد. وصیت نامه عطار نیشابـوری۵۲, وصـیـت نـامـه مـلاعلـی
بـن ملامحمـد طـالقـانـی, وصیت نامه علاء الـدوله سمنانـی و علامه
مجلسی۵۳, همه از ایـن مقـوله اند. وصیت در هر دو معنی خـود, از
صبغه دینـی بـرخـوردار است و در هزاره هـای گذشته, جزو احکــام
شنـاخته شـده ادیـان ابـراهیمـی شمـرده مـی شده است.
جـایگاه ویژه وصیت در نظام ارزشـی اسلام, سبب شـد, در فقه و کلام
و عـرفان, مـورد تـوجه و تامل قـرار گیرد و امام خمینـی, بـدون
تـردیـد, در میـان فقها, متکلمان و عرفـا از انگشت شمـارتـریـن
افرادی است که وصـیـت نـامـه سیاسـی از خـود به یادگار گذاشت و
با این عمل خـود, چـنـیـن سنت دیریـن و سازنده را میان متفکران
و چهره های سیاسی, زنده ساخت.
امـام خـمـیـنـی با وصیت نامه سیاسـی الهی خـود, به حضـور میان
امت ادامـه مـی دهـد و اجـرای آن در هـمه حـوزه هـای انقلاب, به
دوران امـام خمینـی, دوام مـی بخشـد, دورانـی که دشمنـان, بــا
ارتحـال امـام, آن را خـاتمه یـافته مـی پنـداشتند.
امـام, دروصـیـت الـهـی خـود, چنانکه رسـم رهبـران سیاسـی است,
به آرزوهـای انـجـام نـشـدنـی نـپـرداخته است. او به عنـوان یک
رهبر فـرهـیـخـتـه و فرزانه, روی نکته هایـی انگشت گذاشته و از
مقـوله هـایـی سـخـن رانـده که امکان پیاده شـدن آنها مـی رود.
آن عزیز, سـخنـی فراتـر از حـدومرز تـوانائیهای یک ملت به میان
نیـاورده است. بـرای او, وضـع خـوشـایـنـد, رفـع نـاهنجـاریهای
معنـوی, فـرهنگـی, اقـتـصـادی و سـیـاسـی جـامعه, به انـــدازه
توانائیها و کششهای مردم اسـت و هـمـیـن, رمز مهر و علاقه باطنی
مـردم به اوست. او از بـاطـن مـردم و از تـوانـایـیـهـای آنـان
سخـن مـی رانـد. وصیت امام در یک کـلـمه, زبان معنـوی و فـرهنگ
بـرومنـد تـوده هاست و بـا منظومه فکـری مـردم همنـوایـی دارد.
وصـیـت سـیـاسـی الـهی امـام, آخـریـن نگـارش و یکـی از
پـرتیراژتریـن کـتـابهای تاریخ مطبـوعات ایران است که نزدیک به
دو میلیـون نسخه از آن چـاپ و به زبانهای بیـن الملـی تـرجمه و
نشر یافته است. اگـر حـجـم ایـن وصـیـت و وصیت نامه شـرعی امام
را باهـم مقایسه کنیـم, خـواهـیـم دیـد کـه امام چقـدر به وصیت
شـرعی خـود, در برابـر وصیت سـیـاسـی, کـه به مصالح امت اسلامـی
مربـوط می شـود, کـم اهمیت داده اسـت. وصـیـت سـیاسی الهی امام,
در واقع بخـش پایانـی کتاب (ولایت فـقـیـه) و کامل کننـده نظریه
با ارزش حکـومت اسلامی است که قرنها مورد تـوجه ارباب نظر بـوده
است. وصـیـت نـامه سیاسی الهی امام, در حقیقت, آخریـن سفارشهای
ایشان بـرای کـامل کردن و پاسداری از حکـومت اسلامـی, به عنـوان
یک امانت الـهـی است که آثار حیات بخـش و معنـوی آن به مـرزهای
ایران محـدود نـمـی شـود. اندیشه جهانی امام خمینـی همه ملتهای
محـروم جهان را در بـر مـی گـیـرد. او اسطـوره مبارزانـی چـون:
گاندی, نهرو, لنین, مـائـو و هوشی میـن را شکست و الگوی مبارزی
را به تصـویر کشید که در جهان مقاومت ملتها, هرگز سابقه نداشته
است.
امـام خمینی در وصیت سیاسی ـ الهی خـود, در دو مقام بحث می کند:
الـف. انـقـلاب اسـلامـی ایـران یک رویـداد الهی و غیـرقابل قیاس
بـا انـقـلابـهای دیگـر است. ایـن انقلاب بزرگ و شکـوهمنـــد, در
(پیدایـش), (چـگـونـگـی مـبارزه) و (انگیزه) از نهضتهای برجسته
دیگر جهان, مـتـمایز است و به ایـن دید بـرای مطالعه آن نبایـد
از همان عینکـی اسـتفاده کـرد که در مطـالعه انقلابهای دیگـر به
کار گرفته می شود. خود به خـود, انقلاب اسلامی ایران, درجست وجـوی
تاسیـس نظامـی است که از نـظـر مـاهـوی بـا نـظامهای دیگـر, به
طور کامل و بنیادی فرق دارد.
