پاورپوینت کامل ریشه های خرافه و خرافه گرایی و راه های مبارزه با آنها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ریشه های خرافه و خرافه گرایی و راه های مبارزه با آنها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ریشه های خرافه و خرافه گرایی و راه های مبارزه با آنها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ریشه های خرافه و خرافه گرایی و راه های مبارزه با آنها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۷

جامعه، کشتی را مانَد، کشتی ای که با سرنشینان بسیار، روزان و شبان، دل دریاها و اقیانوسها را می شکافد، امواج را درهم می شکند و با طوفانهای سخت و سهمگین و زیر و زَبَر کننده در می آویزد و به پیش می رود، تا ساحل را در آغوش بگیرد.

در این هنگامه ها، فراز و نشیبها، شکافتنها و پیش رفتنها، موج شکنیها و طوفان در آویزیها، اگر گروهی، دست به کار شوند تا آسیبی به کشتی برسانند، بی گمان حیات همه سرنشینان آن به خطر می افتد.

جامعه ای که تار و پود آن با آموزه های دینی تنیده شده و با دین در آمیخته و عجین گردیده و مردمان اش، بر عرشه دین آرام و قرار گرفته و چشم به ساحل دوخته اند که با درهم شکسته شدن امواج و از سرگذراندن طوفانها به آن دست یابند، با گسست هر تاری از تارهای درهم تنیده آن، به بافت جامعه و به هم تنیدگی آن آسیب وارد می آید و یا اگر از توانایی و بُرّایی کشتی دین، که مردم به آن امید بسته اند، در برابر خیزش هول انگیز موجها و طوفانهای بنیان برافکن کاسته شود، امیدها به یأس تبدیل می شود و ساحل از چشم اندازها دور و دورتر.

خُرافه ها، برای دین آسیب اند، آسیب بسیار ویران گر و خرد کننده، موریانه هایی که به هرچه، هرچند سر به آسمان سوده، توانا و پهن پیکر، رخنه کنند، به زمین اش می افکنند و تار و پودش را از هم می درند.

خرافه ها، دین را از کارایی، برّایی، نجات بخشی، روح نوازی، معنویت گستری، شادابی آفرینی و جامعه سازی ترازمند و قانون مند، می اندازند و انسان باورمند به دین را به انزوا می کشانند و از چرخه اجتماع و گردونه زندگی اجتماعی و نقش آفرینی در ساحَتهای گوناگون باز می دارند.

اینها و ده ها آسیب بنیان برانداز دیگر که بخشی از آنها برای به افول کشاندن جامعه، ایجاد گسلهای بسیار و از هم فروپاشی تمدنی، هر چند استوار و کهن، کافی است، وظیفه علمای دین را بَس سنگین می کنند. چنان آوردگاه را نفس گیر، پرهیمنه و دهشت انگیز می کنند که با آنی پلک روی پلک گذاردن میدان داران و عرصه بانان جبهه حق و باطل ستیزان، همه چیز به سود دشمن جرّار رقم خواهد خورد.

خرافه سلاح برّایی است در دست دشمن و کسانی که با دامن گستری و طلایه داری اسلام ناب، از اریکه به زیر می آیند. از این روی از این سلاح بهره می برند تا از مشعل افروزی و رایت افرازی اسلام ناب جلوگیری کنند.

اینان، تلاش می ورزند در برابر این دین فطری، بیدارگر، شورانگیز، دامنه مرداب خرافه ها را بگسترانند، تا بتوانند به حیات نکبت آلود و زالوصفتانه خود ادامه بدهند.

علمای راستین، آگاه، ناب اندیش و سره از ناسره شناس، وظیفه دارند و رسالت شان ایجاب می کند که با پرتوگیری از قرآن، اسوه قرار دادن رسول خدا(ص) و مطالعه دقیق و همه سویه سیره آن بزرگوار و ائمه اطهار(ع)، به روشن گری بپردازند، زمینه های رویش خرافه را از بین ببرند، مجامع روایی را از دروغها و خرافه ها بپیرایند و نگذارند شیادانی به نام دین رهزنی کنند و دین باوران را به جای فرود آوردن به چشمه ساران و برکه های زلال، به “سراب”ها بکشانند و هلاک شان سازند.

امروزه، میدان برای تاخت و تاز و میدان داری خرافه سازان، خرافه گستران و تاریک اندیشان، باز و بسیار گسترده شده است. نه کانونهای علمی و دینی از گزند و زخم زدن پیاپیوسته آنان در امان مانده اند و نه کوچه و بازار، مسجدها و محفلها و مجلسها و خانواده ها.

جاری شدن گنداب خرافه ها به مزرعه جامعه و به جام جان و سینه مردمان، و بازتاب آنها در رفتارهای دینی و اجتماعی آنان، نشأت گرفته از غفلت، ناهشیاری، خواب زدگی و ناآگاهی کسانی بوده است که باید پلک فرو نمی هِشتند و بیدار می ماندند و هشیارانه از هجوم سپاه شب به دروازه های شهر دین جلو می گرفتند و غنودگان در شهر را می آگاهاندند.

آن چه اکنون فراروی دارید نمایان گر برگهایی است از دغدغه های استاد خردگرا و روشن اندیش حجهالاسلام والمسلمین آقای دکتر احمد احمدی که افزون بر بیان دل نگرانیها و نمایاندن چهره زشت و تنفرانگیز خرافه وتاریکیهایی که این پدیده در آسمان دینداری پدید می آورد، به ریشه ها می پردازد و آنها را می شناساند و جاهایی که این درخت زقّوم می روید و شاخ و برگ می گستراند و به بار می نشیند و میوه تلخ و زهرآگین خود را به دامنها فرو می ریزاند، نشان می دهد و پَی شناسانه، رد پای آن را در تاریخ، مجامع روایی شیعه و سنی و در لابه لای تفاسیر پی می گیرد و نمونه هایی از افسانه ها، و سخنان سست و بی خردانه و خرافی را که یهودان نفوذی و خیانت پیشه، به نام تفسیر قرآن در ذیل آیات بین مسلمانان پراکنده اند، ارائه می دهد و از جاعلان و دروغ پردازان نام می برد که خرافه ها و سخنان یاوه ای را از زبان ائمه(ع) به جویباران زلال معارف ناب اسلامی جاری ساخته اند.

آن گاه به جست و جوی راه های برون رفت از این دالان و دهلیز هزارتوی می پردازد و از عالمان و حوزه های علمیه می خواهد که بپاخیزند، راه را روشن کنند، چراغ راه شوند و ایتام آل محمد(ص) را راه نمایند و آنان را از حیرانی، سرگردانی و درماندگی برهانند.

حوزه

بسم اللّه الرحمن الرحیم. از این که لطف کردید و این فرصت را در اختیار ما گذاشتید، سپاسگزاریم.

موضوع سخن “خرافه” است. پدیده ای که مصلحان، اهل فکر، اسلام شناسان روشن اندیش را در ادوار گوناگون، به خود مشغول کرده و با دغدغه مندی و نگرانی، هرکدام به گونه ای در پی آن بوده اند که چگونه و با چه روشها و راهکارهایی از ویران گریهای آن بکاهند و از گسترش آن جلوگیری کنند.

به نظر حضرت عالی “خرافه” چگونه و از چه مجرایی به حوزه دین، متون روایی و تفسیری و جامعه دینی راه یافته است.

استاد: بسم اللّه الرحمن الرحیم. الحمدللّه رب العالمین والصّلوه والسلام علی رسول اللّه(ص) و آله الطاهرین. این جانب، سپاسگزارم از شما آقایان که این فرصت را پیش آوردید تا همچون گذشته، در حدّ بضاعت مزجاه، از طریق این مجله، با طلاب بزرگوار و فضلای محترم سخن بگویم.

