پاورپوینت کامل رسـالت سیـاسـی حـوزه ها در انـدیشه امـام خمینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل رسـالت سیـاسـی حـوزه ها در انـدیشه امـام خمینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رسـالت سیـاسـی حـوزه ها در انـدیشه امـام خمینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل رسـالت سیـاسـی حـوزه ها در انـدیشه امـام خمینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۶۷

از گـفـت وگـوهـای مـهـم و در خور درنگ درحوزه کاری حوزه, نقـش
آفـرینـی ایـن نهاد و نخبگـان آن در سیاست است.

مـقـصـود از نقش آفرینی حوزه در سیاست, این است که آیا حوزه به
عـنـوان نـهـادی دینی, همان گونه که وظیفه دارد به تبلیغ دین و
ارشـاد مـردم بـپـرزاد, وظـیـفـه دارد پایه های حکومت اسلامی را
بـرافـرازد و بـه اجـرای قانونها و آموزه های اسلام بپردازد, یا
ایـن کـه حـوزه در این عرصه ها هیچ گونه وظیفه و رسالتی ندارد,
بسان کلیسا؟

بـه انزوا کشاندن حوزه ها و دور کردن روحانیان از تلاشهای سیاسی
در گذشته, بیش تر ریشه در نقشه ها و حرکتهای استعماری داشت, تا
فـکـر و اندیشه و تراوش فکری شماری ازحوزویان و متفکران حوزوی.
الـبـتـه واگویه ها و تبلیغات و به بوق و کرنا دمیدنهای دشمن و
هـمـیـشـه و همه گاه از جدایی دین از سیاست سخن گفتن, کم کم در
ذهـنـهـا جا باز کرد و این ذهنیت را به وجود آورده که دخالت در
سـیـاسـت, نه تنها وظیفه روحانیان نیست, که به دور از شان آنان
اسـت. بـه گفته حضرت امام, (آخوند سیاسی) در نظر آنان یک فحش و
ناسزا پنداشته می شد.۱

امـام خـمـینی در چنین روزگاری و دوران رواج چنین اندیشه هایی,
گـام بـه مـیـدان سیاست نهاد و از جایگاه فقیه و اسلام شناس, با
گـونـاگون بیانها و سخنها, از حوزه و روحانیت خواست تا در عرصه
هـای سـیـاسی حضور یابند و به عنوان وظیفه و رسالتی دینی, نظام
طاغوتی را براندازند و پرچم حکومت اسلامی را برافرازند.

ایـن انـدیـشـه مـتعالی و رهگشا و مترقی را امام, بارها پیش از
انـقـلاب اسلامی و پس از آن, به مناسبتهای گوناگون عرضه کرد و بر
آن پـای فـشـرد. آن بـزرگوار, انجام رسالت تاریخی و وظیفه دینی
حـوزه را تـنها در صورتی امکان پذیر می دانست که این نهاد دینی
در متن سیاست حضور یابد و برخوردار از قدرت اجرایی گردد.
این باور از چند اصل اساسی زیر سرچشمه می گیرد که بدون توجه به
آن اصول, اظهار چنین دیدگاهی غیرمنطقی است:

۱. اصل پیوند دین و سیاست.

۲. نـقـش آفـریـنـی و حـضـور کـارآمد در عرصه سیاسی, وظیفه مهم
پیامبران و امامان معصوم(ع).

۳. مـشـتـرک بـودن عـالـمـان دینی و فقیهان عادل و پرهیزکار با
پیامبران در این وظیفه.

۴. تـشـکیل حکومت از مهم ترین و اساسی ترین وظیفه های عالمان و
فقیهان ژرف اندیش, عادل و پرهیزکار.

بـنـابـراین, بررسی اندیشه (بایستگی حضور گسترده عالمان دین در
عـرصـه هـای سـیـاسـی) از نـگاه امام, بسته به روشن گری وتحلیل
اندیشه آن بزرگوار نسبت به اصول یاد شده دارد.

در ایـن نـوشـتـار, که به پاس بزرگداشت صدمین سالگشت تولد حضرت
امـام خـمـینی نگاشته می شود, بر آنیم که نگاهی گذرا به چگونگی
نگرش آن فرزانه, به این موضوع و مبانی آن داشته باشیم.

پـیـش از آن اشـاره ای گـذرا بـه مفهوم (سیاست) و کاربرد آن در
فرهنگ اسلامی مفید و مناسب می نماید:

مفهوم سیاست

دانـشـوران علوم سیاسی, تعریفهای گوناگونی از سیاست ارائه داده
انـد. شماری آن را (علم قدرت), گروهی آن را (مطالعه دولت) و یا
(تـصـمـیـم گـیـری در باره مسائل ناهمگون) و شماری دیگر نیز به
عـنـاصـر دیـگری در تعریف سیاست اشاره کرده اند۲ که در جای خود
بـایـد بـه نـقـد و بررسی آن پرداخت. در فرهنگهای فارسی و عربی
نـیز, کاربردهای گوناگونی برای واژه سیاست, برشمرده اند: تدبیر
امـور, پرورش, سرپرستی, فرمان و دستور, عدالت و داوری و… بیش
تـریـن اهـل نظر و اندیشه در نوشته های خود, سیاست را به اداره
جامعه و حکومت برمردم تفسیر کرده اند, از باب نمونه:

(الـسـیـاسـه الـقـیام علی الشئ بما یصلحه…وکان بنوا اسرائیل
یـسـوسـهـم انـبیائهم ای تتولی امورهم کما یفعل الامراء و الولاه
بالرعیه….)۳

سیاست, قیام بر امری, برای اصلاح آن است. پیامبران بنی اسرائیل,
سـیـاسـت مـی ورزیدند; یعنی امور مردم را عهده دار شده و مانند
امیران و والیان, به کار مردم رسیدگی می کردند.

ایـن واژه در روایات و ادعیه نیز به همین معنی آمده و با معنای
لغوی و اصطلاحی آن تا حدودی هماهنگ است. از باب نمونه:

امام صادق(ع) می فرماید:

(ان الـلـه ادب نـبـیـه… ثـم فوض الیه امر الدین والامه لیسوس

عباده.)۴

خـداوند پیامبرش را با آداب نیک بیاراست… آن گاه, سرنوشت دین
و دنیای مردم را به وی سپرد, تا بندگانش را سیاست و رهبری کند.

