پاورپوینت کامل سیری در اندیشه های کلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سیری در اندیشه های کلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیری در اندیشه های کلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سیری در اندیشه های کلامی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

استاد شهید مصطفی خمینی دانشی فراگیر و اندیشه ای ژرف و همه سونگر داشت.او بسیاری از چشم اندازهای اندیشه دینی را بجدّ و کمال کاوید و برای رشد و تکامل آن درنگ و دقت بسیار کرد.

ایشان با سخت کوشی و نبوغ و استعداد سرشار خویش در دانشهای: فقه اصول تفسیر فلسفه و کلام به تحقیق تدریس و نگارش پرداخته و آثار درخوری برجای گذاشته است. در تمامی این دانشها می کوشد تا نه بزرگی و ناموریِ پیشینیان شود و نه آن که رهیافتها و دستاوردهای علمی و معرفتی آنان را یک سر کنار نهد و آنها را توشه و سرمایه تحقیق قرار ندهد. همان میراث علمی پیشینیان را ارج می نهد; اما نه به بهای از دست دادنِ حق رأی و تفکر برای خویش و بسنده کردن به تکرار و بازگفتِ آرا و گفته های آنان. بلکه با دور نمایه ای که از همان میراث فراهم آورده است به سراغ مسائل می رود و آن چه از سر انصاف و تحقیق به ذهن و هوش خود می فهمد و می یابد با شجاعت و اعتماد بیان می کند و به سهم و توان خویش خوشه بر خرمن دانش دین می افکند.

او با این شیوه کاوش و دریافت به درک نهفته ها و ناگفته هایی دست یافته و ابتکارها و نواندیشیهای درخوری را آفریده است.

در رشته کلام و دین که در این نوشتار سخن از آن خواهد رفت به نقد و بررسی پاره ای از آثار مهم پرداخته و بر کتابهای: (الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه) (شرح الهدایه الأثیریه) و (المبدأ والمعاد) نوشته عالم برجسته ملاصدرا شیرازی حاشیه زده است.

آن عالم شهید در فلسفه و کلام از استادانی چونان: حضرت امام راحل فکوری یزدی سید ابوالحسن قزوینی و علامه طباطبایی بهره برده و با مطالعه و تفکر در این موضوع به رتبه های عالی دست یافته است.

همه کسانی که در درس و بحثهای حوزوی با ایشان همراه بوده اند هوش سرشار پی گیری و ژرف اندیشی ایشان را در این مباحث ستوده اند:

* (مرحوم حاج آقا مصطفی… در فلسفه صاحب نظر بود مطالب فلسفی را خوب یادداشت و خوب هضم کرده بود.)۱

* (حاج آقا مصطفی خمینی در فلسفه و فقه استاد بود.)۲

* در حوزه علمیه [قم] استاد معروف منظومه حکمت بود گرچه او اسفار را نیز به طور خصوصی برای چند نفر تدریس می کرد ولکن تدریس فلسفه را در نجف اشرف نیز همانند تدریس اصول ادامه داد.)۳

* (درس شرح منظومه حکیم سبزواری در فلسفه که از مرحوم شیخ محمد فکوری یزدی فرا می گرفتیم مرحوم حاج آقا مصطفی با هوشی سرشار هر روز و تقریباً در هر مورد و مبحثی متکلم وحده و مستشکل توانا بود و اساتید به دقت و به احترام گوش به اشکالاتش می دادند… آخر شرح منظومه را درس می گرفت و آغاز آن را درس می گفت.)۴

نگارشهای بسیار فلسفی و کلامی دل مشغولی آن عالم فرزانه را نسبت به این موضوع نشان می دهد.

ایشان در بازجویی سال ۱۳۴۲ ضمن بر شمردن نگارشهای خویش از چهار نگارش فلسفی ـ کلامی یاد می کند:

۱ . دوره فلسفه قدیم که مختصری از آن باقی مانده است.

۲ . مقداری حواشی بر اسفار بخصوص در طبیعیات اسفار که تمام آن را حاشیه کرده ام.

۳ . حاشیه بر شرح هدایه آخوند ملاصدرا شیرازی.

۴ . حاشیه بر مبداء و معاد مرحوم آخوند ملاصدرا شیرازی.۵

ایشان در موارد بسیار از کتابی به نام: (قواعد الحکمیه) یاد می کند و شرح بسیاری از مسائل فلسفی و کلامی را به آن کتاب ارجاع می دهد.۶ به عنوان مثال در (تفسیر القرآن) می نویسد:

(واما تفصیل البراهین علی انه تعالی لامهیّه له فی ما حرّرناه فی فنّ المعقول یسمّی بالقواعد الحکمیه.)۷

گروهی کتاب (قواعد الحکمیه) را همان حاشیه ایشان بر کتاب أسفار دانسته اند۸ ولی این رأی درست به نظر نمی رسد; زیرا:

۱ . از عبارت: (حرّرناه فی فنّ المعقول یسمی بالقواعد الحکمیه) دانسته می شود که این نگارشی مستقل و کتابی جداگانه است و با توجه به این که حاشیه های اسفارِ ایشان به صورت لبه نویسی بر روی صفحه های کتاب اسفار است۹ چگونه می تواند تعبیر یاد شده درباره آن صادق باشد.

۲ . پس از کندوکاو به دست آمد مواردی که شرح مطالب فلسفی و کلامی ارجاع داده شده تنها ازکتاب (قواعد الحکمیه) و یا (قواعدنا الحکمیه) یاد کرده و در هیچ یک از این موارد نامی از حاشیه اسفار (حواشینا علی الأسفار) به عنوان نامِ مرادفِ (قواعد الحکمیه) نبرده است.