در این جا، لازم می دانم این نکته را یادآور شوم که: مجله حوزه، مایه حیثیت و آبروی حوزه است. یعنی زبانِ خوبی است برای حوزه.

البته، طرح مباحث فلسفی، کلامی، تفسیر و امثال اینها، جای خودشان را دارند، اما آن چه مجله حوزه مطرح می کند و به آگاهی فضلا و طلاب و خوانندگان می رساند، یعنی یک سلسله مسائل سودمند عملی، تاریخی، علمی، اخلاقی، سرگذشتها، ارائه گزارش از زندگانی مردان بزرگ و طرح اندیشه ها و دیدگاه های آنان در مقوله های گوناگون، بسیار مفید و در رشد و تعالی طلاب اثرگذار است.

خداوند، به شما گردانندگان این مجله توفیق بدهد.

در سالها پیش دوستان مجله تشریف آوردند و با بنده درباره مسائل حوزه و آن چه برای حوزه ها در روزگار جدید لازم است و دانشهایی که طلاب باید آنها را فرا بگیرند، گفت وگویی انجام گرفت و ظاهراً در شماره سی و دو مجله به چاپ رسید.

اما درباره موضوع این گفت وگو که “خرافه” باشد، می توان از زاویه های گوناگون سخن گفت.

“خرافه”، یک کلمه عربی است. عربها هروقت می خواستند داستانی و یا مطلبی را بگویند بی ارزش، بی بُن و بنیاد است، می گفتند: خرافه، یا خرافات است.

درباره زنده شدنِ پس از مرگ، گروهی از عربهای جاهلی می گفتند: حدیث خرافه.

حیوه ثم موت ثم نشر

حدیثُ خرافَهٍٍ یا اُمَّ عمرو۱

زندگی و آن گاه مرگ و دیگر باره زندگی؛ داستانی خرافی است ای امّ عمرو.

یکی از مشکلاتی که اسلام از اول ظهور، با آن روبه رو بوده و اکنون نیز روبه روست، پدیده خرافات است و راه یافتن آنها به حوزه دین.

از آن آغاز، دستهایی به کار افتادند، تا با جعل روایات، جعل تاریخ و تاریخ سازی، یک سلسله حقایق مستندِ اساسی را به سمت مسائل بی اصل و اساس و خرافی بکشانند. یکی از صهیونیستها، چندی قبل گفته بود:

“ما یهودیها، از آن اول حساب کردیم که چگونه با دین اسلام مبارزه کنیم. از این روی، از همان اوائل، کسانی چون وهب بن مُنَبِه، کعب الاحبار و چند نفر دیگر از یهودیها را در صف مسلمانان وارد ساختیم، تا مسائل اسلامی را بیالایند، آغشته کنند. “

بله، همین طور است. چندتن از علمای یهود، با اظهار اسلام، به میان مسلمانان راه یافتند و دست به جعل زدند و به داستان سرایی و افسانه گویی پرداختند و حتی به تفسیر آیات برای مردم روی آوردند. در غالب تفاسیر، جعلیات و افسانه پردازیهای آنان را می توان دید.

از جمله اینان، کعب الاحبار است که در ذیل آیه شریفه “ارم ذات العماد” از سوره فجر، افسانه بهشت شدّاد را ساخته است.

روزی معاویه، از کعب الاحبار می خواهد درباره “ارم ذات العماد” سخن بگوید. می گوید: “ارم ذات العماد” همان بهشت شدّاد است که کاخهایی از زر داشت و ستونهای آنها از زبرجد و یاقوت بود، نهرهایی از شیر و عسل در آن جاری بود. مردی در زمان تو که قیافه ای چنین و چنان دارد، به آن بهشت وارد می شود و چیزهایی از آن برمی دارد.

در این هنگام چشم کعب الاحبار به عبداللّه بن قلابه، که در مجلس معاویه نشسته بوده می افتد، می گوید: آن که آن جا نشسته، بی گمان همان مردی است که بهشت شداد را دیده است.۲

البته در مقابل تفاسیری که افسانه پردازیهای کعب الاحبار را درباره بهشت شدّاد، در ذیل این آیه شریفه نقل کرده اند، کسانی چون علاّمه طباطبایی گفته اند: این آیه ربطی به بهشت شدّاد ندارد.

یا به داستان حضرت یوسف(ع) در پاره ای از تفاسیر بنگرید، ببینید با این داستان، خرافه گویان و افسانه پردازان و دستهای مرموز چه کرده اند. داستانی که خداوند درباره آن می فرماید:

“نحن نقصّ علیک احسن القَصص بما اوحینا الیک هذا القرآن وان کنت من قبله لَمِن الغافلین. “۳

ما با این قرآن که بر تو وحی کرده ایم، بهترین ماجراپردازی را برتو باز می گوییم، هر آینه تو پیش از آن، از ناآگاهان بودی.

به حضرت یوسف(ع) پیامبر خدا، این راویان یهودی نسبتهای زشت و ناروا داده و شماری از مفسران، از جمله طبری آنها را نقل کرده اند.۴

یا درباره حضرت داود(ع) ببینید چه سخنان سخیف و اراجیفی به هم بافته اند که انسان شرم اش می آید. آن بزرگواری که خداوند درباره او می فرماید:

“یا داود انّا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین النّاس بالحق.”۵

ای داود، ما تو را در روی زمین جانشین نهادیم، پس در میان مردمان، داوری به داد کن.

این دروغ پردازان و حدیث سازان یهودی، این گونه به تخریب چهره داود پرداخته اند:

“داود به پشت بام عبادت گاه خود رفت، از آن جا زنی را دید بسیار زیبا، که در حالِ شست وشوی خود بود. پرس وجو کرد دریافت زنِ یک فرد لشکری به نامِ “اوریا”ست. به فرمانده او دستور داد او را به جنگ بفرستد. فرمانده لشکر چنین کرد. “اوریا” را به جنگ با دشمن فرستاد و او در آن جنگ شرکت جست و کشته شد و پس از مدتی داود با زن وی ازدواج کرد.”۶

یا حضرت نوح(ع) که از پیامبران بزرگ الهی است و دارای جایگاهِ والا در نزد خداوند، اما در تورات و در روایات و افسانه های دروغین دروغ پردازان یهود، و یهودیان و مسیحیان تازه مسلمان و نفوذی در حوزه اسلامی، از این جایگاه فرو آورده می شود و بی باکانه به همسر وی تهمت زده می شود و فرزندش نامشروع قلمداد می گردد.۷

یا درباره حضرت لوط گفته اند: با دو دخترش آمیزش کرده است.۸ معاذ اللّه.

بسیاری از اینها را یهودیان به تفاسیر ما وارد کرده اند. در خود تورات، این سخنان نابخردانه و سخیف وجود دارد. توراتِ تحریف شده، واقعاً کتاب رسوایی است. این کتاب برای آموزش فسق و فجور، بهترین وسیله است. دستهایی در کار بوده که فسق و فجور را در بین مردم رواج بدهند. دروغ پردازان در دوره اسلامی، چون نتوانستند در خود آیات دست ببرند، در ذیل آیات گوناگون، افسانه هایی ساختند. تفسیرهایی ارائه کردند و افراد ساده لوح و خرافی، آنها را به تفاسیر وارد کردند و گرفتاریهایی به وجود آوردند و مسائل خرافی و غیرواقعی را در کنار وَحی زلال آسمانی قرار دادند.