امام خمینی, باره ها در سخنرانیها و بیانیه های خود, تفسیر خود
را از سـیاست بیان داشته است. از جمله در یکی از سخنرانیها, پس
از ریـشـه یابی اندیشه غلط و ضد دینی: (جدایی دین از سیاست) می
گوید:

(مـگـر سـیـاست چیست؟ روابط بین حاکم و ملت, روابط بین حاکم با
سـایـر حـکومتها… جلوگیری از مفاسدی که هست, همه اینها سیاست
است.)۵

یا در جای دیگر می گوید:

(سـیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد, تمام مصالح
جـامـعه را در نظر بگیرد… این, مختص به انبیا و اولیاست و به
تبع آنها علمای بیدار اسلام.)۶

بـا تـوجه به همین معناست که پیامبر گرامی اسلام(ص) و امامان(ع)
در روایـات و زیارت جامعه (ساسه العباد)۷, (ساده العباد و ساسه
البلاد)۸ و… خوانده شده اند.

عـلامـه مـجـلـسـی دربـاره این که پیامبر اسلام(ص) باید برای خود
جانشینی معصوم برگمارد, می نویسد:

(هـکـذا تقضی السیاسه المرضیه وعموم الرحمه الاهیه وثبوت الشفقه
المحمدیه.)۹

سـیـاسـت مورد رضایت و رحمت گسترده خدا و ثبوت شفقت محمدی چنین
اقتضایی را دارد.

یـعـنـی اقـتـضـای سـیـاسـت الـهی این است که زمام امور به دست
سـیـاسـتـمداران الهی سپرده شود; چرا که زندگی بدون سیاست ممکن
نـیست. اگر سیاستمداران الهی به این کار نپردازند, سیاست بازان
حرفه ای به جای آنان نشسته و به ستم و فساد خواهند پرداخت.

بـنـابـراین, سیاست از دیدگاه امام خمینی, عبارت است از: اداره
کـشور براساس مصلحت دینی و دنیوی مردم. این چنین سیاستی, جز از
پـیـامبران, اولیای خدا و عالمان بیدار و خداجوی بر نمی آید.۱۰
با توجه به همین معناست که امام, سیاست همراه با خدعه, نیرنگ و
فـریـب را به پیروی از آموزه های اسلام و فرموده حضرت امیر(ع)۱۱
سیاست اصیل اسلامی نمی داند.۱۲

بـا تـوجه به همین معناست که می گوییم: پیامبران, بویژه پیامبر
اسـلام(ص) مـظهر دیانت و سیاست بودند و ضمن راهنمایی و روشن گری
شـریـعت, به مسائل سیاسی و امور اجتماعی مردم نیز توجه داشته و
آن را از برنامه ها و هدفهای دینی خود بر می شمردند.

به گفته امام خمینی:

(پیامبر اکرم(ص) مبعوث شد که سیاست امت را متکفل باشد… انبیا
شـغـلشان سیاست است و دیانت همان سیاستی است که مردم را از این
جـا حـرکـت مـی دهـد و بـه تمام چیزهایی که صلاح ملت و مردم است
[هدایت می کند].)۱۳

پیوند دین و سیاست

طـرح ایـن بحث و مستندهای آن, هر چند در این گفتار, بحثی مقدمی
بـه شمار می آید, ولی اهمیت ویژه ای دارد; زیرا تا پیوند دین و
سـیـاسـت روشـن نگردد و به شبهه جدایی دین از سیاست, پاسخ گفته
نـشـود, نـظـریـه بـایستگی و بایایی پرداخت عالمان دین به امور
سیاسی, جایگاه واقعی خود را باز نمی یابد.

پـرسـش اصـلـی این است: آیا سیاست و حکومت جزئی از دین و اداره
اجـتـمـاع بدون توجه به آموزه های اسلام کاری غیر دینی, بلکه ضد
دیـن اسـت و یا این که سیاست و حکومت از مباحث عقلایی است و دین
در ایـن بـاره رسـالـتی ندارد و مردم و یا نمایندگان آنان باید
بـراسـاس شناخت مصالح, نیازها را برآورند و بازدارنده ها را از
سر راه بردارند و به امور سامان دهند.

در ایـن مـقـوله و در زمینه این پرسش, دیدگاههای گوناگونی وجود
دارد کـه در ایـن جـا بـه دیدگاه کسانی می پردازیم که بر جدایی
دیـن از سـیـاسـت بـاور دارنـد و سپس بر اساس مبانیی که در دست
داریم به آنان پاسخ خواهیم داد:

نظریه جدایی دین از سیاست: شماری بر این پندارند: دین از سیاست
جـداسـت. ایـن گـروه در این باب یکسان سخن نگفته اند. گروهی از
آنـان, بر این پندارند: از متون دینی بر می آید: دخالت در شوون
دنـیـوی, از هـدفهای دین نیست, امور سیاسی و اجتماعی, به عقل و
تـجـربـه بـشر واگذاشته شده است. شماری از اینان حتی گفته اند:

حـکـومـت پـیـامـبر اسلام(ص), هیچ پیوستگی و پیوندی با رسالت او
نـداشـتـه و وظیفه پیامبر(ص) و رسالت آن حضرت, تنها هدایت مردم
در امـور مـعـنوی و اخروی بوده است. البته آن حضرت به سبب بیعت
مـردم, حکومت را در دست گرفت و گرنه در این عرصه, هیچ مسوولیتی
نداشت.

گروهی دیگر بر این گمانند: سامان دادن به امور اجتماعی و سیاسی
با آموزه های اسلام ناممکن است!

در حقیقت اینان پنداشته اند: دین توانایی چنین کاری را ندارد و
نـمی تواند چرخ جامعه را به گردش درآورد و زندگی مردم را اداره
کند.

پـاسـخ: از نگاه امام خمینی پیوند عمیق و گسترده ای میان دین و
سـیـاسـت در مـجـموعه اصول و فروع دین به چشم می خورد. بر همین
اسـاس وی, در درازای زندگی سیاسی خود تلاش ورزید تا پندار جدایی
دیـانـت از سـیـاست را از میان بردارد و به این سخن واهی, پاسخ
درخـور و ژرفـی بـدهـد و در عـمل ثابت کند که می شود بین دین و
سـیـاسـت جـمع کرد و دین را که سیاست جزء جدایی ناپذیر آن است,
پیاده کرد.

انـدیشه, حرکت, خیزش و تکاپوی امام در سرتاسر زندگی از این اصل
جـاودانه و حیاتی سرچشمه می گرفت و زندگی وی پیوند ناگسستنی با
اندیشه او داشت.

اگـر بـه مـبـارزه بـا سـتـم و سـتمگران پرداخت, یا به دفاع از
سـتمدیدگان و مستضعفان برخاست و به برقراری عدالت اجتماعی, همت
گـماشت, یا تئوری ولایت فقیه و ضرورت برپایی حکومت اسلامی را پخت
و عـرضه کرد, بایستگی و بایایی مبارزه با استعمار و صهیونیسم و
بـرگـذاری آیـین براءت از مشرکان در حج در کانون توجه خود قرار
داد, یـا نماز جمعه و عیدین را بر پا داشت, همه و همه, ریشه در
ایـن تفکر سرچشمه گرفته از اسلام ناب ایشان داشت که دین عجین با
سیاست است.

