پاورپوینت کامل خرافه به دور از ساحَتِ دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خرافه به دور از ساحَتِ دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خرافه به دور از ساحَتِ دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خرافه به دور از ساحَتِ دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۷۶

اگرچه شماری از به اصطلاح نوگرایان و متجددان، باور به دین را خرافه پرستی می انگارند، ولی برای کسانی که دقیق اندیشانه به احکام دینی بنگرند، نابخردانه بودن این انگاره روشن می شود.

احکام ادیان ابراهیمی، آن دسته که از تحریف به دور مانده و یا قرآن از آنها روایت می کند، بویژه دین اسلام، از منطق قوی و عقلانیت برخوردارند.

دین اسلام، دین عقلانی است. پشتوانه قانونها و آیینهای آن فطرت بشر است. از نگاه قرآن و سنت، هرگونه خرافه از ساحَتِ دین به دور است.

برنامه راهبردی قرآن و سنت، ریشه کن کردن خرافه در هر شکل آن بوده است. اسلام، با هر خرافه ای که بشر اسیر آن بوده، به ستیز برخاسته است. با درهم کوباندن پدیده ها و افکار خرافی، بشر را از زنجیرهای سخت و فرساینده و آزار دهنده آن آزاد کرده است.

آن چه در قرآن و سنت دیده می شود و از مطالعه آن دو ثقل اکبر به دست می آید، با خرافه دو گونه برخورد انجام گرفته است:

برخورد تنظیمی

برخورد نقدی وردّی

در برخورد تنظیمی، به گونه خردمندانه و ترازمند گرایشها و باورهای مردم به سامان آمده و از زیاده رویها و کندرویها، جلوگیری شده است.

اما در برخورد ردّی، باورها، گرایشها و پندارهای خرافی به طور کلی، رد شده اند. در این نوشتار، پاره ای از این موردها که قرآن و سنت با آنها به طور ویژه به ستیز و مبارزه برخاسته و یا برای بی اثر کردن آنها راه نشان داده اند، به روشنی نمایانده می شوند و در این بررسی مواردی را نیز یادآور می شویم که خرافه نیستند، حقیقت دارند و در بین مردم بسیار رایج اند و مردم با تجربه، اثرگذاری آنها را دریافته اند؛ اما راه مبارزه با آسیبهای آنها را ندانسته و از آموزه های اسلام فرا نگرفته و بی راهه افتاده اند.

۱. مبارزه با طیره

شعار قرآن (طائرکم معکم) است. فال بد زدن، پیشینه ای بس طولانی دارد. در همه دورانها، انسانها به گونه ای با این خرافه دست به گریبان بوده اند و گاه راه هدایت، سعادت و خوشبختی را به روی خود می بسته اند. به روایت قرآن مجید، اقوام پیشین، در تطیر و فال بد زدن کار را به جایی می رساندند که به رسولان الهی که به آنان اندرز می دادند، راه شان می نمودند، از زشتیها و بدیها بازشان می داشتند، می گفتند: ما به شما فال بد زده ایم، از این روی، به شما ایمان نمی آوریم.

رسولان الهی، در پاسخ، بدانان می گفتند: (طائرکم معکم) شومی شما، با خود شماست یعنی آن چیزی که شر و بدی را به سوی شما می کشاند، با شماست، نه با ما. و یا می گفتند: آن چه خیر و شر شما به وسیله آن به شما می رسد، نزد خداست:

(قالوا انا تطیرنا بکم لئن لم تنتهوا لنرجمنکم ولیمسنکم منا عذاب الیم. )

گفتند: ما شما را به شگون بد گرفتیم. اگر بس نکنید، سنگسارتان کنیم و از ما به شما، کیفری دردناک می رسد.

رسولان در پاسخ این خرافه باوران گفتند:

(… طائرکم معکم. أإن ذکرتم بل انتم قوم مسرفون. )۱

شومی شما با خود شماست. آیا اگر تذکر داده شدید [باز به ما شگون بد می زنید؟ نه] بلکه شما [در انکار حقیقت] قومی اسراف کارید.

قوم ثمود به پیامبر خدا، حضرت صالح، که به پرستش خدا می خواندشان شگون بد زدند:

(قالوا اطّیرنا بک وبمن معک. )

گفتند ما تو را و یاران ات را به شگون بد گرفته ایم.

(قال طائرکم عنداللّه. بل انتم قوم تفتنون. )۲

[صالح در پاسخ آنان] گفت: شگون تان نزد خداست.

نه، که شما مردمی اید که آزموده می شوید.

و نیز قوم موسی همین حرکت و برخورد نابخردانه و خرافه آلود را با حضرت موسی(ع) داشتند و به آن حضرت و یاران اش، شگون بد می زدند:

(فاذا جاءتهم الحسنه قالوا لنا هذه وان تصبهم سیئه یطَّیروا بموسی ومن معه. ألا انّما طائر هم عنداللّه ولکن اکثرهم لایعلمون. )۳

چون نیکی می رسیدشان می گفتند: این برای ماست. چون بدی می رسیدشان، به موسی و یاران اش، شگون بد می زدند. هان، بخت شان نزد خداست و بس. لیک بیش ترشان ندانند.

پیامبران و رسولان الهی، با طیره و فال بد زدن، به روایت قرآن، به مخالفت برخاستند و رسول گرامی اسلام نیز این حرکت خردمندانه را به بهترین وجه ادامه داد و به ریشه کنی آن همت گمارد و مسلمانان را از طیره و فال بدن زدن پرهیز داد و همه جا و همیشه، به آنان سفارش فرمود که فال خوب بزنند، تا خوشبختی به سراغ شان بیاید. شعار آن بزرگوار این بود که طیره حقیقت ندارد:

(الفأل حق والطیره لیس بحق. )۴

فال نیک زدن حق است و فال بد زدن حقیقت ندارد.

در سیره رسول خدا آمده است:

(کان یحب الفأل ویبغض الطیره. )۵

فال نیک را دوست می داشت و از فال بد زدن ناخرسند می شد.

رسول خدا، میان فال نیک و بد فرق گذارده است. به فال نیک دستور داده و از فال بد، نهی کرده است. درباره فال نیک زدن، این جمله نورانی از رسول خدا نقل شده است:

(تفاءلوا بالخیرِ تجدوه. )۶

فال نیک بزنید، تا آن را بیابید.

خود حضرت نیز بسیار فال نیک می زد. از جمله نوشته اند:

(هنگامی که سهیل بن عمرو، از سوی مشرکان مکه برای گفت وگو با رسول خدا و مسلمانان و عقد قرارداد صلح، به حدیبیه آمد، پیامبر(ص) از نام او پرسید: وقتی از نام او آگاه گردید، فرمود: (قد سهل علیکم امرکم). کارتان سهل و آسان شد. )۷

همچنین در تاریخ آمده است:

(پیامبر اسلام(ص) به خسروپرویز، پادشاه ایران، نامه نوشت و وی را به اسلام فراخواند. وقتی نامه به دست خسرو پرویز رسید، آن راپاره کرد و در جواب نامه رسول خدا، مشتی خاک برای آن حضرت فرستاد. حضرت این امر را به فال نیک گرفت و فرمود: به زودی مسلمانان خاک آنان را تصرف خواهند کرد. )۸

دمیری در حیات الحیوان می نویسد:

(انما احب ّ النبی(ص) الفأل لان الانسان اذا أمّل فضل اللّه کان علی خیر وان قطع رجاءه من اللّه کان علی شرّ والطیره فیها سوء ظن وتوقّع للبداء. )۹

رسول خدا، فال نیک را دوست می داشت. بدان جهت که انسان هرگاه به فضل پروردگار امیدوار باشد، در راه خیر گام برمی دارد و هنگامی که امید خود را از پروردگار قطع کند، در راه شر خواهد افتاد.

