پاورپوینت کامل میرزا کوچک و رابطه با شوروی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل میرزا کوچک و رابطه با شوروی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل میرزا کوچک و رابطه با شوروی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل میرزا کوچک و رابطه با شوروی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۱۹

نهضت جنگل, با هدف ستیز با بیگانگان آزمند و تباهی آفرین, شکل گرفت. مبارزه با
نیروهای اهریمنی روس تزار, انگلیس و استبداد, هدف قیام جنگل, به رهبری میرزا کوچک
بود.

این قیام, به جهت سلامت نفس, شجاعت و درستکاری بنیان گذار آن, که دوست و دشمن به آن
اعتراف کرده و وی را ستوده اند, از پشتیبانی بی دریغ مردم, عالمان و سیاستمداران
وطن خواه و آزادی طلب برخوردار بود.

نهضت جنگل, در سیر رو به کمال خود, فراز و نشیبها, پیروزیها و شکستهای گوناگونی را
در بوته آزمون نهاد.

میرزا کوچک توانست, با اعتماد به نفس, خوش گمانی, رفتار پسندیده, سعه صدر و تدبیر,
نیروهای ناهمگونی را در جنگلهای شمال, گرد آورد و علیه بیداد استبدادیان و بیگانگان
برانگیزاند و به ایستادگی وادارد و رستاخیزی بزرگ بیافریند.

او, در آوردگاه رویارویی با استعمار و ایادی آن, با مدیریت و دوراندیشی

( ۲۲۰ )

و تدبیری شگرف, گوناگون کسان, با گوناگون انگیزه ها را به عرصه کارزار کشید و بهره
برد. جاذبه بسیار قوی داشت و هرکسی را به انگیزه ای بر گرد خورشید وجود خویش, به
حرکت در آورده بود.جنگل ترکیبی بود از انقلابیون پرشور و هیجان مشروطه خواه,
دینداران پای بند به اصول و ارزشها, مردمان عادی, عالمان و روحانیان آگاه و چند تن
از افسران فراری و بازمانده از جنگ جهانی اول, از آلمان و اتریش و کردهای کرمانشاهی.

نهضت جنگل, به سال ۱۳۳۳ هـ.ق. ۱۲۹۴ هـ.ش. در شمال آغاز شد. در این مدت رویدادهای
بسیاری از سر گذراند و فراز و نشیبهایی را آزمود, با سختیها و دشواریهای گوناگون,
دست و پنجه نرم کرد, با روسیه تزاری جنگید و با انگلیسیها قهرمانانه در افتاد, با
بیدادگران داخلی سخت ترین نبردها را داشت و…

امّا برهه ای که در این نوشتار به بوته بررسی و کندوکاو قرار می گیرد, داد و ستد و
پیوند نهضت جنگل با حکومت جدید شوروی به رهبری لنین و حزب کمونیست است.

پیش از پرداختن به اصل موضوع, بایسته می نماد, سیمای ایران آن روز و جایگاه نهضت
جنگل , چرایی و چگونگی پیاده شدن نیروهای ارتش سرخ در مرز شمالی ایران, بیان و شرح
شود, آن گاه از قرارداد میرزا با ارتش سرخ و انگیزه های همکاری میرزا با آنها, سخن
به میان آید تا چگونگی دادوستد و پیوند میرزا با شوروی بهتر روشن شود.

در ۳۰ ربیع الاول ۲۸/۱۳۳۶ دی ماه ۱۲۹۶, حکومت تزار از هم فرو پاشید و نظام آن گسست
و نیروهای روسیه به کشورشان باز گشتند. در روز جمعه ۴ رمضان ۲۴/۱۳۳۶ خرداد ۱۴/۱۲۹۷
ژوئن ۱۹۱۸, در منجیل بین دلاوران جنگل و انگلیسیها و باقی مانده سربازان ارتش تزار
درگیری روی داد.در ۶ ذیقعده ۱۳۳۶,قرارداد صلحی بین دو طرف امضا گردید که برابر این
قرارداد انگلیسیها می توانستند از قزوین به بندر انزلی و از آن جا به قفقاز بروند,
تا از حکومتهای محلی در برابر ارتش سرخ پشتیبانی کنند.

در روز دوشنبه ۲۷ شوال ۱۳/۱۳۳۶ مرداد ۱۵/۱۲۹۷ اوت ۱۹۱۸, دولت وثوق الدوله تشکیل شد.
دولت وثوق الدوله, فروپاشیدن نیروهای جنگل را سرلوحه کار خود قرار داد. در ۲۳ جمادی
الاول ۱۳۳۷, از سوی دولت وثوق الدوله به حاج احمد کسمایی تأمین داده شد. تیمورتاش
به استانداری گیلان ۱ گمارده شد.وی, با شدت برای از بین بردن قهرمانان جنگل, دست به
کار شد.

در روز دوشنبه ۷شعبان ۱۳۳۷ دکتر حشمت, یکی دیگر از یاران میرزا و بازوان پرتوان
جنگل, با ۲۷۰ نفر, از نیروهای فرمانبر خود, برابر امان نامه ای که از سوی وثوق
الدوله, به او و یارانش داده شده بود, خود را تسلیم قوای دولتی کرد; امّا
ناجوانمردانه و برخلاف امان نامه, به دار آویخته شد.۲

در نتیجه, نهضت جنگل, تنها دژ استوار مقاوم در برابر بیگانگان, دستخوش طوفانهای
بنیان برافکن و سهمگین شد.

در روز دوشنبه ۱۲ ذی قعده ۱۷/۱۳۳۷ مرداد ۹/۱۲۹۷ اوت ۱۹۱۹ قرارداد ننگین وثوق الدوله
با انگلستان بسته شد.

با فروپاشی روسیه تزاری, ایران در اختیار انگلستان قرار گرفت.

از مواد شش گانه این قرارداد, چنین به دست می آید که: ایران, بمانند کشور استعمار
زده, هیچ گونه اختیاری از خود ندارد و این دولت انگلیس است که صحنه گردانی می کند و
بی چون و چرا فرمان می راند و سرنوشت ایران را رقم می زند. دولت ایران, برابر این
قرارداد از اقمار انگلستان به شمار است و باید از دولت انگلستان مستشار بخواهد, وام
بگیرد, افسران انگلیس باید نیروهای نظامی ایران را سامان دهند و زیر نظر داشته
باشند, راه آهن و هیچ طرح دیگری جز با اجازه انگلستان انجام نگیرد و گمرک و
درآمدهای آن در اختیار انگلیسیها باشد.۳

این قرارداد, مخالفت علمای بزرگ در ایران و عراق, از جمله میرزا محمد تقی شیرازی,
شیخ شریعت اصفهانی, سید اسماعیل صدر و… را در پی داشت و کتاب زرد مدرس در راستای
افشای این توطئه نگاشته شد.۴ جنگلیها, با قرارداد ۱۹۱۹, سرسختانه برخورد کردند و
علیه وثوق الدوله که این ننگ و نکبت را بر ایران بار کرده بود, و مردم شریف و
مسلمان ایران را به زیر سلطه استعمار انگلیس برده بود, به پا خاستند و ضربه های
سهمگین بر دولت وابسته و استبدادی وثوق الدوله وارد ساختند.

در این گیر ودار نفس گیر است که دولت شوروی, حکومت جمهوری آذربایجان را فرو می
پاشاند, حکومتی که در ۲۷ مه ۷/۱۹۱۸ خرداد ۱۲۹۷, از سوی حزب مساواتیان, در شهر تفلیس
بنیان گذاشته شده بود و عَلَم جمهوری شوروی سوسیالیستی, آذربایجان۵ را در تاریخ ۲۸
آوریل ۸/۱۹۲۰ اردیبهشت ۱۲۹۸, بر می افرازد. با این حساب مرزهای شمالی ایران دستخوش
دگرگونی می شود و دولت شوروی در این ناحیه حضور جدّی می یابد.

اهمیت ایران برای شوروی

ایران از زاویه ها و جهتهای گوناگون برای شوروی اهمیت داشت. ایران, برای شوروی,
ناحیه و سرزمین سوق الجیشی و بسیار مهم بود. برقراری امنیت در این کشور, در امان
بودن مرزهای شوروی از فتنه انگیزیها و آسیب رسانیهای امپریالیسم انگلستان بود. در
چنگ داشتن ایران, دسترسی به آبهای خلیج فارس و دریای هند را, ممکن و آسان می ساخت و
شوروی را با هندوستان, مرکز حکومت انگلستان در آسیا, هم مرز می ساخت.

با این حال, دولت شوروی چنین وانمود می کرد که یک پارچگی, استقلال, و غیر مستعمره
بودن ایران را خواستار است:

لنین, در سخنانی تقسیم ایران را مورد نکوهش قرار داد .۶

در ۱۴ ژانویه ۲۳/۱۹۱۸ دی ۱۲۹۶ تروتسکی, وزیر خارجه وقت شوروی, در نامه ای به سفارت
ایران در پطروگراد, قرار داد ۱۹۰۷ و تمام قراردادهای استعمار پیش از آن را ملغی
اعلام کرد.۷

براوین, نخستین نماینده دولت شوروی در ایران در بهمن ۱۲۹۶ در اعلامیه ای پس از بیان
الغاء تمام قراردادهای پیشین, خواهان بستن قراردادهای شرافت مندانه جدید شد.

چیچرین, وزیر خارجه وقت شوروی, به سال ۱۹۱۹ در نامه ای تمام قراردادهای پیشین را
لغو شده اعلام کرد و در ۱۶ بند پیشنهادهایی را مطرح کرد.۸

امّا دولت ایران, در برابر این حرکتها, پاسخی نداد. حتی نماینده دوم دولت شوروی به
نام کالمیتسف در ایران کشته شد.۹

در این مدت دو سال, شوروی , به پیشرفتهای مهمی دست یافت و با در اختیار گرفتن و
فروگیری آذربایجان, نیروهای انگلیسی را از قفقاز بیرون رانده و چشم طمع به ایران
دوخت. این قدرت بزرگ و در حال دامن گستری, نمی توانست بدون در اختیار داشتن ایران,
به هدفهای خود دست یابد.

از این روی, ترویا نوسکی, نویسنده بالشویک, در باب اهمیت ایران برای شوروی در سال
۱۹۱۸, یا پیش از آن, نوشته است:

(اهمیت ایران, در آفرینش شرق انقلابی بسیار قابل توجه است. اگر نقش اوّلیه ایران را
پایه گذاری یک (حوضه) طبیعی برای نهضت آسیای مرکزی در نظر بگیریم, ضروری است که این
(حوضه) از هر گونه گل و لای زدوده شود و فقط در این صورت ایران دارای آن چنان
موقعیتی خواهد شد که از عهده مأموریت تاریخی و طبیعی خویش بر بیاید….

تصفیه (حوضه) طبیعی آسیا, به همان میزان که برای روسها پرارزش است, از نظر ما نیز
اهمیت دارد. اگر ایران, دری است که از آن می توان دموکراسی را در شرق جایگزین
کرد,پس بایستی به ایران توجه خاص کنیم. بیداری ایران, نشانه گسترش انقلاب در تمام
آسیا و بخشی از آفریقاست…. آنچه اکنون مورد نیاز است, وجود یک انگیزه خارجی, یک کمک
بیگانه, ابتکار و تصمیم قاطع است. این انگیزه, این ابتکار, این قاطیعت, باید هدیه
انقلابیون شوروی, به مردم ایران باشد.

هند, هدف اصلی ماست. ایران, تنها جاده ای است که راه هندوستان را به روی ما می
گشاید.انقلاب ایران, کلید انقلاب شرق است…. ایران باید مال ما باشد, ایران باید از
آن انقلاب باشد.)۱۰

این سخنان آزمندانه, نشان می دهد که نزدیک شدن به ایران و فروگیری و در دست گرفتن
زمام آن, از نظر سیاسی, اقتصادی و استراتژیکی برای انقلابیون شوروی, بسیار مهم بوده
است. طبیعی است که برای رسیدن به این هدف, تلاش و سرمایه گذاری کنند و راه های
گوناگون را بیازمایند.

به نظر برنامه ریزان و سیاستمداران شوروی, برای رسیدن به این هدف, و در چنگ گرفتن
ایران, باید از همان روشی استفاده کرد که در سرزمینهای دیگر پاسخ مثبت داده است.

