پاورپوینت کامل رونداجتهاددر عصرشیخ طوسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل رونداجتهاددر عصرشیخ طوسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رونداجتهاددر عصرشیخ طوسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل رونداجتهاددر عصرشیخ طوسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۳۹

از چگونگی پیدایش تفکر اجتهاد و پدیدآورندگان و تشویق کنندگان آن: امام باقر و صادق(ع) در مقاله (تاریخ تطور اجتهاد) سخن گفتیم و دیدیم که با تشویق آن بزرگواران و دیگر امامان شیعه(ع), برخی از اصحاب, به این شیوه فقهی روی آوردند.

در آغاز دوران غیبت نیز, از سوی فقیهانی متکلم چون: ابن ابی عقیل وابن جنید از این تفکر استقبال شد و با ظهور شیخ مفید و سید مرتضی و ابتکار و تلاش بسیار این دو, گرایش اجتهاد تا اندازه ای الگوی پیروی قرار گرفت. و کتابهایی نیز, در علم اصول که پشتوانه علمی این شیوه بود, به نگارش درآمد. اکنون به مطالعه چهارمین دوره تطور تاریخ اجتهاد که شیخ طوسی سلسله جنبان آن بود می پردازیم.

در دوره سوم, گرچه تلاشهای بسیاری از سوی شیخ مفید و سیّد مرتضی برای گسترش تفکر اجتهاد انجام گرفت و گامهای سودمندی در این راه برداشته شد. با این همه, تفکر فقهی در جامعه علمی شیعه, کم و بیش از افکار محدثان, اثر پذیرفت. این تفکر آن گونه که باید در افکار فقهی جای باز نکرده بود.

شخصیّت و فقیه برجسته ای که موفّق شد این تفکّر را به تمام معنی و به طور کامل, در حوزه فقه شیعی وارد کند, شیخ طوسی بود. وی. به شایستگی اجتهاد را به عرصه فقه کشاند و در مرکز علمی بغداد, یگانه شیوه معمول و مرسوم در فقه قرار داد و با تأسیس حوزه نجف و پرورش شاگردانی بسیار۱, این تفکّر را گسترش داد. از این روی, در بررسی این دوره از تاریخ اجتهاد, به مطالعه مکتب اجتهادی شیخ طوسی, افکار, آراء و مبانی اجتهادی وی می پردازیم.

محمدبن حسن طوسی (م:۴۶۰) برجسته ترین چهره علمی قرن پنجم هجری است. او, مدت پنج سال از حیات علمی شیخ مفید را درک کرد۲و پس از وی, نزد سید مرتضی دانش آموخت. از شاگردان خاص و ممتاز او شد۳ و پس از مرگ استاد, رهبری فقهی و دینی شیعیان, بدو رسید.

عصری که شیخ طوسی رهبری علمی و عملی شیعیان را به دوش گرفت, (میانه های قرن پنجم) حوزه علمی و فقهی شیعه در بغداد, دوره رویارویی شدید دو شیوه تفکر حدیث و اجتهاد را پشت سر گذاشته بود. این جبهه فکری که شیخ مفید علیه محدثان گشود و با انتقادهای هوشمندانه و روشنگرانه خود, پایه های فکری آنان را لرزان کرد و در آستانه فروپاشی کامل قرار داد, از سوی شاگردان بنام وی دنبال شد, تا این که تفکر اجتهاد, در نیمه نخست همین قرن, همزمان با رهبری, علمی سید مرتضی در حوزه بغداد, حاکمیتی آشکار یافت.

با این وصف, در عصر پیشوایی شیخ طوسی, هنوز فضای فکری در حوزه فقه شیعی, با تفکر حدیثی آمیخته بود. جمود بر ظاهر احادیث, پای بندی به الفاظ و تعمق نکردن در معانی احادیث, که میراث فکری محدثان به شمار می آمد, در زوایای ذهنی برخی از فقیهان و حوزویان آن روزگار نیز وجود داشت.

