پاورپوینت کامل مصاحبه با آیه الله سید رضی شیرازی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مصاحبه با آیه الله سید رضی شیرازی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مصاحبه با آیه الله سید رضی شیرازی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مصاحبه با آیه الله سید رضی شیرازی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۷

حوزه : با تشکراز حضرت عالی که قبول زحمت فرمودید و مصاحبه بامجله ما را پذیرفتید لطفا شمه ای از زندگی علمی و تحصیلی خود را
بیان بفرمایید.

استاد: بنده سیدرضی شیرازی فرزند آقا میرزا محمدحسین شیرازی
هستم .ایشان هم فرزند مرحوم میرزا علی آقای شیرازی فرزند میرزای
بزرگ هستند.

میرزای شیرازی دارای دو پسر بوده است . یکی آقا میرزا محمد که در
زمان خود میرزا فوت می کند واز علماء و مدرسین بوده است و دیگری
آقا میرزا علی آقا که جد ماست واز مراجع بزرگ نجف واز شاگردان پدر
بزرگوارش و مرحوم میرزا و میرزا محمدتقی شیرازی بوده است .

آیات بزرگی مانند: آقا سید عبدالهادی شیرازی آقا میرزا مهدی
شیرازی آقای میلانی آقای اردوبادی و آقای خوئی از شاگردان مرحوم
آقا میرزا علی آقا بودند.

جلسات درس ایشان ر در نجف اشرف به یاد دارم . آن بزرگوار در
سال ۱۳۵۵ هجری قمری به رحمت خدا پیوست . در همان سال آیه الله
نائینی و آیه الله حائری نیز با فاصله کمی مرحوم شدند.

در سال ۱۳۴۵ هجری قمری در نجف اشرف متولد شدم و در
همان جا تحصیلات خود را شروع کردم . تا قریب سی سالگی در نجف بودم و به
فراگیری مقدمات و سطوح و خارج موفق بودم .

از آیات بزرگی همچون : پدرم مرحوم آیه الله العظمی شیخ کاظم شیرازی
جدامیم قدس سره استفاده کردم . معمولا درایام تابستان و غیر آن
به واسطه ضعف مزاج و گرمای شدید نجف به تهران می آمدم وازاساتیدی
چون : مرحوم آقای شعرانی آقای عماد رشتی و آقای آشتیانی استفاده
درسی داشتم .

این وضع ادامه داشت تااین که در تهران مستقر شدم واز مرحوم
آیه الله آقا شیخ محمدتقی آملی قدس سره تقاضای درسی نمودم . تمایل آن
مرحوم به تدریس فقه بود. پس از شور و مذاکره قرار براین شد که
ایشان خارج عروه الوثقی را شروع فرمایند.این شرحی که بر عروه از
ایشان به جای مانده درسهایی است که برای حقیر و جمعی داشته اند.
قریب هفت سال در درس خارج آن فقید سعید صبحها شرکت داشتم .

کتب معقولی ربه ترتیب : شرح منظومه واشارات واسفار ر خدمت
آیات عظام آقا میرزا مهدی قمشه ای الهی آقا میرزاابوالحسن شعرانی و
آقاسیدابوالحسن قزوینی رفیعی قدس الله اسرارهم فرا گرفتم .

خدمت مرحوم آقای شعرانی قدس سره هیئت و شفا نیز خوانده ام .

در محضر آیه اللعه قزوینی واستاد بزرگوار فاضل تونی طاب ثراهم
شرح فصوص را خوانده ام .

ضمناستاد بزرگوار مرحوم قزوینی چندین سال که اسفار
می فرمودند درس خارج فقه : مکاسب اجاره طهارت نیز تدریس
می فرمودند. بنده دراین دروس هم توفیق شرکت داشته ام .

آن مرحوم اجازه اجتهادی هم به من مرحمت فرموده اند.البته این
اجازه را درایامی دادند که حقیر در قزوین جهت استفاده از محضرشان
توقف کرده بودم .

ضمن در دروس اسفار مرحوم آیه الله میرزااحمد آشتیانی هم توفیق
شرکت داشته ام .

حوزه :از فعالیتهای اجتماعی و علمی خود سخن بگوییداستاد: در حدود سی و هفت سال پیش از نجف
به تهران آمدم و مستقر شدم . ومحل سکونت کوچه میرزا محمود وزیری
بود و طبق معمول به مدرسه مروی رفت و آمد داشتم . مطول قوانین
رسائل واشارات را در آن مدرسه تدریس کرده ام

در سال ۱۳۳۸ برای تدریس در مدرسه سپهسالار (شهید
مطهری )از بنده دعوت به عمل آمد. در آن زمان اساتید بزرگی همچون :
آقا شیخ محمد علی لواسانی آقا سید کاظم عصار آقای راشد آقا
ترابی آقای سید محمود طالقانی وحید گلپایگانی و شیخ ابوالفضل نج
آبادی در آن مدرسه تدریس می کردند. من جوانترین آنان بودم قسمت اول
منظومه را تدریس می کردم .