امام, برای استوارسازی این اندیشه, دلیلهای بسیاری آورده که در
ضمن ارائه فهرستی از آنها, پاره ای از آنها را شرح می دهیم:

۱. ساختار طبیعی دین اسلام.

۲. سـیـره پـیـامـبـران, بویژه پیامبر گرامی اسلام در مبارزه با
حاکمان ستم و تشکیل حکومت اسلامی.

۳. تـعـیـیـن تـکلیف رهبری و حکومت پس از خود در روزهای نخستین
بعثت.

۴. اگر دین, دارای نظام و حکومت نباشد, ضامن اجرا ندارد.

۵. درگـیـری پـیـاپی و گسترده امامان معصوم(ع) با حکومتهای ستم
پیشه.

۶. آیـات و روایـاتی که همکاری و ولایت پذیری از ستمگران را روا
نمی دانند و… .

ساختار طبیعی دین

از نـگـاه امـام, اسلام تنها دین عبادت و موعظه نیست. اسلام دینی
اسـت جـامـع و کـامـل کـه بـرای همه شوون زندگی انسان: اقتصاد,
سـیـاسـت, تربیت و… قانون و رهنمود دارد. امر به معروف و نهی
از مـنـکـر, حـدود, تعزیرات, قصاص, دیات و… مهم ترین و اساسی
ترین بخش آموزه های اسلام را تشکیل می دهند.

(اسـلام دین سیاست است. این نکته با اندک دقتی در احکام حکومتی,
سـیـاسـی, اقـتـصادی اسلام روشن می شود. آن که می پندارد دین از
سیاست جداست نه دین را شناخته و نه سیاست را.)۱۴

آیـات و روایـاتـی کـه بـر بعد سیاسی اجتماعی اسلام دلالت دارند,
بـسـیـارنـد و شمارش آنها دشوار. امام در وصیت نامه سیاسی الهی
خود به این نکته اشاره دارد:

(قـرآن کـریـم و سـنت رسول الله(ص) آن قدر که در حکومت و سیاست
احـکـام دارنـد,در سـایـر چـیزها ندارند, بلکه بسیاری از احکام
عبادی اسلام, عبادی سیاسی است.)۱۵

امـام در کـتاب ولایت فقیه, در این باره به روشنی سخن گفته است.
وی در آن جـا, آیات اجتماعی قرآن را صد برابر آیات عبادی آن می
دانـد و بـا آگـاهـی ژرفـی کـه از کتابهای روایی دارد اظهار می
دارد: از یـک دوره کـتـاب حـدیـث که حدود پنجاه کتاب است, سه ـ
چـهـار کـتـاب بـه مـسائل عبادی و وظیفه انسان در برابر خدا می
پـردازنـد و بـخـشـی هـم بـه اخـلاق ویژه شده اند و در باقی, از
اجتماع, سیاست, حقوق و…سخن می رود.۱۶

امـام, حتی از این هم پا را فراتر نهاده و مسائل اخلاقی و عبادی
را در پیوند با مسائل سیاسی قلمداد کرده است.

از باب نمونه: نماز جماعت, نماز عیدفطر و قربان, نماز جمعه, حج
و… بـا ایـن کـه از آیینها و مناسک عبادی بشمارند, بعد سیاسی
آنها نیز جلوه گری ویژه ای دارد.۱۷

در بین این عبادتها, نماز جمعه جایگاه ویژه ای دارد; چرا که در
روزگـار حـضور امام معصوم(ع) و یا نماینده او و در روزگار غیبت
نـایـب عـام امـام و یا کسی که از سوی وی اجازه دارد, باید این
نـماز را بگزارد و زمینه انجام را آماده سازد.۱۸ افزون بر این,
بـر اسـاس روایـات, بـایـد در خـطـبه های آن مصالح دین و دنیای
مـسلمانان بیان شود و مردم از رخدادهایی که در دیگر کشور اسلامی
روی داده و هـمـچـنـین از مسائلی که عزت و استقلال آنان به آنها
بستگی دارد, آگاه شوند.۱۹

و….

(مـاهـیت و کیفیت این قوانین می رساند که برای تکوین یک دولت و
بـرای اداره سـیـاسـی و اقـتـصـادی و فرهنگی جامعه, تشریع گشته
است.)۲۰

یا:

(مـذهب اسلام از هنگام ظهورش, متعرض نظامهای حاکم در جامعه بوده
است. و خود دارای سیستم و نظام خاص اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی
اسـت که برای تمامی ابعاد و شوون زندگی فردی و اجتماعی, قوانین
خاصی دارد و جز آن را برای سعادت جامعه نمی پذیرند.)۲۱

در نـگـاه امـام, بـین دین و سیاست جدایی وجود ندارد. دین بدون
حـکومت, کامل نیست و اگر دین, بر معنای دقیق کلمه بخواهد پیاده
شـود, باید پیروان آن تشکیل حکومت بدهند و کسانی که غیر از این
دربـاره اسـلام مـی اندیشند, یا اسلام را نشناخته اندو یا هدفهای
سیاسی ویژه ای دارند.۲۲

دیـنـی کـه سـیـاسـت جزو ماهیت و جوهره آن است و رهبرانش (ساسه
الـعباد) معرفی شده اند و همه افراد امت اسلامی را مسوول سرنوشت
یـکـدیـگـر مـی دانـد: (کـلکم راع و کلکم مسوول عن رعیته.)۲۳ و
(اهـتـمـام بـه امـور مـسلمانان)۲۴ را از نشانه های جامعه سالم
اسلامی بر می شمارد و….

چـگـونـه مـی توان گفت که دین را از سیاست جدا می داند و چگونه
اجـازه مـی دهـد که کارشناسان و ویژه کاران آن مکتب از سیاست و
اجتماع به دور باشند.

افـزون بـراین, اگر دین تنها برای ساماندهی امور اخروی و معنوی
بـشر برنامه داشته باشد, آن همه آیات و روایات سیاسی و اجتماعی
بـرای چـیـست؟ بنابراین, این که در متون دینی از سیاست و حکومت
سـخـنـی بـه میان نیامده, سخنی است واهی و به دور از خردورزی و
برخاسته از جهل به آموزه های والای اسلامی.

امـام, از ژرفـای دل و با تمام وجود, ایمان داشت و آن هم ایمان
آگـاهـانـه و از روی دانـش و بـصـیـرت کـه تـشکیل حکومت از سوی
پـیـامبر(ص) وظیفه دینی و به دستور خدا و برابر قرآن مجید بوده
است.۲۵

امام, همه سونگر بود. اسلام را جامع می دید و یک سویه به مطالعه
و داوری درباره اسلام نمی پرداخت.