بهترین سندی که می تواند پشتوانه این باور باشد و واقعیت فکری عصر شیخ طوسی را نشان دهد, نوشته وی, در پیشگفتار کتاب (مبسوط) است:

(از دیر زمان, آرزو داشتم کتابی در مسائل تفریعی فقه بنویسم, ولی دشواریها و کارها, مرا از این هدف باز می داشت. چیزی که تصمیم مرا بیشتر از همه سست می کرد, بی میلی گروه امامیه به این کار بود. زیرا آنان به مسائل تفریعی, چندان اهتمامی نشان نمی دادند و از ذکر روشن الفاظ حدیث, پا فراتر نمی گذاشتند. اگر حکم مسأله ای با لفظی جز الفاظ حدیث بیان می شد, در شگفت می شدند و فهم آنان از رسیدن به معنی نارسا بود.۴)

شیخ طوسی در این فراز, فضای فکری دوران خود را باز می کند; از این روی, بی تردید, وی با این دشواری رو به رو بوده است که حوزویان در آن روزگار نیز به فکرها و کوششهای اجتهادی مجتهدان, روی خوش نشان نمی داده اند و روح انکار و پرهیز از پذیرش این تفکر, کم و بیش, وجود داشته است.

شیخ طوسی, برای زدودن این رسوبات فکری از جامعه شیعیان, به تجربه خوبی دست زد و سرانجام موفق شد و فکر اجتهادی را در جایگاه والایی نشاند. روش وی, چنین بود که ابتدا, به مقتضای خواست و شرایط فکری عصر خویش, کتاب (نهایه) را به شیوه مورد پسندِ آن روزگار نگاشت و در آن, تنها به عرضه اصول مسائل (اصول متلقّاه از معصومین, علیهم السلام) و داده های مستقیم احادیث و نصوص پرداخت۵. این ویژگی سبب گردید که از (نهایه) بسیار استقبال بشود و بسیاری از فقیهان, بر آن شرح بنگارند۶. این کتاب, به خاطر روانی عبارتها و نگارش خوب, تا زمان محقق حلّی, مدار بحث و تدریس بود۷.

آن گاه دو مجموعه روایی: (تهذیب الاحکام)۸, و(الإستبصار فیما اختلف من الاخبار)۹, را نگاشت که در ردیف کتابهای معتبر و با ارزش شیعه قرار گرفتند. این دو اثر, با کتاب کافی از کلینی و من لایحضر از شیخ صدوق, کتابهای چهارگانه۱۰ معتبر شیعه را تشکیل می دهند که فقیه برای استنباط, ناگزیر از مراجعه بدانهاست.

شیخ طوسی با نگاشتن این دو کتاب, توانمندی خود را در فن حدیث نمایاند.

نگارش کتابهای: (نهایه), (تهذیب) و (استبصار) که با پایه های فکری اهل حدیث نیز همسازی داشت, در پذیرش شیخ طوسی از سوی حوزویان و جامعه شیعه و نفوذ علمی وی, نزد همگان, نقش بسزایی داشت.

البته توان و استواری اندیشه او, در دیگر دانشهای دینی: اصول, کلام, فقه, تفسیر, رجال, تاریخ و… آشکار بود و از نبوغ و استعداد سرشار وی حکایت می کرد و او را دانشورزی سرآمد و در اوج نشان می داد.

شیخ طوسی, پس از این مرحله و نمودن شخصیت فکری و علمی خود, گویا در دوره پایانی زندگی علمی, به عرضه فقه استدلالی, تفریعی و اجتهادی پرداخت۱۱. این در زمانی بود که آثار و افکارش پذیرشی همگانی یافته بود.