وقتی که آقای طالقانی را دستگیر و زندانی کردند به مدت یک سال به
جای ایشان درس گفتم لذا حقوق ایشان را به خانواده اش پرداخت
می کردند. پس از گذشت یک سال رئیم متوجه شد و حقوق آن مرحوم را قطع
کرد.البته برای من هم پاپوشهایی درست کردند ولی موفق نشدند. تا
این که پس از رفراندم ششم بهمن و مخالفت روحانیت با شاه رئیم خواست
به گونه ای از حجم این مخالفتها بکاهد لذا برای ظاهر نمایی از
ورحانیون تهران دعوت کرد تا برای نلاقات با شاه به مسحد سپهسالار
بیایند. در آن ملاقات عده زیادی از روحانیون شرکت نکردند که من هم
از آن جمله بودم واین برای آنان بهانه ای شد جهت اخراج من از مدرسه
سپهسالار.
همچنین در دانشکده الهیات فقه تدریس می کردم . علت این که در
دانشکده الهیات مشغول به تدریس شدم این بود که : آیه اللفه حاج آقا
مهدی حائری یزدی از طرف من آیه الله العظمی بروجردی به عنوان
نماینده ایشان عازم آمریکا شده بود دانشکده ازمن دعوت کرد که به
جای ایشان تدریس کنم .این هم زیاد طول نکشید زیرا مبارزات ۱۵ خرداد
۴۲ پیش آمد و ما هم در دانشکده ازاین حرکت شدید حمایت می کردیم
و در سر کلاس دراین باره صحبت کردیم . به همین خاطر در سال ۱۳۴۳
بنده و مرحوم شهید مطهری و آقای صدر بلاغی را از دانشکده اخراج
کردند .

آقا سید محمدباقر سبزواری که ازاساتید دانشکده بود به
فروزانفر رئیس دانشکده گفته بود:

[چرا آقایان رااخراج کردید. شما چند نفر مانندایشان دارید؟]

فروزانفر گفته بود:

[دستوراز بالا بود که این چند نفر رااخراج کنیم]!

پس از گذشت یک سال
برای اقامه جماعت به مسجد شفاء آمدم واکنون در همین مسجد مشغول
هستم .

این مسجد به دستور آیه الله بروجردی در یوسف آباد بنیاد گردید و
کلنگ آن را هم آیه الله خوانساری به زمین زدند. پس ازاتمام
آیه اللفه خوانساری امر فرمودند که دراین مسجد مشغول انجام وظیفه
باشم . من هم پذیرفتم .از آن تاریخ (۴۳۴۴) تاکنون در کنارامامت
جماعت به تدریس هم اشتغال داشته ام . هر روز دوسه درس می گویم . با
این که این جااز مرکز شهر به دوراست ولی تعداد در خور توجهی شرکت
می کنند. محل تدریس بیشتر در منزل بوده است ولی گاهی در مسجد
تشکیل شده است . سه درسی که اکنون تدریس می کنم عبارتنداز:اسفار
خارج کفایه و فقه .البته درسهای متفرقه دیگری هم دارد. بحمدالله
بیشتر وقت خود را صرف کارهای علمی کرده ام .

حوزه : آیا تالیفی هم دارید؟استاد: بله . درسهای منظومه از نوار پیاده شده و آنها را تنظیم
کرده ام واکنون آماده چاپ است .

حوزه : ویژگیهای این شرح چیست ؟

استاد:این شرح به نظر من دو ویژگی مهم دارد:

۱. جامع است یعنی همه منظومه را در بر دارد حتی فلکیات و
طبیعیات واخلاقیات . چون نوعاین سه بخش را تدریس نمی کنند واز
حواشی که بگذریم شرح فارسی جامع منظومه خیلی کم است . به عقیده من
اگر کسی خواسته باشد فلسفه بخواند بایداین بخشها را هم ببیند
زیرااصطلاحاتی در فلسفه به کار می رود که برگرفته از همین بخشهاست و
انسان ناآشنا به این اصطلاحات را دچار مشکل می کند.

۲. خودآموزاست زیرا روش تدریس من به گونه ای بوده است که اول
مطالب متن را توضیح داده ام و بعد آن ر جزء به جزء تطبیق و تشریح
کرده ام به طوری که به معنای واقعی کلمه خودآموزاست و شخص نیاز به
استاد ندارد.

حوزه : غیراز شرح بر منظومه که حاصل تدریس حضرت عالی است تالیف دیگری هم دارید.

استاد: بله . حاشیه ای برامور عامه اسفار نگاشته ام که موارد مشکل
آن را به صورت تعلیقه توضیح داده ام .

البته نقد دراین حاشیه خیلی کم است . علتش هم این است که این
حواشی بیشتر آن مطالبی است که استاد م آقا سیدابوالحسن قزوینی
فرموده اند و من یادداشت کرده بودم . خواستم این مطالب ثبت و ضبط
بشود واز بین نرود. چون متن عربی است به همین خاطر حواشی هم عربی
است .این حواشی هم آماده چاپ است . به خاطراهمیت این حواشی برخی از
اساتید برای استفاده شخصی از آن زیراکس گرفته اند.

حوزه : آیا دراین حواشی به منابع و ماخذاسفار هم اشاره شده است .

استاد: خیر همانطور که گفتم هدف بیشتر حفظ مطالب مرحوم استاد قزوینی بوده
است . ولی یادم هست :از مرحوم آقا سید محمد بهبهانی طاب ثراه کتاب
اسفاری را به امانت گرفتم که در حواشی آن کتاب مصادر و منابعی که
مرحوم آخوند ملاصدرااز آنها مطلب گرفته بود مشخص شده بود.این خیلی
چیز خوبی بود. متاسفانه این کتاب با دیگر کتابهای آن مرحوم به
فروش رفته است و خبری از آن نیست .

معلوم است که مرحوم آخونداز منابع مختلفی مطلب نقل
کرده است . سی سال قبل مباحثه اسفار داشتم . بحث حرکت بود. در
کتابخانه مدرسه مروی برای اولین بار به مباحث شرقیه برخورد کردم .
در آن جا دیدم اکثر مطالب مربوط به حرکت را مرحوم آخوندازاین
کتاب نقل کرده است با همان عبارات !البته ابتکارات ملاصدرا در فلسفه
وافکار خاص او بسیاراست .این ابتکارات اصل واساس فلسفه اسلامی
را تشکیل می دهد و نباید مورد غفلت واقع شود. نقل از کتب اسلاف داب
و دیدن اکثر مولفین و مصنفین است و چیز تازه ای نیست .