این جریان، یعنی جریانِ راویان نفوذی و منافق، که برای بد جلوه دادنِ چهره اسلام، به جعل روایات و داستان سرایی می پرداختند، بلایی بوده که دامن گیر اسلام شده است.

از دست این افراد بی اعتقاد و دشمن ادیان الهی، تورات و دین یهود، انجیل و مسیحیت، در امان نمانده اند. پیش از اسلام، دین یهود و کتابِ آسمانی آن و دین مسیح و کتاب آسمانی آن را با خرافات آلودند. این حقایق، به عنوان وحی الهی بر زبان رسول خدا(ص) جاری شده است.۹

اسلام، از آن آغاز، گرفتار یهودیانی بوده که با ابراز اسلام و مسلمان خواندن خود، روایت جعل می کردند و خرافات تورات و نوشته های وابسته به تورات را در بین مسلمانان می پراکندند. از این روی رسول خدا(ص) نگرانی خود را از اینان نسبت به آسیب رساندن به دین و قرآن این گونه اعلام می فرماید:

“من بر این کتاب و بر این دین، از یهود نگرانم. “۱۰

بعدها، ابن ابی العوجا۱۱ پیدا شد و از راه جعل روایات، به مبارزه با اسلام برخاست. او در وقت اعدامش گفت:

“من چهار هزار حدیث جعل کرده و در میان شما پراکنده ام. احادیثی که حلال شما را حرام می کند و حرام شما را حلال می کند. “

یا ابوالخطاب [محمدبن ابی زینب]۱۲، مغیره بن سعید، ۱۳ که حدیث جعل می کردند. در واقع خرافه می ساختند و به ائمه اطهار(ع) نسبت می دادند و از زبان ائمه دروغهایی را می پراکندند. امام صادق(ع) می فرماید:

“خدا لعنت کند مغیره بن سعید را. او عمداً بر پدرم دروغ می بست و مخفیانه در کتب اصحاب پدرم، کفر و زندقه وارد می ساخت. “۱۴

پس روشن شد که دستهایی در کار بوده که دین را به یک سلسله مسائل غیرواقعی و خرافی آلوده کنند.

اما در این شکی نیست و حقیقت این است که ما در دین مان با یک سلسله مسائل “فراحسّی” سر و کار داریم و روبه رو هستیم. یعنی یک چیزی است که از بالا می آید، این یک تجربه معمولی نیست. در اصل، شأن و ماهیت حقایق غیبی این است که از بالا می آیند و غیب نوری است که از عالم بالا بر این عالم و سینه شماری از مردان پاک می تابد.

آدمیان، کم و بیش با این غیب سر و کار داشته اند، امدادهایی از غیب به آنان رسیده است.

کربلایی کاظم ساروقی (کریمی) از آن مردان پاکی به شمار می آید که در روزگار ما، خداوند از عالم بالا، از عالم غیب، قرآن را بر قلب اش جاری ساخته بود.۱۵ رؤیاهای صادقه ای که در زندگی افراد به حقیقت پیوسته، حقایقی که بر آنان روشن شده، دعاهایی که مستجاب گردیده و خیلی امور دیگری که از غیب نزول یافته و در زندگیها اثر گذارده اند.

این حقیقت را نمی توان انکار کرد. ارتباط با ماورای طبیعت برای اشخاص جاذبه دارد و افراد از راه های گوناگون می توانند به این سمت بروند و در این عرصه، از آن جا که راه تجربه، دریافت و مشاهده حسی برای همگان باز نیست، به آسانی کسانی می توانند در آن مداخله و وانمود کنند با غیب در ارتباط هستند.

به عبارت دیگر، چون حقایق غیبی و مددهای غیبی وجود دارد و نمی توان امور غیبی را که به وقوع می پیوندند، با تجربه محک زد، راه مداخله در آنها فراوان است. کسانی می توانند جور به جور چیزهای خرافی در کنار اینها وارد زندگیها و جامعه بکنند. و این گونه خرافه ها که در سایه حقیقت، رشد می کنند، برای مردم قابل تحقیق نیستند و مردم نمی توانند مرز بین حقیقت و خرافه را به روشنی بازشناسند.

در کنار حقیقت، اباطیل، یک سلسله مسائل خرافی و جعلی راه می افتد که به آسانی نمی توان آنها را کنترل کرد و به مردم سمت و سو داد و آنان را از گرد این گونه مسائل پراکند.

پس ریشه خرافه ها، از یک طرف بر ساخته های یهودیها و امثال آنهاست، آنان که به حوزه اسلام نفوذ کرده و به جعل و افسانه بافی پرداخته اند؛ و از یک طرف، آن چیزهایی است که در کنار حقیقت غیب، به میان مردم راه یافته اند.

این باور مردم به غیب، زمینه بسیار جذابی بوده که کسانی افسانه پردازی بکنند و خرافه ها را رواج بدهند.

حوزه: از سخنان حضرت عالی به دست می آید که در مواردی، مرز حقیقت و خرافه، روشن نیست و شاید همین ناروشنی مرز حقیقت و خرافه، سبب رشد خرافه گردیده باشد و زمینه ای برای میان داری افسانه پردازان و خرافه سازان. به نظر حضرت عالی، علما و حوزه های علمیه در این عرصه چگونه می توانند نقش بیافرینند و مرز حقیقت و خرافه را روشن سازند، تا زمینه های مناسب برای رویارویی با خرافه مهیا شود.

استاد: در گام نخست باید دریافت که هر خرافه ای در پیرامون چه حقیقتی ساخته شده است. مثلاً خرافه بهشت شدّاد، در پیرامون آیه شریفه:

“ارم ذات العماد التی لم یخلق مثلها فی البلاد”

ساخته شده است. در این جا پژوهش گر و محقق قرآنی باید به بررسی بپردازد که آیا بهشت شدّاد با “ارم ذات العماد” قابل تطبیق است، یا خیر هیچ گونه تطابقی نمی تواند وجود داشته باشد. همان گونه که علاّمه طباطبایی(ره) و برخی از پژوهش گران و مفسران انجام داده و گفته اند: بین آیه شریفه “ارم ذات العماد” با بهشت شدّاد هیچ گونه هماهنگی و ربطی وجود ندارد.

یا در کنار آیه شریفه سوره یوسف(ع) که می فرماید:

“ولقد همّت به وهمّ بها لولا ان رأی برهان ربّه”

خرافه ساخته اند که بله حضرت یوسف(ع) قصد آمیزش با زلیخا را داشت و حتّی -معاذاللّه به مقدّسات آن نزدیک می شد که دید پدرش حضرت یعقوب، دندان قروچه می کند که دست بدار و چنین نکن.

بنابراین، این کار محقق است که حقیقت داستان یوسف را از این پیرایه ها بپیراید و به بررسی بپردازد و ریشه این خرافه را دربیاورد و سازندگان این خرافه را شناسایی کند و بشناساند و از انگیزه آنان اطلاع یابد و به اطلاع دیگران برساند و بگوید که حرف این راویان به این دلیل، قابل اعتماد نیست و حقیقت امر و آیه شریفه با آن چه خرافه سازان ساخته اند، هیچ تطابقی ندارد.