بدین سان, عرضه فقه اجتهادی و تفریعی براساس استدلالهای عقلی و اصولی از سوی شیخ طوسی, چنان با هوشمندی انجام می شود که نه تنها مورد بی مهری قرار نمی گیرد, بلکه فقیهان, نزدیک به یک قرن پس از وی, بر پایه آرای وی در این کتاب, فتوا می دهند۱۲, با این که شیخ در این کتاب, افزون بر مشی اجتهادی, از فرعهای فقهی اهل سنت, بهره برده و به آرای آنان, نگاهی ویژه داشته است:

(بیشتر فروعی را که اهل سنّت, در فقه خودیاد کرده اند, خواهم آورد و درباره آنها, براساس آنچه مکتب و اصول شیعی اقتضا می کند و خود نیز با قدرت اجتهاد در این مکتب, به آنها دست می یابم, بیان خواهم کرد۱۳.)

همانا, هدف شیخ طوسی از وارد کردن عناصر و فرعهای فقهی آنان در بدنه فقه شیعه, بیشتر این بود که برتری منابع اجتهادی شیعه و قدرت و توان اجتهاد در این مکتب را بنمایاند:

دیر زمانی است که می شنوم مخالفان ما و مدعیان فقه و اجتهاد. آنان که خود را دانای در فروع می پندارند, فقه یاران امامی ما را سبک می شمارند و آن را به اندک بودن فرعها و کمی مسائل نسبت می دهند و می گویند :اینان اهل پرهیز و انکارند و کسی که قیاس و اجتهاد را کنار نهد, راهی به سوی افزایش مسائل و فرع بر اصل ندارد; زیرا بیشترین بخش مسائل از این دو راه به دست می آیند.

این پندار, از ناآگاهی ایشان از مذاهب ما و کمی درنگ در اصول ما, نشأت می گیرد. اگر ایشان, با دقت به اخبار و فقه ما می نگریستند, در می یافتند که همه مسائلی که از آن یاد کرده اند, در اخبار ما موجود است و درباره آنها, گفتار روشنی از امامان, گاه به اشاره, گاه به تصریح, یا خصوصی یا عمومی, داریم, آنان که گفتارشان, بسان گفتار پیامبر(ص) حجت است. امّا فرعهای فقهی فراوانی که ایشان در کتابهای خود گرد آورده اند, همگی در اصول ما جای دارد و در مذاهب ما دارای راه حلّی روشن است. و این, نه برگونه قیاس, بلکه بر شیوه ای که مایه علمی می شود که عمل بدان, واجب می گردد و راه پویش به سوی آن هموار می شود, مانند: (بناء بر اصل) و (برائت ذمه) و جز آن)۱۴.

بنابراین, شیخ طوسی, با این روش, در فقه اجتهادی خود, دو هدف را همزمان دنبال می کرد:

۱ . بالندگی, پویایی و استواری فقه شیعه, در پرتو اصول کلی این مکتب و چهارچوب اجتهادی آن, در برابر فقه اهل سنّت. این حرکت, در کتاب (خلاف) تبلور یافته است. هدف خود را از نگارش این کتاب, چنین بیان می دارد:

(از من خواسته اید, مسائلی را که روی آنها, بین ما و بین کسانی که با ما مخالفند, اختلاف است, از همه فقهاء, چه پیشینیان و چه معاصران آنان, گرد آورم و هر مذهب مخالف را جداگانه یاد کنم. به این خواسته پاسخ می دهم و به یاری خداوند, مذهب راستین و آنچه که شایسته اعتقاد و پذیرش است, نشان می دهم)۱۵.

۲ . گسترش فقه شیعه و هماهنگی آن, با نیازهای روز مردم, با الگوگیری از فرعهای فقهی اهل سنّت . کتاب (مبسوط), ثمره این تلاش سترگ است. وقتی کتاب (مبسوط) را با کتاب (مقنعه) می سنجیم, می بینیم با این که شیخ مفید این کتاب را براساس تفکر اجتهادی نگاشته, ولی در تفریع فروع و گستردگی فرعهای فقهی و اجتهادی, با کتاب (مبسوط) درخور مقایسه نیست. کتاب (مبسوط) در بردارنده شصدونه عنوان کتاب است. آقای محمد باقر بهبودی, مصحح کتاب درباره جلد سوم می نگارد:

(این جزء سوم از کتاب مبسوط است که دوازده کتاب را در بردارد و نزدیک به هزار فرع, از فرعهای فقهی در آن مورد بررسی اجتهادی قرار گرفته است. ما, مهم ترین این فرعها را در فهرست پایانی, با پانصد عنوان آورده ایم.۱۶)

در حالی که کتابهایی که در (مقنعه) عنوان شده, کمتر از نصف (سی کتاب) مبسوط هستند. پاره ای از آنها به طور محدود, در چند صفحه, بررسی شده اند.