۳ . در یک مورد که به حاشیه اسفار (حواشینا علی الأسفار) و نیز (قواعد الحکمیه) به گونه پی درپی ارجاع می دهد از این دو به عنوان دو منبع جداگانه نام می برد:

(… ومِن القواعد الواصله إلینا وقد حررتها فی حَواشینا علی الاسفار الاربعه وفی قواعدنا فی الحکمه المتعالیه المسمّاه بالقواعد الحکمیه قاعده کل شی فی کل شیء….)۱۰

همان گونه که می نگرید (حواشی بر أسفار) غیر از کتابی است که آن را (قواعد الحکمیه) می نامد از این روی از آن دو به گونه دو مرجع و منبع جدای از یکدیگر نام می برد.

۴ . همان گونه که گذشت وقتی ایشان نگارشهای خود را بر می شمارد جز حاشیه بر أسفار از کتابی که در بردارنده دوره فلسفه قدیم است یاد می کند. به نظر می رسد این کتاب همان کتاب (قواعد الحکمیه) باشد که سپسها این نام را برای آن برگزیده است.

به هر روی از این که دیده می شود شرحِ بسیاری از مطالب و مسائل مهم و بحث انگیزِ فلسفی و کلامی به (قواعد الحکمیه) ارجاع شده دانسته می شود که در آن کتاب این مطالب به گونه گسترده بحث و بیان شده است و به طبع چنین کاری هرگز نمی تواند در لبه های صفحه های کتاب أسفار بگنجد. بنابراین (قواعد الحکمیه) را باید نگارش و اثری مستقل در دانش فلسفه و کلام دانست.

افزون بر نگارشهای یاد شده ایشان در تفسیر ذیل هر آیه مسائل کلامی درخور استنباط را طرح می کند و می کوشد دریافتهای قرآنی را محکِ درستی و نادرستیِ آرا و اندیشه های کلامی قرار دهد و برای فهم درستِ این مسائل از آیات الهام بگیرد.

نظام فکری و مکتب کلامی

سامان دادن به آموزه ها و اندیشه های کلامی استاد شهید به گونه ای که یک نظام فکریِ مشخص را نشان دهد نیاز به منابع و آثاری دارد که آرا و افکار کلامیِ ایشان را بنمایاند اما سوکمندانه در این نوشتار به آنها دسترسی پیدا نکردیم. با این حال با درنگ روی مسائل کلامی که در تفسیر قرآن طرح کرده به اصول و روش فکری وی می توان پی برد. این نگرش روشن می کند که تفکر کلامیِ آن بزرگوار از مکتب صدرایی اثر پذیرفته و براساس مبانی فکری و روشهای پذیرفته شده در حکمت متعالیه می اندیشد و در مسائل به کاوش می پردازد.

ایشان در مباحث کلامی از سه عنصر: برهان عرفان و قرآن بهره می جوید و با ابزار عقل و دل وحی را می کاود و باورهای دینی را استوار می سازد. یافته های باطنی را بسان یافته های عقلی اعتبار می بخشد و برآیات و فهم قرآنی تکیه می کند و بندگی را با خردورزی در ستیز نمی بیند همچنان که از نشاندن آن دو بر سفره گسترده قرآن غفلت نمی ورزد.

اندیشه ها و باورها:

همان گونه که پیش تر اشاره شد منابع و آثار کلامیِ استاد شهید در دسترس این تحقیق قرار نگرفت; چه هنوز این آثار به گونه دست نویس باقی مانده است و استفاده عموم از آنها ممکن نیست. تنها متنی که منبع تحقیق و الهام بخش این نوشتار بوده تفسیر قرآن و مسائل کلامی مطرح شده ذیل آیات است. البته از دیگر آثار مانند: (تحریرات فی الاصول) و (الاسلام و الحکومه) تا جایی که به این بررسی پیوند داشته بهره برده ایم. در تفسیر قرآن اگر چه بیش تر پرسمانهایی بیان شده که نزاعِ دیرینِ دو مکتبِ معتزله و اشاعره را به داوریِ فهم قرآنیِ شیعه می گذارد امّا از دیگر مسائلِ درخور اعتقادی خالی نیست. در این نوشتار کوشیده ایم دیدگاههای ایشان را درباره پاره ای از باورهای ایمانی و اعتقادی اسلام بنمایانیم.

اسلام و ایمان

* تعریف اسلام: درباره تعریف اسلام و ایمان وجدایی میان آن دو به گونه روشن سخنی نگفته است; اما از گردآوری سخنان وی می توان به جمع بندی نهایی در این باره دست یافت.

می نویسد:

(الاسلام هو الاعتقاد بالشهادتین واظهارهما.)۱۱

اسلام همانا باور به شهادتین و جاری کردن آنها بر زبان است.

در این باره که چه هنگام می توان احکام مسلمانی را بر شخص جاری کرد می گوید آن گاه که به محتوای آنچه گواهی می دهد (شهادتین) اعتقاد قلبی نیز داشته باشد.

در معنای این آیه:

(قالَتِ الأَعراب امنّا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلَمْنا…)۱۲

ابزار می دارد:

این که خداوند می فرماید: بگو ایمان نیاورده اید بلکه بگویید اسلام آوردیم یعنی اسلامِ آنان از سر اعتقاد نیست:

(نفی الایمان القلبی الراسخ البالغ الی حدّ الملکه والطبیعه و هذا لاینافی الاسلام اعتقاداً کما هو حال نوع المسلمین.)۱۳

ایمان قلبی که در سرشت رسوخ یافته و در نفس به صورت ملکه در آمده باشد از اعراب نفی شده است و چنین ایمانی را نباید با اسلامی که از روی اعتقاد باشد ناسازگار دانست چنانکه بیش تر مسلمانان با آن که ایمان راسخ ندارند اما به اسلام باوردارند.

