پاورپوینت کامل ابوذر امام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ابوذر امام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ابوذر امام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ابوذر امام ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

[ما برادری را از دست دادیم و ملت ما پدری را واسلام مجاهدی را] ۱ امام خمینی مشعدار هدایت بود وامام آن معبد.از قرآن[ جان] می گرفت و[ جان] می داد شعله می گرفت و پرتو می فکند. با عوام می جوشید اما جهل آنان را سکوی منیت نمی کرد. با خواص بسر می برد اما خود را نمی باخت. آخوند سیاسی بود و دین را[ عذب فرات] و سیاست را[ ملح اجاج] نمی پنداشت از دیانت سخن می گفت اما[ استبداد دینی] را درد جانکاه می شمرد. سر بر آستان ولایت می ساییدامااز دربانان پر مدعی آن بیزار بود.از[ قسط] می گفت و می نوشت واستعدادکشی را جاهلیت نوین می دانست و[ اذا المووده سئلت بای ذنب قتلت] را می خواند.استثمار و بهره کشی را با اسلام منافی می شمرد و می گفت: [ اسلام شکم گرسنه نمی پذیرد اسلام بدن لخت را نمی پذیرد اسلام اجازه نمی دهد که یکی در ساختمان ده طبقه زندگی کند و یکی در گود زندگی کند]. ۲ از حرفه گری در دین نفرت داشت. می گفت: [وقتی حرفه زیاد شد یک دکان نمی توان هم هرااداره کند باید مغازه ها تنوع داشته باشد و به شکلهای مختلف باشند جالب مشتری باشد… سرمایه دین می افتد به دست دیندارهای حرفه ای. .. شکل دیندارها هم تغییر می کند. هر کس شکلش و قیافه اش جالبتر باشد دکانش گرمتراست. هر که فرع را بهتر بلد باشد عوام الناس بیشتر دورش جمع می شونداما ازاصول خبری ندارند مبانی را نمی دانند… ما هم آلت دست عوام هستیم چکار کنیم چون زندگیمان به دست مردم است. اگر با ساز مردم همساز نشویم که مرید جمع نمی شود! باید مطابق میل مردم حرف زد.اول مردم. دین را مطابق امیالشان شهواتشان زندگیشان آرزوهایشان چپ است راست است بازاری است کاسب است ثروتمنداست ملیاردراست. خوب همین قدر که آمد قدری تعریف کنیم شایداز گوشه ثروتش یک وقتی عاطفه اش تحریک بشود از ملیونها ثروتی که از راه حلال یا حرام یا هر چه که من خیال نمی کنم از راه حلال دراین محیط بشود ملیونها ثروت جمع کرد.این می شود قیافه و چهره دین. دین وسیله زندگی. این چه دکان چربی است. .. یک حکومت بلامتنازع بدون مسئولیت. نه پولش مسئولیت دارد نه کارش تا هم حرف بزنی می گویند آقا مجتهداست۳]!. با[ استبداد خانمانسوز] نزدیک نیم سده جنگید.از حبسی به حبسی از تبعیدی به تبعیدی. .. دیگرامید نداشت که از حبس ده ساله آخر بیرون بیاید. می گفت: صلیبیها که آمدند و حال من را در زندان دیدند و مدت محکومیت را شنیدند به طعنه به زندانبانان گفتند: که خوب بود یکباره ایشان را حبس ابد می دادید! ۴ اما[ طالقانی] اگر در دل زندان بود یا دراقصی بلاد دیار و یا بردوش مردم در تابوت و یا دراندرون خاک… همه جا و همه جا در جان امت جای داشت. آن کس که او را می شناخت مهر وی رااز دل نمی کند. و چنین است که طالقانی جاودانه دلهاست. دراین نوشتار که مقارن با سالگرد رحلت آن پدر فقیه انتشار می یابد قلمی دریاد وی زده شد و کلامی به ذکراو مترنم گشت. وامید است