کوششی که شیخ طوسی در راستای فرع سازی و گستردن مسائل فقهی انجام داد, پایه های پیشرفت و تکامل این تفکر را پی ریخت و افق جدید و راهگشایی را در پیش دید همگان گشود. زیرا او, در آثار فقهی خود, بویژه در کتاب (مبسوط), کوشید بحثهای فقهی را از دایره تنگ و محدود پیشین آن در اصول مسائل بیرون آورد و به پهنه ای کشاند که در آن, فقیه به کار تفریع و تطبیق قواعد عام, می پردازد و احکام رویدادها و فرضهای گوناگون را در پرتو داده های مستقیم نصوص, به بررسی می گذارد.

دگرگونی که در عصر شیخ طوسی از آن سخن گفتیم, چیزی نبود که ناگهان و بی آمادگی پیشین به دست وی انجام گیرد, بلکه این دگرگونی در دستاوردهای علمی شیخ مفید و سید مرتضی و پیش از آن دو, ابن ابی عقیل و ابن جنید, ریشه داشت. در حقیقت, تلاشهای اجتهادی اینان, چه در جهت شکل دادن به مایه های علمی اجتهاد و چه در جهت رواج و رونق آن, از هر جهت, جایگاهی مناسب برای آنچه که شیخ طوسی به آن دست یافت, آماده ساخته بود.

البته خردورزی و هوشمندی شیخ طوسی و توان علمی وی, که نقش بزرگی در این دگرگونی داشت, بر هیچ بررسی کننده ای پوشیده نیست.

او, با بهره مندی از این تواناییها بود که توانست از زمینه سازی پیشینیان به خوبی بهره برد و نهال نوپای اجتهاد را به مرحله کمال و ثمردهی برساند.

شهید صدر در این باره می نویسد:

(فرق کیفی میان گرایشهای علمی که از این تطور نوین به دست آمد, با گرایشهای پیشین آن, به ما اجازه می دهد که شیخ طوسی را حدّفاصل میان دو روزگار, از روزگارهای علم (عصر علمی تمهیدی و عصر علمی کامل) به شمار آوریم; چه این دانشمند, روزگار تمهیدی را پایان بخشید و روزگار علمی کامل را آغاز کرد۱۷.)

دگرگونی در دانش اصول

شیخ طوسی در راستای دگرگونی و بالندگی فقه, به دانش اصول نیز پرداخت و در تکمیل و تدوین آن کوشید.

این دانش, که با ظهور شیخ مفید, دوره نگارشیِ آن آغاز شده بود و پس از وی, برخی از شاگردان او به تألیفهای اصولی روی آورده بودند۱۸.با نگارش (عده الاصول), این رشته از علوم پایه اجتهاد, به وسیله شیخ طوسی دنبال شد و تطور آن با پیشرفتهای فقهی همگام گردید.

از سخنان وی, در پیشگفتار کتاب یاد شده, به دست می آید که دو امر مهم اجتهادی, او را به نگارش اصول برانگیخته است:

۱ . نقش بزرگ و زیربنایی دانش اصول در پویایی و عمق بخشیدن به پژوهشهای فقهی را به خوبی درک می کرد و می دانست که دگرگونی و اصلاح فقهی, بدون انجام این مهم, امکان ندارد:

(به ناچار باید در این فنّ از دانش, اهتمام و کوشش بسیار شود. زیرا فهم احکام شریعت, همگی بر این دانش بستگی دارد و بدون استوار کردن اصول شریعت, شناخت احکام آن ناتمام است. از این روی کسی که این دانش را به استواری نشناسد, عالم نیست, بلکه بازگو کننده احکام و مقلد است و این, برای فقیهی صاحب فضل, خوشایند نیست.۱۹

۲ . نگارشی کامل و کافی در این علم, نشان نداشته از این روی بر آن شده است, تا این کمبود علمی را در حوزه شیعه, جبران کند و بیش از پیش, زمینه را برای پذیرش مکتب اصلاحی خویش آماده سازد.