پیامبر اسلام بر آن بود که به پیروان خود بیاموزاند به فضل الهی امیدوار باشند و از فضل الهی، هیچ گاه ناامید نباشند. در این قاموس فکری، فال خوب زدن، یعنی امیدواری به فضل خدا و فال بد زدن، یعنی ناامیدی از فضل خدا.

افزون بر این، عقیده مندی به طیره و چیزها و کسان را اثر گذار در سرنوشت انسان و بدبختی و پریشان احوالی او، شرک به خداوند است. از این روی، رسول گرامی اسلام این پندار را شرک به خدا دانسته و مسلمانان را به طور جدّ از آن بازداشته و پرهیز داده است:

(الطِّیره شرک. )۱۰

فال بد زدن، شرک است.

(من ردَّته الطّیره عن حاجته فقد اشرک. )۱۱

هر که فال بد زدن او را از کارش باز دارد، شرک ورزیده است.

(من خرج یرید سفراً فرجع من طیرٍ فقد کفر بما انزل علی محمد.)۱۲

هرکه برای سفر، خانه اش را ترک کند و بر اثر فال بدی برگردد، به آن چه بر محمد فرو فرستاده شده، کفر ورزیده است.

به هرحال، با همه تأکیدهای اسلام و رسول گرامی اسلام و ائمه اطهار بر رد و نفی و غیرحقیقی اعلام کردن فال بد زدن و طیره، این پدیده خرافی در بین مسلمانان رواج داشته و دارد و شمار کثیری از آنان را به خود گرفتار ساخته است. اما آن چه مهم است و شاید سبب رواج آن شده و ترسیدن و وحشت از آن را موجب گشته، تجربه ای است که بسیاری از اثرگذاری این پدیده دارند و یا شاهد اثرگذاری آن بر دیگران بوده اند.

اسلام، در مرحله اول با اعلام غیرحقیقی بودن فال بد و طیره و به شرک انجامیدن باورِ به آن، تلاش ورزیده که هیچ یک از مسلمانان، خود را به این خرافه نزدیک نسازند و در باتلاق آن نیفتند و در مرحله بعد اگر کسی به آن گرفتار آمد، حال یا خود فال بد زد و یا دیگری برای او فال بد زد، راه برون رفت را نشان داده است.

رسول خدا فرمود:

(اذا تطیرت فامض…. )۱۳

هرگاه فال بد زدی، کارت را انجام بده.

به این معنی که به آن توجه نکن و آن را در بدفرجامی کار دخالت نده و بدون دخالت دادن آن و باور به نقش آفرینی آن، کار را به سامان برسان که بی گمان به نتیجه خوشایندی خواهی رسید. و نیز سیره رسول خدا چنین بود:

(… کان یأمر من رأی شیئاً یکرهه ویطیر منه ان یقول اللهم لایؤتی الخیر الا انت ولا یدفع السیئات الا أنت ولا حول ولا قوه الا بک.)۱۴

همیشه می فرمود: هرکس چیز ناخوشایندی دید که به نظرش بدشگون آمد، بگوید: خداوندا، خوبی را کسی جز تو نمی دهد و بدیها را کسی جز تو دفع نمی کند و هیچ جنبش و نیرویی نیست، مگر به کمک تو.

و نیز برای برون رفت از فال بد زدن می فرمود:

(کفاره الطّیره التوکل. )۱۵

کفاره فال بد، توکل است.

باید انسان مسلمان به این امر مهم عقیده داشته باشد که پیروزی و شکست، کامیابی و ناکامیابی، همه و همه نزد خداست و این اوست که اثرگذار است و غیر از او، هیچ کس و هیچ چیز اثر ندارد. باید انسان مؤمن و باورمند به اثرگذاری خدا و بودن طالع خوب و بد نزد او، راه های تقویت توکل خویش را بپیماید و از جمله با دعاهای مأثوره روحیه توکل را تقویت کند، تا بتواند از وادی موهومات و خرافات و باورهای غلط و فالها و شگونهای بد، رهایی یابد.

۲. چشم زخم

با پدیده چشم زخم، همه ملتها به گونه ای آشنایی دارند و بسیاری از مردم آن را دیده و یا در زندگی خود و پیرامونیان تجربه کرده اند.

قرآن مجید، از زبان یعقوب پیامبر آورده است که به فرزندان خود، در هنگامی که آهنگ سفر به مصر را داشتند، گفت:

(… یا بنی لاتدخلوا من باب واحد وادخلوا من ابواب متفرّقه… )

ای پسران من! از یک دروازه وارد مشوید، از چند دروازه درآیید….

مفسران از جمله دیدگاه هایی که در ذیل این شریفه بیان داشته اند، این است که: حضرت یعقوب چون از چشم زخم نگران بوده، به پسران خود ـ که یازده تن بوده اند ـ سفارش می کند که به طور گروهی از یک دروازه وارد مصر نشوند.

امین الاسلام طبرسی می نویسد:

(خاف علیهم العین، لانهم کانوا ذوی جمال وهیئه وکمال، وهم إخوه، اولاد رجل واحد. عن ابن عباس والحسن وقتاده والضحّاک والسّدی وابومسلم.

وقیل خاف علیهم حسد الناس إیاهم وان یبلغ الملک قوّتهم وبطشهم، فیحبسهم او یقتلهم خوفاً علی ملکه. )۱۶

علامه طباطبایی می نویسد:

(از سیاق داستان چنین استفاده می شود که یعقوب از جان فرزندان خود، که یازده نفر بودند، می ترسیده، نه از این ترسیده باشد که عزیز مصر، ایشان را در حال اجتماع و صَف بسته ببیند. زیرا یعقوب(ع) می دانست که عزیز مصر، همه آنها را نزد خود می طلبد و ایشان در یک صفِ یازده نفری در برابرش قرار می گیرند و عزیز هم می داند که ایشان همه برادران یکدیگر و فرزندان یک پدرند. این جای ترس نیست. بلکه ترس یعقوب، به طوری که دیگران هم گفته اند از این بوده که مردم، ایشان را، که برادران یک پدرند، در حال اجتماع ببینند و چشم بزنند و یا بر آنان حسد برده (و برای خاموش ساختن آتشِ حسد خود، وسیله از بین بردن آنان را فراهم سازند) و یا از ایشان حساب ببرند و برای شکستن اتفاق شان توطئه بچینند و یا به قتل شان برسانند و یا بلای دیگری بر سرشان بیاورند. )۱۷

و در تاریخ آمده است:

(دشمنان پیامبر اسلام(ص) یکی از چشم زنانِ قهار طایفه بنی اسد را برای چشم زدن و از پای درآوردنِ رسول اکرم، استخدام کردند. ولی به حفظ الهی او نتوانست کاری از پیش ببرد. به این شرح که خداوند با فرو فرستادن دو آیه آخر سوره قلم، که به (ان یکاد) معروف است، به حضرت(ص) تسلی و مقاومت روحی بخشید که در مقابل این سؤء قصد… مقاومت کند و مصون بماند. )۱۸

خداوند، در آیه شریفه (ان یکاد) این واقعه را این سان ترسیم می فرماید:

(وان یکادالذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوا الذکر ویقولون انه لمجنون وما هو الاّ ذکرُ للعالمین. )

نزدیک است ناباوران ـ چون قرآن شنیدند ـ با چشمان شان تو را فرو لغزانند و گویند او براستی دیوانه است. با آن که آن، برای جهانیان جز اندرز نیست.

پس این که شماری پنداشته اند چشم زخم خرافه است، درست نیست. چشم زخم، حقیقت دارد. چشمهایی وجود دارند که اثر می گذارند، دگرگونیهای ناگوار و ناخوشایند می آفرینند، بیماری و مرگ به بار می آورند و….