و نیز گروه هایی باید باشند تا از آن چه که امروزه روی می دهد از شفا گرفتن افراد، استجابت دعاها، کرامتهای ائمه(ع)، بویژه امام رضا(ع) که بسیاری از مردم ما از کرامات آن حضرت بهره مند می شوند، به طور دقیق گزارش تهیه کنند. خود شخصی که ادعا می کند شفا گرفته، کرامت ائمه و امام رضا(ع) شامل حالش شده، شناسایی شود، اصل و نسب، جنسیت، محل تولد، سال تولد، محل سکونت او، از زبان خود او، ثبت شود و سخنان او درباره زمان، مکان و چگونگی مورد توجه قرار گرفتن از سوی امام، در خواب و یا بیداری ضبط گردد. از کسانی که او را می شناسند درباره بیماری و گرفتاریهای او، و سپس بهبود یافتن و برطرف شدن گرفتاریهایش پرس وجو بشود که آیا چنین رویدادی صحت دارد یا خیر. تمام تحقیقات، به رؤیت خود فرد برسد، اگر قبول و تأیید کرد و گروه هم از پس بررسیها، تشخیص داد که فرد راست می گوید، نتیجه تحقیقات و گزارش خود را به صورت کتاب منتشر کند، تا هم دیگر مؤمنان از آن بهره مند شوند و هم جلوی سوء استفاده ها و دروغ پردازیها و خرافه سازیها گرفته شود. خود من، هفده – هجده مورد از کرامتهای امام رضا(ع) را که مرحوم آیت اللّه حاج شیخ مرتضی حائری از زبان دیگران شنیده و با نام و مشخصات آنان و چگونگی وقوع کرامت یادداشت و جمع آوری کرده بودند، یادداشت کرده ام. البته ایشان کرامتهای بسیاری را به عربی در آخر کتاب عیون اخبار الرضا، به خط خودشان یادداشت کرده بودند که من فقط شماری از آنها را ضبط کردم.

پس از یکی از راه های شناخت این که حرف و رویدادی، راست است و یا دروغ، این است که باید منشأ حرف را پیدا کرد و حرف را دقیق ضبط کرد. در این صورت است که روشن می شود چه چیزهایی ساختگی است و چه چیزی حقیقت است. والاّ افراد فراوان می سازند و از هیچ، می توانند همه چیز بسازند.

حوزه: آن چه حضرت عالی از خرافه نشان دادید و راه مبارزه و مهار آنها را فراروی اهل اندیشه و دغدغه گذاردید، موردهایی را دربر می گیرد که حقیقتی وجود دارد، ارتباطی با ماورای طبیعت هست، الهامها، اشراقها و کرامتهایی زندگی مردان بزرگ و با تقوایی را در هاله خود گرفته اند، برقی از غیب درخشیده، اما در پیرامون آنها و در کنار آن درخششها و نورانیتها، خرافه هایی ساخته شده و می شود. افسانه هایی گفته شده و رواج می یابد که هیچ هماهنگی و سازگاری با آن برقها و درخششهای غیبی و ماورایی ندارند و همه چیز را می آلایند و تاریکی را می گسترانند. ولی، افزون بر اینها، یک سری خرافه هایی در این جا و آن جا و در گوشه و کنار و در شهر و روستا و بین روستاییان، عشایر و کوچ نشینان می بینیم که در کنار و پیرامون حقیقتی رشد و نمو نکرده و ساخته و پرداخته نشده اند و بسیار خطرناک و مایه عقب ماندگی فرد و جامعه می شوند و پاره ای از آنها هم مربوط به اقلیم و سرزمین خاصی نیستند و در همه جا، البته با شکلهای گوناگون، دیده می شوند. به نظر حضرت عالی اینها را چگونه باید شناسایی کرد و آماج قرار دارد و مردم را از این غل و زنجیرها رهایی بخشید.

استاد: بله، یک رشته خرافه ها وجود دارد که ربطی به امور غیبی ندارند و در پیرامون و کنار آنها ساخته نشده اند، مانند “تطیر” که در بین عربها بوده و بعدها در بین ما هم رواج یافته است: در میان عربها این چنین مرسوم بوده که هرگاه کسی قصد سفر داشته است، در هنگام بیرون رفتن از منزل و یا ابتدای سفر، اگر پرنده ای از سمت راست به سمت چپ وی می پریده و به پرواز درمی آمده، شوم انگاشته می شده و مسافر از سفر خودداری می کرده است. یا اگر آهویی از سمت راست، به سمت چپ وی حرکت می کرد، نامیمون انگاشته می شوند و مسافر به خانه اش برمی گشت.

در روستاها دیده ام که اگر کلاغی به سوی کسی به پرواز درمی آمد و در جهت صورت او قرار می گرفت و قارقار می کرد، این گونه انگاشته می شد که به زودی خبر ناگواری به او می رسد. تطیر و فال بد زدن در امّتهای پیشین هم سابقه داشته است. آیه شریفه ذیل بیان گر این معناست:

“وما علینا الاّ البلاغ المبین. قالوا انا تطیرنا بکم لئن لم تنتهوا لنرجمنَّکم ولیمسّنّکم منا عذاب الیم.

قالوا طائرکم معکم أئن ذکرتم بل انتم قوم مسرفون. “۱۶

(آن) پیامبران گفتند: ما جز ابلاغ آشکار، چیزی بر عهده نداریم.

آنان گفتند: ما به وجود شما فال بد زده ایم. اگر از دعاوی خود دست برندارید، شما را سنگسار می کنیم و عذاب دردناکی از ما به شما خواهد رسید.

پیامبران در پاسخ آنان گفتند: فال بدِ شما با خود شماست، اگر متذکر شوید. بلکه شما مردمی اسراف کننده اید.

حتی در درمان بیماریها، انسان چیزهایی شگفتی وجود داشت. به یاد دارم که در روستا یک بچه دو – سه ساله ای از نزدیکان من بیمار شده بود. پیرزنی را آوردند که بیماری او را درمان کند. پیرزن، یک مقدار آرد خواست. برای او آرد آوردند. او آرد را برداشت و اورادی را بر آن خواند. سپس از آرد برداشت و به دیوار زد و اورادی را هم به همان زبان محلّی به هنگام زدن آرد به دیوار می خواند. این کار را چندین و چند بار تکرار کرد.

می گفت: جن توی پوست بچه رفته، من باید با این کار و تکرار آن، جن را از زیر پوست بچه دربیاورم.

بچه خیلی تب داشت و این پیرزن و اطرافیان می انگاشتند که با این کار، تب بچه فرو می نشیند!

در همان روستای خودمان، فردی بود که صرع داشت. وقتی که او دچار صرع می شد و غش می کرد و می افتاد، افراد می انگاشتند او را جن گرفته است. خیلی وحشت می کردند و سریع دور او را خط می کشیدند، به این پندار که با این کار جن از بدن او بیرون برود.

در تاریخ آمده است که در قرون وسطی، با بیماران به گونه ای وحشتناک رفتار می کرده اند. از جمله کسی را که دچار صرع می شده، کشیشان به سراغش می آمده اند و شدیداً او را کتک می زده اند تا جن از بدنش بیرون رود. زیرا آنان می پنداشته اند: کسانی که دچار صرع می شوند، بدین خاطر است که جن به بدن آنان وارد شده است و این افراد وقتی بهبود می یابند که جن از بدن آنان بیرون رود. و جن هم با کتک زدن بیمار، از بدن او بیرون می رود!

برای ریشه کن کردن این خرافه ها، ابتدا باید انواع و اقسام این گونه رفتارها، از شهرها و روستاها، جمع آوری و مدون شود. در کجاها بیش تر و در کجاها کم تر است. آیا آن چه در روستای ما اتفاق می افتد، در دیگر روستاها و شهرهای دور و نزدیک هم اتفاق می افتد. به همان شکل و یا به اشکال دیگر و….

وقتی این اطلاعات به دست آمد و رفتارها و پندارهای خرافی هر منطقه به درستی شناسایی شد، آن گاه باید کار ریشه یابی انجام بگیرد که چرا در بعضی از مناطق، شهرها و روستاها، پاره ای از خرافه ها بیش تر و در بعضی مناطق، پاره ای از خرافه ها کم تر است. چرا در شمال کشور، در دل جنگلهای انبوه، یک رشته خرافه ها بیش تر است و در مناطق گرمسیر، مانند خوزستان و دریا و کویر، یک رشته دیگر.