که آخرین بار نباشد. که بزرگان دین به ما یاد داده اند:[ من لم یشکرالمخلوق لم یشکرالخالق] و مرحوم طالقانی از بانیان نهضت بود و نسل انقلاب را مباد که این سپاس را به فراموشی سپارد و به[ عاق والد] گرفتار آید. در آنچه رقم زده شده است به ایجاز واجمال گذر شده است و پاره ای از فصول مقال بواسطه ضیق مجال به تحریر نیامده است که این نقائص را خوانندگان مجله و شیفتگان طالقانی عزیز بر ما خواهند بخشود. شخصیت حوزه ای طالقانی فرزند حوزه بود. سر وی آه ازاین بوستان روئید وشاخسار آن بسیاری از مجامع و مراکز را بهره مند ساخت. تاسف آوراست که عزیزان باروراز حوزه ها را فراموش می کنیم و گمان می بریم که بقاء عمر در حوزه شخص را[ شخصیت حوزه ای] می سازد و آنان را که از حوزه بار یافتند و به ابلاغ وانذار پرداختند فرزندان ناخلف حوزه ها تلقی می کنیم واز خود نمی شمریم. جمعی کثیراز آنانکه در حوزه جای خوش کرده اند و بدوراز مشغله عوام و مساغله خواص بسر برده و می برند به برکت این حضور مادام العمر [ تشخص حوزه ای] می یابند والقاب و عناوین اخذ می کنند. در حالیکه آن سان که توشه ای ازاین خوان یافته اند و درد و رنج مواجهه با مشکلات مردم را بر جان خریده اند گمشدگان تاریخ حوزه ها محسوب می شوند! مرحوم طالقانی نیزاز چنین سرنوشتی بی بهره نبود.ایشان در زندگینامه ای که از شرح احوال خود گفته اند و یکی از بستگان سببی شان تقریر و یادداشت نموده اند اساتید تحصیلی خود را کسانی چون مرحوم آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری و مرحوم آیت اله حجت بر می شمرند و بالاتر آنکه تصریح می دارند که از مرحوم آیت الله حائری موسس حوزه علمیه قم درجه اجتهاداخذ کرده اند. حضور در محضر آن اساتید گرانقدر که در آن روزگاران عالیترین مراحل تدریسی حوزه را بر عهده داشتند و داشتن گواهی اجتهاداز عالم کم نظیری چون مرحوم آیت الله حائری جلوه ای از موقعیت ارجمند حوزه ای وی را نشان می دهد که بر بسیاری از ما پوشیده بود و چه بسا تاکنون نیزاز آن بی اطلاع بوده ایم! داشتن سمت نمایندگی مرحوم آیت الله بروجردی در پاره ای از کنفرانسهای خارج کشور ۶ و یا نمایندگی از مرحوم آیت الله کاشانی در کنفرانس اسلامی در کراچی ۷ و نمونه هایی ازاین دست حکایت و روایتی است ازاعتماد زعمای روحانی به مکانت مذهبی – سیاسی ایشان. بیهوده نبود در حالیکه روشنفکران او رااز خود می دانستند و حوزویان او را فراموش کرده بودند شعور عمومی و وجدان مردمی بیدار بود و ناله بر می آوردند:[ ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی]. خود آن مرحوم وقتی که به[ فیضیه] آمد گوشه ای ازاین علقه دیرین را بیان کرد و با چه خلوص و دلباختگی ازاین پیوند یاد نمود و شکرش را واجب دانست: [ این حجره من بوداینجا همین حجره آخر. شبها و روزها. خدایا چطور شکر تو را بیاورم که دست تقدیر من را به این مدرسه انداخت و توانستم دین خود آیین خود راه و روش خودم را بشناسم]. ۸ آن روز طالقانی گونه ای دیگر سخن می گفت از یادکرد خاطره ها به وجد می آمد و یا می نالید و با بیان گرم و نافذ از آن زمانها یاد می کرد. دیگراندیشه نبود که کلمات را بر زبان او می نهاد زخمه های جان کلام را می