ب. آسـیـب شـنـاسـی حـکـومت اسلامی. فرقهای ماهـوی انقلاب اسلامـی
با انـقـلابـهـای دیگـر: حکومت اسلامـی بسان هیچ یک از حکـومتهای
موجود نـیـسـت, در مثل (استبدادی) نیست, تا رئیـس دولت مستبد و
خـودرای بـاشـد, مال و جان مـردم را به بازی بگیـرد و در آن به
دلخـواه دخل و تـصـرف کـنـد و هـر کـس را اراده اش تعلق گــرفت
بکشـد و هـر کـس را خـواسـت انعام کنـد.۵۴ فـرقـش با حکـومتهای
مشروطه سلطنتـی و جمهوری در ایـن اسـت کـه: در حـکـومـت اسلامی,
اختیار قانـونگذاری از آن خـداونـد مـتـعـال است.۵۵ خـدا مقـام
حکـومت و ولایت بـر مردم را به امـام مـعـصـوم اعطا کرده و امام
هـم فقیه واجـد شـرایط را گمارده اسـت و پـیـروی از او در واقع
پیروی از امام معصـوم است و مخالفت بـا او مخالفت با امام و به
منزله انکـار ولایت تشـریعی الهی است.
پـس حکومت اسلام, چیزی جز حکـومت قانـون نیست۵۶ و زمامـدار باید
علم به قوانین داشته باشد.۵۷
در انـدیـشـه امـام خـمـیـنـی, مـاهیت انقلاب اسلامـی ایـران بـا
همه انـقـلابـهـا, در پـیـدایـش, چگـونگـی مبارزه و انگیزه فـرق
دارد.۵۸ پـیـدایـش انـقلاب اسلامـی را بـایـد (در تاییـدات غیبـی
الهی)۵۹ جست. اگـر دسـت تـوانای خـداوند نبـود, امکان نداشت بر
خلاف کمـی جمعیت, تـفـرقـه افکنیهای قلـم و زبـــــان بمزدان در
مطبـوعات و سخنـرانیها و مـجالـس ضد اسلامـی و ضـد ملـی, مـراکز
عیاشـی, فحشا, قمار و مسکرات و مـواد مـخـدر, وضـع دانشگاهها و
مـراکز آمـوزشـی, انزوای روحـانیت, ملت به صـورت یکپـارچه قیام
کننـد.۶۰ (… رمـز بـقـای انـقـلاب اسلامـی, همان رمز پیروزی آن
است و رمز پـیـروزی را ملت مـی دانـد و نسلهای آینـده در تاریخ
خواهند خـواند کـه دو رکـن اصلـی آن عبارتند از: داشتـن انگیزه
الهی و مقصد عالـی حـکـومت اسلامی و اجتماع ملت در سراسر کشـور,
بـا وحـدت کلمه۶۱ و بـا همـان انگیزه و مقصـد.)
بـه ایـن گـونـه است که امـام پیـدایـش انقلاب را بـا دو عنصـر;
یعنـی کیفیت مبـارزه و انگیزه آن, مـرتبط مـی داند:
کـیفیت مبـارزه را ملت از مکتب اسلام آمـوخته انـد و به همیـــن
دلیل, دشـمـنـان, اسلام را هدف قرار داده اند و می کـوشند ملتها,
بخصـوص مـلـت ایـران را از اسـلام مایوس کنند.۶۲ چـون دشمنان به
خـوبـی می دانـنـد کـه توحید کلمه امت اسلامـی, از کلمه تـوحیـد
سربرمی آورد, بـنابرایـن, کسـی نمـی تـواند مقربه شعار لا اله الا
الله; یعنـی کلمه تـوحـیـد بـاشـد و نـسبت به مسلمـانان دیگـر,
بـی تفاوت و با آنان تـوحید کلمه نداشته باشد. اساس تشکل امت و
حدت است و اساس وحـدت یـک انـگـیـزه الـهی; یعنـی بـدون داشتـن
انگیزه الهی نمـی تـوان به وحـدت دسـت یـافت و زیـر ســایه درخت
تناور تـوحید نشست و از ثمرات حـیـات بـخـش آن بـرخـوردار شـد.
با یاد خدا به سـوی خودشناسـی و خـودکفایـی در همه ابعادش باید
پیش رفت.۶۳
عـنـاصـر مـهـم حکومت اسلامی: عناصر مهمی که استخـوان بندی حکومت
اسـلامـی را بـه وجـود مـی آورنـد و مـورد تـوجه امام بـویژه در
وصیت سـیـاسـی ـ الهی ایشان قـرارگرفته اند, عبارتنـد از: ملت,
رهبـر و شـورای رهبـری, و قـوای سه گـانه. بـا ایـن حـال امـام
سفـارشهای مهم و سـازنـده ای بـه هـمه مسلمـانـان و مستضعفــان
جهان و حتـی گروهها و اشـخـاص مـخـالـف نظام, دارد و ایـن خـود
از سعه صـدر و چشـم انـداز گستـرده ایشـان حکـایت مـی کند.
