پاورپوینت کامل رویارویی علما و روشنفکران غرب زده در نهضت مشروطه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل رویارویی علما و روشنفکران غرب زده در نهضت مشروطه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رویارویی علما و روشنفکران غرب زده در نهضت مشروطه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل رویارویی علما و روشنفکران غرب زده در نهضت مشروطه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۷۱

این نهضت, به رهبری عالمان دین, برای بازداشتن شاه و درباریان از استبداد و خودسری و قانون مند کردن کشور, شکل گرفت.

نهضت مشروطیت, حکومت لجام گسیخته پادشاهی را, به نظام قانون مند دگرگون کرد. البته مشروطه, مشروطه نماند و روشنفکران وابسته, به پشتیبانی انگلیس استعمارگر, مسیر حرکت را تغییر دادند و این بر شماری از عالمان دین گران آمد و با مشروطه ساخته و پرداخته غرب, به مخالفت برخاستند; چرا که احساس کردند دستانی در کار است, تا برنامه ها و قانونهای اسلامی در جامعه پا نگیرند. مشروطه خواهان, این گروه مخالف را مستبد خواندند و همردیف درباریان!

با این ترفند, چهره ای منفی از آنان در جامعه جلوه دادند و حقوق معنوی و تلاشهای قهرمانانه آنان را در راه آزادی و استقلال این مرز و بوم, تباه ساختند.

از آن جا که روزنامه ها و نوشته های تاریخی, که به ثبت و ضبط رخدادهای مشروطه پرداخته اند, همه, به خامه روشنفکران غرب زده, یا وابسته نگارش شده, تاریخ پرفراز و نشیب مشروطه, آن گونه که باید و شاید, روشن ارائه نشده و ابهامهای بسیاری در آن دیده می شود.

تاریخ نگاران بعدی نیز, در ثبت رخدادها, بی طرف, همه سونگر و اهل دقت در اسناد و مدارک نبوده اند.

این تحریف بزرگ تاریخ را, چند عامل سبب شده است:

۱ . تلاش و سرمایه گذاری استعمارگران.

۲ . حاکمیت مخالفان اسلام و روحانیت بر ایران.

۳ . از بین رفتن اسناد و مدارک, به وسیله دستهای پیدا و ناپیدا در دوران حکومت مخوف و دهشت انگیز رضاخان.

۴ . نویسندگان و تاریخ پژوهان قلم به مزد که آگاهانه, به تحریف تاریخ پرداخته اند.

همه این تلاشها, برای آن صورت گرفته که نقش روحانیت در حرکتهای سیاسی, بویژه حرکت عظیم مشروطیت, کم رنگ جلوه داده شود و آنان از صحنه سیاست خارج شوند, تا همه چیز, برای هدف و برنامه استعمار بچرخد.

این ستم بزرگ و تحریف ناجوانمردانه, ما را بر آن داشت, تا به بررسی اسناد موجود بپردازیم و تحلیلی درست از نهضت مشروطه ارائه دهیم و نقش و جایگاه واقعی عالمان دین را در آن قیام بزرگ مردمی, بنمایانیم.

ییادآوری: این بررسی سالهای ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۸ هجری را در بر می گیرد و اگر به رخدادهای پیش و یا پس از آن سالها, اشاره می شود, تنها برای ریشه یابی پدیده ها و ارائه جریانهاست.

همراهی همه علما با نهضت مشروطیت

گروهی بر این پندارند که شماری از روحانیان, از آغاز با مشروطه از در ناسازگاری درآمدند۱. گروهی دیگر بر این پندارند که عالمان دینی, هیچ گونه آگاهی از مشروطیت نداشتند. در این باره داستانهایی نقل کرده اند.

در این باره باید گفت: اندیشه مشروطیت, از مدتها پیش در ایران مطرح بوده و سید جمال الدین اسدآبادی در بازپسین سفر خود به ایران, بر بایستگی رایزنی در امور کشور و بازداشتن شاه و درباریان از استبداد, پای می فشرد.

روزنامه حبل المتین کلکته, به مدیریت سید جمال الدین کاشانی, مؤید الاسلام, یکی از شاگردان سیدجمال, مشروطه بر اساس اسلام را مطرح ساخت.

روزنامه ثریا, در یکی از شماره های خود, در اعتراض به مدیر روزنامه حبل المتین, به خاطر طرح حکومت مشروعه و سخن از مشروطه و اتحاد اسلام نوشت:

(در پادشاهی که اسخی از تمام سلاطین سلف و اعدل از ملوک دادگستر جهان است, خرافات و ترهات سلطنت مشروعه و غیرمشروعه چرا می بافی و هر آهنگر و عمله و بقّال را محق در تدقیقات امور دولت می شماری….

این سخنان, مشابه به کلام جن زدگان است, چه سود بخشد….

این بوالفضولیهای مردود از سیدجمال معهود است, تو سید جلال بی جمال, چه می گویی؟)۲

روزنامه هفتگی حبل المتین, در ایران و نجف, منتشر می شد و تاجری به نام حاجی زین العابدین تقی اف, پول بسیاری می فرستد۳, تا یکصدوپنجاه نسخه از این روزنامه خریداری و برای علمای نجف, فرستاده شود۴. برادر مؤیدالاسلام, در نجف به ترویج این روزنامه می پردازد۵.

در روشن گری اندیشه مردمان ایران, از روزنامه (اختر) استانبول, (حکمت) مصر, (قانون) میرزا ملکم در لندن, (تربیت) تهران, (پرورش) مصر, (الحدید) و (عدالت) نام برده اند۶.

اگر به نامه سید محمد طباطبایی به مظفرالدین شاه, پس از بست نشینی در حضرت عبدالعظیم۷, و سخنان وی در سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) بنگریم و آنها را به بوته بررسی بنهیم, پی می بریم عالمان دین, بی خبر از مشروطیت نبوده اند, بلکه آن را می شناخته اند و از آن آگاهی داشته اند.

طباطبایی در سخنرانی خود ابراز می دارد:

(اگر یک سال, یا ده سال طول بکشد, ما عدل و عدالتخانه می خواهیم. ما اجرای قانون اسلام را می خواهیم. ما مجلسی می خواهیم که در آن مجلس, شاه و گدا, در حدود قانون, مساوی باشند.)۸

از این روی, عین الدوله, ناصرالملک را تشویق می کند که نامه ای برای طباطبایی بنگارد و مشروطه را برای ایران, زود و نارس معرفی کند و او هم می نویسد:

(امروز, تقاضای مجلس مبعوثان و اصرار در ایجاد قانون مساوات و دم زدن از حریّت و عدالت کامله (آن طوری که در تمام ملل متمدن سعادت مند وجود دارد) در ایران, همان تازیانه زدن به ران شتر [کار بی فایده] است.)۹

بنابراین اگر علما در مرحله نخست, عدالتخانه را درخواست کردند و سپس مشروطیت را, تنها بدان جهت بود که باور داشتند نهضت, باید مرحله به مرحله به پیش برود و سبب خونریزی نگردد.