از رسول گرامی اسلام روایت شده است:

(ان العین حق انها تدخل الجمل والثورَ التّنور. )۱۹

چشم زخم حق است. به درستی که آن، شتر و گاو نر را به تنور می افکند.

و از آن حضرت روایت شده است:

(ان العین لیدخل الرجل القبر والجمل القدر. )۲۰

چشم زخم، مرد را داخل قبر می کند و شتر را داخل دیگ.

و آن حضرت می فرماید:

(انَّ العین حق تستنزل الحاق. )۲۱

چشم زخم حقیقت دارد، بلندی کوه را به زمین می کشد.

العین، الاصابه بالعین، العین اللامه، عین الکمال، الازلاق بالابصار تعبیرهای گوناگی است از چشم زدن. و عاین چشم زنِ حرفه ای است. این تعبیرها در قرآن و روایات وجود دارد و در میان قبایل عرب رایج بوده است و اسلام آن را به طور اجمال پذیرفته، اما نه به آن گستردگی که مردم می پنداشته اند و می پندارند. چشمهایی اثرگذارند، ممکن است بیماری، ویرانی و بدبختی برای فردی و خانواده ای پدید آورند؛ اما دامنه آن، چنان گسترده شود که هرچشمی شور و هر نگاهی شوم انگاشته شود و هر بیماری و ویرانی و شوربختی بر اثر چشم بد، کژراهه روی و بی گمان خرافه است.

این حقیقت که گاهی ردپای آن در زندگیها دیده می شود و چشمهای شمار اندکی از این ویژگی برخوردار است، در جامعه ما و دیگر جامعه ها چنان دامن گسترانده که شماری را به این پندار گرفتار ساخته که همیشه و در همه جا، خود و عزیزان شان را در دایره و حلقه چشمهای بد و ویران گر می بینند و راه رهایی از آنها ندارند. از این روی، به خرافات می آویزند و راه های نابخردانه ای را در پیش می گیرند و از کور باطنان، رمالان و سودجویان کمک می طلبند و یا به اعمالی شگفت روی می آورند که نه تنها خود و خانواده شان از طوفان چشمهای بد، در امان نمی دارند که در گردابهای سخت سهمگین فرو می افتند.

شهید مطهری در هنگام تفسیر آیه شریفه (وان یکاد) بیان خردمندانه و حکیمانه ای دارد که در این جا نقل می کنیم:

(مقدمتاً دو مطلب را عرض بکنم: یکی این که چشم زخم، اگر هم حقیقت باشد، به این معنای رایج امروز در میان ما ـ بالاخص در میان طبقه نسوان، که فکر می کنند همه مردم چشم شان شور است ـ قطعاً نیست. همان کفار جاهلیت هم به چنین چیزی قائل نبودند. بلکه معتقد بودند که یک نفر وجود دارد و احیاناً در یک شهر ممکن است یک نفر، یا دو نفر وجود داشته باشند که چنین خاصیتی در نگاه و نظر آنها باشد.

پس قطعاً به این شکل که همه مردم دارای چشم شور هستند و همه مردم به اصطلاح نظر می کنند، نیست.

دوم. اگر بعضی مردم دارای چنین خصلت و خاصیتی باشند، آیا آیه (وان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم) خاصیت جلوگیری از چشم زخم دارد؟

ما تا حالا به مدرکی و حدیثی و جمله ای برخورد نکرده ایم که دلالت کند و بگوید از این آیه برای چشم زخم استفاده کنید.

این که چشم زخم حقیقت است یا نه، یک مسأله است (فرضاً حقیقت است ولو در بعضی از افراد) و این که این آیه برای دفع چشم زخم باشد، مسأله دیگری است. چیزی که از طرف پیغمبر یا ائمه به ما نرسیده باشد، از پیش خود نباید بتراشیم. نظر به این که روح مردم برای چنین چیزی آمادگی دارد [آن را از پیش خود می سازند] از شعارهایی که مردم انتخاب می کنند، روحیه مردم را می شود شناخت. ما در قرآن آیه زیاد داریم، آیاتی که برای شعار قرار دادن، فوق العاده عالی است. جمله های زیادی داریم از پیغمبر و ائمه؛ ولی هیچ آیه ای به اندازه آیه: (وان یکاد الذین کفروا) در میان مردم برای شعار رایج نشده است. در هر خانه ای که بروی می بینی یک (وان یکاد) آن جا زده اند. یعنی چشم تو کور که خانه و زندگی من را می بینی. این تابلو را این جا نصب کرده ام برای این که چشم تو کور باشد.

این امر، یک حالت خودخواهی در مردم از یک طرف و یک حالت بدبینی به دیگران از ناحیه دیگر را نشان می دهد….

حال، منطقاً چگونه است؟ آیا چشم زخم می تواند حقیقت باشد، یا نه؟ اگر حقیقت است، آیا امر جسمانی است، یا امر روحی و نفسانی؟ در این که اجمالاً چنین حقیقتی هست، نمی شود تردید کرد. منتها بعضی از علمای جدید، معتقدند که در برخی از چشمها، چنین خاصیتی هست. یعنی بعضی از چشمها نوعی اشعه را از خود بیرون می دهند که این اشعه یک اثر سوئی در اشیاء وارد می کند، مخصوصاً اگر با یک نگاه و نظر مخصوص باشد. قبول کردن این حرفها در قدیم خیلی مشکل بود که انسان بگوید یک نفر وقتی که نگاه می کند، از چشم او شعاعی بیرون می آید که مثلاً می تواند یک سنگ را بترکاند. اصلاً قابل باور کردن نبود. ولی امروز که میدان عمل این شعاعها و امثال اینها پیدا شده که چقدر در طبیعت امواج وجود دارد و این امواج چه کارهای خارق العاده ای را انجام می دهند، دیگر این امر تعجبی ندارد که شعاعی از چشم یک انسان بیرون بیاید و واقعاً یک شتر را به زمین بزند. )۲۲

اسلام، پیروان خود را رها نکرده که در برابر امواج و اشعه های چشمانِ ویژه، شور و شوربختی آفرین، به زانو دربیایند و زندگی شان خاکستر شود و یا برای درامان ماندن از آن امواج و اشعه های ویران گر، به خرافات چنگ زنند و کارهای نابخردانه ای را انجام دهند و در برابر دین وَحیانی و آموزه های ناب اسلام و سیره پاک رسول خدا و ائمه اطهار، دم و دستگاه خرافی و نابخردانه راه بیندازند. بلکه راه های خردمندانه را نشان داده است. راه هایی را که نه تنها از شر چشمان شور انسان را می رهاند و نجات می بخشد که درهای سعادت و خوشبختی را به روی انسان می گشاید.

الف. باور عمیق به این که هیچ اثرگذاری در وجود، به جز خدا نیست: حضرت یعقوب از اثرگذاری چشم بد به یازده پسرش که در پیش او به صف ایستاده اند و آهنگ سفر به مصر را دارند، نگران است. نگران از این که مبادا این صف به هم پیوسته پسران خوش چهره، خوش اندام و پرهیبت او از هم فروپاشد. از این روی به آنان سفارش می کند: هنگامی که خواستید وارد مصر بشوید، به طور گروهی و از یک دروازه وارد نشوید. سپس بدون فاصله و با ایمان قلبی و با تمام وجود می گوید:

(ما أغنی عنکم من اللّه من شیءٍ ان الحکم الاّ اللّه علیه توکلت وعلیه فلیتوکل المتوکلون. )

از خدای چیزی را [قضا و خواست خدا را] از شما باز نتوانم داشت. فرمان نیست جز خدای را. کار به وی می سپارم که سپارندگان باید که کار بدو سپارند.