امـام خـمـیـنی, برای پیامبر اسلام(ص) سه مقام و سه جایگاه الهی
بـاور داشـت: رسـالت, قضاوت و رهبری جامعه۲۶. بر همین اساس, آن
حـضـرت تـشـکـیل حکومت داده و به اجرای آموزه های اسلام پرداخته
اسـت. پـنـدارگـرایـان, برای بافته ها و پندارهای خود, تنها به
آیـاتـی که بیانگر رسالت پیامبرند استدلال می جویند و حال آن که
آیـات دیـگـری در قـرآن وجـود دارد کـه به روشنی به وظیفه دینی
پیامبر در جهت تشکیل امت و رهبری آنان دلالت دارند.۲۷

امـام خـمـیـنی, منصب حکومت و قضاوت را با مرگ پیامبر(ص) پایان
یـافته نمی داند; بلکه پس از رحلت پیامبر(ص) برای امامان معصوم
نـیـز ثـابت می داند. عقیده دارد: گماردن جانشین در همین راستا
از سـوی پیامبر اسلام(ص) صورت گرفته است و اگر پیامبر(ص) به این
بخش رسالت خویش عمل نمی کرد, رسالت ناتمام بود:

(اگـر پـیـامـبر اکرم(ص) خلیفه تعیین نکند (فما بلغت رسالته)۲۸
رسـالـت خـویـش را بـه پایان نرسانده است. ضرورت اجرای احکام و
ضـرورت قـوه مـجـریـه و اهـمـیت آن در تحقق رسالت و ایجاد نظام
عـادلانـه ای که مایه خوشبختی بشر است, سبب شده که تعیین جانشین
مرداف با اتمام رسالت باشد.)۲۹

از سـخـنـان یـاد شـده, بـه دسـت می آید که اسلام دارای نظامهای
گـونـاگـون: سـیـاسـی, اقـتصادی و … است. مجری این نظامها در
روزگـار حـضـور, پـیامبر و امامان هستند. و در روزگار غیبت ولی
فـقـیـه. ایـن, چـنانکه خواهیم آورد, نه تنها به حضور عالمان و
فـقـیـهـان در صحنه سیاست می انجامد که بر بایستگی و بایایی آن
نـیـز دلالـتی روشن دارد. در این نتیجه, بین دیدگاه انتصاب و یا
انـتـخاب و حتی وکالت فقیه, تفاوتی نیست; زیرا بر اساس همه این
مـبـانـی, محدودیت قلمرو مسوولیت عالمان دینی, به مسائل فردی و
عبادات نادرست است.

شـمـاری از مدعیان جدایی دین از سیاست, بر این پندارند که: دین
نـمـی تـواند و نباید در شوون دنیای بشر از جمله سیاست و حکومت
دخالت کنند.

مـهـم تـریـن و مشهورترین دلیل آنان در این باب این است: دین و
آمـوزه هـای دیـنـی, ثـابت هستند و مقوله های اجتماعی و سیاسی,
هـمـواره در حـال دگـردیسی و هماهنگ با دگرگونی فرهنگ و دانش و
تـجـربـه هـای اجـتماعی بشر, شکل جدید به خود می گیرند, از باب
نـمونه: روابطی که در جامعه صنعتی وجود دارد, هیچ گاه در جامعه
هـای بـدوی وجـود نـداشـته است. همچنین روابط مالی که در جامعه
پـیچیده امروزی وجود دارد, در جامعه بدوی صدر اسلام وجود نداشته
اسـت. از ایـن دو مـقـدمـه, نتیجه گرفته اند: چون دین ثابت, با
نـیازهای دگرگون شونده, نمی تواند همراه و همگام باشد, پس تنها
راه حـل ایـن اسـت که: دین را از گردونه زندگی اجتماعی و سیاسی
دور کـنـیـم; چـرا کـه اصـرار بـر دخالت دین, سبب عقب ماندگی و
جلوگیری از رشد جامعه و توسعه اجتماعی است.

از دیـدگاه امام, این پندار و گمان از آن جا ناشی شده که اینان
یا نتوانسته اند بین ثبات دین و آموزه های آن و نیازهای دگرگون
شـونـده انـسـان و زمان جمع کنند و یا به سبب هدفهای کینه آلود
سـیـاسـی, بـه چنین تبلیغاتی روی آورده اند. از دیدگاه متفکران
اسـلامـی, امام خمینی و شاگردان ایشان, هر دو مقدمه دلیل, سست و
بی بنیادند; زیرا:

الـف. بـسـیـاری از نیازهای انسان, هر چند در زمانها و مکانهای
گـونـاگـون بـه شـکـلـهای مختلف بروز می کنند, اما در اصل ثابت
هـسـتـنـد, از بـاب نمونه: در زمینه روابط حقوقی و اقتصادی, در
گـذشـتـه قـراردادهایی همانند: بیع, اجاره, عقد شرکت و… وجود
داشـتـه, امـروزه گرچه در شکل و قالب آنها دگرگونیهایی به وجود
آمـده و روابـط حقوقی و معاملی, شکلهای پیچیده ای به خود گرفته
انـد, ولـی از جـهت حقوقی, همان بیع و اجاره و شرکت به شمار می
رونـد. بنابراین, هم نیازهای دنیوی ثابت وجود دارد و هم بسیاری
از نـیازهای دگرگون شونده ما می توانند شکلهای گوناگون نیازهای
ثابت به شمار آیند.

امام خمینی در پاسخ این گروه, در وصیت نامه سیاسی الهی خویش می
نویسد:

(گـروه اول[ کـسـانـی کـه مـی گـویـند: احکام اسلام برای هزار و
چـهارصدسال پیش وضع شده است و نمی تواند در عصر حاضر کشورها را
اداره کـنـد] کـه بـایـد گفت از حکومت و قانون و سیاست یا اطلاع
نـدارنـد, یـا غـرض مـنـدانه خود را به بی اطلاعی می زنند; زیرا
اجـرای قـوانـیـن بـر مـعیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگران و
حـکـومـت جـائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و
فـحشاء و انواع کجرویها و آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و
خـودکـفایی و جلوگیری از استعمار و استثمار و استعباد و حدود و
قـصاص و تعزیرات بر میزان عدل برای جلوگیری از فساد و تباهی یک
جامعه و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و
صـدها از این قبیل, چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ
بـشـر و زنـدگی اجتماعی کهنه شود. این دعوی به مثابه آن است که
گـفته شود: قواعد عقلی و ریاضی در قرن حاضر, باید عوض شود و به
جـای آن قـواعـد دیـگـر نـشـانـده شود. اگر در صدر خلقت, عدالت
اجـتـمـاعـی بـایـد جـاری شـود و از ستمگری و چپاول و قتل باید
جـلوگیری شود, امروز چون قرن اتم است, آن روش کهنه شده و ادعای
آن کـه اسـلام بـا نـوآوریـهـا مخالف است, همان سان که محمد رضا
پهلوی مخلوع می گفت :

(کـه اینان می خواهند با چارپایان در این عصر سفر کنند.) یک
اتهام ابلهانه بیش نیست.)۳۰

امـام در ادلـه سـخـنـان یـاد شده, به معنی درست تمدن و نوآوری
پـرداخـتـه و هـمـاهنگی اسلام و آموزه های آن را با نوع درست آن
اعلام داشته است.