در سرزمینهای دیگر, روش ارتش سرخ و بالشویکها, این بود که پیش از ورود به هر سرزمین
مورد نظر, کمیته ای از کسانی که اهل آن سرزمین و به ایدئولوژی بالشویک گردن نهاده
بودند و در روسیه می زیستند, تشکیل می داد و هدفها و برنامه های حزبی و سازمانی
آنان را با هدفهای حزب کمونیست شوروی هماهنگ می کرد و پس از آن, تلاشها و تکاپوهای
خود را زیر نام آن حزب به ظاهر وطنی, سامان می داد. پس از فروگیری و در اختیار
گرفتن کامل آن سرزمین به درخواست همان کمیته, به اتحاد جماهیر شوروی می پیوست!

درباره ایران نیز, این طرح انجام گرفت و گروهی از مهاجران ایرانی در باکو, به دستور
بالشویکها, گرد هم آمدند و حزبی را سامان دادند, به نام حزب کمونیست ایران (عدالت),
تا پس از این که در سایه قدرت شوروی به ایران وارد شدند, حکومت انقلابی تشکیل
دهند.۱۱

ولی در ایران و در قلمرو سرزمینی که ارتش سرخ می خواست از آن جا وارد شود, قهرمانی
به نام میرزا کوچک خان, با نفوذ بسیار و شجاعت تمام, عَلَم مبارزه برافراشته بود
علیه هر قدرت بیگانه ای و اکنون در رویارویی تمام عیار با انگلستان بود. در دل مردم
جای داشت. از جایگاه بس بالایی برخوردار بود.نمی شد این قلّه بلند و صخره استوار و
نستوه را نادیده گرفت. از این روی, بر آن شدند , خود را با وی همراه نشان دهند و
اعلام بدارند: استقلال ایران را پاس می دارند, با ورود هر نیروی خارجی مخالف اند,
با استعمار انگلیس دشمنی تمام عیار دارند, از استبداد وثوق الدوله بیزارند و
قراردادهای استعماری روسیه تزاری, از نظر حکومت بالشویک, بی ارزش هستند,با هر نوع
بهره کشی انسان از انسان ناسازگارند و برای مبارزه با انگلیس و استبداد, حاضر به هر
گونه همکاری با جنگلیها هستند و جنگلیها و شخص میرزا را نماینده واقعی ملت ایران می
دانند و…

در این برهه , بالشویکها و تمام وابستگان به آنان, خود را هماهنگ با هدفهای میرزا
جلوه می دادند و این جا و آن جا, اعلام می کردند که هدفی جز مبارزه با استعمار و در
هم کوباندن استبداد و رهایی ملت ایران ندارند.

تلاش بالشویکها برای همگامی با میرز

پیش از نیرو پیاده کردن ارتش سرخ در بندر انزلی, بالشویکها, سه مرتبه با گسیل داشنن
نمایندگانی نزد میرزا کوچک, به وی پیشنهاد همکاری دادند.

بنا به گفته اسماعیل جنگلی, خواهر زاده میرزا, میرزا به نمایندگان بالشویکها, قول
همکاری نداد. تا این که در ۳۰ آوریل ۱۱/۱۹۲۰ اردیبهشت ۱۲۹۹, نامه ای از کمیته
لنکران به دست میرزا رسید که در آن, پس از سلامهای خالصانه و بیان درد و رنج
برزیگران و کارگران و… از میرزا خواسته بودند که با همراهی و همگامی , با استعمار
انگلیس و سرمایه داری در افتند و ملتهای رنجدیده, از جمله ایران را از چنگ بورژوازی
برهانند.

این نامه, دو روز پس از فروپاشی حکومت (جمهوری آذربایجان) و در آستانه تشکیل دولت
کمونیستی در آذربایجان نوشته شده بود.

از این نامه بر می آید که بالشویکها, به دست ایادی خود, بر آن بودند که در حساس
ترین نقطه ایران, پایگاه بزنند, آن هم به بهانه مبارزه با سلطه بیگانه و همکاری با
میرزای قهرمان ضد سلطه!

در آن نامه, نکته هایی بود که میرزا را برای ادامه مبارزه با دولت انگلستان امیدوار
می کرد و از سوی دیگر مطالبی داشت که نشان می داد پس از آذربایجان و ایران, آزادی
افغانستان و دیگر سرزمینها مورد توجه آنان است.

به بخشهایی از این نامه که در خور توجه است, اشاره می شود:

الف. در این نامه از کارکرد دولت انگلستان در ایران و جهان, به شدت انتقاد شده , و
کوتاه کردن دست استعمار از تمامی سرزمینهای شرق, با یگانگی, همراهی و همگامی
نیروهای بیدار این قلمرو از جهان, به عنوان هدف و آرمان بلند قلمداد گردیده است:

(الآن ما فقط یک عقیده و یک تمایلات داریم و آن این است که برویم ممالک شرق را از
ظلم بورژوازی انگلستان آزاد کنیم و با یکدیگر متحد شده, شربت مرگ بورژوازی را به او
در شرق بدهیم. آزادی آذربایجان, ایران, ترک, افغانستان و هندوستان بورژوازی
انگلستان را به کلی بی قوت و بی خطر خواهد کرد.

برای محو بورژوازی انگلستان ما تماماً با هم شریک خواهیم بود; زیرا که تا بورژوازی
انگلستان قوی است,نه شما کارگران ایران و نه ماها کارگران روسیه, نمی توانیم
امیدواری در صلح داشته باشیم.)

ب. در این نامه میرزا کوچک جنگلی, تنها شخصی معرفی شده که می توان در ایران در پرتو
همراهی او, علیه انگلستان قد برافراشت و آن را از اریکه به زیر آورد:

(یگانه شخصی که در ایران بر ضد تسلط انگلستان قیام کرد تو هستی رفیق کوچک خان. تو
جنگ را بر ضد انگلستان اعلان کردی که بتوانی وطن خود را از دست دزدان بریتانیا,
خلاص بکنی. تمام ملت ستمدیده ایران با امید و با حسرت, چشمهای خود را به تو دوخته
اند و از توعلاج آزادی از تسلط دیگران را می خواهد….

ای رئیس ملت کارگری ایران! حاضر هستیم به اولین دعوت ملت ایران برای همراهی او
بشتابیم که تسلط انگلستان را از آن جا دور کنیم. ما هر دقیقه حاضریم که دست مساعدت
برادرانه خودمان را به طرف برادران ایرانی دراز نماییم. پس ملت ایران از صمیمیت ما
می تواند, امیدوار بشود.)۱۳

بالشویکها, نمی خواستند خود به طور مستقیم به عرصه کاروزار پا بگذارند که آن را
کاری خطرناک و پرآسیب و ناموفق می انگاشتند.

از این نامه بر می آید می خواهند وارد شدن آنان به ایران و پیاده کردن نیرو و در
افتادن با انگلستان, به گونه ای باشد که در پرتو دعوت قهرمان ملی و مذهبی ایران,
جناب میرزا کوچک, انجام بگیرد و در نزد مردم نمایانده شود که با دعوت میرزا به
ایران آمده اند!

میرزا کوچک خان, با رایزنی با یاران و اثرگذاران در نهضت جنگل, بر آن شد با رفتن به
لنکران و گفت و گو با کمیته لنکران, راه کارهای همکاری را مورد بررسی قرار دهد و
ارتش سرخ را از وارد شدن به ایران, باز دارد.۱۴

از این روی, همراه راه بلدی, پای پیاده به سوی لنکران رهسپار شد و پس از هفت شبانه
روز پیاده روی,سختیهای فراوان و بیماری, به حومه لنکران رسید.در آن جا, به وی خبر
رسید که بالشویکها شکست خورده و شهر را ترک کرده اند; از این روی, دیداری انجام
نگرفت۱۵ و میرزا, بی نتیجه بازگشت. این سفر, پر از رنج و درد, چهارده روز به درازا
کشید ۱۶ و میرزا این سفر را به گونه ناشناس رفت و برگشت, آن هم برای بازداشتن
بالشویکها از وارد شدن به ایران و این که ببیند, چه در سر دارند.

میرزا در نامه خود به خالوقربان و احسان الله خان, ریز سفر خود را بازگو می کند و
شرح می دهد: ارتش سرخ, بدون هیچ دعوتی از سوی ایرانیان و بدون این که صبر کند که ما
به نامه هایش پاسخ دهیم وارد انزلی شد.۱۷

از این زمان, یعنی بهار ۱۲۹۹, مرحله جدیدی از مبارزات نهضت جنگل آغاز می شود و آن
همکاری میرزا با نیروهای ارتش سرخ شوروی است که بحثهای گوناگونی را در پی داشت.

این مقاله, در صدد روشنگری پیوند میرزا و شوروی از این برهه به بعد است و پاسخ گویی
به پرسشهایی از این دست که انگیزه میرزا از همکاری با ارتش سرخ چه بوده است؟

آیا به خاطر گرایش به کمونیسم بوده است؟

ییا نه به خاطر گرایش به مرام کمونیستی که بر اثر هواداری از سوسیالیسم بوده که
بسیاری از سیاستمداران هوادار آن بوده اند و یا شعارهای آزادیخواهانه بالشویکها, وی
را به این سمت کشانده است؟

آیا نیروهای ارتش سرخ به پیمانی که با میرزا کوچک, بسته بودند عمل کردند؟

اگر خیانت کردند, خیانت آنان چه نقشی در بی اعتباری کمونیست در ایران داشت؟

اینها پرسشهایی است که سعی خواهد شد پاسخ آنها در این مقاله روشن شود.

روشن است اگر میرزا را کمونیست بدانیم, از دیدگاه یک کمونیست, جلوگیری وی از
تبلیغات کمونیستی, خیانت به این آرمان خواهد بود; اما اگر ما او را مسلمانی انقلابی
بدانیم که برای استقلال و رهایی کشورش از چنگ استعمار و استبدادیان, به تلاش
برخاسته, و برای رسیدن به این هدف والا, از داعیه داران آزادی کمک خواسته, داوری ما
درباره وی, دگرگون خواهد شد و در نتیجه, کمونیستها کژراهه رفته و خیانت پیشه کرده
اند.

ورود ارتش سرخ شوروی به انزلی

ارتش سرخ, با همه تلاش, نتوانست میرزا را راضی کند که وی, از روی میل, آنان را به
ایران فراخواند, و نیروهای ارتش سرخ به بهانه دعوت میرزا به ایران بیایند.

این میهمان ناخوانده و سمج, در بامداد روز سه شنبه ۱۸ ماه مه۲۸/ اردیبهشت ۲۹/۱۲۹۹
شعبان ۱۳۳۸ با ناوگان جنگی خود وارد بندر انزلی شدند و تأسیسات انگلیسیها را در
غازیان به آتش کشیدند. انگلیسیها, بدون هیچ دفاعی واپس نشستند. نیروهای ارتش سرخ
مرکب از پانصد پیاده و دویست سوار در ساحل پیاده شدند.

راسکو لینکف, فرمانده نیروهای دریایی ارتش سرخ, علت حمله را وجود قوای ضد انقلابی
دنیکن اعلام کرد که به پندار وی, امنیت نیروهای سرخ را در دریای خزر به خطر انداخته
بودند.۱۹

شب ۱۷ ماه مه, ۲۴ ساعت پیش از حمله ارتش سرخ, یک نفر روسی ورود ارتش سرخ را به جنگل
اطلاع داده بود.میرزا کوچک خان, از آمدن نیروهای بیگانه بسیار اندوهگین و دل نگران
بود. او پشتیبانی آزادی خواهان شوروی را می خواست, اما نه پیاده کردن نیرو در
کشورش.

احسان الله در خاطرات خود, از حالت روحی میرزا در این برهه حساس,گزارشی دارد, که
درخور درنگ است.

ژرژ لنچافسکی می نویسد:

(روزی که ناوگان سرخ وارد انزلی شد, کوچک خان ساعتهای طولانی به تفکر و دعا
گذراند.احسان الله خان که همیشه تندرو بود و از تفکرات مذهبی همکار و فرمانده خویش
آزرده خاطر به نظر می رسید, سکوت او را به هم زد و به او نصیحت کرد که اگر مایل است
با بالشویکها روابط دوستانه برقرار نماید(مذهب را فراموش کند.)۲۰

آیا برای میرزا ممکن است از باورها و آیینهای مذهبی خود دست بردارد و با نیروهای
بیگانه, دست همکاری دهد.

آیا میرزا می تواند, نیروهای بیگانه را رها کند تا هر گونه که می خواهند رفتار کنند
و به هر ناهنجاری دست زنند, آن گونه که در دیگر سرزمینها انجام دادند؟

ییا میرزا باید از این مجال بهره برد و تلاش ورزد با حفظ استقلال کشور, از توان و
قدرت ارتش سرخ, در ره نابودی و بیرون راندن استعمار و استبداد, بهره گیرد.