روی هر منطقه ای به طور خاص، از ابعاد گوناگون کار بشود. سپس به فراخور هر منطقه ای کار فرهنگی انجام بگیرد. به مردم گفته شود: اینها با اسلام، که یک دین حکیمانه است، نمی سازند. مدام باید روی خرافه زدایی کار بشود. حوزه های علمیه، مبلغان، نویسندگان، رادیو و تلویزیون و جراید، تک تک موارد خرافی را به مردم بگویند و آنان را از این که این سنخ مسائل را وارد زندگی شان کنند، پرهیز دهند.

براساس کار جامعه شناسی دقیق، باید درمان انجام بگیرد. اگر تک تک رفتارها و پندارهای خرافی، در مناطق گوناگون شناسایی نشوند، نمی توان برای ریشه کنی خرافه ها کاری انجام داد.

حوزه: پاره ای از حقایق را که در پیرامون آنها خرافه هایی رشد کرده و جولان گری می کنند، شاید بشود با روشن گری و تبیین دقیق و درست از لابه لای خرافه ها به درآورد و مردم را با آنها آشنا ساخت. اما در پاره ای از حقایق، خرافه ها چنان گردوغبار انگیخته و فضا را آلوده اند که به نظر می رسد تنها با روشن گری ممکن نباشد حقایق را از دل تاریکیها به در آورد. از جمله آن حقایق، حماسه بزرگ کربلا و مسأله مهدویت است، که چنان گسترده در پیرامون آنها خرافه هایی ساخته و رواج داده اند که بازشناسی راه درست از نادرست، برای بسیاری ناممکن شده است. به نظر حضرت عالی در این گونه موارد چه باید کرد.

استاد: چندین کار را باید همزمان انجام داد:

۱. جلوگیری از مدّاحان خرافه گو و خرافه پراکن. روضه خوانها و مدّاحان بی سواد، نقش مهمی در آلوده کردن حماسه بزرگ کربلا و مسأله مهدویت به خرافه ها داشته اند و دارند. تا با اینها برخورد نشود، از دامنه خرافه های پیرامون این دو موضوع مورد توجه و مقدس کاسته نخواهد شد.

من هرچند یک بار، با این گونه مدّاحان برخورد می کنم. در مجالس روضه ای که شرکت می کنم، گاه می بینم مداحی سخنان سخیف، خرافی، دروغ و نابخردانه ای بر زبان جاری می سازد.

در مجلسی به یکی از مدّاحان گفتم: اینها چه بود که گفتی؟ از کجا این حرفها را می گویید؟

گفت: سر مدّاح مان اینها را به ما یاد داده است.

گفتم: سر مدّاح تان از کجا می گوید؟

گفت: او گفته است، دیگر. او که خلاف نمی گوید!

بسیاری از مسائلی که پیرامون واقعه عاشورا پدید آمده است، در اثر همین خرافه پردازیهای افراد بی سواد و بی اطلاع به نام مدّاح است.

من بارها پیش آمده به این گونه افراد گفته ام:

“آقا تو مدّاحی، تو را به مقتل خواندن چی؟ “

واللّه من که عربی بلد هستم، وقتی می خواهم در شب و روز عاشورا و یا ایام وفات ده دقیقه مقتل بخوانم، کتاب را می گیرم جلویم و عربی می خوانم و ترجمه می کنم. مثلاً مقتل مقرّم، یا لهوف سید بن طاوس و یا بحار علامه مجلسی را برمی دارم و برای مردم می خوانم، مردم گریه می کنند، خودم هم گریه می کنم. یا منتهی ال آمال شیخ عباس قمی را می گیرم جلویم و از روی آن، فارسی، برای مردم روضه می خوانم. چون واقعاً می ترسم دروغ بگویم. روضه مستحب است، دروغ گفتن گناه و حرام.

۲. ادامه کار بزرگ مرحوم میرزاحسین نوری و شهید مرتضی مطهری. محدث نوری با نگارش کتاب لؤلؤ و مرجان و شهید مرتضی مطهری با نگارش کتاب حماسه حسینی گامهای بزرگی در روشن کردن مسائل برداشتند و تحریفها و دروغها را نشان دادند.

امروزه باید مورخان ابعاد قضیه را روشن کنند. بسیاری از این مداحان نمی دانند و اطلاع ندارند. من حتی سالها پیش در شورای انقلاب فرهنگی پیشنهاد کردم: این مداحان را دعوت کنیم و به آنان بگوییم این حرفهایی که می زنید، درست نیست. بعضی از اینان می پذیرند. من خودم تجربه کرده ام. یک وقتی یکی از این مدّاحان در مجلسی یک بیت شعری خواند بسیار اغراق آمیز. بعد از مجلس به او گفتم: این چه بود که خواندی؟

یک سال بعد مرا دید، گفت:

“خدا به شما خیر بدهد. من خواندن این گونه اشعار را ترک کرده ام. دیگر نه گفته ام و نه خواهم گفت. “

۳. پالاییدن متون تاریخی و روایی از خرافات، سخنان سست و نابخردانه. در منابع اهل سنت و ما شیعیان، روایتهایی هست که بی گمان خرافه اند. اگر این منابع از این خرافه ها پاک نشوند، همیشه این نگرانی وجود دارد که خرافه های راه یافته به منابع، به جامعه و مجالس و محافل راه یابند.

روایت کرده اند:

“رسول خدا(ص) خری داشت که سوارش می شد، یک روز آن خر به حضرت گفت: می دانی جدّ من کیه؟

من از نسل آن خری هستم که حضرت عیسی(ع) سوارش می شد.”۱۷

در بحارالانوار، مسائل خرافی بسیاری دیده می شود. درباره ابن ملجم به بحار بنگرید، درخواهید یافت چقدر مسائل خرافی مطرح شده است.

البته بنای علامه مجلسی بر این نبوده که فقط روایات درست را نقل کند، هدف او این بوده که همه روایات را نقل بکند و این امانتداری بسیار خوبی است اما وظیفه حوزه ها، عالمان و حوزویان این است که پس از جداسازی خرافی از غیرخرافی، درست از نادرست، اینها را در اختیار مردم بگذارند و برای مردم نقل بکنند. نه آن که هر آن چه مرحوم علامه در بحار گردآورده، برای مردم نقل بشود.

حوزه ها باید در سطح بسیار گسترده و برنامه ریزی شده تر، همان کاری را انجام بدهند و دنبال کنند که مرحوم علامه سیدمرتضی عسکری انجام داد. ایشان با نگارش آثاری چون عبداللّه بن سبا، صد و پنجاه صحابی ساختگی و غیره، گام بزرگی در پاک سازی کتابهای روایی از روایات ساختگی و خرافی این راویان ساختگی برداشت.

۴. تدوین و ارائه مقتل درست: روضه خوانها و مدّاحان بی سواد، در مراسم و مجالس عزاداری، شروع می کنند به مقتل خواندن، هیچ چیز باقی نمی گذارند. برای این که از مردم گریه بگیرند – و تا نگیرند دست برنمی دارند هرچه دلشان می خواهد می گویند. اینها هزاران دروغ در کنار این حادثه فخیم و سراسر حماسه، درس، ادب، شجاعت و دین، درست کرده اند:

از ذلیل کردن اهل بیت، افسانه پردازی، مانند: عروسی قاسم بن حسن،۱۸ آمدن امیرالمؤمنین(ع) در قالب شیر به صحرای کربلا،۱۹ یا گریه ها، ناله ها و مویه های زنی در صحرای کربلا که بعدها فهمیدند فاطمه زهرا(س) بوده است! تا ده ها افسانه دیگر.