در این جا, این سؤال پیش می آید: با این که پیش از وی, شیخ مفید مسائل اصولی را گرد آورد و سید مرتضی نیز در این علم, کتاب (الذریعه الی اصول الشریعه) را نگاشت که به خاطر جامع بودن و تحقیق نیکوی آن, تا عصر محقق حلی (م:۶۷۶) مدار بحث و تدریس بود۲۰ چطور شد که شیخ طوسی, احساس خلأ کرد و به نگارش کتاب (عده) پرداخت؟

با مطالعه فرازی دیگر از سخنان وی, پاسخ این پرسش روشن می شود. وی, پس از یادآوری این نکته که کتاب اصولی شیخ مفید, مختصر و ناکافی است, می نویسد:

(استاد بزرگ ما, سیّد مرتضی, که خداوند بزرگی او را دوام بخشد, اگر چه در بین درسها, به شرح مسائل اصولی می پردازد, ولی در این زمینه, تألیف و تصنیفی ندارد۲۱).

از این سخن, دو نکته استفاده می شود:

۱ . وی نگارش کتاب (عده) را در زمان حیات سید مرتضی آغاز کرده است; زیرا درباره ایشان می نویسد: ادام اللّه علوّه.

۲ . از نگارش (الذریعه), اطلاعی نداشته و آن را ندیده است!

روشن شد که شیخ, چون احساس خلأ می کند به نگارش کتاب (عده) می پردازد, تا نیاز روزگار خویش را پاسخ دهد.

مکتب اجتهادی

شیخ طوسی, مکتبی را در فقه شیعی پی ریخت که از برجستگیهای روشنی برخوردار بود و از زوایای گوناگونی, مکتب اجتهادی شیخ مفید و سیّد مرتضی را به کمال رساند. بلکه با آرای جدید و ژرفی که در پاره ای از مسائل اصولی و بیشتر بابهای فقه, به وجود آورد و گسترشی که به این دو علم داد, به فقه شیعه و تفکر اجتهاد سمت و سوی جدیدی داد و پایه های اصلاح را پی ریخت.

شهید مطهری, در تقسیم بندی کلی که به بیان مراحل تحول در فقه اجتهادی شیعه می پردازد, ایجاد نخستین دگرگونی شگرف را در قرن پنجم, به وسیله شیخ طوسی می داند:

(از نظر من, جهشها و تغییرات کیفی فقه شیعی, از روزی که فقهاء وظیفه اجتهاد را بر عهده گرفتند در سه مرحله صورت گرفته است:

مرحله اول در اوایل قرن پنجم, به دست شیخ طوسی.

مرحله دوم, در قرن هفتم, به دست محقق حلی و علامه حلی و مخصوصاً علامه حلی, از نظر اصول فقه و جداکردن حساب احادیث صحاح و ضعاف از یکدیگر.

و مرحله سوم, در قرن سیزدهم هجری, به وسیله خاتم المتأخرین حاج شیخ مرتضی انصاری, انجام یافت۲۲.)

بی شک, بیشترین چیزی که در ایجاد این دگرگونی نقش داشت, ارائه مکتبی بود که شیخ طوسی آن را بر پایه تفکر اجتهاد, سامان داد و توانست اندیشه فقهی و نیز دیگر زوایای تفکر دینی را بر سنگ بنای اجتهاد استوار کند و کوشش فقهی فقیهان را پس از خود, برگرد آن به حرکت درآورد.