به هر حال, یا میرزا باید به طور کامل خود را کنار بکشد که در این صورت نمی داند چه
بر سر کشور و قلمرو تحت نفوذ وی خواهد آمد, یا باید با نیروهای ارتش سرخ وارد
کارزار شود که توان ندارد و آنان مدعی اشغال کشور نیستند و یا با آنان همراه شود و
از حرکتهای زیانباری که بی گمان به بار خواهند آورد, جلوگیری کند و در جهت هدفها و
آرمانهای خود از آنها که مدعی آزادی هستند, سود ببرد.

نخستین واکنش میرزا در برابر ارتش سرخ

میرزا که سالها با دشمن درگیر بوده, به تجربه دریافته و می داند که نیرو پیاده کردن
ارتش بیگانه, سبب رنج و وحشت مردم و سست شدن پایه های امنیت جامعه می شود و هرج و
مرج و نگرانی زیادی را در پی خواهد داشت, از این روی, یک روز پس از نیرو پیاده کردن
ارتش سرخ, در آخرین روز ماه شعبان ۱۳۳۸, در بیانیه ای به آگاهی مردم می رساند که او
و یاران در جهت رفاه حال همگان و تهیه سببها و مایه های سعادت و استقلال ایران و
رهایی از دستِ نادیده انگاران حقوق انسانها, تلاش خواهند کرد.

او در این هنگامه سخت, که مردم از همه سوی در تنگنا قرار داشتند, با بیانیه و
سخنرانی, به مردم دلگرمی و اطمینان داد که به جنگلیها اطمینان داشته باشند, که در
همه حال, پشت و پناه آنان خواهند بود و مردم را در همه تنگناهای سخت و دشوار یاری
خواهند رساند.۲۱

میرزا در این اعلامیه به استقلال ایران و سعادت مردم آن, به عنوان پایه تلاشهای خود
در این برهه حساس و سرنوشت ساز و روزگار دهشت و ادبار, تأکید می ورزد.

طبیعی است که مردم گیلان با حضور میرزا کوچک و دلگرمی که به وی دارند, از نگرانی به
در آیند و به آینده امیدوار باشند.

انگیزه میرزا, از همکاری با ارتش سرخ

به طورمعمول, گروه ها و دولتها, برای هدفها , برنامه ها و آرمانهای مشترک, جلوگیری
از حمله دشمن, حفظ منافع مشترک, به همکاری با یکدیگر روی می آورند.

از باب مَثَلْ, دو گروه و حزب در انتخابات, برای رسیدن به کرسیهای بیش تر, با هم,
هماهنگ و هم پیمان می شوند. دو دولت با باورها و دیدگاه های ناسان, برای رسیدن به
منافع مشترک, دست همکاری به یکدیگر می دهند. گاهی وضعیت چنان بحرانی است که دو
دشمن, برای حفظ خود از یورشها و ویران گریهای دشمن مشترک, چاره ای جز هم پیمانی و
همکاری ندارند.

در جنگ جهانی دوم, در برابر آلمان نازی, متفقین پدید آمدند. متفقین, ترکیبی بود از
کشورهای ناهمسان در باورها و روشها: شوروی کمونیست, در کنار کشورهایی, قرار گرفت که
با هم دشمن بودند. شوروی کمونیستی در کنار انگلستان و آمریکای امپریالیست قرار گرفت
و سه کشور دوشادوش, علیه آلمان وارد جنگ شدند.

میرزا کوچک خان, در این برهه, با ارتشی رو به رو شده که بدون دعوت, وارد ایران شده
و بخشی از ایران را در چنگ گرفته است. با این حال, در بوق تبلیغاتی خود می دمد که
به هیچ روی, آهنگ فروگیری و به چنگ گرفتن ایران را ندارد, بلکه در پی ضد انقلاب است
که در این بخش از ایران پایگاه زده و برای منافع آن زیانبار است. و از دیگر سوی, به
میرزا قول داده بودند از هر گونه کمکی به آزادی خواهان ایران دریغ نخواهند ورزید.
آنها کسانی هستند که روسیه تزاری را به زانو درآورده اند, همان قدرت اهریمنی که
میرزا سالها با آن درگیر بوده است. روسیه دیگر, روسیه تزاری نیست,بلکه رهبران جدید
آن با شعارهای انسان دوستانه و آزادی خواهانه, قدرت را در دست گرفته اند.

روسیه تزاری, بارها به ایران دست درازی کرده, مجلس را منحل ساخته, قراردادهای
ننگینی به مردم ایران بار کرده, قرارداد ۱۹۰۷ را با انگلستان بسته که برابر این
قرارداد شوم, ایران به دو منطقه شمال و جنوب بین این دو کشور تقسیم شده است. به
مالکان بزرگ ناحیه شمال, گذرنامه روسی داده و آنان را از اتباع روسیه به شمار
آورده, تا از دادن مالیات معاف شوند.۲۲ یعنی یک شهروند روس امتیاز بیش تری از یک
ایرانی داشته است.

اکنون این دولت زورگو و ستم پیشه و نیروهای یاغی و اهریمن صفت آن, نابود شده اند و
رهبر جدید روسیه, لنین, مدعی آزادی در تمام ملتهای جهان است واز هر حرکت استقلال
طلبانه و آزادی خواهانه, استقبال می کند و بر این باور است: مردم خود باید سرنوشت
خویش را در دست بگیرند. حکومت جدید نیروهایش وارد ایران شده اند: دولت جدید,
قرارداد ۱۹۰۷ را الغا کرده و تمام قراردادهای پیشین را به هیچ انگاشته, خواهان بستن
قرارداد جدید بر اساس اصول انسانی است. روشن است که هدفها, برنامه و خط مشی دولت
جدید, با حکومت تزار,فرقهای اساسی دارد و همکاری با آن از نظر همه خردمندان,
سیاستمداران و آزادی خواهان جهان, نه تنها زشت نیست, بلکه افتخار است. نکته مهم تر
این که در آن برهه, دولت بالشویک که زمام امور را در روسیه در دست گرفته بود, مدعی
مبارزه با انگلستان و افراد وابسته به آن, همچون وثوق الدوله بود. از این روی,
میرزا کوچک,در چنان برهه حساس, که دولتی نیروهایش را به داخل کشور آورده بود و شعار
آزادی خواهی هم سر می داد, چاره ای جز همکاری نداشت و به انگیزه های زیر, با ارتش
سرخ, برابر شرطها و قیدهای بسیار عزت مندانه که نشان گر قدرت میرزا و جایگاه والای
مردمی وی بود,حاضر به همکاری شد. تا با این کار, هدفهای ملی خود را پیاده کند و از
تباهی آفرینیها و ویران گریهای ورود ارتش سرخ بکاهد.

۱. مبارزه با انگلستان:

دولت انگلستان و روسیه تزاری, سالهای سال با سلطه خود بر
ایران, امتیازهای خفت باری را از ایران گرفته و ایران را از ترقی و شکوفایی باز
داشته بودند.با فروپاشی حکومت تزار, انگلیسیها, یکه تاز صحنه سیاسی ایران شدند و با
به قدرت رساندن نیروهای طرفدار و مزدور خود, قرارداد ننگین ۱۹۱۹ را بر دولت ایران
بار کردند. از برجستگیها و اوجها و والاییهای نهضت جنگل, مبارزه بی امان و خستگی
ناپذیر, با این قرارداد و عاقد آن وثوق الدوله بود.میرزا بر این عقیده بود که با
همکاری نیروهای انقلابی و آزادی خواهی که حکومت تزاری را واژگون کرده اند و برابر
ادعای خود, هیچ چشم داشتی به خاک ایران ندارند, می توان پایگاه های انگلستان را
برچید و نفوذ انگلستان را کاهش داد و از دخالتهای آن جلوگیری کرد و وابستگان و
ایادی آن کشور را از صحنه سیاسی ایران خارج ساخت.

میرزا کوچک, انگیزه خود را از همکاری با ارتش سرخ و هدف ارتش سرخ را, بیرون راندن
انگلیسیها یاد می کند:

(نمایندگان سویت روسیه به ایران وارد شدند, به این عنوان که با ما کمک کنند تا
انگلیسیها را که دشمن مشترک مان می باشد, از ایران بیرون کنیم و دست خائنین و
مستبدین را کوتاه نماییم و این مساعدت را چنانچه می دانید, مطابق موافقت نامه به دو
چیز منحصر نمودیم: یکی آن که: از روسیه به ما اسلحه داده شود و در عوض قیمت بگیرند,
دوم: نفرات به قدری که ما تعیین کنیم و بخواهیم.)۲۳

میرزا کوچک, در نامه خود به ضیاء بیگ به تاریخ ۲۳ ذیحجه ۱۳۳۸, یکی از پایه های
همکاری با ارتش سرخ را (اخراج انگلیسیها از ایران) یاد کرده است.۲۴

وی, بارها به این نکته اشاره می کند; زیرا برابر قرارداد ۱۹۱۹, ایران به عنوان کشور
تحت حمایت استعمار انگلستان قرار می گرفت.

۲. مبارزه با نیروهای فاسد داخلی:

امضای قرارداد های ننگین, در زمانی ممکن است که
کسانی بسان وثوق الدوله و نصرت الدوله باشند که آن را امضا کنند. اگر انسانهای
آزاده, دوستدار استقلال کشور و مخالف بیگانه, تصمیم گیرنده باشند به هیچ روی, راضی
به ذلت مردم نخواهند بود. بنابراین, اصلاح امور دولت و بیرون راندن نیروهای فاسد,
کمکی است برای بیرون راندن بیگانگان.

دولت انگلیس و حکومت وثوق الدوله تلاش زیادی کردند که نهضت جنگل را نابود و آن را
به سازش بکشانند امّا کاری از پیش نبردند.

دولت وثوق الدوله, پس از قرارداد ننگین ۱۹۱۹, به تاریخ ۲۱ ذی حجه ۱۳۳۷, توسط رئیس
اتریاد تهران, رتمستر کیکاچینکوف, نامه ای به میرزا می نویسد و پس از بر شماری
ویژگیهایی از میرزا: وطن دوست, ایران خواه, عاقل و نیک نفس,یاد آور می شود:

(هرگاه جناب عالی را در محکمه عدل الهی حاضر نمایند و سؤال و جواب شود, که آنچه
خسارات و تلفات به اهالی بیچاره از بدو, الی ختم, وارد آمده مسؤول درگاه الهی کیست,
گمان می کنم, انصاف خواهید داد و شرمنده خواهید شد. بدیهی است, انسان کامل, برای
فایده موهوم, راضی بدین مسؤولیت بزرگ نمی شود و نیز به من این طور دستگیر شده
است,که با آن صفات عالی شما, برای شخص خود, راضی به اذیت مسلمین بیچاره نخواهید
بود….)

میرزا در شب ۲۲ ذیحجه ۱۳۳۷, به این نامه پاسخ می دهد که در فرازی از آن آمده است:

(وجدانم به من امر می کند که در استخلاص مولد و وطنم که گرفتار چنگال قهاریت اجنبی
است, کوشش کنم…. تاریخ عالم به ما اجازه می دهد هر دولتی که نتواند مملکت خود را از
سلطه و اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد, وظیفه ملت است که برای استخلاص وطنش قیام
کند; امّا کابینه حاضر می گوید: من محض استفاده شخصی باید مملکت را در بازار لندن
به ثمن بخس بفروشم؟

در قانون اسلام مدّون است کفّار وقتی که به ممالک اسلامی مسلط شوند, مسلمین باید به
مدافعه برخیزند, ولی دولت انگلیس فریاد می کند: من اسلام و انصاف نمی دانم و باید
دول ضعیفه را اسیر آز و کشته مقصود مشؤوم خود سازم.

بنده می گویم: انقلابات امروزه ما را تحریک می کند,مثل سایر ممالک دنیا در تمام
ایالات ایران اعلان جمهوریت بر طبق مرام سوسیالیستها داده و رنجبران را از دست راحت
طلبان برهانیم, ولیکن درباریان, تن در نمی دهند که مملکت ما, با قانون مشروطیت از
روی پروگرام دموکراسی اداره گردد. باری با این ادله وجدانم محکوم است در راه سعادت
مملکتم سعی کرده, گو این که کرورها نفوس و نوامیس و مال ضایع شود. در مقابل جوابی
را که موسی در مقابل با فرعون و محمد(ص) به ابوجهل و سایر مقننین و مؤسسین آزادی و
روحانی در محکمه عدل الهی می دهند, من هم که, یکی از پیروان آنان می باشم, خواهم
داد….)۲۵

وثوق الدوله که از راه بیم دهی و طمع انگیزی نتوانست میرزا را وادار به سازش کند,
به گفت و گوی با وی روی آورد.