ساخت و سیل آسااز لبانش خارج می نمود می گفت: این در و دیوار این مدرسه خاطرات پنجاه ساله من است. الان دارد آگاهم می کند دیوانه ام می کند شما نشسته اید نمی دانیداین در و دیوار چقدر برای من الهام بخش است. فریاداعتراض شیخ محمدتقی (بافقی ) توی همین صحن زیر تازیانه رضاخان اینجا به گوش من می رسید چکمه پوشان رضاخانی که با توپ و تانک حمله کردند به این مرقد مطهر ما در میانشان بودیم کتک خوردیم سرنیزه خوردیم. .. بعداز یکسال که از زندان بیرون آمد – مرحوم شیخ محمدتقی بافقی – و به حضرت عبدالعظیم تبعید شد من دیدنش رفتم بازوهایش را نشان داد هنوز جای تازیانه رضاخان بود… ۹ براستی او فرزند[ فیضیه] بود. فرزند درد و رنج فیضیه فرزند تازیانه ها و شکنجه های دوران طلبگی فرزند زمان غربت حوزه ها… و برماست که اگر در حیاتش قصوری داشتیم و قدراو را بشایستگی ندانستیم اینک در مماتش او را به فراموشی نسپریم. یادمان نرود که اواز کسانی بود که منزلت حوزه ها را در جامعه گسترش داد و دلزدگان ازاعمال پاره ای از روحانیان در زندگی و عمل طالقانی می یافتند که روحانیت قدیسان دارد و بهترین قدیسان! آری باید بیاد آریم که طالقانی پیوندگر نسل جوان با روحانیت بود واین خدمت وی نباید مکتوم بماند و بیش از همه بر حوزه است که ارج این خدمت را بداند و در بزرگداشت وی بکوشد. مقامات معنوی طالقانی دلداده مکتب بود و آن را در مجموعه اش باور داشت. وی هیچگاه جهاد را با راز و نیاز و سوز و گداز ناسازگار ندانست. قاطعیت در مقابل دشمن را به بهای سنگدلی بدست نیاورد. عطوفت و رقت قلب و حالات روحانی و مدارج عرفانی را باایستادگی و ثبات در مواجهه با خصم توام ساخت واین چیزی بود که کمتر کس این قادرند که در کنار یکدیگر جمع کنند.[ شهید رجائی] که از شاگردان دیرین مکتب طالقانی بود نقل می کرد: [در حدود سالهای ۳۰۳۱ یکی از دوستان نزدیک من که منزل خواهرش دیوار به دیوار منزل آقای طالقانی بود می گفت که اکثر خانواده خواهر من از حرکت آقای طالقانی برای نماز شب از خواب بیدار می شوند. یعنی ایشان که توجه نداشتند که از آنجا صدا می رود و با همان نعلین های مخصوصشان نصف شب بلند می شدند و برای نمازشب اقدام می کردند]. ۱۰ حالت فوق و حالات مشابه آن چیزی نبود که از طالقانی منقطع شود گر چه اسرار خلوت مردان حق کمتر آشکار می شود اما بارقه ای از آن انوار کفایت می کند تا بیابیم چه بوده اند و در چه منازلی سیر می نمودند: [شب بیست و یکم رمضان ما در بند ۲ زندان قصر خواب بودیم که ناگهان زمزمه ای بند دلان را پاره کرد. آقای طالقانی احیا گرفته بود. بلند شدیم واز پشت سلول گفتیم آقا التماس دعاء و بعد بااو خواندیم. هوز صدای و[ یکشف السوء] در گوشم زنگ می زند]. ۱۱ و یااز زبان هم بندانش الفت وی را با[ عاشورا] بشنوید: [من نمی دانم عاشورا با طالقانی چه می کرد که از لحظه اول روز عاشورا حال و آرامی نداشت به رغم ممانعت پلیس به حیاط زندان می ریختند و سر و سینه زنان بی تاب نوحه می خواندند و چنان این حرکات پر ضربه و با حال بود که بندیان دیگراز جمله چپی ها و بعضی بقایای شبکه نظامی که هم بند بودیم پشت سراین دسته اشک ریزان به راه می افتادند]. ۱۲ واین در زمانه ای بود که