حضرت یعقوب با این فراز به پسران خود یادآور می شود: وارد شدن از دروازه های گوناگون سبب اصیل و مستقل نمی تواند برای دفع بلا از شما باشد. هیچ اثرگذاری در وجود به جز خدا نیست. سفارش من هیچ گاه شما را از دستگیری خداوند بی نیاز نمی کند. این گونه اسباب، کسی را از خدا بی نیاز نمی سازد و بدون حکم و اراده خدا، اثر و حکمی ندارد.

ب. توکل به خدا. حضرت یعقوب پس از سفارش به پسران خویش که برای دفع بلا، به طور پراکنده و از دروازه های گوناگون وارد شوند، می گوید:

(علیه توکلت وعلیه فلیتوکل المتوکلون. )

کار به خدا می سپارم که سپارندگان باید کار بدو سپارند.

حضرت یعقوب، با همه سفارشی که به پسران خود می کند، غفلت از این ندارد که سببی را دژ خود قرار دهد و به آن پناه برد که تمامی اسباب، در سببیت خود به آن نیازمند هستند. همان که یگانه است، شریکی ندارد و پرورش دهنده هر چیز است. به گفته علامه طباطبائی:

(این مسیری است که هر عاقل رشیدی باید سیره خود قرار دهد، زیرا اگر انسان دچار گمراهی نباشد، می بیند و احساس می کند که نه خودش مستقلاً می تواند امور خود را اداره کند و نه اسباب عادی که در اختیار اوست می توانند مستقلاً او را به مقصدش برسانند، بلکه باید در همه امورش به وکیلی ملتجی شود که اصلاح امورش به دست اوست و اوست که به بهترین وجهی امورش را تدبیر می کند و آن وکیل، همانا خدای قاهری است که هیچ چیز بر او قاهر نیست و خدای غالبی است که هیچ چیز بر او غالب نیست. هرچه بخواهد می کند و هر حکمی که اراده کند، انفاذ می نماید. )۲۳

۳. دعا: از جمله راه هایی که خداوند فراروی انسان مسلمان گذارده، تا در پناه آن، خود را از هر گزندی به دور بدارد و در امان نگهدارد، دعاست. دعا، راه را بر شرها و آفتها می بندد و انسان را به خدا نزدیک می سازد و دل او را بارش رحمت الهی مهیا می کند. و نزدیک شدن به خدا، یعنی دور شدن و در امان ماندن از اشعه هایی که از چشمان انسانهای حسود بردمیده می شود.

علامه مجلسی از دعائم نقل می کند که امام صادق(ع) فرمود:

* (کان رسول اللّه(ص) یجلس الحسن علی فخذه الیمنی والحسین علی فخذه الیسری، ثم یقول: اُعیذ کما بکلمات اللّه التامّه، من شرّ کل شیطان [و] همّامه ومن شرّ [کل] عین لامّه ثم یقول هکذا کان ابراهیم أبی(ع) یعوّذ إبنبه اسماعیل و اسحاق(ع)). ۲۴

رسول خدا(ص) حسن را بر زانوی راست و حسین را بر زانوی چپ نشانده بود، سپس چنین می گفت: شما را با کلمه های تامه الهی، از شر هر شیطانی بدخواه و هر چشم شوری تعویذ می کنم و به پناه خدا می برم. سپس فرمود: ابراهیم(ع) پدرم هم، پسرانش، اسماعیل و اسحاق را این گونه تعویذ می کرد.

* (وروی ان ّ بنی جعفر بن ابی طالب کانوا غلماناً بیضاً، فقالت أسماء بنت عمیس: یا رسول اللّه، ان العین الیهم سریعه. أفأسترقی لهم من العین؟

فقال: نعم

وروی أن ّ جبرئیل(ع) رقی رسول اللّه(ص) وعلّمه الرقیه وهی (بسم اللّه أرقیک من کل ّ عین حاسد اللّه یشفیک. )۲۵

و روایت کرده اند که فرزندان جعفر بن ابی طالب، سپیدرو و خوش چهره بوده اند. یک روز اسماء دختر عُمیس به رسول خدا گفت: ای رسول خدا! اینان زود به زود گرفتار چشم زخم می شوند، آیا برای دفع چشم زخم شان دعا بخوانیم؟

حضرت فرمود: بله.

و روایت شده است که: جبرئیل(ع) پیامبر را دعای حفظ خواند و تعویذ کرد و به او دعای حفظ و تعویذ آموخت که چنین بود: به نام خداوند تعویذت می کنم از هر چشم بد و حسود. خداوند شفایت بخشد.

۴. ذکر: یادکرد زبانی و قلبی خداوند به تکبیر، تسبیح، تحمید، تهلیل و حوقله (گفتن لاحول ولاقوه الاّ باللّه)

خداوند در قرآن کریم بندگان خود را به سَرابُستان ذکر فرامی خواند و از آنان می خواهد درهای خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت را با ذکر و یاد او، زبانی و قلبی، بگشایند و او را یاد کنند، تا او نیز آنان را یاد کند:

۱. (فأذکرونی اذکرکم)۲۶

پس مرا یاد کنید، تا شما را یاد کنم.

۲. (واذکر ربّک کثیراً وسبح بالعشی والإبکار)۲۷

پروردگارت را بسیار یاد کن و شامگاهان و بامدادان او را تسبیح گوی.

(الذین یذکرون اللّه قیاماً وقعوداً وعلی جنوبهم)۲۸

همان کسانی که خداوند را [در همه احوال] ایستاده و نشسته و بر پهلو آرمیده یاد می کنند.

(واذکر ربک فی نفسک تفرعاً وخیفه ودون الجهر من القول بالغدو والآصال ولاتکن من الغافلین)۲۹

و پروردگارت را در بامدادان و شامگاهان در دلت به زاری و ترس و بدون بانگ برداشتن یاد کن و از غافلان مباش.

(الذین آمنوا وتطمئنَّ قلوبهم بذکراللّهَ الا بذکراللّه تطمئنُ القلوب)۳۰

کسانی که ایمان آورده اند و دلهای شان به یاد خدا آرام می گیرد، بدانید که با یاد خداست که دلها آرام می گیرد.

افزون بر این آیات و ده ها آیه دیگر که جایگاه ذکر را برای انسان مسلمان می نمایانند، در سیره و سخن معصومان(ع) ذکر بسیار زیبا جلوه گر شده است، به گونه ای که اگر زبان و قلب به این زیور آسمانی آراسته بگردند و از این کوثر رحمانی، بنیوشند، هیچ گاه دارنده آن زبان و قلب، دچار تشویش خاطر نمی شود و راه های نابخردانه را برای رفع گرفتاریهای خدا پیش نمی گیرد و در برابر چشم زخم حسودان و دارندگانِ چشمهای زخم زننده، خود را بی پناه احساس نمی کند و از ترس گرفتار نیامدنِ در آتش چشمهای سوزنده، به هر بیغوله ای، پناه نمی برد و هر سرابی را آب نمی پندارد.

امام صادق(ع) انسانهای هراسناک را برای برون رفت از وادی هراس به راهِ روشن قرآن، رهنمود می شود، به آیاتی که می نمایانند چگونه در گاهِ هراس، تشویش، نگرانی، اندوه و… هر مسلمان عقیده مند به کهفهای خداوند پناه ببرد.

