پاورپوینت کامل سرمقاله;پیامبر اعظم(ص) اسوه امام خمینی ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سرمقاله;پیامبر اعظم(ص) اسوه امام خمینی ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سرمقاله;پیامبر اعظم(ص) اسوه امام خمینی ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سرمقاله;پیامبر اعظم(ص) اسوه امام خمینی ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint :

۳

محمد(ص) از جنس بشر بود, با همان ویژگیها, نیازها, عشقها, علاقه ها, محبتها, دلبستگیها و آروزها.

درد می کشید, غمگین می شد, دلش از نامردمیها می گرفت, در مرگ عزیزان می گریست و در شادیها, از هر سوی باران شادی به جان اش فرو می بارید. تافته جدا بافته نبود. با رنج, تکاپو, تلاشهای توان فرسا, پیمایش وادیهای سخت و گذرگاه های هراس انگیز و توان سوز و گدازیدن و ذوب شدنهای بسیار در بوته بندگی و زندگی, ناب شده و به اوج بندگی حق و زلال زندگی دست یافته بود.

این سان نبود که سنگ کان وجود او, یکباره لعل شده باشد و گوهر ناب و آن سان پرخریدار و گرانبهاو پرتو افشان و مایه افتخار عرشیان و بزرگ و پرشکوه در چشم فرشیان.

او, عزیزی را در درگاه ربوبی, با راز و نیازهاو ناله های شبانه, گریه ها, قیامها, سجده های طولانی و سرساییدنهای عاشقانه و دردمندانه بر آستان ربوبی, فرا چنگ آورده بود.

درهای آسمان, آسان به روی سینه او باز نشد که آن قدر زارید و دق الباب کرد و ناله های جگرسوز سر داد, تا به آن پایه رسید که هیچ آفریده ای, از انسان و فرشته نرسیده بود. پس از راز و نیازهای خالصانه و عاشقانه, آسمان آغوش گشود و زیباییهای عرش برین را به سینه سینای او فرو ریزاند.

محمد(ص) در بندگی چنان اوج گرفت که خدا از نزدیک با او سخن گفت و سینه او را به فراخنای جهان گستراند و آن را مَهبط وحی گرداند و سرچشمه همه روشناییها, زیباییها و شکوه ها. اگر محمد(ص) این راه را نمی پیمود و ناهموارییها را بر خود هموار نمی ساخت و عاشقانه خدا را نمی پرستید و خالصانه در این وادی گام نمی زد, آن همه روشنایی نمی آفرید و به هیچ روی نمی توانست طلسم و هیمنه شب را بشکند و سپیده را بگشاید و نور دانش و معرفت را به دلها, سینه ها بیفشاند و در آن سنگستان, گل محبت برویاند و از سینه های همچون سنگ خارا, چشمه های گوارا جاری کند.

دیربازی بود که خدا در زمین پرستیده نمی شد و بشر به این نیاز اصلی روح خود, توجه نداشت و آن را با زلال نیایش و پرستش خدای یکتا و بی همتا, آفریننده آسمانها و زمین و دریاها و کوه ها, صحراها و دشتهای زیبا, انسانها و دیگر موجودات شگفت, پدیده ها و… شاداب نمی ساخت; از این روی, از روح لطیف و لبالب از عشق و شیدایی به خدا دوستی و دیگر دوستی نابهره مند بود و خشونت و دیوسیرتی در دیولاخ وجودش حکمروایی می کرد و هر چشمه و هر جویبار زلال و گوارا را می خشکاند و هر آبشخوری را محو می ساخت و هر گیاه و گل خوشبو و عطر افشانی را می پژمرد و در پس خود, بیابانی خشک و تفت زده و برهوتی هراس انگیز به جای می گذاشت که از انسانیت هیچ رنگ و نشانی نداشت.

محمد(ص) با راز و نیازها, عبادتها, اعتکافها, قیامها و سجده های طولانی و ناله های شبان و روزان خود, به احیای بندگی خدای یکتا پرداخت, احیای چشمه ها و جویبارهای جوشان و زلالی که مردمان پیشین از آنها بهره مند می شدند, تشنگی خود را با زلال آنها فرو می نشاندند و اکنون نشانی از آنها نبود و در دل زمین دفن شده بودند و گرد و غبار زمانه, از آن همه سَرزندگی و شادابی و حیات بخشی, اثری بر جای نگذاشته بود.