احمد آذری, کفیل ایالت گیلان را, مأمور به گفت و گو با میرزا کرد و زمانی که
تلاشهای وی به نتیجه نرسید, ترفندی دیگر, ساز کردند و آن این که: روزنامه رعد,
شماره ۲۰۳, جمعه ۲۵ ربیع الاول ۲۶/۱۳۳۸ قوس(آذر) ۱۲۹۸, با تیتر (ختم غائله جنگل)
منتشر شد. در این شماره, تلگرافی از میرزا کوچک, به وثوق الدوله و تلگرافی از حاکم
رشت, احمد آذری, به رئیس الوزراء و تلگرافی از نخست وزیر به احمد آذری, حاکم گیلان,
چاپ شد.۲۶

حاکم رشت برای تأیید این دروغ در ۲۷ جدی(دی) ۲۵/۱۲۹۸ جمادی الاولی ۱۳۳۸ در ابلاغیه
ای به مردم گیلان اعلام کرد:

(حسب تقاضای میرزا کوچک خان, کلام الله مجیدی از طرف دولت برای حصول اطمینان میرزا
آمده و تمام شرائط او پذیرفته شده است و در روز پنج شنبه ۲۳ دی ماه میرزا کوچک
جنگلی تمام مقدّرات خود را به رئیس الوزراء واگذار کرده است.)۲۷

این دروغها و خلاف واقع گوییها نتوانست در تلاش میرزا برای ادامه مبارزه گسستی پدید
آورد.ولی آذری کفیل رشت, از تلاش خود باز نایستاد و بر آن شد, یا میرزا را به ستم
از پای درآورد و یا با گلوله ای, نقش بر زمینش کند. که البته تیرها همه به سنگ خورد
و کاری از پیش نبرد. این ناکامیابیها و ناکارآمدیهای آذری, در پیاده کردن نقشه دولت
مرکزی, سبب برکناری او از پُست کفالت شد و میرزا احمدخان امور(اشتری) به جای او
گمارده شد.

انگلیسیها از نفوذ گیلانیان استفاده کرده و آنها را نزد میرزا فرستادند که از وی
بخواهند که به درگیری پایان دهد. میرزا که پافشاری آنان را دید, خواست آنان را
پذیرفت و پس از رفت و آمدهای بسیار, نتیجه گفت و گوها و دیدارها, از جانب میرزا این
گونه اعلام شد:

(چون دولت کنونی, عاقد قرارداد با انگلیسیها و قرارداد مزبور مخالف منافع مملکت می
باشد… لذا راضی شده است مادامی که مجلس شورای ملی تشکیل نیست و تکالیف ایرانیان در
مقابل قوای بیگانه طبق قانون اساسی معین نشده است, قوای جنگل حق داشته باشد با حفظ
عقیده, سازمان خود را پایدار بدارد و دولت نیز متعهد است متعرض کوچک خان و پیروانش
نشود.)۲۸

محمد علی خمامی, بر این باور است که:دولت وثوق الدوله راضی به آتش بس با جنگل نبود,
ولی انگلستان برای روشن شدن اوضاع خواهان برقراری آتش بس بود.

در همین برهه که فشارها علیه میرزا به اوج رسیده بوده و احتمال حمله دولت به جنگل
می رفته, استفتائی از سید حسن مدرس, مجتهد برجسته و نامور مجلس می شود. او, به
تاریخ ماه جمادی الثانی ۱۳۳۸, در پاسخ به استفتاء, میرزا کوچک خان را تأیید و هر
گونه جنگ با وی را در حکم یاری رساندن به کافران و دشمنی با اسلام می شمارد:

(…حقیر از آقای میرزا کوچک خان و از اشخاصی که صمیمانه و صادقانه با ایشان هم آواز
بودند نیت سوئی نسبت به دیانت و صلاح مملکت نفهمیدم بلکه جلوگیری از دخالت خارجه و
نفوذ سیاست آنها در گیلان عملیاتی بوده بس مقدس که بر هر مسلمانی لازم. خداوند همه
ایرانیان را توفیق دهد که نیت و عملیات آنها را تعقیب و تقلید نماید. پرواضح است که
طرفیت و ضدیت و محاربه با همچه جمعیتی مساعدت با کفر و معاندت با اسلام است.)۲۹

حرکتها, تلاشها و تکاپوهای میرزا علیه دولت دست نشانده وثوق الدوله ادامه یافت و
وثوق الدوله را در تنگنای شدید قرارداد. او را هم از اجرای قرارداد بازداشت و هم از
اریکه به زیر آورد.

آگاهان به مسائل سیاسی, تحلیل گران رویدادهای تاریخ معاصر ایران و تاریخ نگاران به
این نکته توجه داشته و به روشنی یادآور شده اند که نهضت جنگل بازدارنده ای بزرگ بر
سر راه اجرای قرارداد ۱۹۱۹ بود.۳۰

احمد شاه, مدتی پس از بازگشت از فرنگ:۱۳ خرداد۱۵/۱۲۹۹رمضان ۱۳۳۸,۳۱ وثوق الدوله را
از اریکه رئیس الوزرایی به زیر آورد و در هفتم تیر ۱۲۹۹, مشیر الدوله را مسؤول
تشکیل کابینه کرد.

مشیرالدوله, در دوازدهم تیر, کابینه خود را به شاه معرفی کرد. مستوفی الممالک و
مؤتمن الملک به عنوان مشاور و حاجی فخبرالسلطنه به عنوان وزیر مالیه برگزیده
شدند.۳۲ با این تغییر, گرچه با اعلام دولت جدید, مبنی بر اجرا نشدن قرار داد ۱۹۱۹,
زمینه مبارزه کاهش می یافت, اما با لغو نکردن آن, مبارزه برای لغو قرارداد و بیرون
راندن نیروهای انگلیسی از ایران, هنوز درخور توجیه بود. بویژه که دولت انگلستان,
تنها سه ماه به دولت جدید فرصت داد که قرارداد را امضاء کند و پس از آن مهلت,
کابینه مشیرالدوله از هم فرو پاشید.

۳. حفظ استقلال کشور:

وارد شدن ارتش سرخ, به ایران, مسؤولیت میرزا را دو چندان کرد.
او نمی توانست از کنار این رویداد مهم, بی هیچ بازتابی بگذرد. کارکرد بالشویکها و
نظام شوراها, هواداری آنان از آزادی ملتها و لغو کلیه قراردادهای استعماری, زمینه
را برای گرایش به آن کشور, بر هر آزادی خواهی در آن برهه تاریخی فراهم می ساخت.

محمد علی گیلک برداشت و ذهنیت خود را از تلاشهای حکومت شوروی و گرایش مردم به
شورویها را این گونه بیان می کند:

(همه این اقدامات, اگر نمی توانست تمایل مردم ایران را به طرف روسیه شوروی جلب کند,
لااقل ضدیت با انگلیسیها را در آنان تحریک می نمود.)۳۳

زیرا انگلیسیها در ایران حضور آزاردهنده و یغماگرانه داشتند و نیروهای شوروی با
آنان واین خط مشی ضد انسانی مخالف بودند.

از دیگر سو, نیروهای ارتش سرخ, هرگاه به سرزمینی وارد می شدند, سعی می کردند, کمیته
ای تشکیل داده و تلاشهای خود را زیر چتر آن ادامه دهند. برای ایران هم چنین خوابی
دیده بودند و حزب کمونیست عدالت را در باکو, برای همین هدف, تشکیل دادند, تا در
ایران, در پرتو نام اعضای آن که ایرانی بودند, برنامه های استعماری خود را سامان
دهند.

میرزا که خواهان استقلال کشور بود و با تمام توان در راه این هدف والا و مقدس تلاش
می کرد, باید جلوی این افراد را با تدبیر و زیرکی ویژه می گرفت.از این روی, نه تنها
وی ناچار به همکاری با ارتش سرخ برای جلوگیری از تندرویها و حرکتهای نابهنجار ارتش
سرخ و حزب کمونیست شد, در همین راستا و با همین دید و مصلحت سنجی, شماری از آزادی
خواهان تهران, نماینده ای به جنگل گسیل داشتند و به میرزا پیام دادند: با ارتش سرخ
وارد گفت و گو شود.

نامه هایی که برای میرزا, فرستاده می شد, بر این مطلب تأکید داشتند که:

(همکاری با بالشویکها مساعد به حال ملت) است و سبب نیرومندی کسانی می شود که مشغول
مبارزه علیه قرارداد ۱۹۱۹ هستند و می خواهند آن را لغو کنند.)۳۴

احمد شاه قاجار, که خود مخالف این قرارداد بود, مدعی است: من به میرزا کوچک خان
پیام دادم که افراد مطمئنی را به قفقاز بفرستد و به نام ملیون ایران, با آنها سازش
کند.

زیرا وقتی انگلستان رقیبی در برابر خود ببیند, از خواسته های نابحق خود دست بر می
دارد, یا آنها را تعدیل می کند:

(سپهدار شاهد است که به وسیله او, به میرزا کوچک خان,پیغام دادم, شما به قفقاز
نمایندگان مطمئن بفرستید و با نام ملیون ایران با روسها سازش کنید و به آنها
بفهمانید که دست و پای دولت ایران چگونه در حال حاضر بسته است و اکنون ما ناچاریم
با دولتی که قشون او و نفوذ او ما را احاطه نموده است, تا آن جا مدارا کنیم که قشون
روسها به سرحدات قدیم خود برسند و خلاصه آن که دست وِداد ما به تدریج و آهستگی به
سوی آنها دراز خواهد شد.)۳۵

به نظر احمد شاه, گفت و گو با روسیه شوروی برای پدید آوردن موازنه و حفظ حقوق و
استقلال ایران لازم بوده است. وی, آن قدر نگران و ناچار بوده که پیش از فروپاشی
حکومت آذربایجان, به فکر گفت و گو با بالشویکها می افتد. و شاید این پیامها, در
رفتن میرزا به لنکران, اثر داشته است. این نشان می دهد همکاری میرزا در آن برهه, با
ارتش سرخ برای کاستن از آزمندیهای انگلستان لازم بوده است, بلکه برای حفظ استقلال
کشور گزیری از آن نبوده است.

میرزا, با بررسی دقیق پیشامدها و رویدادها و پیامدهای آنها, به این نتیجه رسید که
با گفت و گو و همکاری است که می تواند سدّی در برابر نیروهای یغماگر پدید آورده و
از زیانهای نیروهای خارجی بکاهد.

شرط دخالت نکردن در امور کشور و دیگر شرطها و قیدهای عزت مندانه که در قرارداد با
ارتش سرخ به تصویب رساند,حکایت از این اندیشه بلند و والای او دارد.

بیانیه مهم میرزا کوچک, پس از ورود ارتش سرخ به ایران, نشان از پای بندی میرزا به
استقلال کشور و سربلندی و عزت آن است.۳۶

میرزا, در نامه به مدیوانی, رئیس کودتای سرخ رشت, درباره حاکمیت و استقلال ایران می
نویسد:

(من بی شرف می دانم کسی را که حقوق حاکمیت و استقلال ملت خود را با دست خود فدای
شغل و مقام بیهوده کرده, یک ملتی را اسیر چهار نفر خودخواه افراطی که در افراط خود,
غیر از ریاست چیز دیگری نمی خواهند, قرار دهند. من استقلال ایران را خواهانم.من
بقای اعتبارات ایران را طالبم.)۳۷

استقلال خواهی میرزا و بیزاری او از نقش آفرینی بیگانگان در امور کشور, به بهترین و
زیباترین وجه, در فرازی از نامه وی به لنین جلوه گر است. این نامه پس از ترک رشت,
از روی اعتراض به کارکرد حزب کمونیست, و رفتن به جنگلهای فومن, نگاشته شده است:

(صدای ملت ایران می گوید: ما قدم اولی را برای رسیدن به آزادی برداشتیم ولی خطر
دیگری از طرف دیگر به ما می رسد. یعنی اگر ما از دخالت خارجیها در کارهای داخلی خود
جلوگیری ننماییم, این دلیل می شود که ما به مقصد خودمان; یعنی به آزادی نخواهیم
رسید. زیرا که به جای دخالتهایی که تا کنون از طرف یک دولت خارجی وجود داشت, دولت
خارجی دیگر در کارهای ما دخالت کرده و ما در تحت نفوذ او خواهیم افتاد.)۳۸

این فراز, به خوبی نشان می دهد که میرزا برای پایدار نگه داشتن استقلال ایران, با
ارتش سرخ همکاری کرده بود و بر این عقیده بود که بالشویکها و ارتش سرخ, اگر در امور
داخلی ایران دخالت کنند, با انگلستان فرقی نخواهند داشت. میرزا, در نامه خود به
یوسف بیگ, بر این نکته تأکید می ورزید: در قرارداد با بالشویکها (مخصوصاً تأکید شد
که نبایستی در امور داخلی ما مداخله کنند)۳۹ یعنی باید به استقلال ایران ارج نهند.