کتابی درباره اصول اعتقادات نوشته ام که در آستانه چاپ است .این
کتاب فارسی است . سعی شده که مطالب کتاب در عین اختصار دلایل به
صورت واضح بیاید تا برای همگان قابل استفاده باشد. غیرازاین
تالیقات حواشی هم بر رسائل مکاسب کفایه قوانین و… دارم . قصد
ندارم این حواشی را به چاپ برسانم زیرا حواشی بسیاری براین کتابها
وجود دارد و در دسترس است ازاین روی چاپ این حواشی را لازم
نمی دانم .

حوزه : گویا حضرت عالی بااقلیتهای دینی گفتگوهایی داشته اید دراین باره توضیح بدهید.

استاد:از توفیقات بزرگ الهی در حق من برخورد و گفتگو با
اقلیتهاست .این حرکت مقدس از زمانی شروع شد که من به منطقه
یوسف آباد آمدم . خوشبختانه با مباحثاتی که انجام داده ایم افراد
بسیاری جذب اسلام شده اند.

بااین که بیشتر مسیحیان تهران و سایراقلیته دراین جا هستند
ولی اکثر کسانی که با آنان بحث و گفتگوی دینی داشته ام افراد خارجی
بوده اند که به لحاظ موقعیت محل به این جا می آمده اند.

کسانی که اسلام را می پذیرفته اند در دفترچه من مطالبی را به عنوان
یادگار می نوشته اند که از سال ۵۴ تا کنون به ۱۰۴ نفر رسیده اند.امروز
هم یک نفر مراجعه کرده بود که قرار ملاقات و جلسه بحث و گفتگو را
معین کردیم .

روش من در بحث و گفتگو بر منبای تحقیق بوده است . هدف این بوده است
که اسلام را بر مبنای تحقیق بپذیرند. به همین خاطر گاهی این جلسات
۶ تا ۷ ساعت به طول می انجامد.

حوزه :حضرت عالی دراول انقلاب مورد سوءقصد گروه فرقان واقع شده اید باتوجه به این که گروه فرقان بیشتر چهره های فرهنگی را نشانه می گرفت
آیا فکر می کنید کارهای فرهنگی و زیربنایی حضرت عالی باعث این حرکت
شد یاانگیزه های دیگری در کار بود.

استاد:این که چرا بنده را ترور کردند بایداز آنان پرسید. ولی
من همانطور که گفتم تا قبل ازانقلاب بیشتر کارهای فرهنگی و
زیربنایی انجام می دادم هم در دانشکده و هم درم جالسی که تشکیل
می دادیم . بعدازانقلاب در همان ابتداء آیه الله آقای مهدوی کنی
مرا مسوول کمیته ۳ازکمیته های چهارده گانه تهران معرفی کردند که از طریق روزنامه ها مطلع
شدم !البته به ایشان گفتم :این کاراز عهده من ساخته نیست . من این
پست را قبول نکردم . لذا آیه الله آقای سیدعلی گلپایگانی را پیشنهاد
کردند. در جریان انتخابات خبرگان اول هم روحانیت مبارزه بدون اطلاع
من مرا جزء کاندیداهای خبرگان معرفی کردند. وقتی که گفتم : چرا به
من خبر نداده اید؟ گفتند: حضرت امام گفته اند: فلانی باید کاندیدا
باشد.ازاین روی نظرخواهی از شما معنی نداشت !

یک هفته پس ازاعلام اسم من به عنوان کاندیدای خبرگان ترور
من پیش آمد. قضیه بدین قرار بود: بعد
از نمازظهر و عصراز مسجد به خانه می آمدم .از قضای روزگار آن روز
تنها بودم .

جوانکی که ظاهرااز قبل مرا تعقیب می کرد جلو آمد و با خونسردی
تمام اسلحه را کشید و چند تیر به طرف من شلیک کرد. صدای شلیک گلوله
سبب گردید کارگر منزل ما بیرون بیاید که دراین هنگام ضارب فرار
کرد و من از مرگ رهایی یافتم . سر و دست و پای من مجروح شد و ناگزیر
برای معالجه به خارج از کشور رفتم .

حوزه : آیا حضرت عالی با مرحوم شیهد مطهری آشناییداشتید.

استاد: بله . خیلی زیاد. پدرایشان از شاگردان آقا میرزا علی آقای
شیرازی بوده است . گویا رسائل و مکاسب را پیش ایشان خوانده است . به
همین خاطر آن مرحوم نسبت به بنده اظهار علاقه می کرد. هر وقت که
ایشان به تهران می آمد یا من خدمت ایشان می رفتم و یااین که ایشان
را دعوت می کردیم و به منزل ما می آمد. لذا آشنایی من با مرحوم مطهری
سابقه دار بود.

حوزه : به نظر حضرت عالی سر موفقیت مرحوم شهید مطهری چه بود.

استاد: مرحوم مطهری مرد متدین و متعبدی بود. مخصوصااین اواخر
سیر و سلوک عرفانی هم داشت .اذکاری را بین الطلوعین ملتزم بود.
عارفی او را راهنمایی کرده بود. خیلی آقامنش و با عزت بود. حاضر
نبود زیر بار ذلت برود. بااین همه آنچه سر موفقیت او به شمار
می آید به نظر من نظم فکری ایشان بود.این خیلی مهم است . ممکن است
کسی کوهی از علم و دانش باشد ولی فکرش نظم فکری نداشته باشد.این
چنین فردی نمی تواند موفق باشد.

مرحوم مطهری علاوه براین که از نظر علمی وزنه ای
بود فکر علمی منظمی هم داشت . هر چه را که نوشت درست و بجا بود. در
این جا قضیه ای را نقل می کنم که بیانگر شخصیت علمی آن بزرگواراست .