مکتب فقهی شیخ طوسی, در واقع آمیزه ای ازعناصر قوام دهنده مکتب اجتهادی متکلمان و مکتب حدیثی محدثان بود; چه وی, هم به ظواهر و قواعد قرآنی و نیز اصول کلی اجتهادی که در حدیثها آمده بود, تکیه می کرد و هم به حدیثهایی که خبر واحدِ بدون قرینه شمرده می شد و اهل حدیث آنها را ارزشمند می دانستند, استناد می جست. ناگفته نماند, وی, در اعتبار این گونه حدیثها, معیارهایی را نیز مشخص کرده بود که در ادامه گفتار به مطالعه آ ن خواهیم پرداخت.

پایه های اجتـهاد

شیخ طوسی, به مقتضای تفکر اجتهادی خویش, همانند شیخ مفید و سید مرتضی, در فقه به کتاب, سنّت و اجماع تکیه می کند و براساس استدلالهای عقلی, در این منابع به کاوش می پردازد. وی, به روشنی, عقل را به منبعی مستقل برای احکام فقهی معرفی نکرده است. در چند جای که از منابع احکام یاد می کند۲۳, تنها از سه منبعِ یاد شده نام می برد و از منبع بودن عقل در مسائل فقهی هیچ گونه سخنی به میان نمی آورد.

در پیشگفتار کتاب (خلاف) دلیلهای احکام را این گونه می برشمارد:

(شما, از من خواسته اید دلیلهایی که در استوار کردن حکم هر مسأله, دستاویز قرار می گیرند, یادآور شوم.

می گویم: آن دلیلها عبارتند از: ظاهر قرآن, سنّت قطعی, اجماع, دلیل خطاب, استصحاب حال (چنانکه بسیاری از اصحاب ما آن را به کار گرفته اند) دلیل اصل و فحوای خطاب۲۴).

این سخن که کامل ترین سخن وی, در بیان دلیلهای احکام است, از عقل به عنوان دلیل و منبع حکم یادی نشده است. زیرا (دلیل خطاب) که منظور (مفهوم مخالف) و (فحوای خطاب) که منظور (مفهوم موافق) است و در این سخن در ردیف دلیلهای احکام آمده, زیر مجموعه مباحث الفاظ, مفاهیم و حجت بودن ظواهر است و پیوندی با دلیل عقل به عنوان منبع حکم ندارد. همان گونه که استصحاب نیز, اصل عملی مستقل و جدای از دلیل عقل است.

در کتاب (عده) که آرای خویش را در مسائل اصولی نمایانده, به طور مستقل و جداگانه از منابع احکام, بحثی به میان نیاورده است و آن جا که خواسته این منابع را بر شمارد, تنها به سه منبع, آشکارا اشارت دارد:

(الحکم الشرعی اذا تعبد اللّه تعالی به, فلابدّ من ان یدلّ علیه… الکتاب والسنّه والاجماع۲۵.)

ناگزیر, در حکم شرعی عبادی, باید دلیلی از کتاب و سنت و ا جماع بر آن دلالت کند.

و در هر کجای دیگر این کتاب, که از عقل سخن به میان آمده, به گونه آشکار به دلیل فقهی بودن آن اشاره ای نشده است.

درباره قانونگذاری احکام بر پایه مصلحتهای شناخته شده عقلی می نویسد:

(احکام شرعی, الطافی هستند نسبت به احکام عقلی.۲۶)

یا:

(دانشهای دریافتی بر دو قسمند:

۱ . دانشهایی که تنها از راه عقل به دست می آیند و آن, هر دانشی است که اگر برای مکلف حاصل نشود, ممکن نیست سمع و شرع را بشناسد. مانند: علم به وجود خداوند و شناخت صفات و افعال او.

۲ . دانشهایی که از راه عقل و شرع دانسته می شود, مانند: روا بودن دیدن خداوند.۲۷)

این دو سخن نیز, اگر چه جایگاه عقل را در اندیشه کلامی وی مشخص می کند, ولی باور او را در پذیرش عقل به عنوان دلیل فقهی نشان نمی دهد.