۴. همسویی با اندیشه های آزادی خواهانه رهبران شوروی:

از نکته های مهمی که در
همگامی و همکاری میرزا با ارتش سرخ به چشم می خورد و گویا در نزدیک شدن میرزا به
بالشویکها نقش بسیار داشته, و به نظر می رسد تا پایان نهضت نیز در کانون توجه میرزا
بوده, اندیشه آزادی خواهانه رهبران شوروی است.

این اندیشه ها و شعارها در میرزا کارگر افتادند و سبب شدند که میرزا آنان را در
ادعاها, صادق بینگارند و کارکرد کمونیستهای ایران, را جدای از اندیشه ها و دیدگاه
های رهبران شوروی بپندارد و هیچ گاه امید خود را در پشتیبانی رهبران شوروی از
انقلاب ایران از دست ندهد و بارها به این اندیشه ها استناد کند.

این اندیشه را در سه محور پی می گیریم:

الف. اندیشه لنین در باب آزاد بودن ملتها در تعیین سرنوشت خود:

لنین, رهبر حزب
کمونیست شوروی و معمار انقلاب اکتبر روسیه, به سازواری و فراخور تلاشهای سیاسی خود,
سیاستها, دیدگاه ها و اندیشه های خود را در باب آزادی ملتها و پشتیبانی از آزادی
خواهان جهان ابراز می کرد و بر آنها سخت پای می فشرد و به هر مناسبتی از آنها سخن
می گفت.هواداران او نیز, بیش تر دسترسی به این گونه اندیشه های او داشتند. هواداران
او, در جای جای دنیا و در ایران, اندیشه های آزادی خواهانه او را, که در بین
جوانان, هواخواه بسیار داشت, نشر می دادند و آنها را در برابر استعمارگران قرار می
دادند و بیش ترین استفاده ها را می بردند.

اینان, چون بر گشت از این اندیشه ها و خیانت را از رهبرانی که تزار را به زانو در
آورده بودند, دور می انگاشتند, هم خود شیفته این رهبران انقلابی شده بودند و هم
دیگران را به این سوی می کشاندند, در حالی که اندیشه آزادی ملتها, مرحله های
گوناگونی را پیموده بود که بسیاری نمی دانستند و یا اگر می دانستند, به خاطر
وابستگی و مزدوری, اجازه نداشتند, هدف اصلی و واقعی و پشت پرده رهبران بالشویک,
بویژه لنین را بازگو کنند.

(سیاست و تاکتیک ملی لنین را می توان به ۴ مرحله بخش کرد:

۱. مرحله پذیرش حق تعیین سرنوشت ملتها, به صورتی مشروط و بدون ضمانت… زمان این
مرحله, از کنگره دوم حزب بالشویک در ۱۹۰۳ م, تا کنفرانس آوریل ۱۹۱۷ بود.

۲. مرحله ای که لنین اصل حق جدایی ملتها را, حتی با ضمانت اعلام نمود….

۳. مرحله ای که از نخستین کنگره شوراها در ژوئن ۱۹۱۷ آغاز شد و در آن, لنین اعلام
نمود: جمهوری روسیه نمی خواهد هیچ ملتی را,نه به شیوه جدید و نه به شیوه قدیم, مورد
ستم قرار دهد و نمی خواهد با هیچ ملتی, اعم از فنلاند, یا اوکرائین, بر اساس زور
زندگی کند. وی در ادامه سخن گفت: ما خواهان جمهوری روسیه واحد و جداناشدنی, با
قدرتی خلل ناپذیر هستیم و این قدرت خلل ناپذیر , در صورت موافقت داوطلبانه ملل
میسّر می گردد.

لنین, در این گزارش, تقسیم ایران و سیاست الحاق طلبی را نیز مورد نکوهش قرار داد.

۴. مرحله ای که در آن, لنین پس از کسب قدرت در نوامبر ۱۹۱۷, وجود جمهوری فدرا تیو
سوسیالیستی شوروی روسیه را اعلام نمود.)۴۰

لنین,نه تنها مردم را در تعیین سرنوشت خود آزاد می دانست, که برای مسلمانان حساب
ویژه ای باز کرد: حکومت روسیه, در ۲۰ نوامبر ۲۸/۱۹۱۷ آبان ۱۲۹۶, اعلامیه ای با
امضای لنین و استالین (ریاست کمیساری امور ملی) خطاب به مسلمانان نشر داد. در این
اعلامیه آمده است:

(ما به شما زحمتکشان و بی نوایان مسلمان روسیه و شرق, تاتارهای سواحل ولگا, و
کریمه, قرقیزها, مسلمانان سیبری و ترکستان, ترکان و تاتارهای قفقاز و ماوراء قفقاز,
چچنها و کوه نشینان قفقاز, اعلام می داریم که مساجد و عبادتگاه های ویران شده از
سوی تزارهای روسیه را احیاء خواهیم کرد و شما در مراسم مذهبی خود , آزاد خواهید
بود. از این تاریخ, آداب مذهبی,عادات و سنتها و نیز مؤسسات ملی و فرهنگی شما, آزاد
خواهد بود. شما, از حقوق خویش در این زمینه برخوردار خواهید شد.)۴۱

این اندیشه ها, بسیاری از آزادی خواهان مسلمان, از جمله میرزا را امیدوار ساخته بود
که شوروی قصد دخالت در سرنوشت دیگر ملتها را ندارد.بالشویکها, به گونه گسترده و با
هیاهوی بسیار ماشین تبلیغات خود را به کار انداخته و از مرام و اندیشه خود سخن می
گفتند و آزادی ملتها, استقلال کشورها, رهایی از قید بردگی و بندگی, رهایی از چنگ
استعمار انگلیس و…شعارهای اصلی آنان بود.

بالشویکها, در همان هنگام که نبرد می کردند و سرزمینهایی را می گشودند, به یک رشته
تبلیغات مهم نیز دست می زدند و امید داشتند که از این راه دستاوردهای مهمی را بهره
خود سازند. البته بهره های بسیار بردند و قدرتهای رقیب, بویژه استعمار انگلیس را,
که مسلمانان, از آن بیزاری شدید داشتند, در جاهایی زمین گیر کردند.

لنین در اعلامیه ای خطاب به همه مسلمانان جهان, وعده داد:

(فقط انقلاب می تواند آنها را از این حالت بردگی رهایی دهد و اختلافاتی را که دول
سرمایه داری , عمداً در بین آنها ایجاد نموده اند, از میان بردارد.)

و وعده داد: مسلمانان اگر با انقلاب روسیه همراهی کنند انقلاب, آنان را به استقلال
و آزادی خواهد رساند. چندی بعد, تروتسکی, کمیسر خارجه روسیه بالشویک, به گونه رسمی
اعلام کرد:

(دولت شوروی, تمام قراردادهای دولت روسیه تزاری را با دول خارجه لغو می نماید.)

براوین, سفیر دولت شوروی در ایران, با این سند:

(…تبلیغات پردامنه و وسیعی در تهران به عمل می آورد و به ایرانیها اطمینان می داد
که معاهده ترکمن چای و از آن پس قرارداد ۱۹۰۷ ملغی و دولت شوروی, تمام امتیازاتی را
که دولت تزار در ایران برای خود به دست آورده است, به ملت آزاد ایران, مسترد می
دارد.)۴۲

این سخنان زمانی مطرح می شد که دولت عثمانی, از هم فرو پاشیده بود و کشورهای
اسلامی, بویژه عربی, برای به دست آوردن استقلال, با عنوان ناسیونالیسم عربی, درگیر
مبارزه با انگلستان و فرانسه بودند.

میرزا,با استناد به سخنان لنین, تروتسکی و براوین, دخالتهای بی مورد ارتش سرخ در
ایران را برخاسته از به کار بردن سلیقه شخصی فرماندهان آن می دانست و در رویارویی
با آنان, پس از کودتای سرخ, سخنان رهبران شوروی رابه کودتاچپان گوشزد می کرد. شاید
نمی دانست که لنین خوب شعار می دهد و بد عمل می کند و یا می دانست و به مصلحت نمی
دید باز گوید. می خواست با استناد به همان شعارهایی که رهبران شوروی می دادند, از
دراز دستیها جلوگیری کند.

میرزا در نامه خود به مدیوانی, به سخنان لنین و تروتسکی استناد می کند و دخالت ارتش
سرخ در امور کشور را امری زشت می شمارد:

(من بیانات لنین و تروتسکی و براوین و تمام زمامداران عاقل شما را که می گویند: هر
ملتی باید مقدّرات خود را عهده دار شود عمل کرده می خواهم مجری کنم. هر کس که
مداخله در امور داخلی ما کند ما او را مثل انگلیس و نیکلا و درباریان مرتجع ایران
متعدی می دانیم.)۴۳

میرزا در همین نامه, عقل و درایت زمامداران شوروی را بر اساس سخنان و شعارهایی که
از آنان این جا و آن جا پراکنده شده, می ستاید و آنان را از کار نیروهای داخل ایران
بی خبر می داند. میرزا در نامه به یوسف ضیاء بیگ, که پس از خودسریهای حزب عدالت و
ویرانگریهای ارتش سرخ نگاشته شده, باز به سخنان لنین و تروتسکی استناد می جوید که
گفته اند:

(هر ملتی خود باید مقدراتش را در دست بگیرد.)

می افزاید:

(به طور طبیعی زمام امور ایران نیز باید به دست ایرانی باشد.)۴۴

ورود ارتش سرخ به ایران برای نقش آفرینی در امور ایران نبوده, بلکه هدف آن بوده که
ملت ایران به پشتوانه این قدرت, کار استعمار را یکسره کند. بویژه در قرارداد با
میرزا پذیرفته بودند که دخالتی در امور ایران نداشته باشند.

نهضت جنگل از روی حقیقت و راستی و بالشویکها و سران بالشویک, از روی تاکتیک و
سیاست, خواهان رسیدن ملتها از جمله مردم ایران, به آزادی بودند.طبیعی است که میرزا
با بالشویکها , که نیت واقعی خود را آشکار نساخته بودند و خود را آزادی خواه می
نمایاندند و از آزادی خواهان پشتیبانی می کردند, هماهنگی و همسویی داشته باشد,
بویژه که کارکردشان, از جمله سرنگون کردن حکومت تزار, چهره خوبی از آنان به نمایش
گذاشته بود.از این روی, طبیعی بود که میرزا, به کمک بالشویکها, بدون هیچ دخالتی, در
جهت هدفهای بلند خود امید ببندد. زیرا در آن زمان چهره واقعی رهبران شوروی به طور
کامل شناخته شده نبود و شعارهای آنان بسیار فریبنده بود.

آنچه برای میرزا بسیار مهم بود, احترام به انسانها, شرافت و آزادی آنان بود که
رهبران شوروی شعار آن را می دادند و این جا و آن جا بر آن پای می فشردند.

میرزا, به انسانها از هر نژاد و ملیت و مذهبی احترام می گذاشت و عدالت را در هر
مکان و منطقه ای, حتی در مدرسه علمیه ۴۵ به اجرا می گذاشت.میرزا کوچک, سعه صدر
بالایی داشت. از شخصیت پرچاذبه و پرکششی برخوردار بود. مهربانانه با پیرامونیان و
انسانهایی که به او پناه می آوردند, برخورد می کرد. افسران آلمانی و اتریشی که به
او پناه آورده بودند, به میرزا انس گرفتند و در جنگل ماندگار شدند و گائوک آلمانی,
تا آخرین لحظه حیات با میرزا بود.

میرزا در عمل و بیان این اندیشه خود را ثابت کرد. در پیام به لنین, سخن خود را با
نام انسانها و برابری آنان آغاز می کند, به این گمان که لنین نیز, برای
انسانیت,جدای از مذهب و نژاد احترام قائل است.