بنده حدود دو سال قبل از هجرت امام به پاریس به نجف اشرف مشرف
شدم . خدمت امام رحمه الله علیه رسیدم .از جمله مطالبی که به ایشان
عرض کردم شکوه از پایین آمدن سطح علمی طلبه ها در حوزه علمیه قم
بود.امام این را قبول داشتندازاین روی فرمودند :[باید چاره ای
بیندیشیم]. از جمله به من پیشنهاد کردند که:[دراین زمینه فعالیتی
داشته باشم].

عرض کردم : برای من میسور نیست .

ایشان فرمود:[پس این موضوع را با آقای مطهری آقااشراقی و آقا
اخوی (آقای پسندیده ) در میان بگذارید].

به ایران که آمدم قضیه را به مرحوم شهید مطهری گفتم و یادآوری
کردم که :ایشان از شما برای این جهت استمداد کرده است .

طولی نکشید مرحوم مطهری به من گفتند:[حضرت امام از نجف برای من
نامه ای فرستاده اند و در آن نامه نوشته اند: در قم برای طلاب برنامه ای
داشته باشم].

لذاایشان هفته ای دو روز به قم می رفت و تصمیم داشت برای همیشه به
قم برگردد که انقلاب اسلامی پیروز شد وایشان به شهادت رسید.

حوزه : حضرت عالی بحمدلله اساتید بزرگی را در منقول و معقول درک کرده اید چنانچه خاطره با نکته آموزنده ای ازاین بزرگان به خاطر
دارید برای ما و خوانندگان مجله بیان بفرمایید.

استاد:البته زندگی این بزرگان سرتاسر خاطره و نکته آموزنده
است . سعی می کنم از هر کدام لااقل نکته ای را عرض بکنم :

مرحوم آیه الله آقا شیخ حسین
حلی مردی مل مجتهد واز شاگردان خوب مرحوم میرزای نائینی بود. با
این که از نظر علمی در سطح آیه الله حکیم و شاهرودی بود ولی از
تمام مسائل و شوونات روحانی جز درس و بحث اجتناب می کرد. خیلی آدم
زاهد و گوشه گیری بود.

وقتی ازایشان پرسیدم (بعداز فوت آقا میرزا عبدالهادی شیرازی )
شمااز نظر علمی بالاترید یا آقای حکیم ؟ گفت : مثالی هست در فارسی
( ایشان عرب بود و فارسی را به زحمت تکلم می کرد) که : خاله سوسکه
وقتی می بیند بچه اش به دیوار بالا می رود می گوید: قربون دست و پای
بلورینت بشوم ! می خواست به من بفهماند که حب ذات به انسان اجازه
نمی دهد بگوید دیگری از من بهتراست .

مرحوم آیه الله محمدکاظم شیرازی
جدامی واستاد بنده در بسیاری از مراحل تحصیلی .از خصوصیات این
بزرگواراین بود که شاگرد را پرورش می داد.این شیوه راایشان از
مکتب سامراء گرفته بود. نه تنها به شاگرد مجال اشکال کردن می داد که
اگر شاگرد نمی توانست اشکال خود را درست تقریر کند و یااین که
اصلاشکال نابجا بود آن مرحوم ابتداءاشکال را به صورت صحیح
مطرح می کرد و می گفت : منظور شما حتما همین است . آن گاه به پاسخ آن
می پرداخت.

یکی ازتوصیه های ایشان این بود که می فرمود: هیچ گاه در مباحثات و موارد
اظهار نظراول مازاد نباشید. مقصودش این بود که طبق مرسوم
بازاریان وقتی جنس را برای مزایده به بازار می آورند آن کس که اول
قیمت بگذارد سخن او حرف آخر نیست . دیگران قیمت بالاتر پیشنهاد
می کنند و در نتیجه آنچه او گفته ارزش خود رااز دست می دهد. در
مباحثات هم وقتی مساله ای مطرح می شود شمااولین نفر نباشید که نظر
خود را بیان می کنید بلکه همیشه صبر کنید تا دیگران مطالب خود را
بگویند و شما حرف آخر را بزنید.

نکته دیگراین که :ایشان فرد بحاثی بود و مسلط در مباحث . در عین
حال خیلی منصف بود. یادم هست :ایشان در سال ۱۳۶۵ قمری در سفری که
به ایران داشتند به قم مشرف شدند. من هم در خدمتشان بودم . بزرگان
قم و حوزه ازایشان تجلیل فراوانی کردند. دو جلسه بحث ایشان را با
آیه الله بروجردی شاهد بودم . بحث طولانی و عمیق بود. بحث اول در
مساله ای از مسائل وقف بود. بحث دوم در تنجیس متنجس بود. هر دوبار
طرح مساله از ناحیه آیه الله بروجردی قدس سره شد.

نکته دیگر که خیلی آموزنده است و نشان دهنده روحیه تواضع این
مرد بزرگ در برابراستاد.

ایشان حدود ۴۰ سال درس میرزا محمدتقی شیرازی می رفته اند واز
سامراء ملازم آن مرحوم بوده اند. می فرمود: هر وقت به خانه میرزا
می رفتم در خانه اش را می بوسیدم . وقتی که بیرون می آمدم باز
می بوسیدم . تااین که میرزا محمدتقی زعامت عامه یافت .از آن پس ترک
کردم زیرا خوف این را داشتم که حمل به جهات دیگر بکنند نه جنبه
احترام به استاد.

خاطره ای هم از دوران سخت زندگی طلبگی خود برای من نقل کردند:

[روزی یک از نوه های دختری میرز به نام سیداحمد سبط به حجره
من در سامراء آمد که ناهار را پیش من بماند. برای ایشان دو عدد
تخم مرغ نیمرو کردم . گفتم آقا سیداحمد قدراین غذا را بدان زیرا
شش ماه است که از حجره من دود غذا برنخاسته است].