ب. ایـن ادعـا کـه آمـوزه های دینی, همه ثابت و درخور انعطاف و
دگـرگونی نیستند نیز, درست نیست; زیرا در دین عناصری وجود دارد
کـه سـبـب انعطاف پذیری آن در پاره ای از موارد و برابری آن با
نـیـازهـا و خـواسته های زمان می گردد. اجتهاد پذیری اسلام, نقش
زمـان و مـکـان در اجتهاد, اختیارهای حاکم اسلامی و حکم حکومتی,
قـوانـیـن ثـانـوی, قاعده اهم و مهم و تقدم اهم بر مهم و… از
عـواملی بشمارند که برابری آموزه های اسلام را با شرایط و موارد
گـونـاگـون و نـویـن فراهم می آورند. در پرتو این عناصر پویا و
کـارآمـد, حـکومت اسلامی می تواند با توجه به اصول و مبانی فقهی
در هـر یـک از مـسـائل نوپیدای اجتماعی سیاسی, اقتصادی, راه حل
دینی ارائه دهد.

افـزون برهمه اینها, مقصود از دخالت دین در شوون دنیوی بشر, از
جـمـله حکومت و سیاست, این نیست که در هر مورد جزئی حکمی داشته
بـاشـد, بـلـکه مقصود این است که اسلام اصولی دارد که همه مسائل
جزئی مورد نیاز, از آن قابل استنباط است.

از بـاب نـمـونـه: دزدی, فـساد, ستم به دیگران و… پدیده هایی
اجـتـماعی اند که در زمان ما شکلهای گوناگونی پیدا کرده اند که
بـا گـذشـتـه درخـور سـنـجش نیستند, چه در شیوه و چه در گونه و
چـگـونـگـی, ولـی با این حال, اینها رویه ثابتی دارند و آن دست
یـازی بـه حـدود و حـقوق دیگران است و این امری است ثابت. آنچه
لازم بـوده بـیـان حـکـم کـلـی بـوده کـه خـداوند بیان فرموده و
بـرابـرسـازی حـکـم کلی خداوند, بر موارد جزئی, به دست فقیهان,
اسلام شناسان, مردم, حاکمان و مجریان قانون است.

بـنابراین, به بهانه دگرگونی نیازها, نمی توان احکام کلی شریعت
اسـلام را زیر پا نهاد و آنها را احکامی مربوط به صدر اسلام و یا
جـامـعه هایی همانند آن دانست, آن گونه که سکولاریستها و پیروان
آنان می گویند.

بـا ایـن هـمه, شگفت این جاست که شماری از خام اندیشان پنداشته
انـد: بـه کـارگـیـری عـنصر مصلحت در احکام حکومتی از سوی امام
راحـل, هـمـان جـدایـی ساختاری نهاد دین از حکومت و سکولاریزم و
عـرفی شدن حکومت اسلامی است و مصلحت اندیشی, عنصری برون دینی به
شمار می رود.

بـنـابراین, به هر اندازه از مصلحت بهره ببریم, به همان اندازه
از دین و شریعت جدا شده ایم.۳۱

مـا در گذشته در مقاله ای مستقل ثابت کردیم: مصلحت عنصری اصیل,
ریشه دار و جوشیده از متن دین است و چیزی نیست که بنابر نیاز و
کـاسـتـیـهـای موجود در فقه, به ابتکار امام خمینی وارد اندیشه
سیاسی اسلام شده باشد.۳۲

ج. جـدایـی نـاپذیری دین و حکومت, در دوران حضور: گروهی هر چند
پـیـونـد دیـن و حـکـومت را پذیرفته, ولی آن را ویژه دوره حضور
مـعـصـومـان(ع) دانسته اند و بر این باورند که در روزگار غیبت,
قـیام و اقدام برای تشکیل حکومت اسلامی روا نیست. این تفکر, چون
بـا خودکامگی حاکمان ستم ناسازگاری نداشت, بلکه به گونه ای غیر
مـسـتقیم توجیه گر ناشایسته کاریهای آنان نیز بود, از سوی آنان
پـشـتـیـبـانی می شد و گسترش می یافت, تا جایی که پیش از انقلاب
اسـلامـی, هـواداران این اندیشه با مبارزان و هواداران راه امام
خـمینی, سرناسازگاری گذاشتند و روحیه بی تفاوتی, سکون و سکوت و
ستم پذیری را به کالبدها می دمیدند.

امام خمینی در کتاب ولایت فقیه, ضمن بیان دلیلهای ولایت فقیه, به
این تفکر و پیامدهای زیانبار آن اشاراتی دقیق و ژرف دارد:
(اعـتقاد به چنین مطالبی یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار
منسوخ شدن اسلام است. هیچ کس نمی تواند بگوید: دیگر لازم نیست از
حـدود و ثـغـور و تـمـامیت ارضی وطن اسلامی دفاع کنیم, یا امروز
مـالـیـات و جـزیه و خراج و خمس و زکات نباید گرفته شود, قانون
کـیفری اسلام و دیات و قصاص باید تعطیل شود. هر که اظهار کند که
تـشـکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد, منکر ضرورت اجرای احکام اسلام
شـده و جامعیت و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.)۳۳

چـون در گـذشته, در مقاله ای مستقل به شرح به این دیدگاه و نقد
مـبـانـی آن پرداخته ایم,۳۴ در این جا به همین اندازه بسنده می
کنیم.

سیره پیامبران و امامان معصوم(ع)

بـا نـگـاهی به تاریخ و آیات قرآن, در می یابیم: پیامبران الهی
بـیـش از دیگران با سیاست سروکار داشته اند, به گونه ای که همه
پـیـامبران با دشمنی و کینه توزی پادشاهان و دنیاداران روبه رو
شـده اند. رویارویی حضرت ابراهیم(ع) با نمرود, حضرت موسی(ع) با
فـرعـون و قـارون, قـیام حضرت عیسی(ع) در برابر رهبران یهودی و
حـکـومـت دسـت نـشانده حاکم بر فلسطین که به پی گیری دستگیری و
مـحـکـوم شـدن آن حضرت انجامید, نهضت و دعوت پیامبر اسلام(ص) از
قـدرتـهای بزرگ آن روزگار, همه و همه, گواه آن است که پیامبران
الـهـی, نه تنها با سیاست و حکومت کار دارند که با همه طاغوتها
به نبرد برخاسته و تا براندازی آنان از پای ننشسته اند.۳۵

قـرآن, برقراری عدل و قسط در جامعه بشری را از هدفهای پیامبران
الهی شمرده است:

(لـقـد ارسـلـنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان

لـیـقـوم الـنـاس بالقسط و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع
للناس.)۳۶

مـا پـیـامـبران را با دلیلهای روشن فرستادیم و با آنان کتاب و
مـیـزان فـرو فرستادیم تا مردم عدل و قسط را بپادارند و آهن را
فرستادیم که در آن صلابت شدید و سودهایی برای مردم است.