ایشان می گوید: لازمه نرسیدنِ انسان به مرتبه ایمان آن نیست که به مرحله اعتقاد به (شهادتین) هم نرسد; زیرا نداشتنِ ایمان راسخ با اعتقاد داشتن به اسلام درخور جمع است. بنابراین مفهوم آیه آن است که چون بیابان گردان ایمان راسخ ندارند پس هیچ گونه اعتقادی نسبت به اسلامی که اظهار کرده اند ندارند بلکه از آیه دانسته می شود اعتقاد آنان به اسلام هنوز به مرحله ای که از آن به (ایمان) تعبیر می شود نرسیده است.

پس به رأی ایشان اسلام تنها گواهی دادن به شهادتین نیست بلکه باید به این گواهی اعتقاد و باور باشد. مشهور عالمان اسلام را عبارت از (شهادتین) داشته اند.۱۴

* تعریف ایمان: در معنای ایمان نیز رأیی خلاف مشهور دارد. آنچه که مشهور در تعریف ایمان گفته اند: (اقرار کردن به زبان و باور داشتن در دل و عمل کردن با اندامها)۱۵ نمی پذیرد و می نویسد:

(وما هو معنی هذه المادّه بعد المراجعه الی الکتاب واستعمالاته والی کتب اهل اللغه وحقیقه اللغویّه هو التّصدیق و عقد القلب من غیر خصوصیه فی متعلّقه من الحق أو الباطل.)۱۶

از بررسی مواردی که این کلمه درقرآن به کار رفته و از نگاه به کتابهای لغت و معنای لغوی آن دانسته می شود که معنای ایمان باور داشتن و دل بستن است بی آن که متعلّق ایمان چه حق و چه باطل در معنای آن اثری داشته باشد.

ایمان به خد یعنی خدا را باورکردن و به او دل بستن و قلب را بر این باور استوار داشتن. همین گونه است ایمان به دین ایمان به رسول و…. در لفظ ایمان معنای (أمن) نهفته است پس انسان مؤمن باید نسبت به آنچه ایمان می آورد اشتغال خاطر داشته باشد تا وابسته به ایمانش همواره در أمان باشد.

در تعریف انسان مؤمن می نویسد:

(المؤمن هو الراسخ فی نفسه ملکه الایمان والثّابت فی قلبه شجره الإیقان بالشهاده والوجدان أو بالدلیل وبالبرهان.)۱۷

مؤمن کسی است که باورش به گونه صفتی پایا در درونش جای گرفته و درخت یقین در قلبش ریشه دوانده باشد چه با شهود و یافتن و چه با استدلال و برهان.

به رأی و ی ایمان شاید با علم همراه باشد و شاید ایمانِ عرفی و عقلایی باشد که در این صورت قطع و یقین استدلالی و یا علم وجدانی به متعلّقِ ایمان لازم نیست.

از مجموع سخنان ایشان درباره اسلام و ایمان چند چیز دانسته می شود:

از معیار مسلمان بودن اظهار اعتقاد به اسلام است نه گواهی لفظی به توحید و نبوت. کسانی که به زبان گواهی دهند ولی بی اعتقاد باشند مسلمان شمرده نمی شوند و در حکم با مسلمانان همگونی ندارند; از همین روی احکام ظاهریِ مسلمان بودن را نسبت به منافقان جاری نمی دادند.۱۸

۲ . علم و عمل در تعریف ایمان داخل نیست. بسیارند کسانی که به عبادت و اعمال می پردازند اما خیر و صلاحی در آنان نیست و نیز بسیارند عالمان و دین دارانی که حقایق ایمانی را به خوبی می شناسند و در تجزیه و تحلیل ذهنیِ آنها استادند ولی درون ایشان از ایمان خالی است.

در این باره قرآن می فرماید:

(وجحَدوا بها واستَیْقَنَتْها أنفسهم ظلماً وعلوّاً.)۱۹

با سیهکاری و جاه طلبی تمام نشانه ها را منکر شدند با آن که جانهایشان به یقین درستی آن نشانه ها را باور داشت.

۳ . میان اسلام و ایمان دوگانگی معنایی وجود ندارد. اسلام و ایمان دو مرتبه و دو مرحله از یک حقیقت و در طول یکدیگرند. هر دو به معنای اعتقاد و باور به شریعت هستند ولی اسلام اعتقاد غیر راسخ و ایمان اعتقادراسخ است. حقیقت ایمان تنها گفتن و دانستن و عمل کردن نیست پذیرش و باوری درونی است که قلب و اراده را به کرنش و پیروی می خواند و انسان باورمند را به سوی عمل و زندگی به مقتضای باورش می کشاند. وقتی ایمان بر درون بتابد همه سویهای وجودی را فرا می گیرد عقل را روشن و قانع می کند دل را نرم و آرام می سازد اراده را به استواری بر می انگیزاند. در چنین هنگامی ایمان و باور بر عقل و دل و اراده و فکر و ذهن و اعضا و جوارح به فرمانروایی می پردازد. چنین شخصی مؤمن است.

شیخ طوسی در شرح آیه: (إنّ الدین عند اللّه الإسلام)۲۰ می نویسد:

(والإسلام و الایمان عندنا و عند المعتزله بمعنی واحد غیر أنّ عندهم أنّ فعل الواجبات من افعال الجوارح من الإیمان و عندنا أنّ افعال الواجبات من أفعال القلوب الّتی هی التصدیق من الإیمان.)۲۱

اسلام و ایمان به نظر ما و معتزله یک معنی دارد. با این فرق که ایشان کردارهای نیک; یعنی عمل به اندامها را جزء ایمان می شمارند و ما برآنیم که کردارهای نیک منشأ قلبی دارند و آن تصدیق و ایمان است.