ملکزاده در کتاب خود, این شیوه علما را خردمندانه و درست ارزیابی کرده و حضور روحانیان را, در جلوگیری از درگیریها و خونریزیها, مفید دانسته است۱۰.

امّا این که گروهی پنداشته اند: شماری از علما, از آغاز با مشروطه ناسازگار بودند, باید گفت این سخن, نارواست; زیرا تمام مورخان اتفاق نظر دارند که تا پیروزی مشروطیت, علمای سرشناس تهران با آن موافق بودند و مخالفتی از دیگر علمای شهرها نیز شنیده نشده است. از سال ۱۳۲۳ تا ۱۴ ذیقعده سال ۱۳۲۴, که مجلس اول, آغاز به کارکرد و پنجاه ویک ماده از قانون اساسی, به تصویب مظفر الدین شاه رسید, حرکتی که نشانه ناسازگاری علما با مشروطه باشد, دیده نمی شود.

اگر آخرین تلاش را برای به ثمر رساندن مشروطیت و پذیرش آن از سوی مظفرالدین شاه, بست نشستن علما در قم و بست نشستن گروهی از مردم در سفارت انگلیس بدانیم, هماهنگی کاملی بین علما و آنان که سپسها تغییر موضع داده اند, دیده می شود.

شیخ فضل اللّه نوری, رهبرمشروعه خواهان, در بست نشستن علما در قم, حضور چشمگیر و پرتلاش داشته است.

حضور وی در قم, سبب گردیده که شماری از علما, با مشروطه همراه گردند.

ملکزاده, از مخالفان سرسخت شیخ شهید, می نویسد:

(از حسن اتفاق, حاجی شیخ فضل اللّه, که در آن زمان در حوزه روحانی نجف, شهرت و اعتبار زیادی داشت, در میان مهاجرین بود و او هم, در سهم خود, روحانیون نجف را به نفع نهضت ملی, تشویق می نمود.)۱۱

شیخ فضل اللّه, شاگرد میرزای شیرازی و از گردآورندگان تقریرات درسی وی۱۲, تلاش بسیار ورزید, تا علمای نجف و کربلا را با مشروطه همراه کند و تقی زاده نیز, بر این تلاشها اشاره دارد۱۳. با بست نشینان قم, شماری از عالمان شهرها, با شرکت در جمع آنان و تلگراف همراهی می کنند و به پشتیبانی از این حرکت بزرگ, بر می خیزند.

(از اصفهان هم, شیخ العراقین, با جمعی و از کاشان جناب حجت الاسلام حاجی میرزا فخرالدین, با جمعی و از عراق [اراک] پسرهای حاجی آقا محسن عراقی با جمعی آمدند و از سایر ولایات هم, همه روزه, تلگراف می آمده و می آید.)۱۴

پس از برکنار شدن عین الدوله و برگماردن مشیرالدوله, در سه شنبه, نهم جمادی الاخر ۱۳۲۴, تلگرافهای بسیاری از رجال دولتی و ملی و علما, به قم مخابره می شود۱۵ و همچنین از تبریز تلگراف میرزا حسن تبریزی۱۶, از اصفهان تلگراف شیخ جمال الدین برادر آقا نجفی۱۷, از کرمانشاهان, تلگراف هیأت علمای اسلامیه۱۸ و از قصرشیرین, تلگراف آخوند خراسانی۱۹, به قم مخابره می شود.

علمای تبریز, در تلگرافی که به مظفرالدین شاه, مخابره می کنند, از رخدادهای ناگوار گلایه می کنند و از وی می خواهند که به خواسته های علمای مهاجر, ترتیب اثر دهد و از آنان دلجویی کند و آنان را با احترام, به شهرهای خود برگرداند۲۰.

این تلگراف در ششم جمادی الثانی ۱۳۲۴ مخابره می شود و مظفرالدین شاه, در هفتم همان ماه, به وسیله ولیعهد که در تبریز بود, پاسخ مناسبی به علمای آذربایجان می دهد و از همه با نام یاد می کند: حسن آقای مجتهد, آقای امام جمعه, آقای میرزا محسن آقا, آقای میرزا صادق آقا مجتهد و آقای ثقه الاسلام۲۱.

شیخ فضل اللّه نوری, سید محمد طباطبایی و سیدعبداللّه بهبهانی, رهبران بست نشینان در قم, در تلگرافی به مظفرالدین شاه, تشکیل مجلس مشورتی را خواستار شدند.

بدین گونه: کاردانان و آگاهان, از همه دسته های اجتماعی برای رسیدگی به امور کشوری و رایزنی درباره آنها و نظارت بر تمام ادارات و… در مجلس حضور یابند: از وزیران و امنای بزرگ دولت که از هدفهای نفسانی به دور باشند, از بازرگانان آگاه از مصالح دولت و ملت و صالح برای مشورت, از عالمان با عمل, آگاه و روشن بین, از خردمندان و اشراف و دانشوران روشن اندیش۲۲.

مظفرالدین شاه, در ۱۴ جمادی الآخر ۱۳۲۴, موافقت خود را با این تلگراف که بین ۸ تا ۱۳ جمادی الاخر, به وی مخابره شده بود, اعلام کرد و ۱۵ جمادی الآخر, مشیرالدوله دستخط شاه را به قم مخابره کرد و ۱۶ جمادی الآخر, در تلگراف تکمیلی, تشکیل مجلس شورای اسلامی را نوید داد:

(امر و مقرر می داریم که مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق صحیحاً دایر نموده, بعد از انتخاب اعضای مجلس, فصول و شرایط نظامنامه مجلس شورای اسلامی را موافق تصویب و امضاء منتخبین, به طوری که موجب اصلاح عموم مملکت و اجرای قوانین شرع مقدس, مرتب نمایند….)۲۳

شاه, با صدور این اطلاعیه, به خواست علمای مهاجر, که همانا تشکیل مجلس شورای اسلامی و پیاده شدن برنامه ها و قوانین اسلامی در کشور است, موافقت می کند و مهاجران نیز, به تهران برمی گردند.

امّا گروهی از بست نشینان سفارت انگلیس, آن جا را ترک نمی کنند و می گویند: باید به قول شاه, اطمینان یابند.