محمد(ص) نیازمند عبادت و راز و نیاز بود. ناگزیر بود که از آن سنگستان و خارستانی که (روح)ها و (جان)های خشن پدید آورده بودند, روح خویش را با عبادت و نیایش بیرون بکشد و در سَرا بُستان الهی به گردش در بیاورد, تا پذیرای حق گردد و چنان توانایی بیابد که بر جسم حکومت کند و آن را در اختیار بگیرد و به سرسپردن به آستان حق وا دارد.

او, به روشنی دریافته بود که اگر بتواند روح خویش را با عبادتها و نیایشهای خالصانه و ناب, از دیولاخ جاهلیت بیرون بکشد و به پرواز واداردش و از هر چه پستی و دناءت, آن را دور کند, خواهد توانست, قوم خویش و همه انسانها را, از چنگ جاهلیت برهاند و آنان را به بهشت جاویدان توحید وارد سازد.

امام خمینی, شیفته این اوج بود. به قلّه با شکوه بندگی محمد(ص) با عظمت می نگریست و از آن شکوه, چشم برنمی داشت و در هر محفل و مجلس از آن یاد می کرد:

(حضرت ختمی مرتبت به قدری ریاضت کشید و قیام در مقابل حق کرد که قدمهای مبارک اش ورم کرد و از طرف ذات مقدس حق, جل ّ جلاله, آیه نازل شد: طه, ما انزلنا علیک القرآن لتشقی. )۱

امام این اوج را می ستاید و بر آستان این بندگی بوسه می زند و پیشانی می ساید و این پرستش عاشقانه را که آرام و قرار را از حضرت گرفته بود, سزاوار حق می داند که باید سرمشق قرار بگیرد و هر جان شیفته و باورمند راستینی به آن سمت به حرکت دربیاید و بارقه هایی از آن گونه بندگی و پرستش را به جان اش فرو افشاند, تا کمال یابد و سینه اش مهبط ریزش رحمت حق شود و سرچشمه روشنایی نه عبادت عبید و اُجرا که این گونه عبادتها, درهای دانش و رحمت حق را به روی سینه ها نمی گشاید و آن چه از این سینه ها می تراود, اثر بخش نمی سازد که چه بسیار عبادت گرانی که نتوانستند درون خویش را روشن کنند و بر بلندای آن مشعلی افروزند, چه برسد به بیرون و ورای درون خویش.

در این نگاه زلال, پیامبر بنده بود, بنده ای که خدا را می پرستید و عبادت خدا می کرد و خود را به رنج می افکند, نه از روی ترس و برای مزد و آمرزش گناهان که شماری از ناآگاهان می پنداشتند, بلکه عظمت پروردگار و شکر نعمتهای بی پایان, آرام و قرار را از او گرفته بود و همیشه و در همه حال, این دغدغه را داشت که مبادا کوتاهی کرده باشد و عبادت خدای را, آن گونه که سزاوار آن ذات بی همتاست, به جای نیاورده باشد, از این رو, شعله های سخن اش در دیگر سینه ها در نگرفته و آن گونه که باید در آنها شعله نیفروخته است.

امام خمینی می گوید:

(شیخ عارف کامل, شاه آبادی, دام ظله, می فرمود: پس از آن که آن وجود مبارک, مدتی دعوت فرمود و مؤثر نشد, آن طوری که حضرت مایل بود, آن سرور احتمال داد که شاید نقص در دعوت او باشد. پس اشتغال به ریاضت پیدا کرد, مدت ده سال تا آن که قدمهای مبارکش ورم کرد. آیه شریفه نازل شد که خود را مشقت مده, تو طاهر و هادی هستی و نقص در تو نیست, بلکه نقص در مردم است. إنک لا تهدی من احببت) ۲

این درک از عبادت محمد(ص) است که عارف کامل و شاگرد برجسته و نامور او, امام خمینی را به معماری نفس خود از راه عبادت, ریاضت و شب زنده داری وا می دارد و به آنان این درس بزرگ را می آموزاند: وقتی رسول خدا باید این راه را بپیماید و برای نزدیک شدن به خدا, شکر نعمتهای او, دگرگونی روحی, که آن به آن به آن نیاز دارد, جز این راه, راهی ندارد و با آن همه رنج و عبادتهای شاق, باز دغدغه ناتمام و ناقص بودن عبادتهایی را دارد که انجام داده, تکلیف دیگران روشن است.