* نقش انسان در ایمان و کفر:

آیا ایمان داشتن و یا کفر ورزیدن به اراده انسان و امر اختیاری یا از قلمرو اراده او خارج و غیراختیاری است؟

استاد شهید در مواردی به این مسأله اشاره می کند و با تکیه بر آیات به پاسخ آن می پردازد. از آن جا که پاسخ ایشان بیش تر ناظر به ردّ دیدگاه معتزله و اشاعره است ابتدا به این دو مکتب اشاره می شود.

ریشه طرحِ مسأله یاد شده به ستیزی باز می گردد که میان این دو مکتب کلامی وجود دارد. معتزله درباره انسان به اصل اختیار و آزادی باور دارند و اشاعره اختیار و آزادی بشر را باور ندارند. از نظرمعتزله انسان توانا بر کار خویش است هم توانایی بر انجام کارهای نیک دارد و هم توانا بر انجام کارهای بد. پس هر کس مسؤول رفتار و کردار خویش است و در آخرت براساس کردار خود سزاوار ثواب و یا عذاب می شود.۲۲ اما از دیدگاه اشاعره انسان آفریننده کار و کردارِ خوب و بد خویش نیست. کردار انسان تنها به قدرت خدا آفریده می شود و آدمی در پدید آوردن آنها نقشی ندارد.۲۳

براساس این دو دیدگاه است که نقش انسان در ایمان و کفر گوناگون دانسته می شود. از دیدگاه معتزله ایمان با گزینش و اراده انسان به دست می آید; زیرا آدمی میان دو راه: کفر و ایمان مختار است و توان انتخاب دارد می تواند ایمان را برگزیند و یا کفر را. خوب و بدِ سرنوشتش را خودش به وجود می آورد. ولی به باور اشاعره ایمان و پیروی توفیقی است که خداوند به بنده اش عنایت می کند. منظور از توفیق آفریدن توان بر ایمان داشتن و فرمانبرداری کردن است. همان گونه که کفر و گناه خواری و خذلان از سوی خداوند است; یعنی او قدرت و توان بر معصیت و نافرمانی را به انسان می دهد.۲۴ ایمان و کفر آفریده خدا و به اراده اوست; زیرا توانایی بر هر کاری را خدا پدید می آورد از جمله توانایی بر کفر و یا ایمان را او در انسان می آفریند. پس هدایت و گمراهی انسان هم توسط او صورت می گیرد. در برابر این سؤال که چگونه خداوند مردمان را در کرداری که خود آفریننده آن نیستند پاداش می دهد و یا کیفر پاسخ جبرگرایان آن است که خداوند (فعّال ما یشاء) است. هر کاری از او صورت گیرد نیکو و بجاست. پس اگر پاداش دهد و یا کیفر نماید از او سؤال نمی شود.۲

استاد شهید درباره چگونگی پیوند کارها به خداوند در عینِ قدرت و اختیار انسان این گونه دیدگاه شیعه را بیان می کند:

(والإمامی علی حسب الایات والأخبار وعلی مقتضی البراهین العقلیّه والدلائل التعینیّه یقول بالإمر بین الأمرین فلایکون العبد فاعلاً مستقلاً ولاغیر مداخل فی فعله بل هو فاعل غیر مستقل.)۲۶

بر پایه فهمِ آیات قرآن و گفتار امامان(ع) و به مقتضای دلیلهای روشنگر عقل شیعیان به امری که میان دو سوی زیاده روی و کوتاهی وجود دارد باور دارند; یعنی آن که انسان نه آفریننده ای آزاد و رهاست و نه در کار و کردار خویش بی نقش است بلکه آفریننده ای غیر رهاست.

شیعه درباره کارهای انسان نه بسانِ معتزله به گزافه گویی می گراید که بگوید خداوند انسان را آفرید و همه کار و کردار آدمی را به خودش واگذاشت و او خود به طور مستقل و بی هیچ پیوندی با خداوند کارهای خود را می آفریند و نه بسانِ جبرگرایان کوتاه آمد که بر این باور باشد: انسان در آفرینش کردار خویش بی نقش و خداوند تمام علت است.

از دیدگاه شیعه انسان نه رهاست و نه مجبور بلکه تحت اراده و قدرت خداوند با اختیار و گزینش کردار خود را می آفریند.

ایشان بر پایه این اعتدالِ رأی درباره کردار آدمیان مسأله ایمان داشتن و کفر ورزیدنِ انسان را روشن می کند:

(الکفر والایمان من المسائل والموضوعات الاختیاریّه بإختیاریه مبادیها وإسبابها ولأجله یتعلّق به الأمر والنهی… فالذین کفروا بإیّ قسم من إقسام الکفر لایخرجون عن حدّ الإختیار والإراده فیکون کفرهم بسوء الإختیار ولو لإجل عدم القیام علی إصلاح أمرهم وإستقامه حالهم.)۲۷

کفر و ایمان از امور اختیاری است زیرا انسان نسبت به مقدّمات و سببهای پیداییِ آن آزاد و گزینش گر است و چون اختیاری است خداوند آدمیان را به ایمان می خواند و از کفر باز می دارد… پس کسانی که به هر گونه ای کافر شده اند از اختیار و اراده خویش خارج نشده اند بلکه کفر ورزیدن ایشان به سبب گزینش نادرست خودشان بوده است به این سبب که به اصلاح کردار و درست کردن باطن خویش نپرداخته اند.