ژنرال دنسترویل, فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران, درباره میرزا می گوید:

(نهضت جنگل از طرف میرزا کوچک خان انقلابی معروف, که یک ایده آلیست با شرف و
باایمان است, تشکیل یافته. پروگرام او حاوی همان افکار و همان مرامهای مبتذل و غیر
قابل تحمل است, مِن جمله: آزادی , مساوات, برادری, ایران مال ایرانیان است, دور باد
خارجی.)۴۶

آرمانها و برنامه های میرزا, آزادی, برادری, مساوات و ایران برای ایرانیان بوده که
فرمانده انگلیسی, آنها را, اندیشه های غیردرخور تحمل, می انگاشته است.در سخنان و
نامه های میرزا, این اندیشه ها و دیدگاه های والا: آزادی نوع بشر, مساوات, برادری
و… به روشنی بازتاب یافته که به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:

۱. میرزا کوچک جنگلی در نامه خود به احسان الله خان, و خالوقربان, از راحتی و آسایش
بشر و آدمیت, با هر عقیده و نژاد سخن می گوید و وظیفه خود می داند که در برابر بی
حرمتی به نوع بشر ساکت ننشیند و برای آزادی انسانها تلاش ورزد و حتی خود و یارانش
را فدای آزادی انسانها کند. اما آزادی از نظر میرزا مطلق نیست. او اجازه استفاده
ناروا از آزادی را به افراد نمی دهد که برای کسب منافع شخصی, منافع ملت را زیر پا
نهند. او تبلیغات کمونیستی را با آن شدت و حدّت, گونه ای استفاده ناروا از آزادی می
داند و در نامه خود می نویسد:

(من راحتی و آسایش بشر و حفظ حقوق آدمیت را طالبم و خیانتکار می شمارم کسانی را که
برخلاف این عقیده رفتار کنند و یا به نام پیش بردن آزادی, مقاصد شخصی و منافع خصوصی
را تعقیب نمایند…. ما ممکن نیست در مقابل تجاوزات دشمنان نوع بشر, لاقید بمانیم و
مظلومین و رنجبران بی چاره را زیر فشار پنجه ظالمان و متعدیان نگریسته, ساکت
بنشینیم, عقیده ما ثابت و غیر قابل تزلزل است. تمامی افراد ما با حرارت سرشار برای
فداشدن در راه آزادی مهیا و بی پروا هستند. لیکن مراقب اند که فعالیتهای شان, بجا و
بموقع صرف شود و به جای نفع, موجب زیان و خسارت نگردد.)۴۷

۲. میرزا کوچک,در نامه ای که پس از کودتای کمونیستها, به مدیوانی, رهبر کودتا
نوشته, بر آزادی انسانها, احترام و پاس جایگاه آنان, بدون توجه به دین و مذهب, پای
می فشارد و بر حفظ حاکمیت و استقلال ایران اصرار می ورزد.

(من, استقلال ایران را خواهانم. من, بقای اعتبارات ایران را طالبم. من, راحت ایرانی
و همه ابناء بشر را, بی تفاوت دین و مذهب, شایقم….)۴۸

میرزا کوچک, در نامه نخست خود به مدیوانی می نویسد:

(تمام استظهار ما به این بود که احرار دنیا به ما کمک خواهند نمود. به این جهت ورود
شما را به ایران, توجه غیبی فرض و با آغوش باز شما را پذیرفتیم و نجات خود را از
چنگال انگلیس و مستبدین ایران, به مساعدت شما تصوّر کردیم.)۴۹

میرزا, همکاری و همگامی با ارتش سرخ را از آن جهت پذیرفته که آن را از باب کمک و
همکاری آزادی خواهان دنیا به نهضت مظلوم جنگل که برای رهایی مردم در بند ایران به
پاخاسته و علیه استبداد و استعمار انگلیس به رویارویی برخاسته می انگاشته, نه چیز
دیگر.

او, به هیچ روی حاضر نبوده, آغوش برای ارتشی باز کند و زمینه را برای استقرار آن
آماده سازد که زمینه ساز مرام کمونیستی و جاده صاف کن اندیشه های ناسازگار با اسلام
است که او, به آن عشق می ورزد و تمام سختیها را به عشق آن تحمل کرده و می کند.

ب. بین الملل سوم:

از حرکتها و گامهای مهمی که نشان می داد رهبران شوروی در صدد
آزادی ملتهای ستمدیده جهان هستند, بنیان گذاری بین الملل سوم, یا کمونیست بین
الملل, با نام اختصاری (کمینترن) بود. برگرفته از کلمه کمونیسم و انترناسیونال .

رهبران بین الملل سوم, مدعی بودند, برآنند ملتهای در بند را, با اندیشه های
گوناگون, آزاد کنند و استقلال را برای آنان به ارمغان آورند.

جواهر لعل نهرو, از بین الملل سوم به نیکی یاد کرده و اثرگذاری آن را بر جامعه های
ستم زده,مهم و سرنوشت ساز دانسته است. همو یادآور می شود: بین الملل سوم که به سال
۱۹۱۹ بنیان گذارده شد, رویداد مهم دیگری بود که حزب کمونیست در مسکو پدید آورد.

بین الملل اول را کارل مارکس بنیان گذارد.بین الملل دوم از سوی حزبهای پیشین کارگری
و سوسیالیستها پدید آمد و با شروع جنگ جهانی اوّل در سال ۱۹۱۴ از میان رفت.

گفته اند چون بین الملل دوم به طبقه کارگر خیانت کرد, بین الملل سوّم از سوی حزب
کمونیست شوروی بنیان گذارده شد که نظریه ای انقلابی بود.

جواهر لعل نهرو درباره هدفها و جایگاه آن می نویسد:

(بین الملل سوم می خواست به جنگ بر ضد سرمایه داری و استعمار بپردازد و همچنین
مبارزه را بر ضد عناصر (اپورتونیست) استفاده جو و فرصت طلب, که سیاست میانه روی در
پیش می گرفتند, دنبال کند….بین الملل سوم, در بسیاری از کشورها نقش تبلیغاتی عمده
ای داشته است…. این تشکیلات, یک سازمان بین الملل است…. هر چند بسیاری از شخصیتهای
مهم و ممتاز کمینترن, در حکومت شوروی هم, مقامات عمده ای دارند. باید دانست که
کمینترن با حکومت شوروی تفاوت دارد….)۵۰

نیرو پیاده کردن ارتش سرخ در ایران, بر اساس هدفها و برنامه های بین الملل سوم بوده
است. از این روی, میرزا کوچک, پس از اعلام جمهوری در گیلان, تلگرافی به لنین, به
عنوان رئیس بین الملل سوم, مخابره کرده است.

در نامه خود به خالو قربان و احسان, یادآور می شود که لنین به تلگراف او پاسخ نداده
است که گویا همین تلگراف باشد.۵۱

این تلگراف کوتاه, در خور توجه است:

(به نام انسانیت, و برای همه خلقها, جمهوری شوروی سوسیالیستی از شما و از همه
سوسیالیستهایی که به بین الملل سوم وابسته اند, تقاضا می کند از آزادشدن ما و همه
ملل ضعیف و تحت ستم, برای رهایی از تسلط شوم ظالمین ایرانی و انگلیسی حمایت
کنید.)۵۲

این تلگراف, در منابع ایرانی تاریخ جنگل, نیامده است. حتی خاطره نویسان جنگل, به آن
کم تر اشاره کرده اند که جای درنگ دارد. در این باره , گمان بریهایی وجود دارد:

۱. میرزا کوچک,چنین تلگرافی به لنین مخابره نکرده, بلکه با اصرار دیگران به نام وی
مخابره شده است.

۲. شورای جمهوری گیلان, پیامی برای لنین می نگارد, از آن جا که پیامها و نامه ها
باید به امضای میرزا کوچک, به عنوان رئیس شورا برسد, میرزا, ناگزیر, برابر اراده
جمع, نامه را امضا می کند, گرچه نظر شخصی وی, بر خلاف آن باشد.

از این روی, میرزا, هیچ گاه از این نامه سخنی به میان نیاورده است. به هر حال, با
دقت نگاشته است:

الف. به نام انسانیت و خلقها آغاز می شود که همان معنای سوسیالیست مورد نظر
میرزاست: (الناس سواء).

ب. پس از جمهوری سوسیالیستی, از گیلان نام برده نشده که می رساند, آزادی همه ملت
ایران از سلطه انگلیس و استبداد در نظر بوده, برابر ادعای سران بین الملل سوم.

اینها نشان می دهد که هدف اصلی میرزا مبارزه با چیرگی بیگانه و استبداد داخلی بوده
است. و همکاری با قید و شرط وی با ارتش سرخ, با در نظر گرفتن هدفها و برنامه های
میرزا در خور توجیه است, نه این که این همکاری را دلیل بر کمونیست و یا حتی
سوسیالیست بودن وی بدانیم,آن گونه که شماری پنداشته اند:

میرزا, سوسیالیست را مساوی با مساوات در برابر قانون و برخورداری همگان از
تواناییها می دانست.

برای این که فرق و ناسانی اندیشه میرزا و احسان الله خان, که بالشویک بود , روشن
شود, تلگراف وی را به نریمان نریمان اف, رئیس جمهوری آذربایجان, پس از چیرگی بر
بخشی از مازندران, فرا دید می نهیم, تا روشن شود, بالشویک و وابسته به بالشویکها چه
کسی است و چه واژه هایی به کار می برد و با چه ادبیاتی سخن می گوید و نامه می
نگارد:

(توده های زحمتکش مازندران, به سوی جمهوری سوسیالیستی روی می آورند. مردم مازندران,
یاری بین الملل سوم را انتظار می کشند. زنده باد انقلاب جهانی, زنده باد بین الملل
سوم.)۵۳

با توجه به آنچه ذکر شد نمی توان از تلگراف میرزا به لنین, استفاده کرد که وی به
اندیشه کمونیست و همانند آن باور داشته است.

او, بر اساس هدفهای اعلام شده بین الملل سوم, از لنین یاری می طلبد برای بیرون
راندن انگلیس و ریشه کن کردن استبداد.

میرزا , هدفی غیر از این از نامه نگاریها و همکاریها ندارد. او, با مرام و مسلک
کمونیست, به هیچ روی سازگاری ندارد و آن را برای کشور زیان آور می داند.

محمد علی گیلک, که در جمهوری گیلان, وزیر (فوائد عامه) بوده بر این باور است که:
اندیشه های رهبران شوروی و کارکرد حزب کمونیست همخوانی نداشته است. از نظر رهبران
شوروی, نادیده انگاری اصول کمونیستی روا بوده و آنان مدعی پشتیبانی از مسلمانان
بودند; بدون این که به عقیده و مرام آنان کاری داشته باشند.امّا کمونیستهای محلی,
برخلاف ادعای رهبران خود عمل می کردند. همین ذهنیت را میرزا کوچک جنگلی هم داشته و
با همین نگرش و نگاه, از لنین درخواست می کند که به پشتیبانی از مردم ایران برخیزد.

گیلک در باب ناسانی اندیشه رهبران شوروی و کارکرد حزب کمونیست ایران می نویسد:

(زعمای انقلاب روسیه, اکثرا, با پیشرفت انقلاب به هر شکل و لباس ,موافق بوده و
غالباً اقداماتی را که اندکی برخلاف مرام کمونیزم بود, ندیده می انگاشتند; ولی
افراد فرقه کمونیست, که حاکمیت را در دست داشتند, و به رؤسا و زعماء, آن قدرها
اعتنا نمی کردند, در عملیات خود که اجرای مراسم حزبی بود, آزادی کامل داشتند…. همان
وقتی که لنین بیانیه صادر می کرد و به مسلمانان عالم وعده کمک و همراهی می داد و
آنان را به حمایت از انقلاب دعوت می کرد, کمونیستها علی رغم دستور رهبر خود, در
مناطق مسلمان نشین روسیه با مذهب اسلام مخالفت کرده و سعی داشتند به طور کلی آثار
همه مذاهب را از بین ببرند, ولی بعدها وقتی به مانع تصادف کرده, دیدند نمی توانند
از عهده این عمل برآیند, ناچار از سختگیریهای خود دست برداشته و راضی شدند.)۵۴

روشن است که کمونیستها, در سرزمینهای اسلامی, برای رخنه گری و کشاندن جوانان به سوی
خود, سخنان لنین را در پشتیبانی از مسلمانان بزرگ می نمایاندند و جلوه گر می ساختند
و از آنچه خود در پی آن بودند و یا در مسلمان نشینهای شوروی می گذشت کسی را نمی
آگاهاندند.

شوروی بر پایه اندیشه های لنین و هدفها و برنامه های بین الملل سوم, به ایران نیرو
گسیل داشت; اما کارکرد غیر از این بود.

وقتی مظفرزاده و هوشنگ, به نمایندگی از سوی میرزا, برای مذاکره به مسکو می روند,
کمیسر خارجه شوروی چیچرین, آن دو را, پیش پاولویچ, نماینده بین الملل سوم می فرستد.

نماینده میرزا, از برخورد ابوکف و خانمش, در ترویج کمونیست, در هنگامی که نهضت
درگیر با انگلیس است, شکوه می کند و می افزاید:

(ما نگفتیم که حزب اشتراکی در ایران نباشد, ولی ما عقیده داریم که حزب نامبرده باید
دخالت در امور انقلابی و فقط با تبلیغ عقاید نجات دهنده لیدرهای انقلاب دنیا مشغول
باشد.)