علما باید مقاتل را حفظ بکنند و نگذارند هر سخن سخیف و خرافه ای به مقاتل راه بیابد و به نام مقتل خوانی به خورد مردم داده شود.

علما باید مقاتل صحیح داشته باشند و ارائه بدهند و نگذارند عده ای حرفه ای دکان باز کنند و به نام مقتل خوانی، مجموعه ای از خرافات و سخنانی که حق و باطل در آنها به هم آمیخته، در میان مردم بپراکنند.

حوزه: مهدویت امروز در شعاعی بسیار گسترده مطرح شده و علاقه مندان در پی آن هستند که با حقایق این موضوع حیاتی آشنا شوند؛ اما متأسفانه در برابر این تشنگی، آن چه به آنان نمایانده می شود و به سوی آن سوق داده می شوند، نه آب که سراب است و ادعاهای دروغین و خرافه های بسیار. به نظر حضرت عالی می بایست در برابر این موج خرافه پراکنی در ساحت این مسأله مقدس وحیاتی چه کرد و چه راه هایی را در پیش گرفت؟

استاد: برای ریشه کن سازی و یا کم کردن این گونه خرافه ها و ادعاهای دروغین، به نظر من باید چند کار مهم انجام داد:

۱. آگاه کردن مردم. در گذشته این گونه فکر می کردند که ظهور آقا بسیار نزدیک است و بعضی وقت هم تعیین می کردند. کم و بیش این فکر در روزگار ما نیز رواج یافته است. برای مردم باید روایات خوانده شود. روایاتی که از معصومین(ع) رسیده و اعلام می دارند: وقت تعیین کنندگان برای ظهور مهدی(عج) دروغ گفته اند:

“کذَبَ الوَّقاتون. “۲۰

هیچ کس نمی داند ظهور امام در چه زمانی به وقوع می پیوندد. این حقیقت غیبی است. یک ابتلاء است. ما علت آن را نمی دانیم. مانند خود رسالت که نمی دانیم چرا پیامبر خدا(ص) در آن برهه زمانی به رسالت برانگیخته شد.

پس این که کسی و کسانی بگویند حضرت فلان زمان ظهور می کند، یا ظهورش نزدیک است و باید کارهایی را انجام داد و بدین وسیله مردم را برانگیزانند، کار درستی نیست. زیرا زمان ظهور حضرت از امور غیبی است و کسی جز خدا از آن آگاه نیست.

در این باره، افزون بر قراءت سخنان معصومان برای مردم، از سخنان امام خمینی، رحمه اللّه علیه، نیز باید بهره برد. می دانید که امام خمینی، نسبت به حضرت حجت، سلام اللّه علیه، چه عقیده و نظری داشت و با چه خضوعی از آن بزرگوار نام می برد. اما در برابر کسانی که تشکیل حکومت اسلامی را تا حضور حضرت و به دست آن بزرگوار درست نمی دانستند و می گفتند: شیعه در دوران غیبت وظیفه ای برای تشکیل حکومت ندارد، ایستاد و فرمود:

“از غیبت صغری تاکنون که بیش از هزار سال می گذرد و ممکن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نکند که حضرت تشریف بیاورند، در طول این مدت مدید، احکام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود و هر که هر کاری خواست، بکند؟”۲۱

و نیز باید مردم را آگاه کرد که نباید سخن هرکه ادعای دیدار با امام را کرد، بپذیرند. مردان بزرگی که با امام دیدار داشته اند و دارند، هیچ گاه ادعای دیدار نمی کنند. مردم باید بین مدعیان دروغین و دکاندار، با مردان الهی فر ق بگذارند و به دنبال افراد دروغ گو به راه نیفتند. دقت کنند ببینند این مدعیان دروغین به چه آلاف و الوفی از این راه رسیده اند و چه خرافه ها و چه اباطیل و لاطائلاتی را گفته و رواج داده اند. در پاکستان قادیانیها و در ایران سیدمحمدعلی باب و به دنبال اوحسین علی باب آمد که ادعایی بالاتر از اولی داشت.

۲. نوشتن کتابهای مستند. این کار را حوزه ها باید با جدیت دنبال کنند. کتابهای مستند بنویسند و ارائه بدهند و مردم را به روایات غیبت آشنا سازند و زوایای گوناگون غیبت و فلسفه آن را برای مردم شرح دهند. مدعیان راستین را از دروغین بازشناسانند. زیرا اصل دیدار را نمی توان انکار کرد؛ اما به خاطر یک حقیقت، نباید کلی اباطیل را به این ساحت مقدس راه بدهیم و نیز نباید به خاطر اباطیل و وجود باطل، یک حقایقی را انکار بکنیم.

این جانب تأکید می کنم و بر این عقیده ام که باید یک جمعی بنشینند و حقایق را مستند به مردم بشناسانند و راه را برای همگان روشن سازند.

۳. برخورد قانونی. دولت وظیفه دارد با مدعیان دروغین، فریب دهندگان مردم و کسانی که از این راه، دین و فرهنگ مردم را تباه می سازند و خرافه ها را وارد حوزه دین می کنند، برخورد قانونی بکند. همان گونه که در گذشته با باب و بهائیت این برخورد انجام گرفت. دولت باید هوشیار باشد و نگذارد زمینه به وجود آمدن کسانی چون سیدعلی محمد باب، فراهم آید.

حوزه: بی گمان در این حرکت بزرگ، یعنی روشن کردن مرز خرافه از حقیقت، مبارزه با خرافات، بررسی دقیق و همه جانبه نقطه های خرافه خیز و در امان نگهداشتن آنها از هجوم و شبیخون خرافه پردازان، مراجع تقلید، حوزه های علمیه، علما و طلاب، باید نقش مؤثر و مداومی ایفا کنند. به نظر حضرت عالی، آیا این رسالت به درستی انجام پذیرفته است.

استاد: اگر علما و حوزه ها وظیفه شان را خوب انجام داده بودند که وضع این گونه نبود.

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

می خواری و مستی، ره و رسم دگری داشت

حوزه ها باید با برنامه ریزی در شهر و روستا، در مسجدها حضور جدی داشته باشند. به گونه ای باید برنامه ریزی شود که هیچ مسجدی در هیچ جای کشور بدون روحانی، آن هم روحانی درس خوانده و آگاه نباشد. ولی متأسفانه به خاطر نداشتن یک برنامه دقیق، اکنون بسیاری از مساجد در روستاها و شهرها، حتی تهران، شهرهای بزرگ و مراکز استانها بی روحانی است.

روحانی فعال و آگاه، هرجا رفته و مشغول تبلیغ شده، اثر گذارده است.

آیا ما برای تربیت این چنین روحانیونی، که بسیار به آنان نیاز هست، برنامه ریزی کرده ایم؟

آیا برای آبادانی مساجد و تجمع مردم در آنها برای آشنایی با دین و احکام دینی اندیشیده ایم؟

اگر حوزه ها، با برنامه ریزی، هیچ مسجدی را در شهرها و روستاها بدون روحانی نگذارند و همگان را از وجود روحانیون آگاه و درس خوانده بهره مند سازند، آن گاه است که می توان به آنان گفت: چه حق است و چه باطل، چه درست است و چه نادرست، چه خرافه است و چه حقیقت.

بدون آبادانی مسجدها و حضور روحانی پرتلاش در میان مردم، نمی توان خرافه زدایی کرد و راه درست را به مردم نشان داد.