البته این سخنان, زمینه ای را فراهم آورد که فقیهان در دوره های بعد, توانستند پیوستـگی حکم عقـل و شرع را پی بریزند.۲۸

سخنان دیگری از وی وجود دارد که بر اساس آنها شاید بتوان گفت منبع بودن عقل را در فقه قبول داشته است:

(متی حدثت حادثه و لم یبیّن الحکم فیها فان ذلک یدلّ علی انها باقیه علی حکم العقل. لانه لوکان لها حکم شرعی لبیّنه أو نبّه علیه۲۹.)

هرگاه حادثه ای پدید آید و [پیامبر اسلام(ص)] حکم آن را بیان نکند, روشن می شود که حکم آن حادثه,به عقل واگذاشته شده است; زیرا اگر در شریعت, حکمی برای آن بود, پیامبر(ص) آن را بیان می فرمود و مردمان را از وجود آن می آگاهاند.

گرچه هدف شیخ زمان حضور است, ولی می توان گفت شیخ آن را براساس باور به قاعده کلی, بیان کرده و آن این که: هر حادثه ای که در شریعت دستوری برای آن وجود نداشته باشد, حکم آن به عقل واگذار شده است. بنابراین, اگر در زمان غیبت, رویدادی رخ دهد که برای آن در منابع دینی: کتاب, سنت و اجماع قانونی یافت نشود, در این صورت از حکم عقل پیروی خواهد شد.

آنچه که درستی این شرح و تفسیر را از سخن طوسی به ذهن نزدیک می کند, این فراز از سخن اوست:

(اذا لم یکن فی الشرع دلیل علی حکم تلک الحادثه وجب تبقیتها علی مقتضی العقل; من الحظر, أو الاباحه أو الوقف۳۰)

هرگاه حکم و قانون حادثه ای, در شریعت یافت نشود, واجب است حکم آن بر مقتضای عقل, باقی بماند, از حظر, یا اباحه یا وقف.

ابتدا, برای روشن شدن احکام سه گانه عقلی که در این سخن آمده, شرحی کوتاه می آوریم:

در دانش اصول, بحثی به میان آمده, زیر عنوان: اصالت حظر یا اصالت اباحه.

اصالت حظر: تا دلیل شرعی بر جواز انجام فعلی نباشد, باید از آن پرهیز شود. اصالت اباحه: تا در شریعت بر حرمت فعلی دلیلی نباشد انجام آن جایز است.

و برخی در این گونه جاها, توقف را پذیرفته اند.

مشهور در بین فقهای شیعه این است که حکم عقل و شرع, هر دو, بر اصالت اباحه قائم است. مستند شرعی اینان, آیات و احادیث نقل شده از ائمه(ع) است, از جمله:

(هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاً)۳۱.

او, کسی است بیافرید برای شما, هر آنچه که در روی زمین قرار دارد.

(کلُ شیء مُطلقٌ حتّی یَرد فیه نهیٌ.)۳۲

همه چیز بر شما مباح است, مگر آنچه که نهی شده باشد.

شیخ طوسی, به مباح بودن همه چیز, باور داشته و در استنباط احکام به آن تمسک می جوید:

(استفاده کردن از نشانه ای که از عاج فیل ساخته شده, جایز است. و همچنین به مصرف رساندن روغنهایی که از آن به دست می آید. ابوحنیفه نیز جایز دانسته و شافعی به جایز نبودن حکم کرده است.)

می افزاید:

(دلیلنا: ان الاصل الاباحه فی جمیع الاشیاء, فمن إدّعی التحریم فعلیه الدلاله, وعلیه اجماع الفرقه۳۳).

دلیل ما بر حکم به جواز این است که: بی شک اصل اوّلی در تمامی چیزها إباحه است. پس کسی که در این مورد, باوربه حرمت دارد باید دلیل بیاورد.برحکم مذکور شیعیان نیز اجماع دارند).

از این سخن روشن می شود که شیخ طوسی در زمان غیبت نیز, درباره اموری که در شریعت, حکمی برای آنها بیان نشده, پیروی از حکم عقل را به طور عام پذیرفته است و آن را حجّت می داند. ولی همان گونه که پیشتر نیز یاد کردیم, هرگز از عقل به عنوان منبع و سرچشمه حکم سخن نمی گوید.