ییعنی بیان اندیشه آزادی خواهانه لنین سودمند است, اما تبلیغات کمونیستی خیر.

پاولویچ پاسخ می دهد که کمیته اجرایی بین الملل سوم, آهنگ آن دارد که در ایران علیه
خانها و سرمایه داران دست به کار شود و مبارزه کند.مانند آنچه در اوکراین انجام شده
است.

نماینده میرزا چنین مبارزه ای را سودمند نمی داند و می گوید:

ما در ایران کارگر نداریم, فقط کشاورز است و آنان طرفدار مالکیت شخصی هستند.۵۵

از این گفت و گو پیداست که کمیته اجرایی بین الملل سوم, برای ایران برنامه داشته که
همانا آزادی و رهایی ملت از چنگ انگلیس باشد.

کنگره شرق در باکو نماد بین الملل سوم

کنگره ملل شرق در باکو از سوی بین الملل سوم در روز چهارشنبه ۹ شهریور ۱۲۹۹ برابر
با ۱۷ ذیحجه ۱۳۳۸,اول سپتامبر ۱۹۲۰, بازگشایی شد.۵۶ بیش از ۲۰۰۰ نفر از جمله
نمایندگان احزاب ۳۲ کشور مسلمان در آن شرکت جستند.۵۷

شماری, شمار نمایندگان گسیل شده به این کنگره را ۱۸۹۱ نفر دانسته که ۱۲۷۳ نفر آنان
کمونیست بوده اند.۵۸

حزب کمونیست ایران و ارتش سرخ, بنا به آمار کنگره ۱۹۲ نفر را از ایران به باکو
فرستاد که پس از ترکیه, با ۲۳۵ نفر, ایران مقام دوم شرکت کنندگان در کنگره را داشت.

شماری نمایندگان گسیل شده از ایران را ۲۲۰یا ۲۲۵ نفر دانسته اند که اول ذیحجه ۱۳۳۸
از انزلی حرکت کرده و در ۲۷ ذیحجه بازگشتند و این نشان می دهد همه کسان گسیل شده در
جلسه های کنگره حاضر نشدند.

گریگوری زینوویف رئیس کمینترن و رئیس کنگره, هدف از برگزاری کنگره را مبارزه علیه
امپریالیسم و درگیری با لایه ها و دسته های ثروتمند دانست.۶۰

شرکت کنندگان, گرچه به عنوان نمایندگان حزب کمونیست شرکت کرده بودند, اما بسیاری از
آنان عقیده به مرام کمونیستی نداشتند.

سخنان رئیس کنگره, درخور توجه است و نشان می دهد هدف بین الملل سوم آزادی ملتهاست,
بدون توجه به مذهب و آیین آنان.

توجه به این نکته برای ارزیابی کارکرد میرزا, مهم است و نشان از این دارد که سیاست
وخط مشی بین الملل سوم , چنین نبوده که همکاران آن, باید کمونیست باشند,بلکه تنها
باید با امپریالیسم انگلستان, درگیر باشند و وجه مشترک میرزا با بالشویکها و علت
همکاری وی با نیروهای کمونیستی در همین نکته نهفته است.

رئیس بین الملل سوم در سخنرانی خود گفته است:

(مقاصد کمونیست بین الملل است که ملل مشرق را جمع می کند و از آنها سؤال نمی
کند,وابسته به بین الملل سوم حزب کمونیست هستند, یا خیر؟سؤال نمی کنیم از کدام دسته
هستید, فقط سؤال می کنیم: تو رنجبر هستی, تو بسته به طبقه رنجبران هستی, مایل هستی
جنگ خاتمه پذیرد, مایلی جنگ زحمتکشان با سرمایه داران ادامه پیدا کند؟ همین کافی
است, دیگر تذکره حزبی نمی خواهیم و نمی پرسیم….)۶۱

از این فراز روشن می شود بین الملل سوم, داعیه حزبی نداشته, بلکه هدف آن پشتیبانی
از رنجبران و مبارزه با سرمایه داران بوده است. آنچه در کنگره روی داده, حکایت از
آن دارد, مسلمانان شرکت کننده در کنگره, به هیچ روی مرام کمونیستی را که امروزه
مطرح است, قبول نداشته اند و تنها شعار کمونیستها در پشتیبانی از مسلمانان و آزادی
ملتهای محروم و درگیر با انگلستان, آنان را به این کنگره کشانده است. زیرا بسیاری
از کشورهای اسلامی پس از پایان جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی, درگیر
مبارزه با انگلستان برای آزادی ملتهای خود از چنگ این استعمار کهنه کار بودند.

جذب شعارهای لنین: (آزادی ملتها از بند استعمار و استبداد, برنامه و هدف انقلاب
ماست.)و بین الملل سوم شدن, ویژه میرزا کوچک نبود, بلکه موجی بود فراگیر و تمام
ملتهای گرفتار در چنگ ستم, به این شعار امید بسته بودند.

امید بستن, جذب شدن, یاری خواستن از کمونیستها و بالشویکها برای یاری رساندن, هیچ
گونه ناسازگاری, با باورها و آمرزهای اسلامی شرکت کنندگان در کنگره نداشت و چنین
برداشتی نیز نمی باشد.از باب نمونه از همین کنگره, گزارشی اکنون در دست است, که
نشانگر عمق باور شرکت کنندگان کنگره, به اسلام و شعائر اسلامی و بدون هیچ گونه
وابستگی مرامی به کمونیست است:

(انورپاشا, وقتی وارد جلسه شد, اغلب از نمایندگان مسلمین برای احترام او از جای
برخاسته و زنده باد غازی اسلام را بلند کرده و در تجلیل وی نهایت کوشش کردند.
همچنین وقت نماز, همین که مؤذن در یکی ازمناره ها بنای تکبیر را گذاشت و صدای
(اللّه اکبر) به گوش انورپاشا رسید, فوراً به پا خاست و بسیاری از نمایندگان
مسلمان, اعم از کمونیست و یا غیرکمونیست نیز بلند شده و به تبعیت از مشارالیه, شروع
به خواندن نماز نمودند.)۶۲

کمونیستها, نتوانستند جایگاه انورپاشا را در کنگره برتابند. از این روی, وقتی وی با
یاران برای گزاردن نماز به بیرون از کنگره رفت, یکی از کمونیستهای آذربایجان, به
نام بنیادزاده, برخاست و بنای مخالفت با انورپاشا را گذاشت و علیه وی سخنرانی کرد و
او و برادرش را نوکر بورژوازی و اشراف خواند. کمونیستها برای این که از دامنه نفوذ
وی بکاهند, دست به تخریب چهره وی زدند و حتی برای این که نگذارند سخنان وی در جمعیت
مسلمانان اثر بگذارد و ورق را برگرداند, از سخنرانی وی در کنگره جلوگیری کردند.۶۳

ژرژلنچافسکی, وابسته مطبوعاتی سفارت لهستان در ایران, در سال ۱۹۳۹ به بعد, در
گزارشی از کنگره کمونیستهای شرق در باکو, می نویسد:

(نمایندگان, مخالفت خویش را با حملات زینوویف علیه اسلام و سخنان بلاکان بر ضد
سلطنت, نشان دادند. تنها چیزی که آنها به خوبی درک می کردند, و با آن هماهنگی نشان
می دادند, دشمنی کمونیزم, با بریتانیا بود.)۶۴

همو, در این فضا, که کم تر صدای مخالفی به گوش می رسید و کمونیستها یکه تاز بودند ,
از مخالفت یکی از تماشاچیان که سکوت حاکم را شکسته یود چنین گزارش می دهد:

(هنگامی که زینوویف, صورت کاندیداها را قراءت می کرد, یکی از میان تماشاچیان, فریاد
زد: (در مورد ایران, مسأله فرق می کند.) این تنها صدای مخالف بود. رئیس به این
اعتراض توجهی ننمود و اعلام کرد که: کاندیداها, با اکثریت کامل, مورد موافقت قرار
گرفته اند.)۶۵

شاید آن تماشاگر مخالف که فریاد زده:(در مورد ایران مسأله فرق می کند.)یکی از دو
نماینده میرزا باشد که از سوی میرزا به مسکوگسیل شدند و آنان پس از یک ماه انتظار و
سرگردانی و نتیجه نگرفتن از سفر به مسکو, در کنگره بین الملل سوم, شرکت جستند و در
دو نامه, به گونه رسمی, به ریاست کنگره اعلام کردند: هیأت ایرانی, نماینده ایران
نیستند و از ۱۹۲نفر ایرانی شرکت کننده در کنگره, تنها چند نفر شایستگی نمایندگی
ایران را دارند.۶۶

از این مخالفت, در بررسی زوایای رخدادهای جنگل, به نکته حساس دیگری پی می بریم و آن
این که: شاید یکی از انگیزه های کودتای سرخ در ایران, در حدود یک ماه پیش از
برگزاری کنگره, هرچه مهم و پرجلال و شکوه برگزار کردن کنگره و گسیل داشتن کسانی
بوده است که هم فکری و هم رأیی بیش تری با حکومت شوروی داشته اند تا حکومت شوروی,
در ادامه گفت و گوهای خود با انگلستان که در ۵ خرداد ۱۲۹۱ در لندن شروع شده بود,
امتیازهای بیش تری بتواند بگیرد.

از این روی, در این کنگره توجه به ایران, از هر کشور دیگر بیش تر بود. خود کنگره
نیز نمایش قدرتی بود علیه سرمایه داری غرب و انگلستان. شاید همین مسأله سبب شده بود
که وابستگی شرکت کنندگان به حزب کمونیست کم تر مورد توجه باشد.

میرزا و اندیشه کمونیستی

درباره انگیزه های همکاری میرزا با نیروهای شوروی بحث شد. اکنون جای این پرسش است
که آیا میرزا با اندیشه های کمونیستی و سوسیالیستی رهبران شوروی همسو بوده و آن را
قبول داشته است, یا خیر هیچ گونه گرایشی نداشته و همسویی او, با اصول انسانی بوده
که در مرام کمونیست و سوسیالیست, نشانه هایی از آن به چشم می خورده است.

برای روشن شدن موضوع به بررسی دیدگاه میرزا درباره کمونیسم و سوسیالیسم می پردازیم.

الف. میرزا و کمونیسم:

با توجه به آنچه ذکر شد, روشن شد, انگیزه همکاری میرزا با
بالشویکها, حفظ استقلال کشور و آزادی مردم از سیاهیها, نکبتها, و قید و بندهای
استبداد داخلی و سلطه انگلستان بوده است. بنابراین کمال بی انصافی است که کسی میرزا
را کمونیست بداند و آن گاه او را,که در برابر کمونیستها سر فرود نیاورد و آلت دست
آنان نشد, خیانتکار به آرمان کمونیست بشناساند.قرارداد وی با شورویها, و گنجاندن
اصل مهم: ممنوع بودن تبلیغ از عقاید کمونیستی, در قرار داد, نشانگر باورمند نبودن
وی به مرام کمونیستی است.میرزا کوچک خان, در نامه خود به لنین تأکید می ورزد:
تبلیغات کمونیستی و اشتراکی به ضرر انقلاب است و برخلاف باورها و گرایشهای مردم
ایران و سبب گرایش مردم به سوی دشمن می شود:

(من به نمایندگان شما در موقعش گفتم که ملت ایران حاضر نیست برنامه و روش بالشویزم
را قبول کند; زیرا این کار عملی نیست و ملت را به طرف دشمن سوق می دهد.)۶۷

ممکن است گفته شود: پذیرش انقلاب سرخ, یعنی پذیرش باورها و عقیده های کمونیست.ولی
این انگاره به هیچ روی درست نیست; زیرا میرزا به شدت از مرام کمونیستی دوری می جوید
و آن را, به هیچ روی, سازگار با فرهنگ و باور و سنت ایرانی نمی داند.

امّا باید توجه داشت که پاره ای از واژگان و ترکیبها, ویژه قومی دون قومی, فرهنگی
دون فرهنگی نیست. کمونیستها, گاه واژگانی را به کار می بردند که در نزد ایرانیان
پذیرفته بود و سر زبانها می افتاد و فرهیختگان آنها را به کار می بردند, چون در
فرهنگ آنان ریشه داشت.انقلاب سرخ و یا جمعیت سرخ که از سوی میرزا پذیرفته و به کار
برده شده, هیچ گونه ناسازگاری با فرهنگ مردم ایران نداشت. یک رنگ از سه رنگ پرچم
ایران رنگ سرخ است. سرخ حکایت از قیام و انقلاب و فداکاری دارد. هر نهضت خونین را,
می توان انقلاب و قیام سرخ نامید; همان گونه که می گوییم انقلاب سرخ حسینی, چون
حرکت حضرت, همراه با فداکاری و ایثار بوده است. از گذشته تا کنون پرچم سرخ حسینی در
حسینیه ها, برافراشته بوده است.