امام با وجود قرآن و این آیات در امان نگهدارنده از هر گزند، تشویش و پریشان خاطری و اندوهی درشگفت می شود از کسانی که هراس سراپای وجود آنان را گرفته، با این حال به پناه گاه های امن الهی، که در دسترس است، پناه نمی برند:

(عجبت لمن فزع من اربع کیف لایفزع الی اربع:

عجبت لمن خاف کیف لایفزع الی قوله: (حسبنا اللّه ونعم الوکیل)۳۱

فانی سمعت اللّه عزوجل یقول بعقبها:

فانقلبوا بنعمه من اللّه وفضل لم یمسسهم سوء

وعجبت لمن اغتمّ کیف لایفزع الی قوله:

(لا اله الاّ انت سبحانک انی کنت من الظالمین)۳۲

فانی سمعت اللّه عزوجل یقول بعقبها:

(فنجیناه من الغم ّ وکذلک ننجی المؤمنین)

وعجبت لمن مکر به کیف لایفزع الی قوله:

(افوِّض امری الی اللّه ان اللّه بصیر بالعباد)۳۳

فانی سمعت اللّه عزوجل یقول بعقبها:

(فوقیه اللّه سیئات ما مکروا)

وعجبت لمن اراد الدنیا وزینتها کیف لایفزع الی قوله:

(ماشاء اللّه لاقوّه الا باللّه)۳۴

فانی سمعت اللّه عزوجل یقول بعقبها:

(ان ترن انا افلَّ منک مالاً وولداً فعسی ربی ان یؤتین خیراً من جنتک)۳۵

وعسی موجبه)۳۶

در شگفتم از کسی که از چهار چیز هراسان است، چرا به چهار چیز پناه نمی جوید:

در شگفتم از کسی که هراسان است، چرا به قول خداوند متعال توسل نمی جوید که می فرمایند: ما را خدای بس که نیکو یاوری است.

چرا که از خداوند متعال شنیده ام که در پی آن فرموده است:

پس با نواختی و بخششی از خدای بازگشتند و آسیبی شان نرسید.

و در شگفتم از کسی که اندوهگین است، چرا به سخن باری تعالی توسل نمی جوید که می فرماید:

خدایی جز تو نیست، پاکی تو، من از ستمکارانم.

چرا که از خداوند متعال شنیده ام که در پی آن فرموده است:

پس پاسخ اش بدادیم و از اندوه رهاندیم اش. ما گرویدگان را چنین می رهانیم.

و در شگفتم از کسی که فریب خورده و عرصه بر او تنگ گردیده است چرا به سخن باری تعالی توسل نمی جوید که می فرماید:

من کار خویش به خدای وامی گذارم که خداوند بر کار بندگان بیناست.

چرا که از خداوند متعال شنیده ام که در پی آن فرموده است:

پس، خداوند از گزند بداندیشی ای که کردند، نگاه اش داشت.

و در شگفتم از کسی که در جست وجوی زینت و نعمت دنیاست، چرا به این سخن خداوند توسل نمی جوید که می فرماید:

هرچه خدای خواهد و نیرویی نیست مگر به خدای

چرا که از خداوند متعال شنیده ام که در پی آن فرموده است:

اگر مرا در خواسته و فرزند از خود کم تر بینی، بسا که پروردگارم، مرا از پردیس تو بهتر دهد.

چون جایگاه (ذکر) در قرآن این چنین والا و ارزش مند است و برای مؤمنان دژی است استوار، رسول خدا(ص) به اصحاب خود می فرماید:

(العین حق فمن اعجبه من اخیه شیء فلیذکر اللّه فی ذلک فانه اذا ذکر اللّه لم یضرّه)۳۷

چشم زخم حق است. پس هرکس، چیزی از برادر دینی اش او را به شگفتی واداشت، یاد خدا بکند. اگر یاد خدا بکند، به برادر دینی اش زیانی وارد نمی شود.

اَنس از رسول خدا روایت کرده که آن حضرت فرمود:

(من رأی شیئاً یعجبه فقال: (اللّه الصمد) (ماشاءاللّه لاقوّه الا باللّه) لم یضرّ شیئاً)۳۸

و از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود:

(… والعین حقّ والفأل حقُ فاذا نظر احدکم الی انسان أو دابّه أو الی شیء حسن فأعجبه فلیقل: (آمنت باللّه وصلی اللّه علی محمد وآله) فإنّه لایضرّه عینه. )۳۹

از آیات و روایات به دست آمد که چشم زخم حقیقت دارد و علاج آن هم برابر با آموزه های اسلامی، توکل و توسل به آیات و ادعیه وارده است.

استاد محمدتقی شریعتی، در تفسیر آیه شریفه: (ومن شر حاسدٍ اذاحسد) می نویسد:

(روایات فراوانی نیز در این موضوع از پیغمبر و خاندان جلیل اش رسیده و دستور فرموده اند که با ادعیه، یا آیاتی از قرآن کریم، خود را از چشم بد حفظ کنند و تعویذ (در پناه خدا قرار دادن) نمایند در این سوره مبارکه اگرچه مستقیماً پیغمبر، طرف خطاب واقع شده، مأمور استعاذه می شود، ولی دستور عام است و عمومِ مسلمانان نیز باید از خدا پناه بخواهند. و با آن که در آغاز سوره، شرّ همه مخلوقات ذکر شده، باز هم از شر سه چیز، مخصوصاً نام برده است:

۱. شرّ غاسق.

۲. شرّ نفّاثات.

۳. شرّ حاسد.

چون بسیاری از شرور هست که آن بدبخت که در معرض آنها قرار گرفته است، نه می تواند از آنها اطلاعی پیدا کند و نه با فرض آگاهی، توانایی دفع شان را دارد. مثلاً در مورد شرّ حسود و چشم بد چه می توان کرد؟ زیرا به طوری که قبلاً گفتیم بیچاره محسود نمی تواند اطلاعی از جریان پیدا نماید و بر فرض که از وجود چنین دشمن خطرناکی آگاه شد، راهی برای دفع ضرر و خطر وجود ندارد، جز آن که به خدا پناه برد؛ زیرا تنها ذات مقدس اوست که به جلوگیری از این خطر، یا هر خطر دیگری تواناست. )۴۰

۳. رؤیا و تعبیرها

آن چه انسان در خواب می بیند، رؤیا گویند. در قرآن و روایات، از رؤیا سخن به میان آمده است.

قرآن، چند رؤیای مهم را یادآور شده است: رؤیای حضرت ابراهیم، ۴۱ رؤیای حضرت یوسف، ۴۲ رؤیای دو جوانِ هم بندی حضرت یوسف، ۴۳ رؤیای پادشاه مصر،۴۴ رؤیای رسول خدا درباره فتح مکه:

(لقد صدق اللّه رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاء اللّه آمنین محلَّقینَ رؤسکم ومقصرین. )۴۵

به راستی که خداوند رؤیای پیامبرش را به حقیقت پیوست، که شما ان شاءاللّه در امن و امان و حلق و تقصیر کرده، وارد مسجدالحرام خواهید شد.

ییا رؤیای دیگر رسول خدا(ص) که حکایت از فتنه هایی می کرد که پس از رحلت او به حقیقت خواهد پیوست و خداوند در قرآن آن را این چنین بازگو می فرماید:

(وما جعلنا الرؤیا التی اریناک الا فتنه للناس والشجره الملعونه فی القرآن. )۴۶

و رؤیایی را که به تو نمایاندیم و شجره نفرین شده را در قرآن، جز برای آزمون مردم قرار ندادیم.

در روایات نیز رؤیا جزئی از اجزای نبوت شمرده شده است:

رسول خدا(ص) می فرماید:

(الرّؤیا الصالحه یبشَّرُ بها المؤمن وهی جزءُ من سَتّه واربعین جزءً من النّبوه. )۴۷

رویای راست، نویدی برای مؤمن و یک از ۴۶جزء نبوت است.

و در روایت دیگری می فرماید:

(الرویا الصالحه جزء من سبعین جزء من النبوه)۴۸

رؤیای راست، یکی از هفتاد جزء نبوت است.