به ایشان عرض کردم : پس چه می خورید؟

فرمود: [ اکثراوقات تمرهندی را در آب خیس می کردیم و قدری هم شکر
قرمز به آن می افزودیم آن گاه نان ترید می کردیم و می خوردیم].

اساس وضع معیشتی حوزه نجف خوب نبود.از آقا شیخ محمدتقی
بروجردی شنیدم که گفت :

[وضع زندگی ما بد بود. آن قدر بد بود که عبا را بر سر می کشیدم و
از توی کوچه ها کاهو جمع می کردم می شستم و می خوردم].

وضع خود ما هم بهترازاین نبود. یادم هست : یکی وقتی پدرم کتاب
صلوه یا طهارت حاج آقا رضا همدانی را به من داد تا ببرم بازار
حراجیها بفروشم تا بدین وسیله هزینه زندگی تامین شود. من هم کتاب
را آوردم و فروختم به ۲۵۰ فلس .

البته روشن است که این چنین کتابهایی برای مجتهد عصای دست است .

ضرورت شدیداست که انسان مجتهدی را وادار به چنین کاری می کند.

حوزه : قضیه منزوی شدن مرحوم آیه الله محمدکاظم شیرازی در نجف اشرف چه بود لطفا توضیح بفرمایید.

استاد:ایشان بعداز رحلت آقا میرزا محمدتقی شیرازی از کربلا به
نجف آمدند. مقام مرجعیت داشتند. مرجعیت ایشان در حال رشد و نمو بود
که برخی مساله رفتن فرزندانش به مدارس جدید عراق را مستمسک قرار
دادند و علیه وی به تبلیغ پرداختند واین امر موجب انزوای ایشان شد.

بله فرزندان ذکورایشان به مدارس جدید می رفتند و محیط
مدارس جدید عراق از نظر علماء پذیرفته نبود.البته به خاطر جنبه
تجدداین مدارس . به هر صورت علماء روی خوش به این مدارس نشان
نمی دادند.

دختران علماء که اصلا به این مدارس نمی رفتند. حتی یک مورد هم دیده
نشده که دختر عالمی به این مدارس رفته باشد. پسران حاج شیخ به
این مدارس می رفتند و دیپلم گرفتند. یکی ازاینان دکتراحمدکاظم که
الان در عراق است قبل از شروع جنگ بین الملل دوم برای دوره طب به
آلمان رفت .

همین امر باعث شد تا عده ای که با مرحوم شیخ مسائلی داشتند علیه
او تبلیغات کنند. برخی ازافراد متدین ولی ساده تحت تاثیراین
تبلیغات واقع شده بودند مثل مرحوم شیخ محمدعلی خراسانی .

مرحوم شیخ محمدعلی خراسانی واعظ مرد زاهد و با تقوایی بود ولی
به خاطر تحریکات دیگران در مجالسی که شیخ حاضر بود روی منبراو
را مورد خطاب و عتاب قرار می داد و می گفت :

[بچه هایت را فرنگ می فرستی واز سهم امام به آنان می دهی ؟]

مرحوم پدرم فرمود:

روزی به شیخ محمدعلی گفتم :این که به شیخ اعتراض می کنی براساس
شنیده هاست یا آگاهی خودتان است !

گفت :[ براساس شنیده هاست]!

به او گفتم :[ رفتن فرزندایشان به فرنگ هیچ ارتباطی به ایشان
ندارد واز سهم امام هم چیزی به او داده نشده است . پسر شیخ چند
سالی در کوفه معلمی کرده و پولی فراهم آورده و برای ادامه تحصیل
به فرهنگ رفته است].

مرحوم پدرم فرمود :[ از آن به بعد نه تنها شیخ محمدعلی درباره
شیخ چیزی نگفت که آمد خدمت آقا و حلالیت طلبید].

در هر صورت به خاطراین تبلیغات مرحوم شیخ محمدکاظم خانه نشین شد.

بعداز رحلت حضرات آیات : آقا سیدابوالحسن اصفهانی و حاج آقا حسین
قمی دوباره مرجعیتی پیدا کرد. حقایق تا حدودی برای حوزه نجف
روشن شد ولی طولی نکشید که به رحمت خدا رفت . نوشته های زیادی از آن
مرحوم برجای مانده که فرزندارشدش آنها ر همراه با کتابهای خودش
وقف کتابخانه حافظیه شیراز کرده است .

مرحوم آیه الله شیخ محمدتقی آملی . وی خیلی مرد متواضعی بود. با
این که در ردیف مراجع وقت بود ولی حاضر نشد رساله بنویسد.

من مطمئنم دو نفر: یکی ایشان و دیگری آقا میرزااحمد آشتیانی در
حدی بودند که اگر رساله می دادند عده زیادی از آنان تقلید
می کردند ولی از روی تواضع این کار را نکردند.

دراواخر عمر جریانی را برای ما نقل کردند که حکایتگر بعد معنوی
ایشان است . فرمودند:

در حدود چهل سالی سن داشتم که رفتم قم . روز عاشورا بود و در صحن
مطهر حضرت معصومه (س ) روضه می خواندند. خیلی متاثر شدم و زیاد گریه
کردم . بعداز آن آمدم قبرستان شیخان و زیارات اهل قبور : [ السلام علی
اهل لا الا الله]… را خواندم .

دراین هنگام دیدم : تمام ارواح روی قبرهایشان نشسته اند و همگی
گفتند: علیکم السلام . شنیدم زمزمه ای داشتند. مثل این که درباره
امام حسین ( ع ) و عاشورا بود .