این گروه بست نشین سفارت انگلیس را, شماری از روشنفکران رهبری می کردند.

حیدرخان عمواوغلی, وابسته به گروه سوسیال دموکرات شوروی, ادعا می کند: همراه تنی چند از عالمان مملکت, مطالبی را در اطلاعیه متحصنین, گنجانده است۲۴.

ترک نکردن سفارت انگلیس از سوی روشنفکران, گویا انگیزه های دیگری نیز داشته است از گفت وگوی میرزا صادق, با امیربهادر استفاده می شود: آنان با عنوان مجلس شورای اسلامی, موافق نبوده اند و مجلس شورای ملی را ترجیح می داده اند. امّا چرا ترجیح می داده اند؟ میرزا محمد صادق, علت آن را چنین بیان می کند:

(علت آن است که اگر کسی توسط مجلس, تبعید شد, بی دین و خارج از اسلام معرفی نشود و دیگر آن که اگر اسلامی, مبدّل به ملّی نشود, مردم از سفارتخانه بیرون نخواهند آمد.)۲۵

انگیزه نخست, چیزی جز به اشتباه انداختن و گمراه ساختن دیگران نیست.

انگیزه دوم, نشانگر دسیسه هایی است که گردانندگان جریان, در پشت پرده و درهای بسته علیه انقلاب مردمی ایران, چیده اند.

روشنفکران و اربابان آنان که نمی خواستند, قانونهای اسلامی پا بگیرند, بر آن شدند عنوان اسلامی را از مجلس بگیرند تا سپسها بتوانند, قانونهایی بگذرانند که با هدفهای استعماری انگلیس, سازگار و همسو باشند.

بالآخره مردم از فرمان مشروطه شادمان شدند و به حضور شاه رسیدند و شمار زیادی از بزرگان در مراسم بازگشایی شرکت جستند و مارش ملّی در حضور آنان نواخته شد و به گفته ناظم الاسلام, برای نخستین بار, علما و بزرگان تهران, بی اعتراض به نواختن مارش ملّی, به آن گوش فرادادند۲۶.

آزادیخواهان, همین که دستخط مشروطیت را گرفتند, گروهی از آگاهان, مانند: صنیع الدوله, مخبرالسلطنه, مشیر الملک و محتشم السلطنه را وا داشتند که پاره ای از نظامنامه های همه پرسی ملل دیگر را ترجمه و تنظیم و تعدیل کنند۲۷ و زمینه همه پرسی را فراهم آورند.

پس از تدوین نظامنامه انتخابات در چهارشنبه اول ماه رجب ۱۳۲۴, مجلسی در مدرسه نظامی برگزار شد. از آقایان روحانی: طباطبایی, بهبهانی, فضل اللّه نوری, سید جمال الدین افجه ای, صدر العلما و از گروههای دیگر: مشیرالملک, محتشم السلطنه و مؤتمن الملک حضور داشتند و نظامنامه ای که در بردارنده چهل فصل بود, خوانده شد و قرار شد آقایان علما, فصلهای دیگری بر آن بیفزایند۲۸.

مشیرالدوله, به منزل آقا علی اکبر بروجردی, که شیخ فضل اللّه در آن جا حضور داشته می رود, تا تصمیمهایی درباره اصلاح نظام گرفته شود۲۹, ولی آنچه تدوین می شود, مورد رضامندی علما واقع نمی شود. آقای بهبهانی به شدت با آن مخالفت می ورزد, ولی علت مخالفت وی و دیگر روحانیان, روشن نیست, امّا نوشته اند:

(نقطه نظر روحانیون این است که از بابیهای ناصرالدین شاهی, یعنی منورالفکران و بی اعتقادان به روحانی, کسی داخل مجلس نشود و دخول آنها را مضر می دانند.)

و نوشته اند:

(نقطه نظر رجال مستبد[درباریان], درمخالفت با نظامنامه دو چیز است: یکی آن که قوای مملکت, در تحت اراده شاه باشد… دیگر روحانیون نفوذی در مجلس, حاصل ننمایند.)۳۰

بهبهانی در اعتراض به نظامنامه, با شاه دیدار می کند و این دیدار سبب می گردد, گروههای مخالف, علیه وی شایعه پراکنی کنند و چنین بنمایانند که وی رشوه گرفته و از وی در نزد شیخ فضل اللّه و طباطبایی شکایت کنند۳۱.

به نظر می رسد آزادیخواهان, نظامنامه را به گونه ای تنظیم کرده بودند که مجلس, تحت نفوذ روحانیان نباشد و در این نظر, درباریان نیز با آنان هماهنگ بودند.

بالآخره روشنفکران, باهیاهو, نظامنامه ای تنظیم کرده اند که از قدرت روحانیان در مجلس می کاست. با این حال, شرطی که روحانیان و علما در نظر داشتند: افراد فاسد العقیده در مجلس نباشند, در آن گنجاندند. در بند هفتم, درباره کسانی که از انتخاب شدن محروم هستند آمده:

(اشخاصی که معروف به فساد عقیده هستند و متظاهر به فسق.)۳۲

در این نظامنامه, مردم به پنچ دسته تقسیم شده اند و برای تهران ۶۰ نماینده در نظر گرفته شده بود که اینان, پیش از رسیدن نمایندگان شهرستانها, می توانستند کار خود را آغاز کنند.

از این ۶۰ تن نمایندگان تهران, چهار نفر از صنف علما و طلاب بودند۳۳ و بیش ترین از صنفهای گوناگون که هیچ گونه آمادگی علمی و سیاسی برای مجلس نداشتند. از این روی آقایان بهبهانی و طباطبایی, به عنوان نمایندگان ارامنه و یهود, به مجلس راه می یافتند۳۴!

اگر در بین نمایندگان مجلس, شمار زیادی روحانی دیده می شد, از شهرستانها بودند که روشنفکران در آن جا ها نفوذ نداشتند. بنابراین, روشنفکران, دومین گام خویش را در راه زدودن قوانین اسلامی, با جلوگیری از حضور روحانیان آگاه در مجلس و به راه انداختن انتخابات صنفی, برداشتند.