وجود رؤیاهای گوناگون در بین انسانها و این جا و آن جا از آنها سخن گفتن، در طول تاریخ پژوهشهایی را سبب شده است و سرمنشأ دانشی گردیده باعنوان تعبیر رؤیا و تأویل آن. ۴۹

خداوند یوسف را با صفت برجسته تأویل رؤیا برگزید. پس از آن که حضرت یوسف خواب خویش را به پدرش حضرت یعقوب بیان کرد، حضرت یعقوب از خواب پسرش این چنین برداشت که او به مقام نبوت می رسد:

(وکذلک یجتبیک ربّک ویعلّمک من تأویل الاحادیث ویتم ّ نعمته علیک وعلی آل یعقوب کما أتَّمها علی ابویک من قبل ابراهیم واسحاق ان ربّک علیم حکیم. )۵۰

همان گونه [که در خواب خویشتن را سرور و برتر دیدی] پروردگارت تو را به [پیغمبری] برمی گزیند و تعبیر خوابها را به تو می آموزد. [و با خلعت نبوت تو را مفتخر می سازد] و بر تو و خاندان یعقوب نعمت خود را کامل می کند، همان طور که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق کامل کرد. بی گمان پروردگارت بسیار دانا و حکیم است.

حضرت یوسف با دانش تعبیر خواب در میان مردمی برانگیخته شد که در دیار آنان و دیگر سرزمینها، در آن دوره ها، خواب و تعبیر خواب، بسیار رواج داشت. در مصر باستان، کاهنان، موبدان معابد، محور کار خویش را بر تعبیر رؤیاها گذاشته بودند.

ییوسف با تعبیرهایی که از نزد خدا و منبع لایزال وَحیانی سرچشمه می گرفت به تعبیر خوابها جهت می داد و این درس بزرگ را داد که تعبیر خواب، دانشی نیست که هرکسی بتواند به آن دست یابد و چیزهایی ببافد و به دیگران تحویل دهد، بلکه دانشی است سماوی و وَحیانی و تنها کسانی می توانند از آن بهره ای داشته باشند که خداوند آنان را به این سرچشمه پیوند داده باشد. از این روی کسانی که به تلاش برخاسته تا به کنه آن دست بیابند و درک درستی از خواب داشته باشند، در این تلاش ناکام مانده و ره به جایی نبرده اند.

در روایات، رؤیا به چند دسته تقسیم شده است:

در پاره ای از آنها به سه دسته:

(بشاره من اللّه للمؤمن وتحذیر من الشیطان وأضغاث احلام. )۵۱

رؤیا بشارتی از سوی خداوند به فرد مؤمن و پرهیز دادن مؤمن از مکرهای شیطانی و خوابهای آشفته.

در پاره ای دیگر به چهار دسته:

(رؤیا من اللّه تعالی ولها تأویل، ورؤیا فی وساوس الشیطان ورؤیا من غلبه الأخلاط ورؤیا من الافکار وکلّها اضغاث احلام الا ما کان من قِبَلِ اللّه التی هی الهام فی المنام. )۵۲

رؤیایی از سوی خدا باشد و برای آن تأویل است.

و رؤیایی از وسوسه های شیطانی نشأت می گیرد.

و رؤیایی که از غلبه و افزایش اخلاط ناشی می شود.

و رؤیایی که از افکار برخاسته است.

همه [این سه تای اخیر] خوابهای آشفته است. تنها خوابی درست است و تأویل دارد که از سوی خداوند باشد که الهام است و در خواب به فرد القا می شود.

علامه جواد مغنیه می نویسد:

(به عقیده ما، خواب بر چند نوع است:

۱. خوابی که منعکس کننده عادتها و اندیشه انسان است، نظیر فیلسوفی که در خواب می بیند که با افلاطون و ارسطو جدال می کند، مسلمانی که در مسجد نماز می خواند، مسیحی ای که در کلیسا صلیب می کشد، کشاورزی که کشت می کند، بنایی که به بنایی مشغول است و امثال آن. این نوع خواب روشن است و هیچ کس در تفسیر آن اختلاف ندارد؛ زیرا تفسیر این خواب، با خودش است.

۲. خوابی که از زندگی بیننده خواب و اندیشه او بیگانه است، مانند رؤیای شاه مصر که آن گاوها و خوشه ها را در خواب دید، در حالی که وی، نه کشاورز بود و نه گاوچران و رؤیای او، هشداری بود درباره قحطی ای که پس از حاصل خیزی رخ داد.

۳. رؤیایی که در بیداری همان گونه اتفاق می افتد که انسان آن را در خواب دیده است، بدون کم و زیاد و این نوع خواب، بسیار کم است، لکن یقیناً اتفاق می افتد.

تا امروز، علم، به این نوع خواب و نوع قبلی راه نیافته است.

و ممکن است در آینده نزدیک و یا دور بدان راه یابد.

برخی، این نوع خواب را به تصادف تفسیر کرده اند.

تردید نیست که ناتوانهابه تصادف پناه می برند.

دیگری گفته است این دو نوع، اثر یک حس در وجود انسان است که ما حقیقت آن را نمی دانیم. این سخن نیز نشانه ناتوانی است….

خلاصه سخن آن که یک ضابطه کلی وجود ندارد که در تفسیر تمام خوابها بتوان به آن تکیه کرد؛ زیرا خواب انواعی دارد که با یکدیگر متفاوت اند. به عنوان مثال برخی از خوابها انعکاسی است از وسوسه های نفس و شرایط آن و منبع این نوع خواب، روشن است. برخی از خوابها صورتی است بر طبق اصل؛ یعنی همان طور که انسان در خواب دیده، در بیداری اتفاق می افتد و رمز و منبع این نوع خواب برای ما نامعلوم است. بعضی از خوابها، رمزها و اشاره هایی است به واقعه ای محسوس، پیش از وقوع آن، نظیر ستارگانی که به یوسف سجده کردند و نانی که جوان زندانی بالای سرش حمل می کرد و گاوها و خوشه هایی که پادشاه مصر آنها را در خواب دید.

رمز و منبع این خواب را همانند قبلی نمی دانیم.

اما کسی که می گوید این نوع و نیز نوع قبلی، مژده ای است از سوی خداوند و یا حسی در انسان [که ما آن را نمی شناسیم] او، ادعای دانستن غیب را کرده است و نمی خواهد که نسبت ناآگاهی به او داده شود. حتی در چیزی که خدا آگاهی از آن چیز را از بندگان اش پنهان داشته است. )۵۳

حال که روشن شد رؤیای صادقه وجود دارد و کسانی غیر از انبیاء و معصومان، رؤیاهایی داشته اند که یا برای آنان خیری دربرداشته و یا شری به بار آورده، آینده خوب و یا بد را برای آنان رقم زده است و اکنون نیز بسیاری با این پدیده روبه رویند و تجربه هایی از آن دارند، اسلام، چه دستورالعملی دارد که انسان مسلمان، از ناحیه رؤیاهای خود گرفتار شوم روزگاری نشود.

از روایات به دست آمد که هر رؤیایی درخور توجه نیست. بسیاری از رؤیاها، در ردیف رؤیای بی اعتبار، بی ارزش، آشفته، پریشان و غیر درخور تأویل قرار می گیرند و تنها رؤیاهای ویژه ای هستند و آن هم بسیار اندک، که بشارتی از خداوند را دارند و جزئی از اجزای نبوت بشمارند و بر قلب شماری از انسانها، در خواب، تجلی می کنند.