حوزه ها برای هدایت، ارشاد و راهنمایی مردم و آشناسازی آنان با حق و حقیقت، نیروهای لازم را تربیت نکرده اند. برای حفظ ارزشهای انقلاب اسلامی نیز، نیروهای کارآمد در حوزه ها تربیت نشده اند.

حوزه های شهرستانها باید دایر و پررونق باشند. پررونقی و فعال بودن آنها، بسیار در آگاه سازی مردم اثرگذار است. خود آباد بودن حوزه ها در شهرستانها و رفت و آمد به این حوزه ها، موضوعیت دارد.

من، پنج سال اول طلبگی ام را در حوزه بروجرد بودم. در آن زمان، یعنی سال ۱۳۳۱ به بعد که اوج فعالیت توده ایها بود، علمای بزرگ بروجرد، که من همیشه به روح پاک شان رحمت و مغفرت می فرستم، می گفتند رفت و آمد طلاب و اساتید به مدرسه، مؤثر و برای مؤمنان، قوت قلب است.

حوزه ها باید برنامه ریزی کنند، تا بتوانند نقشی را که قرآن، رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) به علمای دین در هدایت، بیدارگری و سرپرستی مردمان ضعیف و ایتام آل محمد(ص) و شیعیان گرفتار در دست گروه های مخالف داده اند، به درستی انجام دهند. آن زمانها مُرجِئه بوده و اکنون گروه های الحادی و سکولارها و ده ها گروه دیگر است که شبهه آفرینی می کنند.

از این روی، ائمه اطهار(ع) برای علمایی که به افراد ناتوان از نظر فکری، در دورانی که دست آنان از ائمه کوتاه است و در دوران غیبت، یاری می رسانند تا در برابر هجوم فکری مخالفان بتوانند ایستادگی کنند، ارج و منزلت قائل شده اند.۲۲

اگر حوزه های شهرستانها آباد و پررونق باشند و در هر شهر و روستایی عالم آگاه و مسؤولیت شناس باشد، به هیچ روی خرافه پا نمی گیرد.

در شهرها و روستاهایی که از روحانی برخوردار بوده اند و مردم به آسانی دسترسی به عالم داشته اند، شما خرافه یا نمی بینید، یا بسیار کم می بینید.

پیش از انقلاب اسلامی، آیت اللّه ابراهیم امینی به یکی از روستاهای بزرگ ملایر، تشریف می برد و به وعظ و اندرز مردم می پرداخت و آنان را نسبت به اوضاع آگاه می ساخت. در دوران انقلاب، در دوران جنگ تحمیلی، ثمرات آن تلاشها را دیدیم و اکنون نیز می بینیم. در دوران جنگ، این روستا، در آن منطقه، شاید بیش ترین شهید را تقدیم انقلاب کرد.

البته خیلی کار شده، شهرستانها هم اکنون حوزه های خوبی دارند. بنده نمی خواهم کارهای بزرگی را که انجام گرفته نفی کنم. اما سخن من این است که در عصر الکترونیک، باید کارهای گسترده تر و جدی تری انجام داد. به وضع اعتقادی، فکری و فرهنگی مردم رسید.

حوزه: به نظر می رسد منشأ پاره ای از خرافه ها روحانیون هستند. البته افزون بر ناآشنایی به روایات و صحت و سقم آنها و رواج ناخودآگاهانه روایات ناصحیح و جعلی، سخنانی را می گویند و کارهایی را انجام می دهند، که شاید بهره ای از حقیقت داشته باشند، اما به این گستردگی که آنان می گویند و مطرح می کنند، بی گمان نمی تواند درست باشد و بر دامنه خرافه می افزاید.

مانند استخاره، رؤیا و….

استاد: در متون روایی ما و اهل سنت، روایات بسیاری درباره استخاره وجود دارد.

مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار بخشی را به این امر اختصاص داده است. حتی کتاب کوچکی در باب استخاره از ایشان دیده ام.

بزرگان ما استخاره می کرده اند. بنده بارها دیده ام که مرحوم علاّمه طباطبایی برای افراد استخاره می کرد. من گاه کاری داشتم خدمت ایشان می رسیدم، می دیدم آن بزرگوار تشریف آورده است پشت دَر، و پاسخ استخاره افراد را نوشته است و به آنها می دهد.

آیا آن چه در متون روایی ما آمده است و در سیره بعضی از بزرگان دیده ایم و دیده شده است، همان است که امروزه رواج دارد؟ بی گمان خیر. بسیاری از آن چه امروزه به نام استخاره رواج دارد، با استخاره ای که در متون روایی آمده و بزرگان ما هم عمل کرده اند، فاصله دارد.

شاید بشود گفت حقیقتی به نام استخاره وجود دارد، اما این که برای هر کاری بدان تمسک شود و انسان در کاری که بناست انجام دهد، نیندیشد و مشورت نکند، خرافه خواهد بود.

بنده خودم، در طول عمرم، در انجام کاری تا توانسته ام مشورت کرده ام، بسیار کم پیش آمده است که استخاره کنم. شاید سه – چهار مورد از روی ناچاری استخاره کرده ام، آن هم استخاره ذات الرّقاع.۲۳

برای هر کاری و هر چیزی نمی توان استخاره کرد. بعضی گمان کرده اند که علمای شیعه برای هر کاری استخاره می کنند و هرکس به آنان مراجعه کند، بدین وسیله از غیب به آنان خبر می دهند.

شخصی علیه شیعه جزوه ای نوشته بود و در آن از استخاره انتقاد کرده بود، با این مضمون:

“این یعنی چه که قرآن را باز کنی و بگویی این کاری را که قصد داری انجام بدهی، خوب است انجام بده و یا بد است از انجام آن صرف نظر کن. چطور می شود سرنوشت و آینده افراد، مانند ازدواج و یا کارهای مهم آنان را، به باز کردن قرآن حواله داد؟”

امام خمینی، رحمهاللّه علیه، به وی پاسخی می دهد که خلاصه پاسخ ایشان چنین است:

“برای هر کاری که نمی شود استخاره کرد. باید تا آن جایی که ممکن است آدم مشورت کند. پس از این که در انجام دادن و ندادن کاری درمانده شد، نه عقل او را به خوبی و بدی آن راهنمایی کرد و نه از عهده عاقل دیگری برآمد که راه خیر و شر را به او بفهماند، به خدا پناه ببرد و از او راه چاره بخواهد که چاره ساز است. “۲۴

پس استخاره باید در حال درماندگی انجام بگیرد که طلب خیر از خداوند است:

“اللهم خِرلی واخترلی فی جمیع اموری”

پروردگارا برایم خیربخواه و در همه کارهایم برایم خوش اختیار کن.

بنابراین، دایره استخاره بسیار محدود است. در هر کاری اگر کسی بخواهد استخاره کند و بدون استخاره گام از گام برندارد، حتی این که چه بخورد و چه نخورد هم به استخاره تمسک بجوید، خرافه است و کاری نابخردانه.

این گونه استخاره ها از ضعف نفس نشأت می گیرد. بعضی نمی خواهند به فکرشان فشار بیاورند و یا مشورت کنند.

اگر نشود حد و حدود استخاره را تعیین کرد، می توان محدودش کرد. آن جاهایی که می توانی استشاره کنی، استشاره کن و اگر با استشاره راه به جایی نبردی، استخاره کن. استخاره از سرِ ضرورت و اضطرار و درماندگی است. حالتی که انسان مسلمان همه راه ها را بسته ببیند و با تمام وجود بگوید:

“امَّن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء”۲۵

اما درباره رؤیا، حقیقت این است که کاری انجام نداده ایم. حوزه ها و علما درباره این موضوع کار نکرده اند.