چیزی که بیشتر ما را در درستی این سخن که: (شیخ به منبع بودن عقل در فقه باور دارد.) دچار تردید می کند, فرازی است از ایشان در (عده):

(اما مالایعلم الاّ بالسمع فعلی أضرب, منها الاحکام… ومنها ماهی ادلّه الاحکام, ومنها مایتعلق من شروطه و فروعه و اوصافه. وکـلّ ذلک لایصـحّ ان یعلم الا بالسّمع۳۴.)

آنچه که فقط از راه شرع دانسته می شود, چند قسم است: احکام… دلیلها و منابع احکام, شرایط, اجزاء و اوصاف حکم. همه اینها, تنها از راه دین دانسته می شود.

در این سخن, وی, به روشنی می گوید که احکام و منابع آن را باید شرع بیان کند. ولی در این که آیا شرع, عقل را نیز در فقه منبع حکم شمرده و احکام آن را حجت دانسته, ساکت است. بلکه در موردی که عقل, حکم به جواز کند, ولی از شرع دلیلی بر جواز یافت نشود, شیخ طوسی حکم عقل را باطل و مردود می شناسد:

(هنگامی که مجاز بودن پایبندی به قیاس, از جهت عقل, پا بر جاشد, استواری و درستی این پایبندی, نیاز به دلیل شرعی دارد و ما علم داریم که در شرع دلیلی بر این که قیاس روا باشد, وجود ندارد, تا به کارگیری آن در استنباط احکام جایز باشد۳۵.)

بنابراین, در نوشته های شیخ طوسی سخنی روشن نیابیدیم که وی, عقل را دلیل مستقلی برای استنباط احکام بشناسد.

شیخ طوسی و استناد به حکم عقل

با این وصف, شیخ طوسی در چندجا, به حکم عقل استناد می جوید و احکام عقلی را در این جایها, حجّت می داند:

۱ . سنجش ارزش دلیلها: وی بر آن است که ارزش دلیلها و منابع حکمها به کمک عقل برآورد می شود و حجت بودن این منابع, جز با عقل پایدار نمی شود:

(امّا الادله الموجبه للعلم, فبالعقل یعلم کونها ادلّه۳۶).

دلیلها و سرچشمه های نخستین احکام, که سبب علم و یقین می گردند, به کمک عقل دلیل بودن آنها دانسته می شود.

۲ . ترازوی سنجش درستی روایتها: شیخ طوسی عقل را نخستین ترازوی سنجش درستی ونادرستی حدیثهایی بر می شمارد که علم به صدور و درستی آنها نداریم. در این مورد, اگر عقل بر درستی معنی حکم کند, این حکم را حجّت می داند و روایت تأیید شده به وسیله عقل را برای استنباط حکم به کار می گیرد. در این باره می نویسد:

(نشانه هایی که به کمک آنها درستی معنای حدیثها فهمیده می شود, چهار چیزند:

۱. هماهنگی با دلیل عقلی و مقتضای عقل.

۲. برابری با نص قرآن یا خصوص, عموم, مفهوم و یا فحوای آن.

۳. هماهنگی با سنت قطعی (خبر متواتر).

۴. یکسانی با اجماع شیعیان.۳۷)

در این سخن, عقل ارزش و حجیّتی همسان قرآن, سنّت و اجماع یافته و بسان این سه, ترازوی وازدن و پذیرش حدیثها دانسته شده است.

۳ . محدود کردن قانونها فراگیر: فقیهانی که دیدگاه مثبتی نسبت به عقل و احکام عقلی ندارند, بر این باورند, حکمهای فراگیر قرآن را نمی توان به حکم عقل, محدود کرد; زیرا پیش انداختن حکم عقل بر حکم قرآن لازم می آید۳۸.

شیخ طوسی از جمله فقیهانی است که با دیدی برتر به عق

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.