مرحوم شعرانی . وی جامع معقول و
منقول بود. طب ریاضیات زبانهای :انگلیسی فرانسوی عبری و… را به
خوبی می دانست . بحق می تواند گفت : بوعلی سینای کوچکی بود و در عین
حال در حداعلای تواضع و دوراز تعلقات مادی .

بنده از محضرایشان زیاده بهره برده ام . غیراز معقول قوانین
رسائل و فصول را در مدرسه مروی پیش ایشان خوانده ام . هنگامی که در
نفج بودم تابستانها به تهران می آمدم واز محضرایشان بهره می بردم .
نکته بسیار آموزنده ای که ازایشان به یاد دارم و هیچ وقت از خاطرم
نمی رود برای شما نقل می کنم :

ایشان اشارات رااز نمط چهارم تا به آخر فقط برای من تدریس
کردند. یک وقتی خدمت ایشان عرض کردم : آقا برای شما خسته کننده نیست
که برای یک نفر درس می گویید. خیلی آرام فرمود:

[آنچه ما داریم امانتی است که ازاسلاف پیش ماست و بایداین
امانت را به اخلاف تحویل بدهیم .این وظیفه ماست .اگر تحویل
گیرندگان کم هستند تقصیر ما چیست ؟]

بعداز آن که به رحمت ایزدی پیوسته بود شبی ایشان را در خواب
دیدم . در خواب به ایشان عرض کردم : آقای میرزاز مارها و عقربها
چه خبر؟

ایشان فرمود:

[ این جا مار و عقرب نیست سیب و پرتغال است].

از خواب که بیدار شدم از چنین سئوالی که از آن مرحوم کرده بودم
ناراحت شدم .

مرحوم الهی قمشه ای . وی مردی متعبد و عارف مسلکی بود. من نمازی
با حالتراز نماز آن مرحوم ندیده ام . دستش را که به قنوت بلند
می کرد سیل اشک از چشمانش روان می شد.

یک وقتی به من گفت :

[آقا! تمامی تعلقاتم به دنیا قطع شده است جز همین بچه ها که هنوز
دلبستگی ام به آنان قطع نشده است].

بر فلسفه خیلی مسلط بود. به من گفت :

اگر همه کتابهای فلسفی رااز من بگیرند می توانم یک دوره فلسفه
کامل بنویسم !

مرحوم آقاسیدابوالحسن قزوینی .ایشان خیلی پرکار و پرمطالعه
بود. حافظه عجیبی داشت . درابعاد مختلف متبحر بود: فلسفه عرفان
فقه اصول و…

در عین حال اهل منبر بود و منبر خوبی داشت . خیلی خوش بیان بود.

مرحوم حضرت امام منظومه را پیش ایشان خوانده بودند.

یک وقتی کسی از من پرسید: به نظر شم تفاوت بین مرحوم علامه
طباطبایی و آقاسیدابوالحسن قزوینی در چیست ؟

گفتم : به نظر من خصوصیت مرحوم قزوینی این بود که سخنان قوم را
خیلی خوب می دانست .ایشان برای ما فصوص می گفتند. سعی می کردم خصوصی
باشد و هر کسی در درس شرکت نکند.اگر غریبه ای به جلسه وارد می شد
فور کتاب را می بست . می گفتیم : چرا چنین می کنید؟

می فرمود: [ اینان که از درون ما خبر ندارند و نمی دانند ما چه
می کنیم . ظاهر را می بینند که ما داریم فصوص می خوانیم و بعد برای ما
دردسر درست می شود].

مرحوم آیه الله آقا میرزااحمد
آشتیانی . تا آن جا که من اطلاع دارم خصوصیت ایشان غیراز زهد و
تقو تالیفات بسیارایشان است .از همان ابتدای تحصیل مقید بوده
است آنچه را فرا می گیرد بنویسد.

روزی آیه الله آقامیرزا باقر آشتیانی قدس سره نوشته های ایشان را
به من نشان داد. به اندازه یک کارتن می شد.البته حاشیه مرحوم آقا
رضا قمشه ای به اسفار هم در بین آنها بود که متاسفانه بعد مفقود
شده است .ایشان علاوه بر معقول و منقول طب قدیم را خوب می دانست .
ریاضی در حد لازم بلد بود. نکته ای که هم درباره ایشان است و هم
درباره مرحوم آملی این است که :

این بزرگان بااین که فیلسوف بودند ولی خودشان را دربست در
اختیارافکار فلسفی قرار ندادند. مرحوم آملی در بحث معاد منظومه
وقتی بحث به پایان می رسد می نویسد:

[خدا را گواه می گیرم من معادی را معتقدم که ظاهر قرآن واخبار
اهل بیت دلالت دارد نه آن معادی را که فلاسفه می گویند].

بعد تاریخی که این مطلب را نوشته است ذکر می کند.

مرحوم آقا سیدابوالحسن قزوینی هم در مجموعه مقالات فلسفی که نوشته
است در بحث معاد نظیراین مطلب را یادآوری می کند.

مرحوم فاضل تونی . همان طور که عرض کردم در سال ۱۳۷۴ قمری شرح
فصوص را برای ما تدریس می کرد.

ایشان بر فصوص واسفار مسلط بود.اساتید خوبی دیده بود.اهل ذکر
بود و معلوم می شد ملتزم به اذکار خاصی هم هست واهل معنی و سیر و
سلوک است .

حوزه : حضرت عالی مستحضر هستید که اکنون یکصدمین سال درگذشت میرزای شیرازی بزرگ است .ازاین روی حضرت عالی که از نوادگان آن مرد بزرگ
هستید شایسته است درباره آن مرحوم مطالبی را برای ما و خوانندگان
مجله بیان فرمایید.

استاد: درباره مرحوم میرزای شیرازی زیاد گفته و نوشته شده است .
بنده سعی می کنم حتی الامکان مطالبی را بگویم که سینه به سینه به
طور مستند شنیده ام و در کتابها نیامده است .