باید در این باره، کارهای علمی دقیق انجام بگیرد و برای مردم روشن بشود: خواب چیست، از کجا نشأت می گیرد، چه خوابهایی صادق و چه خوابهایی کاذب است و جزو احلام به شمار می روند. آیا خواب، پایه و اساسی دارد. انسان این همه خوابهای آشفته، بی پایه و اساس و به تعبیر قرآن: “اضغاث احلام” می بیند، از کجا ریشه می گیرند.

یا رؤیاهایی را که می شود تأویل کرد و تأویل بردارند، چه رؤیاهایی است و از چه ویژگیهایی برخوردارند و یا آنهایی را که نمی شود تأویل کرد، چه مشخصه هایی دارند.

من خودم چندین وقت است که از خداوند متعال خواسته ام به من فرصتی بدهد، تا بنشینم و مسأله خواب را از زوایای گوناگون تحلیل کنم.

به نظر من اگر رؤیا از نظر اسلام، به درستی تحلیل و بررسی بشود و زوایای آن روشن گردد و به مردم آگاهیهای لازم داده شود، خیلی از خرافه هایی که از طریق خواب به جامعه سرازیر می شوند، ریشه کن می گردند.

مشکل و گرفتاری که ما مسلمانان و دینداران در مسأله رؤیا داریم این است که روی جنبه غیب آن پای می فشاریم.

اتین ژیلسون، فیلسوف فرانسوی، در این باره سخن بسیار درخور تأملی دارد. وی می گوید:

“دینداران [که خودش هم جزء دیندارهاست] هرکجا امر دایر باشد بین دادن حق به طرف دین و خودشان، همیشه حق را به دین می دهند. “

برای روشن شدن مطلب مثالی می زنم: شخص مسلمان نمی داند لباسش نجس شده یا نه. خیلی وقتها پیش می آید از روی احتیاط لباسش را می شوید، یعنی طرف دین را می چرباند. به گمان خود، به سود دین کاری را انجام می دهد. در حالی که این شخص، نمی داند دین هر دو طرف را در نظر دارد. دین، در دستورها و حکمهایی که بر دوش مکلف می گذارد، هم طرف خود را حساب می کند و هم طرف مکلف را. خدا به هیچ روی نخواسته که مکلف با رنج و زحمت، همیشه طرف دین را بچرباند. برابر دستور دین فرد باید برابر ضابطه عمل کند:

“لاتنقض الیقین ابداً بالشک”

یقین خود را هیچ گاه با شک نقض نکن.

این که انسان در انجام فرائض احتیاط کار می شود، بدین خاطر است که طرف دین را می گیرد. فکر می کند با این کار وظیفه دینی خود را به نحو احسن انجام داده است.

سخن ژیلسون سخن درخور توجهی است. در حوزه و در بین دینداران اگر رؤیایی مطرح شود و عالم دینی بگوید این رؤیا، از رؤیاهای پریشان و آشفته است و به تعبیر قرآن مجید “اضغاثُ احلام” است و احتمال هم دارد یک چیزی در آن باشد و بیان گر یک امر غیبی باشد. در این گونه موارد، دینداران طرف غیب را می گیرند. می گویند: طرف غیب را تقویت بکنیم، بهتر است از آن که آن را به زمین بگذاریم.

این نگاه و طرز تفکر، که انسان همیشه خوشش بیاید طرف غیب را بگیرد، زمینه ای را برای به وجود آمدن خرافه ها مهیا می سازد.

از این روی حوزه ها و علمای دین، واقعاً وظیفه بسیار سنگینی به دوش دارند. باید گروهی از فیزیولوژیستها، کسانی که مغز انسان را می شناسند، روان شناسان و دین شناسان را به یک مرکز بزرگ علمی فرابخوانند و از آنان بخواهند که این مسأله را به درستی کالبدشکافی کنند و زوایای آن را روشن سازند.

می گویند درباره خواب، چهارصد نظریه هست. اگر چهارصد تا نباشد، حداقل می شود گفت صدنظریه درباره خواب وجود دارد، از نظریه بوعلی سینا، تا فروید – که کتاب تعبیر خواب او، حدود پانصد صفحه است و به فارسی هم ترجمه شده – تا نظریه مادیون.

این کار بزرگ باید به گونه یک پروژه کلان چند ساله انجام بگیرد و نتیجه آن در اختیار مردم قرار بگیرد.

حوزه: تفکر منطقی، خردورزی و واقع بینی جامعه دینی را از خرافه گرایی مصون نگه می دارد. به نظر حضرت عالی چه باید کرد که تفکر منطقی، خردورزی و واقع بینی گسترش یابد و در حوزه های علمیه چه تحولاتی باید رخ بدهد، تا بتوانند طلایه دار این جریان فکری باشند و آن را نهادینه کنند و بگسترانند و به خوبی در این عرصه نقش بیافرینند.

استاد: خردورزی یعنی در چهارچوب و ضابطه مند حرکت کردن. اگر حرکت ما در چهارچوب و ضابطه ای که دین تعیین کرده، باشد، هم خردورزی کرده ایم و هم در دام خرافه ها گرفتار نخواهیم آمد.

غیب وجود دارد. کسی نمی تواند از غیب تن بزند. غیب یک حقیقت است. وحی غیب است. اما نمی توان هر سخنی را به نام غیب پذیرفت. مسلمان باید ایمان به غیب داشته باشد ولی این بدان معنی نیست که در برابر هر سخنی و هر ادعایی سر تسلیم فرود بیاورد. اگر چنین بود، خردورزی کرده و برابر ضابطه رفتار کرده است.

پس این که باید غیب را پذیرفت، شکی نیست. اگر دین، غیب نداشته باشد، دین نیست. اگر کسی به غیب ایمان نداشته باشد مسلمان و دیندار نیست.

اگرکسی بخواهد به حساب خردگرایی، از غیب دست بشوید و دستش را از غیب کوتاه کند، همه چیز را از دست داده است. همان گونه که روشنفکران (البته به زعم خودشان که به غلط، اسم روشنفکر روی خودشان گذاشته اند) این سرمایه را از کف داده اند. قرآن کریم پر است از غیب و پر است از معجزه. خداوند در قرآن درباره حضرت یونس می فرماید:

“فالتقمه الحوتُ وهو ملیم. فلولا انه کان من المسبّحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون. “۲۶

ماهی او را در کام کشید و خود درخور سرزنش بود. اگر از تسبیح کنندگان نبود، در شکم ماهی تا روز رستاخیز می ماند.

در نهج البلاغه، نوزده بار، یا بیش تر، از غیب سخن به میان آمده است.۲۷

حضرت امیر(ع) به مناسبتهای گوناگون، پاره ای از آن چه رسول خدا(ص) درباره رویدادهای آینده به او فرموده بود، با مردم در میان گذاشت که در نهج البلاغه و منابع دیگر منعکس شده است. از جمله، پس از این که مردم با آن حضرت بیعت می کنند، می فرماید:

“ولقد نبئتُ بهذا المقام وهذا الیوم. “

از چنین حال و چنین روز آگاه ام کرده اند.

منظور حضرت، از کسی که او را از چنین حال و چنین روزی آگاه کرده و از بیعت مردم با او و رسیدن به مقامِ حکمروایی مسلمانان وی را آگاهانده، رسول گرامی اسلام(ص) است.

مولوی می گوید:

انبیاء در قطع اسباب آمدند

معجزات خویش بر کیوان زدند

. ..

دم گاو بر مقتول زن

تا شود زنده همان دَم در کفن۲۹

انسان مسلمان هم معجزات را باید بپذیرد، هم غیب و هم استجابت دعا را.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.