خناسان و وسوسه گران او را به[ وهابی گری] و ضد ولایت و… متهم می کردند!! نمونه دیگری از تعالی روحی آن مرحوم را از زبان[ استادمحمدتقی جعفری] بشنویم. ایشان در مقام توصیف و تجلیل ازاستادشان مرحوم شیخ مرتضی طالقانی فرموده اند: [ یادم می آید که با آقا سد محمود طالقانی که صحبت می کردیم ایشان می گفت که مثلا کدامیک ازاساتید را در نجف دیدید و از محضرشان استفاده کردید. من آنها را بر شمردم و وقتی گفتم آقا شیخ مرتضی طالقانی آن مرحوم اشکش از چشم جاری گشت. آقا سیدمحمود می گفت که من آرزویم دیدن آقا شیخ مرتضی طالقانی بود] ۱۳ واین نمونه ای است از آنکه چگونه مرحوم طالقانی دم اهل حق را غنیمت می شمرد و آرزو می داشت. واگر به بیان پاره ای ازاحوالات مرحوم شیخ مرتضی طالقانی که در خاطرات[ استاد جعفری] آمده است مراجعه شود. تصدیق می کنید که نه آن اشک بیهوده از دیگان مرحوم طالقانی برون آمده است و نه آن آرزو خطا بوده است. که طالقانی اهل دل بود و با عارفان و عاشقان هم پیمانه. . شاید درادامه این فصل بی فایده نباشد که از واقعه دیگری که حکایتگراین روح معنوی وی است یاد کنیم. پس از آزادی از زندان و حضور در جمع امت بنا به سنت دیرینه به وعظ و نصیحت خانواده خویش پرداخت. و در ضمن آن گفتار تاکیداساسی رابر جنبه های معنوی نهاد و گفت: [من همیشه وصیت می کردم حالا هم تاکید می کنم بخصوص در نماز زیاد مراقبت داشته اشید… باصطلاح اقامه صلوه کنید.این یک داروئی است الهی برای بیمایهای روحی واخلاقی انسان و علاوه براین انقلاب دائمی است که در مفاصل زندگی شب و روزانسان رااز سقوط در غرائز و شهوات و غفلت نگه می دارد و تنبه می دهد وانسان را با عالم وجود که آیات الهی است مرتبط می دارد]. ۱۴ این نمونه ها و صدها واقعه دیگر که در خاطرات اشخاص پنهان است و یا در علم حضرت حق مکتوم صدق واقعه ذیل را – لااقل – محتمل می نمایاند: آیت الله طالقانی در آخرین نماز جمعه که در بهشت زهرا برگزار شد هنگام افتتاح غسالخانه جدیداین مرکز به غسال این غسالخانه گفته بود:[ من اولین کسی هستم که درین مرکز باید مرا بشوئی. پس در شستن من دقت کن و مرا خوب بشوی] ۱۵. انس با قرآن با قرآن محشور بود. هماره می گفت: این نسل تشنه اند واز آب حیات دورافتاده اند و رفع آن جزاز سرچشمه معارف اسلامی – قرآن – امکانپذیر نیست. از[ غربت کتاب الهی] در محافل مذهبی و حتی مراکز حوزه ای شکوه ها داشت. تاب آن را نداشت که در حوزه آن روزگاران تنها یک درس تفسیر باشد! آری در کنارانبوه درسهای فقهی ادبی منطقی و[. .. قرآن] تنها یک مدرس داشت واندی شاگرد! واین بود که [طالقانی] به این اندیشه روی آورد که تا کجا بر مرکب فروع براند و ازاصول غافل بماند!او به[ قرآن] بازگشت و تلاش کرد که انواری از آن را به دیگران بتاباند!اما کار سهل و ساده ای نبود. شکستن[ بت عادات] از[ کسراصنام چوبین] چه بسا دشوارتراست. بویژه آنگاه که آن عادات رنگ دیانت و قداست راهم بیابند! مرحوم طالقانی می فرمود: [ این قرآنی که ازابتداء در یک زمانهائی که حتی گفتن تفاسیر قرآن نوعی کفر بود ما بدست گرفتیم یک پرتوی از آن که به فکر من می آمد ارائه دادیم]. ۱۷ تکمیل این سخنان را در بیان دیگرایشان بیابید که می گفت: [در حدود سال ۱۳۱۸الی ۱۳۲۰ که از قم به تهران بازگشتم در جنوب تهران قسمت قنات آباد که محل ما بود و مسجد مرحوم پدر من بود من شروع کردم تفسیر قرآن گفتن از دو طرف کوبیده می شدیم. از یکطرف مجامع دینی که چه حقی دارد کسی تفسیر قرآن بگوید؟