امّا سوّمین گام در کنار نهادن اسلام, در جریان افتتاح مجلس, پدید آمد. شاه پیشنهاد کرد که روز پانزدهم شعبان, مجلس گشایش یابد, تا با میمنت باشد, ولی این پیشنهاد را روشنفکران رد کردند و گفتند: اگر در چنین روزی مجلس افتتاح شود, جشن آن, تحت الشعاع قرار می گیرد! از این روی, جلسه گشایش مجلس را در هجدهم شعبان قرار دادند۳۵, تا با سالروز تولد منجی عالم بشریت, همراه نباشد! با وجود این همه کارشکنیها و ناسازگاریهای روشنِ روشنفکران با اسلام و روحانیت, از زمان فرمان مشروطیت, ۱۴ جمادی الثانی ۱۳۲۴, تا زمان امضای قانون اساسی, توسط مظفرالدین شاه, ۱۴ ذیقعده ۱۳۲۴, هیچ گونه مخالفتی از علما با مشروطه دیده نشده است و اگر اختلافی بروز کرده در ارتباط با انتخابات و انجمنهای محلی بوده, از جمله در تبریز که بر اثر درگیری که رخ داد, میرهاشم دوچی, یکی از علمای منطقه را در بیست وهفتم شعبان۳۶ و امام جمعه تبریز را در دوم رمضان۳۷ ۱۳۲۴, از شهر بیرون کردند۳۸ و همچنین در اردبیل درگیریهایی به وجود می آید۳۹.

موضع عالمان

با توجه به آنچه یاد شد, روشن گردید عالمان دین در نهضت مشروطیت, نقش کلیدی و رهبری داشتند. محورحرکت بودند. بی آنان, این حرکت, پدید نمی آمد و اگر می آمد, به انجام نمی رسید.

اینان, چون خود, با سختی و خون جگر, متحمل دشنامها و نیش زبانها و بی مهریها و خطرکردنها, این حرکت را به پیروزی رسانده بودند, تلاش می ورزیدند در این بنای عظیم رخنه ای ایجاد نشود و سیل عظیم, بدون این که به جویهای کوچک جاری شود و شاخه شاخه گردد و از ابّهت و هیمنه و غرندگی آن کاسته شود, به راه خود ادامه دهد و خار و خاشاک را با خود ببرد و بنیان ظلم را براندازد.

امّا روشنفکران, چه آنان که مستقیم وابسته به دربار بودند, مانند: صنیع الدوله, احتشام السلطنه, ظهیر الدوله, ناصرالملک, مشیرالدوله, مؤتمن الملک, سعدالدوله و۴۰… و چه آنان که به ظاهر وابستگی به دربار نداشتند, ولی در نهان و پشت پرده با قدرتهای بزرگ سروسرّی داشتند, هرگروه به گونه ای با این حرکت, با این نام و نشان, با این شعارها, با این رهبران, موافق نبودند و در بین راه و آن جا که حرکت اوج می گرفت و همه چیز به سود اسلام تمام می شد و دربار ناگزیر به تسلیم می گردید, این وابسته ها و سر و سرّداران با بیگانگان, نغمه دیگر سر می دادند. با این حال علما تحمل کردند و در بسیاری از جاها, برای پرهیز از دو دستگی, از حقوق خویش گذشتند و در شعارها کوتاه آمدند و به حساب این که مسائل جزئی است, بزرگوارانه از کنار آن گذشتند, امّا کم کم قضیه عمق پیدا کرد و پس از تصویب قانون اساسی و در هنگام طرح متمم قانون اساسی, اختلافها, ناسازگاریهای فکری, خود را نشان داد.

این اختلاف, در ابتدا بین روشنفکران و علما بروز کرد, کم کم, به خاطر سوء استفاده روشنفکران غرب زده از فضای باز و بی حرمتی به دین و عالمان دینی و نشر مطالب واهی و پراکندن کتابهای گمراه کننده و رواج کارهای ناشایست, بویژه از سوی کسانی که در رأس جریان روشنفکری بودند و خود را صاحب اختیار و همه کاره مشروطه جلوه می دادند و به عنوان نظریه پرداز شناخته شده بودند و… سبب گردید که گروهی از علما, از این مشروطه, که گرداننده اش و سخنگویش, اینان بودند, روی برگردانند و به آن, روی خوش نشان ندهند و خواهان مشروطه مشروعه شوند.

پیداست که در چنین حال و هوایی, فکرها و دستهای آلوده و زهرآگین, به کار می افتند و بر ابعاد و عمق اختلاف, می افزایند. بالآخره, عالمان دین, با همه اتفاق و اتحادی که با هم داشتند, به دو دسته تقسیم شدند: ۱ . مشروطه خواهان ۲ . مشروعه خواهان.

رهبران مشروطه

بگذریم که از آغاز حرکت, تا هنگام طرح متمم قانون اساسی که همه علمای ایران و نجف مشروطه خواه بودند, امّا آنان که تا آخر بر سر موضع خود ماندند و بر مشروطه خواهی پای فشردند در ایران سید محمد طباطبایی و سید عبداللّه بهبهانی, معروف به (آیتین حجتین)۴۱ بودند و در نجف.

سیّد محمد طباطبایی: در این که طباطبایی, مشروطیت را به درستی می شناخته و دارای اندیشه آزادیخواهی بوده, تردیدی نیست.

او, با سیدجمال الدین اسدآبادی ارتباط داشته و از افکار بلند و روشن آن فرزانه بهره می برده است. طباطبایی در شرح حال خود می نگارد:

(اندیشه مشروطیت را از آغاز ورودش به ایران, در زمان ناصرالدین شاه, مطرح می کرده و مورد اعتراض شاه واقع شده است.)۴۲

زیرا ناصرالدین شاه بر این باور بوده که ایران, هنوز شایستگی لازم را برای پذیرش مشروطه ندارد. طباطبایی, درنامه ای که در آغاز مشروطیت به مظفر الدین شاه می نگارد, تاکید می ورزد: ما باید از کسانی باشیم که در راه ترقی ایران, مفاسد و خطرها را از میان برداریم و با تشکیل مجلس است که:

(ظلمها رفع خواهد شد, خرابیها آباد خواهد شد و خارجه طمع به مملکت نخواهد کرد.)۴۳

در نامه خود به عین الدوله, صدر اعظم وقت, اصلاح خرابیها را بستگی به تأسیس مجلس و اتحاد دولت و ملت و رجال دولت, با علما می داند و از خدمت خود به وطن و اسلام, سخن می گوید۴۴.

ییا در یکی از سخنرانیهای خود, اعلام می دارد:

(ما, عدل و عدالت خانه می خواهیم. ما اجرای قانون اسلام را می خواهیم.)۴۵

طباطبایی و بهبهانی, به نوشته کسروی, هر دو, در اندیشه مشروطه و دارالشورا بودند و می خواستند, کم کم به مقصد برسند۴۶.