بنابراین, پذیرش ترکیب (جمعیت سرخ)از سوی جنگلیها برای گروه خود, به معنای پذیرش
انقلاب کمونیستی نبوده است. بلکه به این معنی بوده که نهضت وارد مرحله حساسی شده که
نیاز به فداکاری بیش تر و خونین دارد.

ناگفته نماند: در روسیه برای مبارزه با حکومت تزار, حزب سوسیال دمکرات تشکیل شده
بود که نیروهای آن, به دو گروه:منشویک (سفید) و بلشویک (سرخ) تقسیم شده بودند.
بلشویکها, همان کمونیستها بودند که توانستند به رهبری لنین, رقبای خود, منشویکها را
در هم شکنند و انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ را به پیروزی برسانند.۶۸ و پس از این مرحله به
بهانه ریشه کن کردن بقایای آنها, به فرماندهی دنیکن, به ایران آمدند و از آن جا که
بالشویک معنی و فرهنگ خاصی را می رساند و مرادف کمونیست بود, میرزا کوچک از به کار
برد آن درباره نیروهای خود, پرهیز داشت. و یاران خود را از همکاری, حتی رفت و آمد
با کمونیستها و بالشویکهای آن سوی مرز, باز می داشت. نامه هایی از میرزا به جای
مانده که صادق کوچک پور, فرمانده بخشی از نیروهای خود را, از هر گونه رفت و آمد,
نشست و برخاست با بالشویکها, باز می دارد:

(افراد شما, حق ندارند با بالشویکها رفت و آمد داشته باشند.)۶۹

وی, در بیانیه ای که پس از کودتای سرخ و واپس نشینی جنگلیها نگاشته و در بین مردم
نشر داده و به آگاهی همگان رسانده, به شرح, تنگناها و گرفتاریهای جدید را بازگو می
کند و از کارکرد کمونیستها, به شدت خرده می گیرد و چنین حرکتها و کارکردهایی را
ناپسند و نادرست می شمارد. و عقیده و مرام کمونیستی را, بسان مرام و عقیده مزدک می
داند:

(این کمونیستها, که هستند و چه می گویند؟ محرک شان کیست

امّا کمونیستهای حاشیه رشت, یک عده قوچیها و آدم کشهای قفقازند که بعضی از آنها خود
را ایرانی نژاد می خوانند, از تمام عادات و شعائر ایرانیت بی اطلاع و دور, بلکه ضد
هستند. در مجامع, بی ملاحظه, از قوانین مزدک تعریف می کنند. از قفقازیه, شغلشان پول
گرفتن و مزدور شدن برای آدمکشی بوده. اخیراً, برای این که آسان تر و بیش تر مردم را
بکشند و غارت کنند, مسلک کمونیستی را به خود بستند. معنی کمونیستی اشتراکی را, از
آنهایی که می دانند بپرسید. ما از شرحش اغماض می کنیم; زیرا در تصدیق و تکذیب آن,
برای حفظ بی غرضی خودمان لزوماً ساکتیم.همین قدر می گوییم: اجرای همچه عقیده مفرط
تند فعلاً محال است….)۷۰

میرزا در ادامه این بیانیه, که در ۱۷ ذی قعده ۱۲۹۹ صادر شده, انگیزه میرزا علی اکبر
مجتهد اردبیلی را در فتوای جهاد, رفتار و حرکتهای ناشایست و نابهنجار کمونیستها می
داند.

وی,با اشاره به سخنان لنین و تروتسکی و براوین:

(کمونیستها حق دخالت ندارند و مقدرات ایران بر عهده ایرانی است و آزادی عقاید و
مسالک, در صورتی است که مخالف انتظامات اجتماعی مردم نباشد.)

دخالت کمونیستها را مانند انگلیسیها می شمارد که جان و مال مردم از گزند آنان در
امان نیست و نتیجه می گیرد: اگر رهبران شوروی از این مسائل آگاه شوند, از آن
جلوگیری می کنند; امّا اگر بعد از آگاهی, جلوگیری نکردند, کمونیستها در کنار
انگلیسیها و دولت مستبد, دشمن ما خواهند بود.

میرزا, برای روشن شدن همین موضوع, به لنین نامه می نویسد و نماینده به مسکو گسیل می
دارد, تا بداند آیا رهبران شوروی از کارکرد کمونیستها, خرسندند و پشتیبانی می کنند
و یا ناخرسندند و بیزاری می جویند:

(سویت روسیه اگر مطلع بشوند, بلاشبهه جلوگیری خواهند کرد. اگر بعد از اطلاع قادر به
جلوگیری نشدند, آن وقت تکلیف ما این است: کمونیستها, انگلیسها و دولت مستبد ایران
را در یک ردیف حساب کرده, به نام حفظ وطن و حفظ ایرانیت و محافظت حقوق اجتماعی از
همه دفاع کنیم و یقین داریم که خدا یار و مددکار ما خواهد بود. زنده باد جمهوری
ایران مرده باد انگلیس و خائنین, پست باد منافقین.)۷۱

این بیانیه, که فخرایی آن را آخرین بیانیه میرزا دانسته, به خوبی نشان می دهد که
میرزا چه هدفی در سر داشته و چه افقهایی را در چشم انداز خود می نگریسته و برای
رسیدن به آنها, تلاش می کرده است.

مرام و اندیشه کمونیستی از نظر وی, اندیشه ای ناروا, بی ریشه و بوته و به زیان مردم
ایران بوده است. این که میرزا با کمونیستها در رشت در افتاده و با حیدرخان
عمواوغلی, اختلاف نظر داشته, افزون بر کارکردهای نادرست آنان, تبلیغ از مرام و
عقیده ای بوده که هیچ سازگاری با باورها و سنتهای مردم نداشته و کل جریان جنگل را
لکه دار می کرده است.

میرزا, به یاران و دوستان خود یادآور شده بود که اندیشه های کمونیستی با آموزه های
اسلام ناسازگارند. و تبلیغ از چنین مرامی, برخلاف انتظام اجتماع و مصلحت جامعه
است.وی, آزادی را در محدوده مصلحت جامعه و تا زمانی که به زیان جامعه نباشد, روا می
شمرد. یاران وی نیز, این نکته را دریافته بودند. از این روی, صادق کوچک پور در جمع
یارانش می گوید:

(طبق دستور میرزا, از امروز ما به جنگل می رویم و از آنها جدا می شویم; زیرا آنها
برخلاف میل میرزا تبلیغات کمونیستی می کنند و دست تطاول به اموال مردم دراز می کنند
و مخالف مذهب و آیین مقدس اسلام رفتار می نمایند. این رویه, مانع پیشرفت انقلاب
است.)۷۲

میرزا, نه تنها مرام کمونیستی را قبول نداشت, بلکه اندیشه سوسیالیستی را, آن گونه
که کمونیستها باور داشتند و عمل می کردند, نه باور داشت و نه آن را درست می دانست.
از آن جا که در سخنان میرزا, تعبیرهایی وجود دارد که نشانگر احترام او به سوسیالیست
است, اندکی درباره اندیشه سوسیالیستی که در کلام میرزا بازتاب یافته, درنگ می کنیم:

میرزا و اندیشه سوسیالیستی

در نامه های میرزا به مدیوانی, نماینده دولت شوروی در گیلان, و نامه او به لنین,
واژه سوسیالیسم و سرمایه داری به کار رفته که از سوسیالیزم به خوبی یاد کرده و از
سرمایه داری بیزاری جسته است. همین نگاه و نگرش را شماری نشان از (اعتقاد راسخش به
سوسیالیسم)۷۳ دانسته اند.

از این روی, بایسته است در این گزاره اندکی درنگ ورزید و این پرسش را به بوته بررسی
نهاد:

آیا میرزا, به سوسیالیسم اعتقاد داشته؟ و اگر اعتقاد داشته, به چه معنی برداشت و
تعریفی از آن بوده است.

درباره واژه سوسیالیسم و تعریف آن گفته اند:

(سوسیالیسم, یا جامعه باوری… از واژه سوسیال به معنای اجتماعی گرفته شده گفته اند:

(سوسیالیسم تئوری است که هدف آن مالکیت یا نظارت جامعه بر وسایل تولید ـ سرمایه,
زمین, اموال و جز آنها ـ به طور کلی اداره آنها به سود همگان است.)۷۴

مهم ترین عنصر مشترک نظریه های سوسیالیست, تکیه بر برتری جامعه بر فرد و سود همگانی
بر سود فردی است و از نظر تاریخی, سوسیالیزم, حرکتی است علیه فردباوری و سرمایه
داری فردی که بین الملل دوم, از سوی اتحادیه های کارگری سوسیالیستی, قبل از جنگ
جهانی اول, به همین هدف بنیان گذاشته شده است.

جواهر لعل نهرو, رابرت اوون را, نخستین کسی می داند که واژه سوسیالیزم را به سال
۱۸۳۰, به کار برده است.

و از سوی اصلاح طلبان, هدف از سوسیالیزم, برقراری توازن و تعادل بین زندگی ثروت
مندان و بینوایان اعلام گردید.۷۵

همو در یک نگاه کلی درباره سوسیالیزم می نویسد:

(نظر کلّی و مشترک تمام این اصلاح طلبان مختلف و مترقی این بود که به جای وضع
موجود, سرمایه داری خصوصی, دولت باید مالک کارخانه ها و وسائل تولید باشد,یا آنها
را کنترل کند. در هر صورت, وسائل اصلی تولید, مانند زمین و صنایع بزرگ و عمده, باید
در تصرف و اختیار دولت باشد.)۷۶

در دائرهالمعارف مصاحب آمده است:

(سوسیالیسم, فرضیه سیاسی و اقتصادی برای اصلاح امور جامعه, مبتنی بر این که کلیه
عوامل و وسایل تولید و پخش کالا, باید به مالکیت دسته جمعی مردم درآید و دولت, به
نمایندگی مردم, آنها را بر طبق اصول دموکراسی اداره کند. سوسیالیسم,با مالکیت خصوصی
مخالف است. و هواخواه این است که رفاه جامعه را به وسیله اشتراک مالکیت تأمین
نماید. هدف آن, از بین بردن رقابت به وسیله همکاری افراد جامعه, طرد سودجوئی,
برقراری خدمات اجتماعی, تقسیم عادلانه تر درآمد و ایجاد فرصت بیش تر برای افراد
است, تا بتوانند به خدمات اجتماعی بپردازند.)۷۷

پس واژه سوسیالیزم, پیش از آن که کمونیستها میدان دار بشوند و دم از سوسیالیزم
بزنند, مطرح و مورد احترام آزادی خواهان جهان بوده است.

حزب سوسیال دمکرات روسیه, بر همین بنیاد, بنیان گردیده و هدف آن, تعدیل ثروت بوده
است. از سال ۱۹۲۰ به بعد, سوسیالیسم, به دو بخش تقسیم شد:

۱. سوسیالیسم کمونیستی و انقلابی که شوروی آن را سرلوحه کار و برنامه خود قرار داده
بود.

۲. سوسیالیستی که تنها جنبه اخلاقی آن مورد توجه بود و کشورهای غربی از آن پشتیبانی
می کردند.۷۸

حمید عنایت, درباره سوسیالیسم در جهان اسلام, در قرن بیستم می نویسد:

(سوسیالیسم, بیش تر, با خوی برجسته اسلام تجانس داشته است.سوسیالیسم, از
ناسیونالیسم و دموکراسی به دعوت اسلام به برادری, همسازی اجتماعی و برابری نزدیک تر
بوده است.)۷۹

وی, سید قطب را سوسیالیست اسلامی می داند و آن گاه, از سه گونه سوسیالیستی که
درجهان اسلام پدید آمده است, سخن می گوید:

الف. رسمی.

ب.بنیاد گرا.

ج. رادیکال.

البته در ایران, بعدها گروهی پا به عرصه گذارد و شروع به کار کرد که خود را
سوسیالیستهای خداپرست نامیدند.

روشن است که میرزا کوچک را نمی توان هواخواه سوسیالیسم, باورمند به مالکیت اشتراکی
دانست, زیرا میرزا کوچک, مالکیت اشتراکی را همان چیزی می دانست که مزدک و پیروان
او, بر آن پای می فشردند و از آن دفاع می کردند و آن را غیر درخور پذیرش و پیاده
شدن آن را در ایران,ناممکن می شمرد.

امّا سوسیالیزم, به معنای ب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.