تـکـیه بر حدید به عنوان عامل قدرت, بیانگر بازدارنده هایی است
کـه در راه تـعـالـی و تکامل جامعه اسلامی و انسانی وجود دارند.

ایـن بـدان سـبـب اسـت کـه پیامبران برای نجات و برقراری عدالت
اجـتـمـاعـی دگـرگـونی بزرگی را در جامعه به وجود می آورند, تا
نـابـسـامانیها را ریشه کن ساخته و دنیا را به شکلی نو بسازند.
روشـن اسـت که ستمگران با این دگرگونی که ارکان حاکمیت آنان را
بـه لـرزه درمـی آورد به رویارویی بر می خیزند. در این جاست که
پـیـامـبـران پس از ارائه نشانه های روشن و عرضه معیارهای سنجش
بـرای پـدیـد آوردن جـامـعـه و حکومتی خدایی, نیاز به (حدید) و
حرکتهای مسلحانه پیدا می کنند:

(وکـایـن مـن نبی قاتل معه ربیون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فی

سبیل الله وماضعفوا وما استکانوا والله یحب الصابرین.)۳۷

چـه بسا از پیامبران که خدا دوستان بسیاری, همراه آنان به نبرد
پـرداخـتند و در آنچه در راه خدا به آنان رسید, سستی نگرفتند و
ناتوان نشدند. خدا صابران را دوست دارد.

امـام خمینی در تفسیر آیه: (لقد ارسلنا…) به شرح سخن گفته که
چکیده ای از آن را در این جا می آوریم:

(هـمـه انـبیا, از آدم تا خاتم, برای اصلاح جامعه آمده اند و در
ایـن راستا, تلاشهای بسیار کرده اند. آیه شریفه (عدالت اجتماعی)
در مـیـان مـردم را یـکـی از اهداف پیامبران دانسته است. تناسب
(حـدیـد) بـا بـر پـایـی عـدالـت اجتماعی, به این صورت است که:

پـیامبران دعوت خود را شروع می کنند و در جهت پیاده کردن اهداف
خـود هـسـتـنـد, اگـر گروهی سد راه شدند, نخست باید با بینات و
مـوازیـن, بـا آنـها سخن گفت و اگر نشنیدند, با (حدید) باید در
بـرابـر آنـهـا ایـسـتاد. همه پیامبران این گونه بودند. خداوند
مـوسـی(ع) را بـه سـراغ فرعون می فرستاد که با سخنان نرم با او
سـخـن بـگـوید و وقتی این سخنان در او کارگر نمی افتد, نوبت به
قـیـام مـی رسـد. آیـا مـی شود گفت که: پیامبر اسلام(ص) کاری به
جـامـعه نداشته است. آن بزرگوار کدام روزش از مسائل سیاسی خارج
بـود؟ دولت تشکیل می داد, با کسانی که بر ضد اسلام و مردم بودند
جـنگ می کرد. مساله دخالت در سیاست در راس تعلیمات انبیاست مگر
قیام به قسط, بدون دخالت در سیاست امکان پذیر است.)۳۸

روشـن است که اگر پیامبران در اندیشه درهم شکستن سلسله ستمگران
نـبـودنـد و نـجـات انسانها را از نظامهای شیطانی هدف قرار نمی
دادنـد, نـه نـیـازی بـه شمشیر بود, نه نیروی مسلح و نه نبرد و
درگـیـری. تـنـهـا و تنها تبلیغ معارف دینی بدون اجرای آنها در
مـحـیـطـ اجتماع, چه ضرری برای حاکمان ستم و مفسدان داشت که از
گـسـتـرش آن جلو می گرفتند؟ اگر حاکمیت با ستم و ستمگران باشد,
چـنـد جـمله موعظه بدون هیچ درگیری چه اثری خواهد داشت که آنان
را وادار به رویارویی کند؟

گزیده سخن: دقت در هدفهای پیامبران الهی و شیوه برخورد آنان با
قـدرتـهـای زمـان, نـشـانگر دخالت آن بزرگواران در سیاست و تلاش
گـسترده و ژرف و همه سویه آنان برای برپایی حکومت الهی است. در
تـشـکـیل حکومت به وسیله پیامبر گرامی اسلام(ص) تردیدی نیست. پس
از هـجرت به مدینه, تشکیل حکومت از نخستین کارهای آن حضرت بود.

پـیـامبر(ص) مسجد را کانون اسلام و مرکز ساماندهی به امور سیاسی
و اجتماعی قرارداد و خود به عنوان رهبر دینی سیاسی کارها را به
دسـت گـرفـت و کـارگـزارانـی بـه دیگر جاها گسیل داشت و آنی از
سـرپـرسـتـی مـردم و رسـیـدگـی بـه امور اجتماع و ساماندهی روی
برنگرداند.

امـام خـمینی, به شرح, در این باره سخن گفته که چکیده ای از آن
را در این جا می آوریم:

(اسـتـعمارگران, برای انزوای روحانیت, جدایی سیاست از دیانت را
طـرح کـردنـد. سـرسـپـردگان استعمار و روحانیون درباری نیز, به
تـبلیغ این مساله پرداختند. بنابر منطق این طایفه که می گویند:

مـسـلـمـان نباید در سیاست دخالت کند, به پیامبر اسلام(ص) ایراد
وارد مـی کـنـند, چون رسول الله پایه سیاست را در دیانت گذاشته
اسـت. تـشـکـیـل حـکـومت و مراکز سیاست داده است. این آخوندهای
دربـاری, یـا بـاید پیامبر اکرم(ص) و خلفای اسلام را طرد کنند و
بـگـویـنـد آنها مسلم نبوده اند برای این که دخالت در سیاست می
کرده اند و یا باید خود و حکومتهای خود را تخطئه کنند.)۳۹

شـمـاری از روشـنـفـکران مذهبی, با الگوگیری از بحثهای متفکران
غـربـی, چـنـیـن گمان برده اند: هدف بعثت پیامبران, تنها خدا و
آخـرت بوده است و پیامبران, کاری به حکومت و سیاست نداشته اند.
اگـر مـی بـیـنید پیامبر اسلام(ص) نیز تشکیل حکومت داده, همانند
یـکـی از مـردم با تقاضاها و بیعت مردم به چنین کاری دست زده و
گرنه در اسلام, هیچ دستوری درباره حکومت نرسیده است!