باتوجه به این روایات و آموزه های اسلامی، اگر کسی گمان کرد آن چه را در خواب دیده رؤیای پریشان نیست و بر آن شد از آن رمزگشایی کند و به تعبیر کننده ای بازگوید تا تعبیر و تفسیری از آن ارائه دهد، باید بداند که برای تعبیر آن، قاعده و ضابطه ویژه ای وجود ندارد، بستگی به ذوق و فهم تعبیر کننده دارد. تنها در صورتی تعبیر می تواند دقیق باشد که رسول الهی و معصومی از آن رمزگشایی کند. پس باتوجه به این که نه قاعده و ضابطه ای در دست است و نه همیشه و در همه حال دسترسی به معصوم(ع) راه همان است که رسول خدا(ص) و ائمه اطهار برای ما نشان داده اند:

رسول گرامی اسلامی می فرماید:

(اذا رأی أحدِکم الرؤیا الحسنه فلیفسّرُها ولیخبر بها واذا رأی الرؤیا القبیحه فلا یفسُّرها ولایخبر بها. )۴۵

هرگاه یکی از شما خواب خوبی دید، آن را تعبیر کند و برای دیگران بازگو کند و اگر خواب بدی دید آن را تعبیر نکند و به کسی هم نگوید.

و همان حضرت در روایت دیگر می فرماید:

(الرؤیا علی رجل طائرٍ مالم یعبَّر فاذا عُبِّرت وَقَعت ولا تَقُصَّها الا علی وادٍ وذی رأی. )۵۵

خواب، تا زمانی که تعبیر نشود چون پرنده روی سرِ خواب بیننده در پرواز است و همین که تعبیر شد فرود می آید. خواب خود را جز برای دوست و کسی که اهل فکر و نظر است، بازگو نکنید.

و از همان حضرت روایت شده است:

(الرؤیا لاتقص ّ الاعلی مؤمن خلا من الحسدِ والبغی. )۶۵

خواب را جز برای مؤمنی که از حسادت و تجاوز مبراست، نباید بازگو کرد.

و آن حضرت می فرماید:

(لاتُقَصّ الرؤیا الا علی عالمٍ او ناصحٍ. )۷۵

خواب را جز برای شخص عالم، یا خیرخواه نباید بازگو کرد.

این رهنمودهای سازنده و بنیادین اگر همیشه و همه گاه سرلوحه زندگی قرار بگیرد و انسان مسلمان جز بر مدار قرآن و سنت و سیره ناب، دقیق و روشن رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) حرکت نکند و به هزارها هزار سخن و تعبیری که درباره خواب از این سوی و آن سوی می شنود و از این و آن، گوش فرا ندهد و توجهی به آنها نکند، هیچ گاه به باتلاق خرافه فرو نمی افتد و زندگی را بر خود تلخ نمی کند و پرده های تاریک ناامیدی او را از دیدن و زیبا دیدن و حرکت به سوی آینده روشن باز نمی دارد.

روزهای نحس

شماری از مردم، پاره ای از روزها را نحس می پندارند و برای بی اثر کردن نحسی آن روزها، دست به کارهای شگفتی می زنند که بسیاری از آن رفتارها خرافه و نابخردانه است.

نابخردی و خرافه بودنِ این رفتارها، وقتی به درستی روشن می شود که آنها را با محک و معیار دین به بوته ارزیابی بگذاریم. بویژه آن که شنیده و دیده می شود این رفتارها، زیر لوای دین و با رنگ و لعاب دینی انجام می گیرد. این در حالی است که اگر انسان اندک درنگی بورزد و خردورزانه به قضایا بنگرد و آموزه های اسلامی را از نظر بگذراند، به روشنی درخواهد یافت، روزها یکسان هستند و روزی با روز دیگر فرقی ندارد. بسیاری از کارهای بزرگ و اثرگذار در سرنوشت بشر، در روزهایی انجام گرفته که در نگاه شماری از افراد، روزهای نحس بوده اند و یا به پندار منجمان، اوضاع کواکب به گونه ای بوده که ممکن نبوده که آن کارهای بزرگ شکل بگیرند و سامان یابند.

آن چه برای شماری از ملتها، قبیله ها، قومها، پیروان ادیان، حتی خانواده ها، روزهایی را شیرین و مبارک ساخته و آنها را بر روزهای دیگر در طول تاریخ خود برتری داده اند و یا روزهایی را سیاه ساخته، به گونه ای که همیشه از آنها به بدی نام می برند و از آنها پرهیز دارند و از شومی آنها هراسناک اند، رویدادهایی است که در آن روزها رخ نموده و به گونه ای در سرنوشت، پیشرفت و پس رفتِ آنها نقش داشته اند:

روزی که در آن زلزله مهیب و ویران گری به وقوع پیوسته، بسیاری را بی خانمان و یا سر به نیست کرده است.

روزی که بادی سهمگین وزیده و شمار انبوهی را به خاکستر نشانده است.

روزی که جنگ خونین خانمهایی را برانداخته است.

و…

و یا روزهایی که پدیده های مبارکی بر سر ملتی سایه افکنده اند و…

تاریخ ملتها را که ورق بزنیم، اینها را می بینیم و گاه از آن رویدادها که روزهایی را شوم یا مبارک گردانیده اند، صدها سال گذشته، اما نسلهای بعدی همچنان آن روزها را مبارک و یا شوم می انگارند و از این زاویه به روزها ترتیب اثر می دهند.

اسلام با این پدیده برخورد بسیار خردمندانه ای کرده است که به روشنی می توان از متون اسلامی آن را به درآورد و فهمید.

۱. در دو آیه شریفه سخن از نحسی و شومی روزهایی به میان آمده است:

الف: (فامّا عادُ فاستکبروا فی الارض بغیر الحق وقالوا من اشدُ منا قوه اولم یروا أن اللّه الذی خلقهم هو اشدُّ منهم قوّه وکانوا بایتنا یجحدون.

فارسلنا علیهم ریحاً صرصراً فی ایامٍ نحساتٍ لنذیقهم عذاب الخزی فی الحیوه الدنیا ولعذاب الآخره أخزی وهم لاینصرون.)۸۵

اما عاد، در زمین به ناروا گردن کشیدند و گفتند: از ما چه کسی نیرومندتر؟ آیا ندیدند آن خدا که آفریدشان، از ایشان نیرومندتر است؟ آنان آیه های ما را ندیده می گرفتند.

پس در روزهایی شوم، بادی زوزه کش را بر آنان فروفرستادیم، تا عذاب و خواری را در زندگی فرودین بچشانیم شان و عذاب سرای پسین خوارکننده تر است. و خود یاری می نشوند.

ب. (کذّبت عادُ فکیف کان عذابی ونذر انا ارسلنا علیهم ریحاً صَرصَراً فی یوم نحسٍ مستمرّ. )

عادیان دروغگویی داشتند. پس چگونه بود عذاب من و بیم دادهای من.

بر آنان در روزی شوم و دیرپای، تندبادی فرستادیم.

سخن از قوم عاد است و سرکشیها و نافرمانیها و ناسپاسیهاشان. چون از مسیر حق خارج شدند و کژراهه در پیش گرفتند، نکبت بر آنان بارید، روزشان سیاه شد و نگون بخت شدند.

گناه را از حد گذراندند، سر پیچیدند، سرهاشان را باد تند، زوزه کشان از تن شان کند و آنان را به زمین افکند.

چنان به قعر گناه فرو رفته بودند که در آنِ مخصوص، یعنی در زمانی که پیمانه گناه لبریز شد، شومی، خواری، ذلت و نکبت به سراغ شان آمد. روز واژگونه شد. آرامش روز به هم خورد. در آن لحظه که پیمانه گناه پر شد، فرقی نمی کرد که چه برهه از زمان است. یکشنبه، یا دوشنبه، یا سه شنبه، یا چهارشنبه و…

نحسی روزی خاص نبود که بر آنها آوار شد و از بُن برافکندشان، بلکه نحسی رفتار زشت و به دور از خرد خودشان بود که آن چنان ریشه شان را برافکند.

این درسی است بزرگ که روزی خاص در میان روزهای هفته، ماه و سال نیست که نحس است و گرداب بلا می آفریند، بلکه هر روزی ممکن است برای انسانهای طغیان گر، نافرمان و گناهکار، نحس باشد و گرفتار عذاب الهی بشوند.