از این دیدگاه نقش انسان را در پیدایش باورهایش به هیچ روی نمی توان نادیده انگاشت; چه آدمی در هر زمانی بر انتخاب باور نیک یابد تواناست می تواند مؤمن و نیک کردار باشد و یا کافر و بی اعتقاد. البته اختیار وگزینش گری و توانِ او از قلمرو اراده و قدرت خداوند بیرون نیست. خداوند اسباب و ابزارِ گزینش و عمل را به بشر داده و باور درست و نادرست را با ارسال پیامبران نمایانده است. بشر خود باوری را بر می گزیند و به مقتضای آن به کار و کردار می پردازد بی آن که به گرویدن و عمل کردن مجبور و بر تغییر و دیگر کردنِ باورش ناتوان باشد.

اصول ایمانی در اسلام

هر دین و مکتبی اصول و مبانی فِکری دارد که نشان دهنده هدفها و راهبردهای کلی آن است. مکتب اسلام خطوط کلی و راهنماییهای اساسی برای طرز اندیشه و عمل دارد که به عنوان مبانی اعتقادی شناخته می شوند و برای تمام مسلمانان جنبه اساسی وزیر بنایی دارند.

استاد شهید مصطفی خمینی در این باره رأیی دارد که خواهیم دید. ابتدا به برخی آرا در این باره اشاره می شود.

بنابر رأی مشهور در شیعه اصول اعتقادی عبارت از پنج اصل است: توحید عدل نبوت امامت و معاد. از این میان سه اصل: توحید نبوت و معاد را اصول دین و دو اصل: عدل و امامت را اصول مذهب می نامند. اما عالمان در شمار و چیستی این اصول بر یک رأی نیستند.

آرای عالمان

شیخ صدوق در آغاز (الهدایه) سه اصل: توحید نبوت و امامت را به عنوان اصول اعتقادی که واجب است هر مسلمان به آنها باور داشته باشد نام می برد.۲۸

شیخ مفید می نویسد:

(ما یجب علی کافّه المکلفین من الاعتقاد الذی لایسع إهماله البالغین… الاعتقاد فی اثبات المعبود… الاعتقاد فی انبیاء الله تعالی و رسله… اعتقاد الإمامه… اعتقاد المعاد.)۲۹

باورهایی که واجب است تمام مکلّفان دارا باشند و هیچ انسان بالغی نباید نسبت به آنها سستی بورزد عبارتند از: اعتقاد به خدای یگانه… اعتقاد به نبوت و رسالت پیامبران… اعتقاد به امامت… اعتقاد به معاد.

همان گونه می نگرید شیخ مفید چهار اصل را به عنوان اصول اعتقادی بر می شمارد و باور به آنها را برای هر انسان بالغ و مکلفی واجب می داند.

سید مرتضی اصول اعتقادی را چهاراصل می داند امّا بسان شیخ مفید (معاد) را اصل جداگانه ای ندانسته و به جای آن اصل (عدل) را در شمار این اصول می آورد:

(ما یجب اعتقاده فی جمیع اصول الدین… التوحید العدل النبوه الإمامه.)۳۰

تمام اصول دین که باور به آنها واجب است… عبارتند از: توحید عدل نبوت و امامت. خواجه نصیرالدین طوسی در بخش اعتقادات از (تجرید الاعتقاد) جهار اصلی را که در رأی سید مرتضی یاد شد بیان و شرح می کند.۳۱

علامه حلّی در (الباب الحادی عشر) که به منظور روشنگری اصول دین نگاشته است می نویسد:

(أجمعَ العلماء کافّهً علی وجوب معرفه الله تعالی و صفاتهِ الثبوتیه و السلبیّه ومایصحُّ علیه ومایمتنع عنه والنبوّه والامامه والمعاد… و مَن جهل شیئاً مِن ذلک خرج عن ربقهِ المؤمنین واستحقَّ العقاب الدّائم.)۳۲

همه عالمان بر این اتفاق دارند که شناخت خدا و صفات ثبوتی و سلبی و آنچه که بر او صحیح و از او ممتنع است و شناخت نبوت و امامت و معاد واجب است…. و کسی که مقداری از این امور را نداند از دایره مؤمنان بیرون و عذاب همیشگی برای اوسزاوار است.

منظور علامه از این تعبیر: (آنچه که بر او صحیح و از او ممتنع است) صفت (عدل) است که از آن به عنوان اصل (عدل) یاد می شود. پس از دیدگاه وی اصول دین پنج است.

مقدس اردبیلی در رساله: (اصول دین) می نویسد:

([آدمی] مکلّف است به اصول دین… و آن چهار است.)۳۳

وی در چهار باب: اثبات خدا و صفات او نبوّت امامت و معاد به بیان آن اصول می پردازد.

حکیم متأله ملاعبدالرزّاق فیاض لاهیجی در: (گوهر مراد) که خود آن را (رساله ای در باب تحصیلِ [تحقیق] اصول دین و حصول معارف الهی بر وجه یقین که خلاصی و نجات جاودانی بدون آن ممکن نیست) دانسته است اصول دین را داخل در سه شناخت می داند:

(علم ضروری خودشناسی و خداشناسی است و فرمانِ خداشناسی و اصولِ خمسه دین عین همین شناختهاست چه توحید و عدل داخل در خداشناسی است و نبوّت و امامت داخل در فرمان خداشناسی است چه فرمان خدای را به شرع توان شناخت و شرع محتاج است به آورنده شرع که نبیّ است و حافظ شرع که امام است و علم معاد داخل در خودشناسی است.)۳۴

لاهیچی اگر چه در این سخن از اصولِ پنجگانه دین یاد می کند اما وقتی در متن کتاب به بیان این اصول می پردازد با آن که برای هر یک بابی جداگانه می گشاید ولی برای (عدل) چنین نمی کند و در لابه لای دیگر صفات خداوند از آن سخن می گوید.