حوزه : بفرمایید علت مهاجرت مرحوم میرز شیرازی از نجف به سامراءچه بوده است .

استاد: به نظر من مرحوم میرزا در مهاجرت از نجف به سامراء چند
هدف را دنبال می کرد:

۱.اسکان شیعه در سامراء. با توجه به این که سامراء مدفن
عسکریین ( ع ) و منزل آن بزرگواران خیلی چیزها که مورد علاقه واحترام
شیعه است در آن جا قرار دارد مرحوم میرزا سعی کرد که شیعیان در آن
مکان اسکان بیابند.

۲. تبلیغ تشیع در نواحی عراق .

۳. تقریب بین شیعه و سنی . به نظر من این مهمترین هدف میرزا بود.
زیرا نجف و کربلاء ممحض در شیعیان بود و میرزا می خواست با رفتن به
سامراء شیعیان را به آن جا بکشاند. تا عملا بین آنان واهل سنت
خلط و آمیزشی به وجود بیاید وازاین رهگذر گامی در مسیر وحدت و
تقریب برداشته شود. زیرا مرحوم شیرازی به ایجاد وحدت والفت بین
شیعه و سنی اهتمام می ورزیده است . شواهد بسیاری از زندگی میرزا وجود
:دارد که بیانگراین مدعاست .از جمله

مرحوم میرز طبق معمول عصرها مرکبشان را سوار می شده و می رفته
است کنار شط تا قدری استراحت کند. گاه در همان ج فرع فقهی هم مطرح
می کرده و با همراهان به بحث و گفتگو می پرداخته است .

روزی که مصادف بوده است با آخر ماه مبارک رمضان مرحوم میرزااز
کنار شط بر می گردند که برای ایشان خبر می آورند. شیعیان ماه را
ندیده اند ولی اهل سنت ادعا می کنند که ماه را دیده اند.

مرحوم میرزا می فرمایند :[کسانی که از سنیان ماه را دیده اند برای
شهادت بیاورید].

چند نفرازاهل سنت که ماه را دیده بودند خدمت ایشان می آورند.
پس ازاثبات وثاقت آنان شهادت به رویت هلال می دهند.

مرحوم میرز شهادت آنان را می پذیرد و حکم به رویت هلال می دهد!

حکم میرز باعث جلب توجه اهل سنت می شود و تاثیر خوبی در میان
آنان می گذارد.

پس از جلسه مرحوم آقا میرزا علی آق فرزندایشان به میرزا عرض
می کند:

[آیا مبنای شما در باب قبول شهادت تغییر کرده است ؟ زیرا شما
معتقد بودید: شاهد باید شیعه باشد].

میرزا می فرماید:

[نه خودم ماه را دیده بودم اما خواستم بااین عمل دل آنان را
به دست بیاورم و تحبیب کرده باشم].

شاهد دیگراین که : وقتی که مرحوم میرز شروع به ساختن مدرسه در
سامراء می کند علمای اهل سنت هم تصمیم می گیرند مدرسه ای بسازند.این
خبر به گوش مرحوم میرزا می رسد و آنان را در ساختن مدرسه مساعدت
مالی می کند.

شاهدسوم از مرحوم میرسید حسین فشارکی برادرزاده سیدمحمدفشارکی در
ایام جوانی در مشهد شنیدم که فرمود:

در سامراء بین طلبه ای و بقالی که ازاهل سنت بود نزاعی در
گرفت .این نزاع کم کم گسترش پیدا کرد به طوری که عده ای ازاهل سنت
تحریک شدند و خانه میرزا را سنگسار کردند. عشایراطراف که شیعه
بودنداز قضیه با خبر شدند. خدمت میرزا می آیند واز محضر میرزا
اجازه می خواهند تااهل سنت را که نسبت به شیعیان وایشان بی ادبی
کرده اند سرکوب کنند. مرحوم میرز درخواست را نمی پذیرد.

مساله رنگ سیاسی می گیرد. روس وانگلیس می خواهنداز جو به وجود
آمده استفاده می کنند. سفیر روس وانگلیس از بغداد به سامرا می آیند
واز مرحوم میرز درخواست ملاقات می کنند. مرحوم میرزا آنان را
نمی پذیرد.

والی عثمانی و نماینده سلطان عبدالحمید در بغداد وقتی ازاین
قضیه مطلع می شود خوشحال شده و به سامراء می آید.اجازه ملاقات
می گیرد. مرحوم میرز به اواجازه ملاقات می دهد. به آقا عرض می کند:
[ اجازه بدهیداین متجاثرین را تنبیه کنیم].

آقا می فرماید :[ اینان فرزندان ما هستند که با هم نزاع کرده اند.
خودمان آن را حل خواهیم کرد]!

والی عثمانی از مرحوم میرزا تشکر می کند و پس از آن ملاقات ماوقع
را به سلطان عبدالحمید گزارش می دهد.

سلطان عبدالحمید به میرزا تلگراف می زند و پس از تشکر می نویسد:

[به خاطراین اسائه ادبی که به خضرت عالی شده است هر دستوری
بدهید در حق متامتجاثرین اجرا می کنیم].

میرزا در پاسخ می نویسد:

[ما آنان را عفو کردیم].

مرحوم میرز بااین برخورد کریمانه خود چنان ایجادالفت و محبت
کرده بود که عمویم مرحوم آقا میرزا حسن می گفت :

[تااین اواخر پیرمردهای اهل سنت سامراء که آن واقعه را به یاد
داشتند می گفتند :[نحن الطلقاء] زیرا میرز هر کاری که می خواست
می توانست در حق ماانجام بدهد ولی ما را عفو کرد].

اینها نمونه هایی بوداز روش عملی مرحوم میرز در راه ایجاد وحدت
والفت بین شیعه و سنی .