عـلـی عـبـدالـرازق در بـین اهل سنت و دکتر مهدی حائری و مهندس
بازرگان از این جمله اند.

مـا در هـمین نوشتار و با استناد به آیات و روایات ثابت کردیم.
کـه پـیـامـبران برای تشکیل حکومت آمده اند و نیز با استناد به
آیـات و روایـات آوردیـم کـه مـقـام و مـنصب حکومت و قضاوت, از
مـقـامـهـای دیـنـی پـیـامـبر(ص) بوده است و واگذار شده از سوی
خداوند.۴۰

یـعـنی خداوند آن حضرت را امام و رهبر مسلمانان قرار داده و از
آنـان خـواسته است که از پیامبر(ص) پیروی کنند. پیامبر اسلام(ص)
نـیز به دستور خداوند امامان معصوم را به این مقام برگمارد. از
ایـن روی, مـی تـوان گـفـت: در فرهنگ شیعی (امامت) تجسم (فلسفه
سـیاسی اسلام) است. در این فرهنگ (امامت) الگوی رهبری و حاکمیتی
است که از متن اسلام بیرون می آید.

امـام خـمـینی در ذیل آیه شریفه: (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول
واولـی الامـر منکم) به این نکته اشاره کرده۴۱ و از این شبهه که
دیـن و پیامبر(ص) نقشی در اداره زندگی مردمان ندارند و تنها به
کار آخرت می پردازند, به گونه استدلالی و روشن پاسخ داده است.۴۲

از نگاه شیعه, امامان معصوم(ع) به حکم این که راه پیامبر(ص) را
مـی پـویـنـد و هـمـان را ادامـه می دهند, رسالتی را که بر دوش
دارنـد, هـمـان رسـالـتـی است که پیامبر(ص) بر دوش داشت: اجرای
آیینها و دستورهای اسلام و برپایی حکومت قسط و عدل.۴۳

امام خمینی می گوید:

(بـنـای انـبـیاء و اهل بیت, علیهم السلام, این نبود که از مردم
کـناره گیری کنند, آنان با مردم بودند و هر وقت دستشان می رسید
حکومت را می گرفتند.)۴۴

از بـاب نمونه, امام علی(ع) حکومت تشکیل داد و کارگزارانی برای
اداره امـور سـیـاسـی, قـضـایـی و اقتصادی به این سوی و آن سوی
سـرزمینهای اسلامی گسیل داشت.۴۵ پس از امام علی(ع), امام حسن(ع)
حـکـومـت را بـه دسـت گرفت, ولی با پدید آمدن پدیده ها و شرایط
ویـژه ای نـاگـزیـر به صلح شد, با این حال, در همان قرارداد با
معاویه, قید کرد: پس از او حکومت به وی واگذار گردد.۴۶

قـیـام امام حسین(ع) نیز, برای دگرگونی حکومت باطل و حاکمیت حق
بود:

(سـیـدالشهداء, سلام الله علیه, وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی,
جـائـری, در بین مردم دارد حکومت می کند تصریح می کند حضرت: که
اگـر کـسـی بـبیند که حاکم جائری در بین مردم حکومت می کند, به
مـردم ظلم می کند, باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند هر قدر که
مـی تـوانـد, با چند نفر با چندین نفر که در مقابل آن لشکر هیچ
نـبـود ولکن تکلیف بود آن جا که باید قیام کند و خونش را بدهد,
تـا ایـن کـه ایـن مـلـت را اصـلاح کـند, تا این که علم یزید را
بخواباند و همین طور هم کرد.)۴۷

پـس از امـام حسین(ع) نیز نشانه های بسیاری در زندگی امامان(ع)
بـه چـشـم مـی خـورد که آن بزرگواران برای به دست آوردن حاکمیت
سیاسی تلاش می ورزیده اند.

پاسخ به یک پندار

شـمـاری بـر ایـن پـنـدارند: امامان معصوم(ع) در مسائل سیاسی و
اجـتماعی, بیش تر, نقش منفی داشته و برای خود در زندگی سیاسی و
اجـتـمـاعـی رسـالـتی نمی شناخته و داعیه و آرزویی برای قدرت و
تـشـکـیـل حکومت نداشته و اگر گاه با حاکمان زمان خود درگیر می
شده اند, برای دفاع از خود بوده است, نه بر پایی حکومت.

یـکی از این پندار گرایان خام اندیش, پس از آن که نبوت و حکومت
را ناسازگار با هم می بیند۴۸ می نویسد:

(علی(ع) پس از پیامبر اسلام(ص), هیچ تلاشی برای دستیابی به حکومت
از خـود نـشان نداد و حتی به هنگام بیعت, پس از کشته شدن خلیفه
سـوم, از آنـان می خواست که او را رها کنند و در پی رهبر دیگری
بـاشند. امام حسن(ع) نیز, آشکارا با معاویه صلح کرد و حکومت را
بـه او واگذاشت. اگر علی(ع) و یا امام حسن(ع) حکومت را ماموریت
الـهـی یـا نـبـوی مـی دانستند, به خود اجازه چنین کاری را نمی
دادنـد. حرکت امام حسین(ع) نیز صد درصد دموکراتیک و دفاعی بود.

افـزون بـر هـمـه ایـنـهـا, امـام صادق(ع) نیز, هنگامی که نامه
ابـومـسلم خراسانی را دریافت می کند که برای به دست گرفتن خلافت
تـقـاضـای بیعت کرده بود, پاسخ امام منفی بود. امام رضا(ع) هم,
حکومت را نپذیرفت و جانشینی مامون بر آن حضرت تحمیل شد.)۴۹

پـاسخ این سخن بسیار روشن است. کسی که اندک مطالعه ای در تاریخ
اسـلام داشـتـه بـاشـد بـه خوبی در می یابد چرا حضرت امیر(ع) می
فـرمـاید مرا رها کنید و یا امام حسن(ع) به صلح تن در می دهد و
یا چرا امام حسین(ع) اگر هدف دفاعی داشت, در مدینه و یا در مکه
دسـت به این کار نزد و فرسنگها راه پیمود و در یک بیابان خشک و
سـوزان بـه دفاع برخاست و یا چرا امام صادق(ع) به نامه ابومسلم
خراسانی پاسخ منفی داد و یا امام رضا(ع) ولایتعهدی مامون را نمی
پـذیرفت؟ البته به طور گذرا به این مسائل خواهیم پرداخت پیش از
آن, بـرگـی از وصـیـت نـامـه امـام را مطالعه می کنیم که هم به
زیـبـایـی اصـل شبهه را طرح کرده و هم افزون بر پاسخ, پیامدهای
زیانبار این گونه اندیشیدن را نمایانده است:

(آنـچـه گـفته شده و می شود که انبیاء علیهم السلام, به معنویات
کـار دارنـد و حکومت و سررشته داری دنیایی مطرود است و انبیا و
اولـیـا و بـزرگـان از آن احـتراز می کردند و ما نیز باید چنین
کـنـیـم, اشـتـبـاه تـاسف آوری است که نتایج آن به تباهی کشیدن
مـلـتـهـای اسـلامـی و بـازکـردن راه بـرای استعمارگران خونخوار
اسـت;زیـرا آنـچـه مـردود اسـت حـکومتهای شیطانی و دیکتاتوری و
سـتمگری است که برای سلطه جویی و انگیزه های منحرف و دنیایی که
از آن تـحـذیـر نـموده اند, جمع آوری ثروت و مال و قدرت طلبی و
طـاغوت گرایی است و بالاخره دنیایی است که انسان را از حق تعالی
غـافـل کند. و اما حکومت برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و
جور و اقامه عدالت اجتماعی, همان است که مثل سلیمان بن داوود و
پـیـامـبـر عـظـیـم الـشان اسلام, صلی الله علیه وآله, و اوصیای
بـزرگوارش برای آن کوشش می کردند. از بزرگ ترین واجبات و اقامه
آن از والاتـریـن عـبـادات اسـت, چـنـانچه سیاست سالم که در این
حـکـومـتـهـا بـوده از امور لازمه است. باید ملت بیدار و هوشیار
ایـران, بـا دید اسلامی این توطئه ها را خنثی نمایند و گویندگان
و نـویـسندگان متعهد به کمک ملت برخیزند و دست شیاطین توطئه گر
را قطع نمایند.)۵۰

آنـچـه این شبهه ها را از بنیان فرو می ریزد این است که مدعیان
بـرای اثبات ادعای خود, گزینش عمل کرده اند و با اشاره به قعطه
هـایـی از تـاریخ, بدون تحلیل شرایط زمان و مکان به نتیجه گیری
پرداخته اند.

عـلی(ع) و حکومت: اما این سخن که علی(ع) برای دستیابی به حکومت
پـس از پـیـامـبر(ص) هیچ تلاشی انجام نداد, بسیار سست و بی پایه
اسـت; زیـرا رفتار و سخنان آن بزرگوار عکس این مطلب را نشان می
دهـد. تلاش آن حضرت برای دستیابی به حکومت, به اندازه ای بود که
گـروهی او را متهم به آزمندی در حکومت کردند و امام در پاسخ می
فرماید:

(انما طلبت حقا لی وانتم تحولون بینی و بینه.)۵۱

مـن حـق خود را طلب کردم و شما می خواهید بین من و حقوقم جدایی
افکنید.

عـلی(ع) برای دستیابی به حق خود, در دل شب به همراه حضرت فاطمه
و دو فـرزنـدش به خانه های انصار رفت و از آنان خواست که او را
در رسـیدن به حکومت, یاری دهند. متاسفانه به جز شماری اندک, به
بـهـانـه ایـن که کار از کار گذشته, آن حضرت را یاری ندادند.۵۲
بـنـابـراین, اگر مقصود این است که آن حضرت در مرحله نخست برای
بـه دست گیری حکومت تلاش نکرد, این برخلاف رفتار و سخنان آن حضرت
اسـت و اگـر مقصود, سکوت و رویارو نشدن با خلفا باشد تا اندازه
ای درسـت اسـت. آن حضرت پس از آن که زمینه لازم را برای استقرار
حـکـومـت حـق نـدید و از سوی دیگر مصلحت اسلام و مسلمانان را در
سـکـوت و حـتـی هـمکاری دید, برای مدتی سکوت کرد, ولی بارها به
روشـنـی اسـتـدلال می فرماید: حکومت حق او بوده است و دیگران به
زور آن را در دست گرفته اند.۵۳

امـا ایـن کـه نـویسنده نامبرده نوشته: آن حضرت از پذیرش حکومت
سـربـاز زد و ایـن جـمله حضرت را دلیل آورده: (دعونی و التمسوا
غیری)۵۴ درست نیست.

امـام, بـا جـمله یاد شده می خواست شرایط خود را اعلام و با روی
آورنـدگان به خود, حجت را تمام کند.۵۵ به گفته ابن ابی الحدید,
پـس از کـشـته شدن عثمان, گروهی به نزد علی(ع) آمدند و پیشنهاد
بـیـعت و خلافت کردند, به شرط آن که آن حضرت, براساس کتاب خدا و
سـنـت پیامبر(ص) و سنت خلفای پیشین رفتار کند. (همان شرایطی که
در شـورای شش نفره به آن حضرت عرضه شد) علی(ع) با این شرط آنان
مـخـالـفـت کـرد; چـرا کـه آن را نادرست می دانست. سخن یاد شده
(دعـونـی والـتـمسوا غیری) در پاسخ به این گروه بود. بنابراین,
حـضـرت از پـذیـرش حـکومت سرباز نزد, بلکه از حکومتی که عمل به
سـیـره خـلفای پیشین جزو شرایط آن باشد, سرباز زد. در خود همین
خـطـبه نیز فرازهایی وجود دارد که سخن ابن ابی الحدید را تایید
می کند. حضرت پس از فراز یاد شده می فرماید:

(واعـلـمـوا انـی ان اجبتکم رکبت بکم ما اعلم و لم اصغ الی قول
القائل و عتب العاتب.)۵۶

بـدانـیـد کـه اگر من پیشنهاد شما را بپذیرم, با شما چنانکه می
دانـم, رفتار خواهم کرد و به گفته هیچ کس و نکوهش هیچ فردی گوش
نخواهم داد.

صـلـح امام حسن(ع): امام حسن(ع) ناگزیر به صلح و واگذاری حکومت
بـه مـعـاویـه شـد. امـام در پـاسخ به اعتراض یکی از یارانش در
واگذاری حکومت به معاویه فرمود:

(والـلـه مـا سـلـمـت الامر الیه الا انی لم اجد انصارا ولو وجدت

انصارا لقاتلته لیلی و نهاری حتی یحکم الله بینی و بینه.)۵۷

سـوگـنـد به خداوند که حکومت را به معاویه وانگذاشتم, مگر برای
ایـن که یار و یاوری نداشتم. اگر یاور داشته باشم, شبانه و روز
با معاویه خواهم جنگید, تا خداوند بین من او حکم فرماید.

حـضـرت در این پاسخ, به نبود یاران و در پاسخهای دیگری که داده
اسـت, بـه مصلحت مردم و جلوگیری از کشتار بی حاصل اشاراتی دارد
در ماده دوم نامه قید شده: در صورت مرگ معاویه, حکومت به حسن و
حـسـین(ع) برسد.۵۸ اگر ا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.