و نیز آموزاند: رسول خدا, چون عظمت خدا را درک کرده و به ژرفای این عظمت پی برده بود, آن سان در شیدایی و والهی نسبت به ذات حق به سر می برد و در عبادت هر گونه سختی را به جان می خرید که در راه رسیدن به محبوب و رفیق اعلی, هر سختی آسان می نمود:

(آنی که آنها فهمیدند از عظمت خدا, آنها را وادار کرده است, آن طور راز و نیاز کنند و اعتراف به تقصیر. شما در ادعیه امیرالمؤمنین, خود رسول خدا, حضرت سجاد و سایر ائمه(ع) ملاحظه کنید, چه جملاتی هست و ما چطور بعیدیم از این معانی. چه معارفی در این ادعیه هست که ما محرومیم از آن معارف, چه سوزی در قلب این خالصان خدا بوده است که برای فراق خدا می سوختند و آتش جهنم را می گفتند: اگر صبر کنیم, صبر در فراق را چه کنیم.

اینها برای ما مثل یک افسانه است, لیکن واقعیت است, واقعیتی که آنها فهمیدند, ما نفهمیدیم.)۳

آن چه امروزه حوزه های علمیه و یکایک حوزویان و عالمان نیاز دارند و عزت و شکوه شان به آن بستگی دارد, فهم و درکِ درکی است که امام از عبادت و بندگی نبی اکرم داشت و همان درک, او را به آن انقلاب روحی بزرگ رساند و توانست در دیگر (روح)ها دگرگونی ژرف پدید آورد و شیرینی و لذت بخشی عبادت و راز و نیاز را به آنها بچشاند و تک تک آنها را از این شراب روحانی سرمست گرداند.

برای شناخت پیامبر گرامی اسلام, باید این درک, درک و فهم شود و رشحه هایی ازسرّ آن به دست آید. اگر چنین انقلابی در درکها و فهمهاروی ندهد و پیامبر از این زاویه بس مهم, سرنوشت ساز و رستاخیز آفرین, اسوه قرار نگیرد و مشعل راه, همه کارها ابتر خواهد ماند و همه تلاشها نافرجام.

بندگی خداوند, آن هم از نوع پیامبر, که آن هم پس از درک و شناخت عظمت خداوند, از وجود آن نازنین شعله می کشید, راه گشاست, انسان را به سرمنزل می رساند, سعادت و خوشبختی را به ارمغان می آورد.

این که خداوند, پیامبر را اسوه قرار داده, در این عرصه و دیگر عرصه ها, روشن است که هر انسان باورمندی می تواند به اندازه ظرف وجود خویش و گنجایی و توانی که دارد از این دریا و چشمه همیشه جوشان برگیرد و تشنگی خود را فرونشاند.

امام خمینی, چون باورداشت به اندازه گنجایی که خداوند به او موهبت فرموده, می تواند گام در جای گام نبی(ص) بگذارد و مراحل کمال را بپیماید, این کار را انجام داد و به مقامی رسید که کلام او در هاله ای از نور به سینه ها فرود می آمد و آنها را می رخشاند و معجزه می آفرید و فوج فوج مردمان را به پای این شعله ها می کشاند. و در برهه ای که عبادت و نیایش خدا کمرنگ شده بود و آن چه انجام می گرفت و کور سویی داشت, در کنج تاریک مساجد و زاویه تنگ خانه ها بود و بس, در کوچه کوچه شهرها و روستاها, نیایشگاه هایی بنا نهاد که خدا در آنها روز و شب, آگاهانه و از روی اخلاص و با شناخت پرستش می شد و همین رمز پایداری مردمان این سرزمین در برابر دشوارییها و قدرتهای شیطانی شد.

استغفار

هر کردار و رفتار و نشست و برخاستی, چه خوب و چه بد, چه زشت و چه زیبا, چه سیاه و چه سفید, چه نورانی و چه کدر, چه کینه توزانه, چه مهربانانه, چه انسانی و چه غیرانسانی, در وهله نخست, در قلب, نقطه ای سفید, یا سیاه پدیدار می سازد و قلب را دستخوش دگرگونیها قرار می دهد و آن را یا به مرداب و عفن زار فرو می برد, یا به دریای نور و یا به ظلمات می برد, یا در آستانه بلند سپیده, می افرازد.