حوزه : مرحوم میرز در سامراء مکتب سامراء را پایه گذاری کردلطفا ویژگیهای این مکتب را برشمارید..

استاد: به نظر من از ویژگیهای مهم مکتب سامراء مجتهد پروری آن
است ازاین روی اکثر مجتهدان نامی و بزرگ از همین مکتب
برخاسته اند. مانند: مرحوم آخوندخراسانی میرزا محمد تقی شیرازی و
مرحوم سید محمد فشارکی .

دراین رابطه خاطره ای نقل می کنم :

مرحوم آقا شیخ مرتضی حائری در بیمارستان بستری بود. به عیادت
ایشان رفتم .

ایشان از قول پدر مرحوم حاج آقا ریحان الله گلپایگانی طاب ثراه
نقل می کرد: ( البته نمی دانم مستقیمااز پدرایشان شنیده بود و یا
این که با واسطه مرحوم حاج آقا ریحان الله شنیده بود)

من از نجف به سامراء رفتم . چند روزی درس میرزا شرکت کردم .
روزی همراه میرزا برای قدم زدن به کنار شط رفتم .ایشان از من
پرسید:

درس ما را چگونه یافتی ؟

عرض کردم : به نظر من نجف بهتراست .

مرحوم میرزاازاین سخن من خوشش نیامد لذا فرمود:

[شما چند روز دیگر بمانید تااین فرعی که مطرح شده به پایان
برسد].

من هم قبول کردم و خلاصه چنان جذب شدم که در سامراء ماندگار شدم .
روزی میرزااز من پرسید:

حالا نظرتان چیست ؟

عرض کردم : تفاوت این جا با نجف بسیاراست . درس شمانسان را
پرورش می دهد.

استاد: مرحوم میرز فرع فقهی را مطرح می کرده و تمامی مطالب مربوط
به آن را بحث می کرده است .ایشان چیزی را به عنوان اصل موضوعی قبول
نمی کرده است .حوزه : شیوه تدریس مرحوم میرز چگونه بوده است .

این بحثه به صورت طرفینی بین استاد و شاگردان بوده است ازاین
روی درس میرز مدت زمان مشخصی نداشته است .ابتدای آن معلوم بوده
است ولی ناتهای آن بستگی به اتمام بحث داشته است . گاه میرزااز
صبح که بر منبر تدریس می نشسته است ظهرازمنبر پایین می آمده است !

حوزه : آیا پس از رحلت مرحوم میرزاین شیوه ادامه داشته است .

استاد: شاگردان میرز کم وبیش این شیوه را دادمه داده اند.
بارزترین آنان دراین شیوه مرحوم آقا محمد تقی شیرازی بوده است .
ایشان بعداز مرحوم میرز در کربلاء همین شیوه را دنبال کرده است .
از مرحوم آقا شیخ محمدتقی شیرازی
می رفتم . یکی از علمای ایران به کربلاء آمده بود واز من پرسید:
میرزا محمدتقی چه بحثی را مشغول هستند؟

متحیر شدم چه جواب بدهم
زیرا روش بحث این بوداگر فرعی مطرح می شد باید دقیق تنقیح شود.
مثلااگر بحث ازاستصحاب تعلیقی به میان می آمد و در حجیت آن تردید
می شد باید همان ج تمام و کمال بررسی شود. لذا مشکل بود تعیین
موضوع بحث.

در هر صورت روش بحث در مکتب سامراء بر تحقیق و بحث استوار بوده
است و در نجف به صورت کلاسیک . مرحوم آخوند وقتی درس می گفته است به
عنوان استاد فرعی را مطرح می کرده و نظر خود را هم بیان می کرده
است .البته بحث بین استاد و شاگرد بوده است ولی نه به آن صورتی که
در سامراء رواج داشته است . در سامراء شاگردان استاد را دو ساعت و
گاه بیشتر بر سر منبر نگه می داشته اند.

حوزه : بعداز رحلت مرحوم میرزای شیرازی برسر شیعیان و حوزه سامراء چه آمد.

استاد: بعداز رحلت مرحوم میرزاکثر شیعیان از سامراء کوچ
کردند. مرحوم مادرم می گفت : عامل این کوچ انگلیسیها بودند!

حوزه :از مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی اگر مطلبی دارید بفرمایید.

استاد: نسبت به بزرگوار مطالب زیاداست . شایسته است ویژه نامه ای
به این مرد بزرگ اختصاص داده شود. ولی به خاطراین که سوال شما را
بی پاسخ نگذاشته باشم نکته ای را در عظمت معنوی ایشان عرض می کنم :

از آقا سیدعباس اصفهانی نجل جلیل آقا سیدمحمدفشارکی شنیدم :

بعداز مرحوم ابوی خواستم از کسی تقلید کنم .از بزرگی پرسیدم :
آقا میرزا محمدتقی شیرازی عادل است ؟…ایشان به من گفت :

از عصمت آقا میرزا محمدتقی بپرس نه از عدالت ایشان .

مرحوم میرز حالت انصراف نفسی داشته است . یعنی اگر می خواسته
ذهنش رااز چیزی منصرف نماید و فقط متوجه خدا بکند می توانسته است .
این مقام بزرگی است .

نقل می کنند:

شیخی خدمت مرحوم میرزا می آید وازایشان نمازاستیجاری طلب
می کند. مرحوم میرز چون اطمینان به وی نداشته است نمی دهد. شیخ
عصبانی می شود و به مرحوم میرز توهین می کند.

در مناسبت دیگری مرحوم میرز به آن شیخ کمک مالی می کند.

اطرافیان می گویند:

آقا! این شخص فاسق است . آن روز به شما توهین کرد

میرزا می فرماید: من اصل نشنیدم !

حوزه : یکی از

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.