طباطبایی, باز می اندیشید و در راه روشن گری اندیشه ها تلاش می ورزید. مدرسه های جدید, به جای مکتب خانه تأسیس کرد و…

سید حسن تقی زاده, در معرفی طباطبایی می نویسد:

(آقا سید محمد طباطبایی, شخصاً, آدم پاک دل و محبّ عدالت و آزادی و پاک اخلاق و بی غرض بود. در حقیقت, روح پاک انقلاب را در آن زمان, او تشکیل می داد و علمدار بی غرضِ انقلاب بود.)۴۷

دیگران نیز, وی را آزادیخواه, ستم ستیز, آگاه از اوضاع جهان۴۸ و حضور وی را مایه همراهی مردم با انقلاب مشروطه دانسته اند۴۹.

روحیه آزاداندیشی و سعه صدر طباطبایی, سبب شد که شماری از روشنفکران و کسانی که در جمعیت فراماسونری (لژ بیداری ایران) عضویت داشتند, با وی ارتباط برقرار کنند و به گفته ای, خود او, عضو لژ بیداری بوده است۵۰. ولی سند در خور اعتمادی در این باره ارائه نشده است و در اسناد جدید که روزنامه (ایران) درباره لژ فراماسونری نشر داد, در پرونده طباطبایی, تنها یادداشت کوچکی دیده می شود که در تاریخ سوم فوریه ۱۹۱۰, برابر ۲۰ محرم ۱۳۲۸, آقای طباطبایی, در جلسه مورّخ ۲۷ دسامبر ۱۹۰۹, برابر با ۱۳ ذی حجه ۱۳۲۷, به عنوان (مهردار) لژ برگزیده شده است۵۱. و این, پس از پایان دوره استبداد صغیر و بازگشت طباطبایی از تبعید است و شاید برای قدردانی از وی, چنین مقامی برای او در نظر گرفته باشند, ولی این سند, روشن نمی سازد که طباطبایی, خود در این انتخابات شرکت داشته و یا پس از آگاهی, به عنوان عضو, آن را پذیرفته است.

دور نیست که رهبران لژ, خواسته اند با این انتخاب, طباطبایی را عضو رسمی خود به شمار آرند و گروهی را به این بهانه, به سمت خویش بکشانند.

به هر حال, این سند و یا ادعاهای دیگر: برای وی مدال حمایل فراماسونری آورده اند۵۲, هیچ یک, دلیل برعضویت رسمی وی, در آن تشکیلات نیست. شاید مخالفت نکردن وی, با چنین تشکیلاتی و تأیید ضمنی آن, که درجریان مشروطه تأسیس شده بود, سبب شده که کارگردانان لژ, وی را عضو افتخاری خود بدانند.

همین آزاد منشی و آزاد فکری, سبب شد که به جانبداری از ملک المتکلمین, که در اصفهان, طرد شده بود, بپردازد و همکاری و همفکری نزدیکی با وی داشته باشد۵۳.

با آغاز مشروطه دوم و گشایش مجلس, روشنفکرانِ مشروطه گردان, پس از ترور بهبهانی, طباطبایی را از تلاش بازداشتند و خانه نشین کردند۵۴.

سید عبداللّه بهبهانی: او, از روحانیان رده اول مشروطه بود. برخی, آگاهیهای وی را از مسائل سیاسی, اندک دانسته اند و بر این باورند: پیش از نهضت مشروطیت, در این زمینه ها آگاهی نداشته است.

ولی تمام کسانی که درباره وی سخن گفته اند, توان, جوانمردی, شهامت و روش وی را در رهبری مردم, در گوناگون صحنه های نهضت مشروطیت ستوده اند.

سرسختی, پی گیری, تلاش و بردباری از ویژگیهای این مرد بزرگ بوده است.

ملکزاده, آغاز ورود وی را به میدان سیاست, از آن هنگام می داند که با عین الدوله درافتاد و از امین السلطان جانبداری کرد.

همو می نویسد:

(هنگامی که بهبهانی به سراغ طباطبایی رفت و او را به ورود به صحنه سیاسی فراخواند, طباطبایی گفت: من به شرطی وارد این میدان می شوم و با تو همراهی می کنم که هدفها و غرضهای شخصی درکار نباشد. بهبهانی پذیرفت و با همین شرط مبارزه خویش را آغاز کرد.)۵۵

کسروی, بهبهانی را در این قولی که به طباطبایی داده, صادق و با ثبات می داند۵۶.

ملکزاده, درباره ویژگیهای وی می نگارد:

(بهبهانی, مردی بود شجاع, بردبار, باعزم, با قوت قلب, فهیم و آشنا به سیاست.

چون راهی را پیش می گرفت, بدون تردید و سستی, با جوانمردی و شهامت, پیش می رفت, تا به مقصود خود برسد.

کلمه تسلیم و تمکین, در قاموس زندگانی مرحوم بهبهانی نبود و هیچ وقت, سستی و زبونی از خودنشان نداد.

خوشبختانه, حوادث و جریانات, او را در راه مشروطه طلبی و عدالت خواهی وارد کرد.)۵۷

تقی زاده۵۸ و مستشارالدوله۵۹, نمایندگان تبریز, از وی, به بزرگی یاد کرده اند.

در اسناد وزارت امورخارجه انگلستان نیز, بر ثابت قدمی, پاکی و منزه بودن وی از رشوه گیری, تاکید شده است۶۰.

آقای بهبهانی, مردی شجاع بوده و از مرگ در راه خدا, هراسی به دل راه نمی داده است.

در یکی از درگیریهای مردم, با نیروهای استبداد و تیراندازی آنان به سوی مردم و هراس و فرار مردم, روی بلندی قرار می گیرد و سینه خود را باز می کند و فریاد می زند:

(ای مردم! نترسید, واهمه نکنید. اینها کاری داشته باشند, با من دارند. این سینه من, کجاست آن که بزند؟ شهادت و کشته شدن, ارث ماست.)۶۱

آن قدر این سخن را تکرار می کند که مردم, آرامش می یابند و از نگرانی به در می آیند. پس از ترور امین السلطان, در ۲۱ رجب ۱۳۲۵, که اندکی پس از جدا شدن از بهبهانی, در جلوی مجلس رُخ می دهد, شماری از نمایندگان وحشت زده و نگران می شوند و رئیس مجلس, صنیع الدوله, از ترس, در صدد استعفا بر می آید, ولی بهبهانی, با صلابت تمام, به مجلس باز می گردد و با شهامت اعلام می دارد:

(فردا, اول وقت, مجلس منعقد است و باید کار ادامه یابد.)۶۲

بهبهانی, حتی برای پرتکاپو نگاه داشتن مجلس, رختخواب خود را به مجلس می آورد و از هیچ تلاشی در راه گذراندن قوانین فروگذار نمی کرد.