شیخ محمد رضا مظفر در (عقائد الامامیه)۳۵ و علامه طباطبایی در (شیعه در اسلام)۳۶ اصول اعتقادی را در چهار اصل: خداشناسی نبوت امامت و معاد دانسته اند.

آرایِ عالمان اهل سنّت نیز در شمار این اصول مختلف است:

* غزالی در (احیاء علوم الدین) ارکان ایمان و اعتقاد را چهار چیز بیان می کند:

۱ . شناخت وجود خدا.

۲ . شناخت صفات خدا.

۳ . شناخت افعال خدا. (اعتقاد به نبوّت را داخل در این شناخت می داند.)

۴ . باور به آنچه که پیامبر(ص) از آنها خبر داده است.

وی در این رکن از امامت و معاد سخن می گوید.۳۷

غزالی محتوای هر یک از این ارکان چهارگانه را در ده اصل بیان می کند و در پایان می نویسد:

(فهذه الأرکان الاربعه الحاویه للاصول الاربعین هی قواعد العقائد.)۳۸

این ارکان چهارگانه که چهل اصل را در بردارند پایه های عقایدند.

* یوسف قرضاوی اصول ایمانی را سه چیز می داند:

(والعناصر الأساسیه لهذه العقیده هی الإیمان بالله والایمان بالنبوّات والایمان بالاخره.)۳۹

عناصر اساسی دراعتقاد اسلامی عبارتند از: ایمان به خدا و پیامبران و جهان دیگر.

اصول اعتقادی در متون دینی

آرای یاد شده نشان می دهد که اصول اعتقادی را نمی توان به سه و یا چهار و یا پنچ اصلِ مشخص منحصر دانست. سبب این اختلاف آن است که در متون دینی چنین انحصاری نیامده و به دیده عقلی و نظری نیز دلیلی بر انحصار این اصول یافت نمی شود.

در قرآن امور زیر به عنوان حقایق ایمانی معرفی شده اند: ایمان و اعتقاد به: خدا۴۰ فرشتگان۴۱ پیامبران۴۲ رسالت محمد(ص)۴۳ کتابهای آسمانی۴۴ قرآن ۴۵ معاد۴۶ و غیب۴۷.

خداوند در سوره بقره آیه ۲۸۵ می فرماید:

(امَنَ الرسول بما أنزل الیه من ربه والمؤمنون کلٌّ امَن بالله وملئکته وکتبه ورسله…)

پیامبر به آنچه از سوی پروردگارش به سوی او فرود آمده ایمان دارد. و همه مؤمنان به خدا و فرشتگانش و کتابهایش و فرستادگانش ایمان دارند.

و در سوره نساء آیه ۱۳۶ می فرماید:

(یا ایها الذین امنوا ءامنوا بالله ورسوله والکتب الذی نزّل علی رسوله والکتب الذی أنزل من قبل و من یکفر بالله وملئکته وکتبه ورسله والیوم الآخر فقد ضلَّ ضللاً بعیداً.)

ای کسانی که ایمان آورده اید به خدا و پیامبرش و این کتاب که بر پیامبرش فرو فرستاد و آن کتاب که پیش از آن فرو فرستاد ایمان آورید و هر کس به خدا و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش و جهان آخرت کافر شود سخت در گمراهی افتاده است.

روایات نیز که اصول و پایه های اسلام (دعائم الاسلام) را بیان می کنند دو دسته اند:

۱ . روایاتی که در آنها از: نماز روزه حج و… یاد شده۴۸ ولی عالمان آنها را به عنوان اصول اعتقادی معرفی نکرده اند بلکه از واجبات و فروع عملی دانسته اند مانند این حدیث از امام باقر(ع):

(بنی الاسلام علی خمس: علی الصلاه والزکاه والصوم والحج والولایه…)۴۹

اسلام بر پنج چیز نهاده شده است: بر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت امامان(ع)….

علامه مجلسی درشرح این حدیث این احتمال را بیان می کند که چون نماز روزه و… از ارکان اسلام شمرده شده می توان آنها را از امور اعتقادی و در شمار اصول دین دانست و برای توجیه این که چرا از ایمانِ به خدا و پیامبر(ص) یاد نشده است می گوید شاید بدین سبب باشد که آن دو مفروض گرفته شده و یا چون امری روشن و ظاهر بوده اند امام(ع) آنها را یاد نکرده است.۵۰

برپایه این احتمال و نظر باید تمام فروع دین را که در این احادیث آمده است به عنوان اصول دین شناخت; امّا چیزی که این احتمال را سست می کند توجه به معنای اصول دین است. در اصول دین دو ویژگی لحاظ شده است:

۱ . اصول دین همانا پیوند دارند به عقل و اندیشه و باور آدمی از این روی باید به گونه ایمان و اعتقاد در آیند. در برابرِ فروع دین به عمل و کردار آدمیان پیوند دارند. اصول دین درحقیقت هویّت فکری و ساختار اعتقادیِ انسان را شکل می دهند و روش رفتار و کردار مؤمنان را روشن می کنند. به تعبیر دیگر: حقایقی کلی و فراگیر که جهان بینیِ دین را می نمایانند.

۲ . اصول دین بن و بنیاد دین را تشکیل می دهند که دین بدون آن اصول بنیادی نخواهد داشت. اصولی است که با نادیده انگاشتن هر یک از آنه دین و اهداف و رسالت آن فرو می ریزد.

با توجه به این دو ویژگی اموری مانند نماز و روزه و… که در این احادیث آمده به عنوان اصول دین دانسته نمی شوند و امام(ع) در صدد بیانِ این اصول نبوده است.