۱. مـلـت: امـام سعادت واقعی جــــامعه را در تکـامل روحـــی و
تـواناساز مـعنـوی ملت مـی بیند و در ایـن راستا اراده مردم را
بیـش تر از هر عـامـل دیگر دخیل می داند. او نفـی نمی کند که با
رهبری درست می تـوان مـردم را هـوشیار و خردمند کرد, ولـی تنها
اراده رهبـری را کـافـی نـمـی دانـد, امام بـا ایـن که همه تلاش
خـود را بـرای رشـد و تـرقـی مـادی و معنـوی ملت ایـران به کار
بست, ولـی هرگز اثرگذاری تـلاش و اراده مـردم را در پـیـدایـش و
تـکـامـل انـقلاب, نادیده نـانـگـاشت. او پیروزی انقلاب اسلامـی و
استواری و پابرجایی حکومت الـهی اسلام را نتیجه جهاد عظیـم مردم
مـی دانـد.۶۴ بها و ارزشـی که امـام بـه مـلـت مـی داد, سـبــب
شـد, مردم در سایه رهبری ایشان, اسـتعدادهای نهان خـود را بروز
دهنـد, اعتمـاد به نفـس پیـدا کننـد و بـا دیـدن خـلــوص عمل و
شجـاعت و حکمت رهبـر خـود, به کنـش اجتمـاعی روی آورنــد, ارزش
مـکتب اسلام را در جریان عمل پی ببرند و با آن پیـوندی ناگسستنی
داشته باشند و در پرتـو تعالیـم الهی ایـن مکتب و رهـبـری امام
امت, در همه عرصه های داد وستـد اجتماعی, به ایثار و فـداکـاری
بـپـردازنـد, تا جایـی که امام به شاگـردان مکتب خـود و تـربیت
شدگان مدرسه انقلاب, فخر می فروخت و به وجـود آنان مباهات مـی و
رزیـد. ایـن است که در بخشـی از وصیت خـود مـی نـویسـد:
(اسـلام باید افتخار کند که چنیـن فرزنـدانـی تربیت نمـوده و ما
همه مفتخـریـم که در چنیـن عصـری و در پیشگـاه چنیـن ملتـی مـی
باشیـم.)۶۵ امـام خمینـی, معتقد بـود اسلام در میان ضعیفان پیدا
شـده است: (از مـیان گـدایـان مـدینه و مکه) انبیـا هـم اشـراف
نبـودنـد, آنـان نیز از مـیـان ضـعفـا و طـرفـدار همــانها نیز
بودند.۶۶ ایـن است که امام در مـیـان اقـشـار مـختلف ملت, بیـش
از همه, به محـرومان و تـوده های زحـمـت کـش ارزش قـایل بـود و
آنان را (نور چشـم) و (ولی نعمت) همه مـی خـوانـد۶۷ و جـمـهوری
اسلامی را ره آورد فـداکاریهای آنان مـی دانـسـت.۶۸ دوسـت داشـت
هـمـه افـراد مـلـت را در رفـاه و آسـایـش بـبینـد.۶۹ سفـــارش
مـی کرد:هیچ گاه سلاح مبارزه با ظلـم و استکبار و اسـتـضـعـاف را
بـر زمـیـن نـگـذاریـد.۷۰ به مجلـس و دولت و دست انـدرکـــاران
سفارش مـی کند: (قـدر ملت را بـداننـد و در خـدمتگزاری به آنان,
بـویژه مستضعفان و مـحـرومـان و ستمـدیدگان, فروگذاری نکنند…
ما برای احقاق حقـوق فقرا در جـوامع بشری, تا آخریـن قطره خـون
دفاع خواهیـم کرد.)۷۱ او, بـه خـوبـی دریـافته بود: مرفهیـن بی
درد, نه تنها به دنبال دگـرگـونـی در جـامعه نیستنـد, بلکه بـا
تمـام وجـود بـا هـر حـرکت حق گـرایـانه و عدالت طلبـانه ای که
بخـواهد بنیانهای تفکر طاغوتی را سـسـت و پـایـه های حکومت عدل
اسلامـی را استـوار سـازد, مخـالفت مـی کنند.
امـام واژه مـستکبریـن را بـر حکـومتها, پادشاهان و قـدرتهایـی
اطلاق مـی کـنـد که برای اعمال سلطه بـر مردم ضعیف و محـروم تلاش
مـی کنند و از نـظر ایشان, مستکبران قطب مخالف مستضعفان هستند و
مکتبهای الـهـی در طـول تـاریـخ بـه حـمـایت از مستضعفــــان و
برای سـرکـوبـی مـسـتکبران برخاسته انـد. مستکبران بـرخلاف دارا
بـودن قدرت و ابهت ظاهری, از درون به شدت پوسیده و پـوشالی اند
و مستضعفان باید با ادامـه جـهـاد و مـبارزه,
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 