این کارنامه درخشان است که غرب زدگان کینه ورز, وی را نمی توانند تحمل کنند و به شهادتش می رسانند۶۳.

رهبری مشروطه از نجف

آقایان: محمد کاظم خراسانی, شیخ عبداللّه مازندرانی و حاجی میرزا خلیل تهرانی, از رهبران مشروطیت در نجف بوده اند.

در بین اینان, بیش ترین نقش را در رهبری مردم, آخوندخراسانی داشته است. اوضاع ایران را به طور کامل زیر نظر داشته, از رفتار و منش کارگزاران دولت خبر می گرفته و اگر راه خلاف می پوییدند, به گونه روشن موضع می گرفت. از این روی نخستین اطلاعیه وی, مربوط می شود به انتقاد از امین السلطان, به سال ۱۳۲۱, که با امضای سه تن دیگر از علما: شربیانی, مامقانی و میرزا خلیل تهرانی صادر شد, سبب برکناری امین السلطان و گماردن عین الدوله گردید۶۴.

ییا آن گاه که علما در قم, بست نشسته بودند, در تلگرافی از حادثه ای که سبب بست نشستن آنان شده بود, می پرسد و قول هرگونه همکاری را به آنان می دهد۶۵.

از این سه یار همرزم, میرزا خلیل تهرانی در دوران استبداد صغیر (۱۱ شوال ۱۳۲۶) چشم از دنیا فرو می بندد۶۶ و خراسانی و مازندرانی, دوشادوش, به حرکت رهایی بخش خویش ادامه می دهند.

برای پی بردنِ به انگیزه سه عالم بزرگ نجف, در رهبری مشروطه و تلاش برای قانون مند کردن کشور, بهترین گواه و سند, اطلاعیه ها و تلگرافهای آنان, پیش و پس از استبداد صغیر است, از جمله در پاسخ به تلگراف علمای تبریز, درباره مشروطه, درتاریخ ۲۹ ذی حجه سال ۱۳۲۴ می نگارند:

(تبریز. محضر علماء اعلام. تلگراف شما رسید. شکایت از استبداد خائنین کرده, مزید موجب اضطراب تمام اهل علم شد. ما یقین داریم که ارتکاب این امور, بی اطلاع اعلیحضرت همایونی است; زیرا وقتی عموم ملت اتفاق بر تأسیس مجلس شورای ملی, که مایه رفع ظلم و ترویج احکام شرعیه و حفظ بیضه اسلام و صیانت شوکت مذهب جعفری است, داشته باشند, که اهم تکالیف است, بر همه مسلمین, موافقت آن واجب و مخالفت آن, غیر جایز است, خاصه بندگان اقدس همایونی, با این ملاحظات دقیقه, موافقت و رفع استقلال خائنین را خواهند فرمود.)۶۷

این سه بزرگوار, در اول محرم ۱۳۲۶, تلگرافی در باب مجلس شورای ملّی مخابره می کنند و در آن, اهتمام ورزیدن در استحکام مجلس را لازم می شمارند و مردم را از خیانت به دولتِ قوی شوکت پرهیز می دهند۶۸.

آخوند خراسانی, در سوم محرم, تلگرافی به مجلس مخابره می کند, بر این نکته تأکید می ورزد و می افزاید:

(حالا که برای اصلاح مفاسد و تکمیل نواقص, آزادی مرحمت فرمودند, ان شاء اللّه, هیچ دقیقه را فروگذار نفرموده اند, قوانین محکمه دین مبین را, که ناموس اکبر و از اعظم اسباب ترقی و نفوذ و فقط رسمی از آن باقی است, صحیحاً, به موقع اجرا و مصالح دولت و انتظامات مملکت را بر وجه احسن و نظام اتقن, مرتب [خواهند کرد]….)۶۹

دربیانیه هایی که این سه عالم بزرگ, در دوران استبداد صغیر, از نجف صادر می کنند, به اسلامی بودن مشروطه و اجرای قانونهای اسلام, توجه ویژه دارند, ولی چون در آن روزگار, مبارزه اصلی, با محمد علی شاه بوده, حمله های شدید خویش را متوجه وی می کنند و برای به زانو در آوردن دیو استبداد, مسلمانان را به مبارزه فرا می خوانند و در اطلاعیه ۲۰ شعبان ۱۳۲۶ خود, اعلام می دارند:

(شلیک بر ملت و قتل مجلس خواهان, در حکم اطاعت یزید بن معاویه… است.)۷۰

در بیانیه ای, دادن مالیات را به محمد علی شاه, حرام اعلام می دارند۷۱.

این حرکتهای خردمندانه و سنجیده, مبارزه علیه استبداد و تلاش ورزی برای برقراری نظامی بر پایه قانون را, به ژرفای جامعه می برد و مردم را علیه تباهیها بر می انگیزاند.

پس از خلع محمد علی شاه, آخوند خراسانی و مازندرانی, در راه تقویت مجلس, تلاش می ورزند. خراسانی, در نامه ای که در آخر رجب ۱۳۲۷, برای حاج شیخ محمد واعظ می فرستد, می نویسد:

(تمام اوقات, خصوص ایّام ولیالی متبرکه شعبان و رمضان, به عموم ملت بفهمانید که غرض ما از این همه زحمت, ترفیه حال رعیت و رفع ظلم از آنان و اعانه مظلوم و اغاثه ملهوف و اجراء احکام الهیه, عزّاسمه, و وقایه بلاد اسلام از تطاول کفار و امر به معروف و نهی از منکر و غیرها از قوانین اسلامیه نافعه للقوم بوده است.)۷۲

در نامه ای که آقایان خراسانی و مازندرانی در تاریخ ۱۵ ماه رمضان ۱۳۲۷, برای شیخ محمد واعظ, می فرستند, بر اسلامی بودن مشروطه و قانونهای آن, پای می فشارند.

(حقیقت مشروطیت ایران و آزادی, عبارت از عدم تجاوز دولت و ملّت, از قوانین منطبقه بر احکام خاصه و عامه مستفاد از مذهب و مبتنیه بر اجراء احکام الهیه, عزاسمه, و حفظ نوامیس شرعیه و ملّیه و منع از منکرات اسلامیه و اشاعه عدالت و محو مبانی ظلم و سدّ ارتکابات خودسرانه و صیانت بیضه اسلام و حوزه مسلمین و صرف مالیه مأخوذه از ملّت, در مصالح نوعیه راجعه به نظم و حفظ و سدّ ثغور مملکت خواهد بود.)۷۴

آخوند خراسانی, در تاریخ ۴ ذی حجه ۱۳۲۷, به شیخ محمد واعظ, روی هدفهای اسلامی مبارزه انگشت می گذارد و به اطلاعیه پیشین که هدف از مشروطه در آن بیان شده, اشاره می کند و از وی می خواهد, مردم را به معنای مشروطه آگاه سازد و تمام تلاش خود را به کار بندد که حرکتی از عوام, سر نزند که ناسازگار با شریعت باشد۷۵.