۲ . روایاتی که در آنها اموری مانند توحید نبوت و امامت به عنوان ارکان دین بیان شده است مانند این حدیث:

امام صادق(ع) در پاسخ کسی که گفت: (أخبرنی بدعائم الاسلام) فرمود:

(شهاده أن (لا اله الله) والایمان بأن محمداً رسول الّه(ص) والأقرار بماجاء به مِن عندالله وحقّ فی الاموال الزکاه والولایه….)۵۱

گواهی دادن به یگانگی خدا و باور داشتن به رسالت حضرت محمد(ص) و اقرار کردن به آنچه پیامبر از سوی خدا آورده و پرداختِ حقوق مالی زکات و ولایت امامان(ع)….

علامه مجلسی در شرح این حدیث می نویسد:

پرداخت حقوق مالی زکات بیانِ مصداقی است از اقرار به آنچه پیامبر از سوی خدا آورده و بیان امر مستقلّی نیست.)۵۲

در این حدیث چهار چیز: ایمان به توحید نبوت محتوای وحی (قرآن) و ولایت امامان(ع) به عنوان ارکان دین اسلام بیان شده است.

پس در قرآن و روایات اصول دین منحصر به توحید و نبوت و معاد نیست بلکه اعتقاد به حقایق بیش تری لازم دانسته شده است.

* دیدگاه عقل:

از دیدگاه عقلی نیز نمی توان گفت: چون این سه اصل در حقیقت ریشه و در بردارنده تمام امور اعتقادیند به آنها بسنده شده است; زیرا در این صورت باید گفت: اصول دین عبارت از همان مفهوم (شهادتین) است; یعنی (توحید) و (نبوت); چرا که این دو همه امور ایمانی یاد شده را در بر دارند. اعتقاد به صفات خداوند از جمله (عدل) در اصل (توحید) داخل است و اعتقاد به (معاد) (امامت) (قرآن) (کتابهای آسمانی) و (فرشتگان) به ایمان به (نبوت) باز می گردد.

خواجه نصیرالدین طوسی بر این مطلب انگشت می گذارد:

(إعلم أیّدک الله ایها الأخ العزیز انّ اقل مایجب اعتقاده علی المکلّف هو ما ترجمه قول: (لا اله الا اللّه محمدرسول اللّه). ثم اذا صدّق الرسول فینبغی أن یصدّقه فی صفات اللّه والیوم الآخر وتعیین الامام المعصوم.)۵۳

بدان ای مسلمان! کم ترین باور لازم برای هرمکلّف آن است که یگانگی خداوند و رسالت پیامبر(ص) را بپذیرد. پس باور به پیامبر او را بر آن می دارد تا به صفات خداوند و جهان دیگر و تعیین امام معصوم ایمان بیاورد.

بنابراین معین کردنِ شمار اصول اعتقادی و این که آنها کدامند به درک و دریافت عالمان و فهمِ دینی ایشان بستگی دارد. معیاری که براساس آن می توان این اصول را معین و شناساند آن است که ببینیم چه چیزهایی در مجموعه دین نقش بنیادی و اساسی دارند و در بیانِ حقایق دینی به هیچ روی نمی توان آنها را نادیده انگاشت. اموری که بینشه هدفه آموزه ها و رفتارهای دینی بر آنها استوار است و از آنها بر می آید بسان عدد صفر تا ۹ در اعداد ریاضی که شکل گیری هر عدد و رقمی تا هر گستره ای از دایره آنها خارج نیست و یا بسان حروف (در فارسی ۳۲ حرف) در ادبیات هر قوم که گفتن بر پایه آنها صورت می گیرد.

بی گمان این گونه امور در اسلام هر چه و به هر شمار که باشند پایه ها و اصول دین خواهند بود. دانستن این اصول به اصطلاح علم اصول (توقیفی) نیست بلکه (اجتهادی) است. می توان از آنها کاست و یا بر آنها افزود. تلقّی و دریافت دین شناسان از حقیقت زوایا و هدفهای دین نقش بزرگی در دانستن و نمایاندن آن اصول دارد.

رأی استاد شهید

استاد شهید مصطفی خمینی اصول دین را بر معیار هدایت دینی گزینش می کند. اصول اساسی و بنیادی اسلام را اموری می داند که هدایت و سعادت بشر بر پایه آنها استوار می شود. به رأی ایشان آن امورسه اصل هستند:

(قد تبیّن فی الکتب الکلامیه وبلغ الی نصاب التحقیق و میقات البرهان والتدقیق و یکون مشفوعاً بالکشف والیقین وبالمشاهدات العرفانیّه والمعاینات الإیمانیّه انّ اصول العقائد الحقّه وارکان الهدایه الحقیقیه ثلاثه:

اصل التوحید و اصل الرساله واصل الولایه المطلقه.)۵۴

در کتابهای کلامی این مطلب روشن شده و به حدّ تحقیق و برهان و دقّت رسیده و مکاشفه و مشاهده عرفانی و باطنی به آن گواهی می دهد که اصول عقاید حقّ و اساسهای هدایت حقیقی سه چیز است: اصل توحید اصل رسالت پیامبر(ص) و اصل ولایت مطلقه امامان(ع).

همان گونه که می نگرید ایشان اصول عقاید را به عنوان ارکان هدایت یاد می کند و بر پایه همین دریافت آن اصول را عبارت از: باور به یگانگی خدا ورسالت پیامبر(ص) و ولایت امامان معصوم(ع) می داند. به راستی این سه رکن تمامیِ حقایق دینی که بشر برای هدایت و سعادت خویش بدانها نیاز دارد در اختیار او می گذارد. بینشها و کنشهای دینی و بیرونی و رهزنهای فکری و کرداری را بشناسد و راه و مقصد اصلی و مسیر درست زندگی و حیات را بیاید و به خواسته فطری و آرزوی انسانیِ خویش برسد. اگر از هر یک از این اصول چشم پوشی شود در هدایت دینیِ بشر رخنه ایجاد می گردد و هیچ اصل دیگر دینی نمی تواند جایگزین آن شود.