رفتار شایسته, ترازمند و مورد رضای حق و رفیق اعلی, در شبستان قلب و رواق رواق آن, نورانیتی پدید می آورد که چشمها را خیره می کند و دلها را می برد و بال روحها را به پرواز می گشاید و انسانی که در قلب او این هنگامه پدید آمده و نورانیت قلب, همه وجودش را فرا گرفته, پله پله به خدا نزدیک می کند و از کوثر قرب دَمادَم می نوشاندش و شادابی را به جان اش فرو می ریزد و به مقامی می رساندش که نگاه اش, سخن اش,رفتارش, همه و همه, جاودانگی می یابند و در هر زمان و هر مکان, بی هیچ رادع, مانع و بازدارنده ای, می تراوند, ترنّم سرایی می کنند, می شکوفند و می شکوفانند, اثر می گذارند و دگرگونی می آفرینند.

در برابر, هر تند باد و یران گری که از کوی رفتار ناشایست, بوزد, ابرهای تیره و سیاه را در قلب می انبارد و کدورت و ظلمتی پدید می آورد و انسان را از مقام قدس, که همه نوراست و روشنایی و قرب حق, اوج شکوه, زیبایی, آرامش و جاودانگی, دور می کند و از معارف الهیه مهجور و به عالم طبیعت نزدیک.

رسول خدا, با همه قربی که به خدا داشت و دَمادَم از آبشار بلند الهی می نیوشید و سرشار از لطف حق بود و همیشه و در همه حال, در هاله ای از توجه رب العالمین قرار داشت و در دریای معرفت حق شناور بود, با این حال, نگران بود که مبادا کدورتی و غباری آیینه روشن قلب اش را تیره سازد و از آن مقام فرود آورده شود که این فراق و هجران برای آن نازنین کشنده بود. از این روی, آن آلاله دشت ناز, از آن روی که هراس از پژمردگی داشت و محروم ماندن از فرونشستن شبنم سحرگاهان به گلبرگهایش و نوازش نسیم سحرگاهی, آن به آن, آیینه روشن قلب اش را از هر غبار و کدورت و آلاینده ای می پیراست و از هر زنگاری جلا می داد. صبح و شام, شبان و روزان, گاه و بی گاه, در هر مجلس و محفل, در خلوت و جلوت, بر این نسق می پیمود. این رفتار زیبا, پرشکوه, درس آموز و عبرت انگیز را با ذکر بلند استغفار انجام می داد, ترنّمی که قلب را برمی انگیزاند و آتشزنه ای که در کانون قلب شعله می افروزد.

استغفار طلب باران است, باران رحمت و باران آمرزش. اگر دَمادَم طلب بارش شود, دل هیچ گاه در غوغای کدورت گم نمی شود, بلکه همیشه در ساحَتِ بی غبار, تر و تازه و شاداب خواهد بود. رسول خدا, همیشه طلب آمرزش می کرد, یعنی از پروردگار خود می خواست که مزرعه دل او را با باران آمرزش خویش, همه گاه شاداب بدارد و از هر خزانی به دور که خزان مزرعه دل, بسیار مصیبت بار و دردناک است.

استغفار, یعنی تلاش همیشگی و همه آنی در روشن و پرجلا نگهداشتن قلب و پیراستن چهره آن از هر غبار و کدورت و سیاهی.

استغفار, یعنی هوشیاری و توجه به کانونی که آن به آن, اگر درستی و راستی, حق بینی و حق گویی, حق پرستی و حق مداری در آن بازتاب و سریان یابد, از دل آن, زیبایی و شادابی می تراود.

هر کس هوشیارتر, بیناتر و با بصیرت تر, استغفارش بیش تر و توجه اش به قلب اش, جدی تر و دقیق تر و دور نگهداشتن آن از هر گزند و آسیبی, بهنگام تر.

رسول خدا, چون هوشیاری, بینایی و بصیرت را در اوج داشت, کدورت قلب را خسرانی بزرگ می دانست و به روشنی می دید که قلب کدر چگونه تار و پود انسانیت انسان را از هم می گسلد و او را از کرسی قرب الهی به پایین می افکند که از هر جهنمی سوزاننده تر و مرگ بارتر است.