این قرآن در بست باید خوانده شود و به قرائتش مردم بپردازند… و چقدر من خودم فشار تحمل کردم تا بتوانم این راه را باز کنم که قرآن برای تحقیق است برای تفکر و تدبراست نه برای صرف خواندن و تیمن و تبریک جستن۱۸ ] اما طالقانی از پای نیفتاد. دانست که بایداز[ احکام الهی] ارتزاق جست و آن را زاد راه ساخت و سلاح کرد و به پیکار بر آمد. واین بود که سر و کار دائمی با[ قرآن] رااشتغال خود نمود. یا می خواند و یایر می خواند. در تبعید در زندان. بر منبر و. .. آیات الهی را ترنم می نمود و دلها را می ربود و جانها را سیراب می کرد. دستاورداین الفت با قرآن علاوه بر عمری رهیابی و رهنمائی از آن در مسائل حیات مجموعه ای از سخنرانیها مقالات و کتب ایشان است که آثااین انس از آن نمایان است و در میان مجموعه ارجمند[ پرتوی از قرآن] پرتوفشانی می کند.اثر مذکور در شرائطی سخت و دشوار نگارش یافت و به قالب تنظیم در آمد و سطر سطر آن هزاران رنج و درد را حکایت داشت که بیان خودشان در مقدمه کتاب گویای آن است. خواننده عزیزاگر در مطالعه این مقدمه و قسمتی از کتاب اشتباه یا لغزشی یافتید تذکر فرمائید و معذورم بدارید زیرا در مدتی نگارش یافته که از همه جا منقطع بوده و به مدارک دسترسی ندارم و مانند زنده ای در میان قبر بسر می برم. ۲۰ اینک مقام اقتضای آن را ندارد که به ویژگیهای این تفسیر منور اشاراتی کنیم و نقش آن را در[ تطورات تفسیری] بازگو نمائیم. امااز آنجا که سخن بدینجا رسید دریغمان می آید که از حکایتی که یکی از نزدیکان حضرت امام در رابطه بااین تفسیر داشته اند خودداری کنیم: [در نجف اشرف پرتوی از قرآن را به حضورامام تقدیم کرده بودم که مطالعه فرمایند. بعداز مدتی از فرزند شهیدشان مرحوم حاج آقا مصطفی شنیدم که امام تاکید و سفارش کرده اندایشان حتما آن تفسیر را مطالعه کنند و در شیوه و برداشتهای تفسیری و تدوین اثر تفسیریشان از آن الهام و آموزش گیرند (مرحوم حاج آقامصطفی آن ایام مشغول نوشتن تفسیری بر قرآن بودند) سفارش امام در مطالعه پرتوی از قرآن و تائید مطلق آن بقدری جدی بود که مرحوم حاج آقا مصطفی با توجه به شیوه محتاطانه حضرت امام در موردافراد و نوشته هایشان تعجب کرده بود] ۲۱ این روایت نمونه ای جالب ازارجمندی این اثر در تلقی امام است. و آنانکه به دریافتهای ایشان ارج می نهند و یا دعوی آن را دارند مایه تاسف است که برخوردی ناموزون نشان دهند و در پاره ای از مراکز و شهرستانها آن کنند که نباید بکنند! واگراین اشارت آن عاقلان! را کفایت نکرد چاره ای جز پیگیری و معرفی به اسم و رسم باقی نمی ماند. زیرا سزا نیست که نمره یک عمرانس با قرآن عزیزی گرانقدر به یغما رود و مغرضان را سلاح شود و نادانان و مترددان را شک و شبه بیفزاید. جهاد مستمر [طالقانی] و[ جهاد] دو نام هماوا بودند واز یکی به دیگری ره می بردیم. او فرزند خاندان جهاد بود و براین افق دیده گشود.