شهید مطهری در ذیل این دو شریفه می نویسد:

(کلمه (نحس)، به معنای (شوم) است. در این جا مفسرین روی کلمه (نحس) بحث کرده اند که معنای شوم بودن یک روز چیست؟

واضح است که در این جا قرآن نمی خواهد بگوید که مثلاً آن روز، چون روز یکشنبه، یا دوشنبه بود، نحس بود و عذاب آمد.

ییکشنبه و دوشنبه هر هفته تکرار می شود. یا مقصود این نیست که چون مثلاً سیزدهِ ماه صفر بود اینها عذاب شدند. سیزده ماه صفر، هرسال تکرار می شود و به علاوه، این دارد تصریح می کند: (فکیف کان عذابی ونذر) یعنی عذاب به علت تکذیب و به علت حق ناشناسی و کفران یک نعمت بزرگ بود. پس روز شوم بود. ولی شومی اش نه از خود روز بود از آن جهت که [روزی از روزهای] هفته، یا ماه است بلکه به علت حادثه ای که در آن روز پیش آمد، این روز شوم شد. )۹۵

۲. امامان(ع) با این پندارهای خرافی برخورد دقیق و خردمندانه کرده اند که بسیار آموزنده و راه گشاست. اگر خرافه ستیزی آن بزرگواران و راه هایی را که برای رهایی از چنگ خرافات نشان داده اند، سرلوحه کار شیعیان خالص قرار بگیرد، براستی تحولی بزرگ در بین مسلمانان خواهد آفرید:

الف. از آن جا که در بین شماری از مردم این پندار رایج بوده که چهارشنبه آخر هر ماه نحس است، راوی (احمد دقّاق بغدادی) برای پرس وجو از چند و چون قضیه به امام هادی نامه می نویسد:

(کتبتُ الی ابی الحسن الثانی فی أسئله عن الخروج یوم الاربعاء لایدور. )

فکتب من خرج یوم الاربعاء لایدور خلاناً علی اهل الطیره وقی من کل ّ آفه وعوفی من کل عاهه بها)۶۰

در نامه ای به امام هادی، از ایشان از چهارشنبه آخر ماه سوال کردم.

در پاسخ به نامه من، حضرت ایشان نوشتند: هرکسی، به رغم مردمی که این سان می اندیشند و فال بد می زنند، روز چهارشنبه از منزل خارج شود (یعنی به خدا توکل کند، در ازای این توکل و مخالفت با اهل طیره) خداوند او را از هر آفت و بیماری حفظ می کند.

ب. گاه دیده و شنیده می شود که شماری از مردم، به خاطر رویدادهای تلخی که برای آنها در روزی، هفته ای و ماهی، رویداده، نادانسته به آن زمان و روز خاص لعنت می فرستند و می گویند لعنت به این روز، این هفته، این ماه و یا این سال.

ائمه(ع) که هادیان بشر بوده و طلایه داری اعتقادی و فکری مسلمانان را در برهه برهه زمان حضور خویش به عهده داشته و از هرگونه کژراهه روی پرهیز می داده اند، با بیانی روشن کژیهای اعتقادی را می نمایانده اند. در روایتی که اکنون فراروی دارید، امام هادی(ع) را می بینید که چه زیبا، درس آموز و راه گشا از فرو افتادن یکی از اصحاب خود به باتلاق خرافه جلوگیری می کند و باور و اعتقاد ناب را به او می آموزاند:

(قال الحسن بن مسعود۶۱: دخلت علی ابی الحسن علی بن محمد(ع) وقد تُکبِت إصبعی وتلّقانی راکب وصدم کتفی ودخلت فی زحمه فَخَرقّوا علی بعض ثیابی.

فقلت: کفانی اللّه شرَّک من یوم فما اِئشَمَک [فَما اَشامک]

فقال(ع) لی: یا حسنُ هذا وأنت تغشانا. ترمی بذنبک من لاذنب له.

فقال الحسن: فأثاب الی عقلی وتبینت خطائی.

فعلتُ: یا مولای استغفراللّه.

فقال: یا حسن ما ذنب الایام حتی صِرتُم تتشَّئمون بها اذا جُوزیتم بأعمالکم فیها.

قال الحسن: أنا أستغفراللّه ابدا وهی توبتی یا ابن رسول اللّه قال(ع) واللّه ما ینفعکم ولکن اللّه یعاقبکم بذمِّها علی مالا ذَمَّ علیها فیه.

أما علمت یا حسن أن اللّه هو المثیت والمعاقب والمجازی بالأعمال عاجلاً وآجلا.

قلت: بلی یا مولای.

قال(ع) لاتَعُد ولاتجعل للایام صنعاً فی حکم اللّه… )۲۶

قال الحسن: بلی یا مولای.

حسن بن مسعود می گوید: به محضر امام ابی الحسن علی بن محمد(ع) وارد شدم، در حالی که انگشتم خراشیده بود و سواری به من برخورد کرده و شانه ام را آزرده بود و در ازدحامی گرفتار شده بودم، جامه ام پاره شده بود.

گفتم: وه چه روز شومی! خدا شرت را از من بگرداند.

امام فرمود: این فکر را داری و به خانه ما می آیی؟ گناه خودت را به گردن کسی می گذاری که گناهی ندارد؟

حسن بن مسعود گفت: به سر عقل آمدم و دانستم که اشتباه کردم.

گفتم: ای سرورم، از خداوند آمرزش می خواهم.

امام فرمود: ای حسن، روزها را چه گناه باشد که چون به سزای اعمال تان می رسید، آنها را شوم شمارید.

گفتم: ای پسر رسول خدا ـ از این پس ـ هماره از خدا آمرزش خواهم و استغفراللّه گویم و این توبه من باشد.

امام فرمود: به خدا سودتان نبخشد. بلکه خداوند به سبب نکوهشی که بر بی گناهی روا داشتید، شما را کیفر دهد.

ای حسن، آیا نمی دانی که پاداش دهنده و کیفر کننده و سزا دهنده به اعمال در دنیا و آخرت فقط خداست.

فرمود: پس هرگز برخلاف این اعتقاد و یقین مرو و برای روزها، شأن و اثری در حکم خداوند قائل مشو.

گفتم: به چشم، سرورم.

ج. نجوم احکامی: یکی از گرفتاریهایی که برای مردم مسلمان، رفته رفته، هرچه بیش تر از معارفِ نابِ اسلامی دور شدند، پیدا شد و در زندگی آنان آثار ناخوشایندی گذارد، نجوم احکامی بود. این امر، از خارج حوزه اسلام، به سرزمینهای اسلامی وارد و مورد استقبال شماری از مسلمانان، بویژه حاکمان قرار گرفت. آنان می خواستند از آینده خود باخبر شوند و به اصطلاح ستاره هاشان را ببینند.

شهید مطهری می نویسد:

(وقتی که دوره ترجمه آثار دیگران فرارسید و از آثار یونانی و هندی و احیاناً ایرانی، چیزهایی ترجمه کردند، خلفا، بیش از هر چیزی به مسأله نجوم احکامی توجه کردند. از بس که علاقه مند به سرنوشت خودشان بودند که طالع و ستاره شان را ببیند. از آن زمان، مسأله نجوم احکامی رایج شد. بعد کم کم وارد مسائل مذهبی و دینی هم شد. به دست یهودیها و شاید بیش تر از دیگران، هندیها و به دست افرادی که معتقد به این امور بودند. )۳۶

این جریان در دوران جاهلیت بوده، رسول خدا(ص) پس از آن که به پیامبری برانگیخته می شود با آن برخورد می کند و سپسها حضرت علی(ع) مردم را

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.