رسول خدا, برای این که به درد فراق و هجران گرفتار نیاید و از مقام قرب به زیر آورده نشود, هوشیارانه کرانه های قلب خود را رَصد می کرد و هر پدیده ای را در چشم انداز خود ردگیری می کرد که مبادا آسیبی به قلب اش وارد سازد. از این روی, هرگاه در مجلسی حاضر می شد, پیاپی از درگاه ربوبی آمرزش می طلبید, چون بیم داشت که نگاهی, سخنی, اشاره ای و حرکتی, غبار برانگیزد و صفحه بلورین و شفاف قلب اش را کدر سازد و غم هجران را بر آن فرود آورد:

(قال الصادق(ع) کان رسول الله لایقوم من مجلسٍ و ان خف ّ حتی یستغفرالله خمساً و عشرین مره. )۴

امام صادق(ع) فرمود: روش رسول خدا این بود که: مجلسی را هر چند کوتاه, ترک نمی گفت مگر این که بیست و پنج بار از خدا طلب آمرزش می کرد.

این از برای احساسی بود که گاه پیدا می کرد. آن حضرت, پس از هر نشست و برخاستی این احساسی را داشت که قلب اش شفافیت پیشین را ندارد, گویا غباری بر چهره اش نشسته که باید آن را با ذکر استغفار بسْتُرد:

(لَیُغان علی قلبی و انی لأستغفر الله فی کل یومٍ سبعین مره).۵

گاه, دلم را تیرگی می پوشاند و من به راستی, هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش می طلبم

از دلها و قلبهای سالم, سلامت و شادابی جامعه سرچشمه می گیرد. جامعه سالم, در پرتو دلها و قلبهای صاف و رخشان قد می افرازد و می شکوفد و از بدیها و زشتیها دامن برمی چیند و به سوی تعالی به حرکت درمی آید.

در گردباد و غوغای قلبهای ناسالم, غبار گرفته و زنگار بسته, نمی توان انتظار داشت که جامعه سالم سربرآورد که انتظار و چشمداشتی نابخردانه است و بر خلاف سنت الهی.

برای ساختن جامعه و مردمان شایسته, قانون مند, منطقی, حق گرا, به دور از هرج و مرج, دروغ و دغل, نامردمیها, ناعدالتیها, زشت خوییها, خشن رفتاریها, در وهله نخست, قلبها را باید ساخت و از لجن زارهای بویناک به دور کرد و آن به آن, از چهره آنها غبارها و تیرگیها را زدود.

این که رسول خدا, هماره از قلب خود نگهداری می کند و تیرهای زهرآگینِ تیرگیها را از آن بازمی دارد و غبار از آن می سترد و با اشک برخاسته و سرچشمه گرفته از کوثر استغفار, چهره آن را می شوید و دبگران را نیز به این وادی مقدس فرا می خواند, چون می بیند جامعه بر پایه های خود استوار نمی ماند, ارّابه های آن به سلامت نمی گردند, مگر این که بُنلاد و بنیاد آن, که قلبهای یکایک مردمان و طلایه داران و پیشوایان آنان است, زنگار نگرفته باشند.

(ان للقلوب صَداءً کصداء النُّحاس فاجلوها بالاستغفار و تلاوه القرآن. )۶

همانا, دلها زنگ می زنند, همان گونه که فلزات رنگ می زنند. شما, با طلب آمرزش از خدا و تلاوت قرآن, دلهایتان را جلا دهید.

امام خمینی, که در برهه برهه زندگی اش, کنجکاوانه, باریک اندیشانه و بصیرانه, روی رفتار و گفتار رسول خدا درنگ ورزیده و رفتار و گفتار خود را بر آن پایه استوار, گسست ناپذیر و جاودانه, بنیاد نهاده است, این زخمه نبوی, سخت تارهای وجودش را به صدا درآورده بود که می شد آهنگ دل انگیز آن را از زیر گنبد وجودش به جان شنید و نیوشید و لذت برد و بهره مند شد.

امام با تأسی به پیامبر عظیم الشأن, قلب را کانونی می دانست که آن به آن, آن را باید باغبانی کرد, علف هرزهای آن را چید, از سرازیر شدن گندابها به سوی آن جلوگیری کرد و از هر آسیب و آفتی به د

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.