اصل ولایت امامان(ع) درقرآن:

استاد شهید بر آن باور است که این سه اصل پیوندی درونی با یکدیگر دارند. امامان(ع) راهنمایی شده پیامبرند و ایشان هر دو راهنمایی شده خداوندند و قرآن مردمان را به این سه اصل راهنمایی کرده است:

(حیث إقتضت السیاسه الاسلامیه و التقیّه الإلهیه کتمان إفشاء الولی المطلق بالاسم الصریح فی الکتاب الإلهی حتی… یعلم الاصل الثالث لکافه ابناء الهدایه وافراد البشر فکأنه تکفّل لبیانه و توضیحه علی الوجه الاخر الإحسن رعایهً لجمیع الجهات والجوانب ومحافظهً علی اصل الاسلام من اعدائه وصیانهً لکتاب الالهی عن الانحراف والتحریف والتوهین والتکذیب.)۵۵

از آن جا که سیاست اسلامی و موضع گیری درست خداوند اقتضا می کرده که مشخص نمودنِ امام(ع) در قرآن با نام صریح که همه هدایت خواهان به امامت امامان(ع) آگاه شوند پنهان داشته شود این اصل به شیوه بهتر دیگری که تمام جهات رعایت گردد نمایانده شده است به شیوه ای که اصل و اساس اسلام از نابودی به دست دشمنان نگاهداشته شود و قرآن از دست برد انحراف و تحریف و سست انگاشتن و نادرست شمردن حفظ گردد.

پس ایشان هر سه اصل یاد شده از جمله اصل امامت و ولایت مطلق امامانِ معصوم(ع) راصولی برآمده از قرآن می داند با این تفاوت که در قرآن دو اصلِ (توحید) و (نبوت) به روشنی و اصلِ (امامت) با اشاره ها و رمزه نموده شده است.

ایشان می نویسد:

(نباید چنین پنداشت که اگر این اصل نیز به روشنی گفته می شد هدایت پذیری مردمان افزون می بود; چرا که روشن گویی و سربسته گویی در هدایت یافتن انسانها نقشی یکسان دارند; از همین روی می بینیم بیش تر مردمان نسبت به اصلِ توحید و نبوت نیز بسان اصل امامت به بیراهه رفته اند با آن که قرآن این دو اصل را به روشنی بیان کرده است. این را نیز نباید نادیده انگاشت که یاد کرد روشن اصلِ امامت چه بسا این زیان را به دنبال می داشت که نبوت پیامبر(ص) و سپس توحید اسلامی به کلی نابود شود.)۵۶

بنابراین هر انسانی که مسؤولیت اِنسان بودن را احساس می کند و هدایت و سعادت خویش را می جوید وظیفه دارد این سه اصل و سه حقیقت بنیادی و سرنوشت ساز را در اسلام به تحقیق و تدبّر بفهمد و بشناسد بر آنها اعتقاد و باور ببندد و از آنچه که این اصول او را بدانها می خوانند پیروی کند.

انسان شمولی اصول ایمانی

درباره این که آیا کافران به فروع و احکام اسلامی مکلّفند یا تکلیفی بر آنان نیست گروهی رأی به نبود تکلیف داده اند و گفته اند: احکام و فروع اسلام به مسلمانان و کسانی که به این دیانت ایمان آورده اند اختصاص دارد.

درباره اصول اسلام چطور؟ آیا اصول ایمانی و اعتقادی که پیش تر یاد شد به مسلمانان اختصاص دارد یا انسانها از هر دین و مذهب و ناباوران و مردمان بی اعتقاد و ناسپاس نیز تکلیف دارند که به آن اصول باور آورند؟

به دیگر سخن آیا متون دینی که ایمان به اصول اعتقادی اسلام را لازم شمرده تمامی انسانها را در بر می گیرد و آنان در این حکم به گونه یکسان شریک اند و یا آن که تنها مسلمانان مخاطب این حکم هستند.

این شبهه بدان روی پیدا شده که بعضی گمان کرده اند چون خداوند می داند کافران و جاهلان به این اصول نمی گروند و مخاطب قرار دادن ایشان هیچ سودی نمی بخشد پس بر او روا نیست که آنان را به ایمان و اعتقاد بخواند و به جدّ مورد خطاب قرار دهد. بنابراین خطابها و فرمانهای خداوند را نمی توان شامل حال این گونه افراد دانست.

در پاسخ به این پندار استاد شهید می نویسد:

(انّ قضیه کون الخطابات والقوانین کلیه وعامه هو إشتمالها لجمیع الاصناف والطبقات وکافه الناس فی کل الاحوال وانها بالنسبه الی الکل علی السواء ولاقصور فیها.)۵۷

بی گمان کلی و فراگیر بودنِ خطابها و قانونهای الهی اقتضا می کند که افراد از هر گروه و رده ای و تمامی انسانها در هر وضع و حالی را فرا بگیرد و این فرمانها نسبت به همه مردمان یکسان است و هیچ کاستی برای فراگیر بودن ندارند.

راههای دانستنِ انسان شمولی:

برای شناختِ جهانی بودنِ دیانت اسلام راههای گوناگونی درون دینی و بیرون دینی وجود دارد. ایشان به چند راهِ درون دینی اشاره می کند:

۱ . هدفهایی که اسلام در پی پیاده کردن آنهاست بویژه هدایت به سوی کمال و سعادت که بزرگ ترین هدف است اقتضای جهان شمولی این دین را دارد. از آیات قرآن به روشنی دانسته می شود که این ک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.