بنابراین, علمای نجف, هدفی جز اسلام نداشتند و تلاش آنان برای اجرای عدالت و نابودی ستم و آزادی برخاسته از قانونهای اسلام بوده است.

با توجه به دیدگاه علمای نجف و تلاش آنان برای برپایی مشروطه, می توان گفت: آنچه به آقای مازندرانی نسبت داده اند, که در پاسخ به تلگراف میرزا حسن مجتهد تبریزی نوشته است: (مشروطه, مشروعه نمی شود.) درست نیست, زیرا وی, پیش از استبداد صغیر, و پس از آن, بر اسلامی بودن قانونها, اصرار دارد. به نظر می رسد که این تلگراف, که در آن, به مجتهد تبریزی, توهین شده, ساخته و پرداخته انجمن تبریز است که برای از بین بردن شخصیت مجتهد تبریز, جعل کرده باشند, تا وی را بی اعتبار و از تبریز بیرون کنند.

کسروی نیز, می نویسد: (من چنین تلگرافی ندیده ام۷۶.)

در این که روشنفکران مشروطه گردان, برای رسیدن به قدرت به هر کاری دست می زدند, حکایتهای زیادی در دست است که نقل آنها به درازا می کشد۷۷.

روشن گران مشروطیت

افزون بر علمای دوره نخست که با بیانیه های ضد استبدادی و قانون خواهی خود, در مردم شور می آفریدند, شماری از علمای تیزهوش و تیزنگر و آگاه از مسائل روز, با سخنرانی, نگارش کتاب وجزوه به دفاع شورانگیز مشروطیت برخاستند و شور و هیجان شگفت در مردم به وجود آوردند و آنان را بر جریانهایی که می گذشت آگاه کردند و اینان نقش بس مهمی در بسیج مردم علیه دستگاه استبداد داشته اند, گرچه گاه, مورد بی مهری واقع می شده اند و علما, به خاطر مواضع تندی که برخی از اینان داشته اند, بر آنان خرده می گرفته اند۷۸ و… به هر حال, نقش آفرینی, بیدارگری, افشاگری, تلاش آنان در راه آزادی, شهامت در دفاع از عدالت و… بر کسی پوشیده نیست و همگان بر آن اعتراف دارند و اینک, در این جا, به یادی از آنان, بسنده می کنیم:

۱ . سید جمال واعظ: وی از دانشوران و سخنرانان شورانگیز دوران مشروطیت و آزادیخواهان بنام است. وی در یکی از سخنرانیهای خود, در روز پنج شنبه ۹ ربیع الثانی ۱۳۲۵, درباره شاه و قانون می گوید:

([مردم] عدالت می خواهند. [شاه] اگر از قانون, که قرآن باشد, تجاوز کرده ظالم است. چوپان نیست, گرگ است…

ما مجلس شورای ملی می خواهیم. از جان خواهان او هستیم که رفع ظلم از ماها بکند, عدالت را بر پا بدارد. اگر می خواهند عدل نکنند, سادات نداشته باشند, همان طوربود, لازم به این همه داد و فریاد وخونریزی نبود….

ای مردم! هر کسی, بر ضد مجلس است, با او ملاقات نکنید, سهل است, خونش حلال است, بر ضد مذهب است.)۷۹

۲ . ملک المتکلمین: وی از سخنرانان بنام مشروطیت بوده و گویا نخستین کسی است که در جمع مردم به سخنرانی علیه استبداد می پردازد و از عدالت و قانون, دفاع می کند.

مجدالاسلام کرمانی می نویسد:

(ملک المتکلمین, اولین شخصیتی بود در مشروطه که درمقابل جمعیّت, به سخنرانی پرداخت و به گونه ای در این کار مهارت داشت که هر کجا عده ای جمع بودند, از او می خواستند در جمع آنان سخنرانی کند, سپس سید جمال واعظ, از وی پیروی کرد.)۸۰

ملک المتکلمین و سید جمال واعظ, به دست محمد علی شاه مستبد, کشته می شوند.

۳ . شیخ محمد واعظ: وی از سخنرانان مورد توجه و احترام علمای نجف ومردم بوده است. آخوند خراسانی و شیخ عبداللّه مازندرانی, پس از استبداد صغیر, نامه هایی به وی می نویسند و از وی می خواهند به روشن گری مردم بپردازد و به مردم بفهماند که انگیزه دخالت علما در مشروطیت, اجرای احکام اسلام است.

۴ . شیخ احمد کوزه کنانی: وی, مشروطه خواه و منزلش محفل و مقر مشروطه خواهان بوده است و در راه مشروطه, تلاشهای بسیار می کند.

ملکزاده, به این نکته اشاره روشن دارد۸۱.

سید حسن امین نیز, این نکته را یادآور می شود:

(ملا احمد التبریزی الکوزه کنانی, من مؤسسی حزب المشروطه فی الغری و کان عالماً, فاضلاً ذکیاً, متوقد الفهم.)۸۲

کوزه کنانی, از شاگردان برجسته محمد حسن مامقانی بوده و از اوضاع سیاسی اجتماعی روزگار خود آگاهی داشته و نابسامانی جامعه اسلامی را ناشی از ناصالحی وناشایستگی علما و امرا می دانسته است; از این روی کتابی, می نگارد به نام (ایقاظ العلماء و تنبیه الامراء۸۳.)

وی در این اثر, اندیشه های خود را درباره حکومت صالح بیان می کند و شرایط و وظیفه های حکمرانان را, یک به یک می شمارد و عهدنامه مالک اشتر را به عنوان, بهترین راهنما, برای آنان می داند. افزون بر اصلاح حکمرانان, اصلاح عالمان را نیز شرط جامعه سالم و اسلامی می داند.

کوزه کنانی, پس از یک عمر خدمت و بیدارگری و تلاش برای اصلاح دو رکن اساسی جامعه, عالمان و حکمرانان, در ۵ ربیع الاول سال ۱۳۲۷, به رحمت ایزدی پیوست۸۴.

۵ . میرزا محمد حسین نائینی: ستاره درخشان آسمان نجف و از شخصیتهای والا, تیزنگر, سیاستمدار, اسلام شناس, فقیه و اصولی, فرزند زمان, شاگرد برجسته میرزای بزرگ, یار باوفای آخوند خراسانی بود.

عمرش به تلاش در راه آزادی, برپایی عدالت و قانون و اجرای احکام حیاتبخش اسلام گذشت. افزون بر بیانیه های شورانگیز نهضت تنباکو و نهضت مشروطیت که به گفته آگاهان, به خامه آن مرد بزرگ به نگارش در می آمد, منشوری در مشروع بودن مشروطیت, ساخت و پرداخت و دفاع نامه ای از آن حرکت تاریخی ملت ایران, نگاشت, که برای همیشه, تابلویی است درخشان در میان شیعیان. او در این اثرماندگار, حکومت غیر امام را غاصبانه می داند و حفظ نظام و نگهداری و دفاع از حوزه اسلام را روشن, که این, با ایجاد قوای نظامی انتظامی و دریافت خراج ومالیات, میسّر خواهد بود۸۵.

او, مجموعه کارهای مربوط به نظام وحفظ مملکت و سیاست را به دو دسته تقسیم می کند:

الف . دسته ای که در شرع, قانون و دستور خاص دارند.

ب . دسته ای که در شرع, قانون و دستور خاص ندارند.

در دسته نخست, برابر سازی موارد با مسائل شرعی امکان دارد و در این چنین مواردی مشورت راهی ندارد. در دسته دوم, برابرسازی موارد, با مسائل شرعی, امکان ندارد و مسائل و موضوعها, تحت قانون خاصی از شرع, در نمی آیند. در این دسته, مشورت رواست۸۶.

وی, (معظم سیاسات نوعیه را از قسم دوم و تحت عنوان ولایت ولی امر(ع) و نواب خاص و یا عام) آن حضرت می داند که به اختلاف مصالح و نیازها, دگرگون می شوند۸۷.

به نظر ایشان, تجزیه قوای سه گانه, لازمه سیاست و ضروری است۸۸. و مساوات, سبب امتیاز نداشتن افراد قوی بر ضعیف, احیای سیره رسول گرامی اسلام و برچیده شدن نظام ستمکارانه طاغوت است۸۹.

۶ . ملاعبدالرسول کاشانی: وی در دوران مشروطیت, به دفاع از آن برخاست و رساله ای به نام (انصافیه) نگاشت و این رساله در صفر سال ۱۳۲۸, با مقدمه ملاحبیب اللّه کاشانی چاپ شد.

برخی بر این باورند, این رساله, از نظر دیدگاههای روشنفکری از رساله نائینی برتر است, ولی در تحلیل, به رساله نائینی نمی رسد.

نویسنده در این رساله, بیش تر به عقل تکیه می کند۹۰.

۷ . صدرالافاضل ترشیزی: وی در سال ۱۳۲۸, در برابرسازی شرع با مشروطه دست به کار شد و رساله ای تدوین و منتشر کرد۹۱.

۸ . شیخ اسماعیل غروی محلاتی: وی, رساله ای به نام: (اللئالی المربوط فی وجوب المشروطه) می نگارد و به شبهه هایی که مخالفان مشروطه, در بین مردم پراکنده بودند, پاسخ می دهد و در محرم ۱۳۲۷, نشر می یابد.

این اثر, مورد توجه عالمان بزرگ نجف قرار می گیرد و آن را تأیید می کنند.

درباره مشروطه می نویسد:

(مراد از مشروطه در لسان همه اهل علم, غیر از این نباشد که خیارات شاه و حواشی او, خودسرانه نشود, بلکه میزان عملِ جمیع آنها, از روی قانون منضبط باشد که به صوابدید عقلای مملکت, که از طرف ملت, برای شور در این امور انتخاب کرده اند, مقرر شده باشد.)۹۲

وی, آزادی اهل اسلام را در محدوده مذهب پاک اسلام۹۳ و مساوات را تساوی در برابر قانون شرع می داند۹۴.

۹ . میرزا عبدالحسین لاری: وی, از شاگردانِ برجسته میرزای شیرازی بوده و در نهضت تنباکو, نقش مهمی داشته است.

برای دفاع از مشروطه و رویارویی با مستبدان, تشکیلات نظامی از مردم منطقه تحت نفوذ خود پی ریخت و با تلاش وی, بندرعباس در اختیار مشروطه خواهان قرارگرفت و بر آن بود به شیراز برود و بازماندگان قوام الملک را, که یکی مجتهدان شهر را به نام شیخ محمد باقر اصطهباناتی و چندین تن از طلاب را به شهادت رسانده بودند, در هم بکوبد که مشروطه خواهان, تهران را تسخیر کردند و از وی خواستند که به شیراز وارد نشود.

ملکزاده می نویسد: طرفداران مجتهد فارس, شرارتهایی کرده بودند که سرکوب شدند۹۵.

ولی حقیقت این است که نیروهای طرفداران انگلیس, بر اوضاع تهران چیره شده بودند و نمی توانستند, نیروی نظامی مستقلی که در اختیار آنان نبود, بپذیرند.

گویا, برای جلوگیری از نفوذ مجتهد فارس و ورود وی به شیراز, از علما بزرگ نجف, کمک خواستند و آنان نیز, تلگرافی به عبدالحسین لاری, مخابره کردند۹۶.

روشن شد که روحانیت و عالمان دین, تلاشهای سترگی برای به پیروزی رساندن مشروطیت و به زانو در آوردن استبداد کردند و دربدریها کشیدند و خون دلها خوردند و شهیدانی تقدیم داشتند, امّا غرب زدگان وابسته, با انگلیس ساختند و در پناه قدرت نظامی, سیاسی و تبلیغاتی او, بر سر سفره آماده نشستند و از دستاوردهای آن به سود قدرت استعماری انگلیس و خود, بهره بردند و نقشه دیرینه خود را, مو به مو, درباره اسلام و روحانیت و انزوای آنها به اجرا در آوردند.

مخالفان با مشروطه

علما را که با مشروطه به مخالفت پرداخته اند, دو گروه دانسته اند: گروهی پس از طرح متمم قانون اساسی, با آن به مخالفت برخاستند و گروهی از آغاز, با آن مخالف بوده اند. شیخ فضل اللّه نوری, حاجی خمام, مجتهد رشت, میرزا حسن و مجتهد تبریز از گروه نخست به شمارند. حسین سبزواری, ملاقربانعلی زنجانی و به گفته برخی, سید کاظم یزدی, از گروه دوّم به شمارند. از نوشته های تاری

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.