از کودکی ترنم ستم ستیزی در گوش و جان وی بود و بیش از همه از زبان[ شهید مدرس] بر یاد داشت. محافل سیاسی پدرش را با آن شهید می دید واز آن تلاش مقدس درس می آموخت. در زندگی مرحوم طالقانی نوشته اند: از خاطراتی که آن مرحوم از دوران کودکی خود که حدود ۱۲ – ۱۰ سال داشت نقل می کرد جلساتی بود که در زمان اواخر سردار سپهی رضاخان در منزل پدرایشان علیه رضاخان تشکیل می شد و مرحوم مدرس نیزاز گردانندگان اصلی این مجلس بود و با شرکت روحانیون برقرار می گردید. ایشان ناظر بر آن جلسات پر شور واز طرف پدر درمنزل ایستاده بود که اگر مامورین آمدند آنان را با خبر کند در یکی از جلسات آقای طالقانی خبر می آورند که آژانها آمدند آنها جلسه را تبدیل به[ ختم امن یجیب] می کنند۲۲ می دانیم که کلام[ شهید مدرس] چه تاثیری داشت و چگونه یک سخن وی دلها را می ربود و شورها می آفرید. [طالقانی] ازاین انفاس بهره فراوانی برده بود خود ایشان از آن خاطرات رشحه ای را بر زبان آوردند: [چه خاطراتی من از[ مرحوم مدرس] به یادم هست که با پدر من روابطی داشت و نامه هائی که از تبعیدگاه می فرستاد بوسیله کاغذ سیگار که آن وقت معمول بوداز وضع خودش شکایت می کرد و درد دلهایش و راه و روشش را به بعضی از علماء و مراجع دینی می رستاد که من در تبعیدگاه هستم و می میرم ولی این راه راادامه می دهم]. ۲۳ وافسوس که دیگر [طالقانی] از آن خاطرات سخن نراند و ننوشت! در همین جااین تاسف را باید پنهان نداشت که اگرایشان از[ قرن اخیر] تاریخ مکتوب می داشتند امروز بسیاری از حقائق پنهان در بوته نبودند که او هم شاید بسیاری از وقائع بود و هم با بسیاری از شاهدان حوادث تماس داشت. و متاسفانه آن خاطرات در آن خاطر ماند و مدفون شد و بی تردید اگر تاریخ را[ تاریخ سازان] ننویسند دیگرانی می یند که به [تاریخ سازی] خواهند پرداخت! واین خود مسئولیتی است بر آنانکه در جزر و مد حوادث بوده اند که به این مهم بپردازند و مسئولیت خود را در برابر نسلهای آینده به فراموشی نسپرند! مرحوم طالقانی گر چه ره به[ حوزه] سپرد و در تحصیل همت نمود. امااین همت را به بهای غفلت از درد توده ها به دست نیاورد.او تازیانه گزمه های رضاخانی را بر تن و جان شهروند و روستائی می دید و می شنید.از موج مذهب زدائی مطلع بود و عواقب سوء آن را حس می کرد.این بود که دراندیشه بسر می برد که چه باید کرد؟. ایشان در مقدمه کتاب] تنبیه الامه و تنزیه المله] مرحوم آیت الله نائینی ازاین اضطراب درونی حکایتها نقل کرده اند: [آن دوره ای که در قم سرگرم تحصیل بودم روزهائی بود که مردم این کشور سخت دچار فشاراستبداد بودند مردم او وحشت از یکدیگر می رمیدند جان و مال و ناموس مردم تا عمامه اهل عمل و روسری زنان مورد غارت و حمله مامورین استبداد بود این وضع چنان بر روح و اعصابم فشار می آورد که اثر آن دردها و بیماریهائی است که تا پایان عمر باقی خواهد بود]. ۲۴ او پیام آیت الله مبارز مرحوم شیخ محمدتقی بافقی را در گوش داشت که در تبعیدگاه حضرت عبدالعظیم به مرحوم طالقانی که به دیدارش شتافته بود فرمود: [ به طلاب بگوبیندیشید به فکر آینده باشید در چنگال رضاخان باید مکتب را حفظ کرد]. ۲۵ و[ طالقانی] از پیشگامان اجرای این پیام شد. به میان مردم بازگشت و مکتب را در ظاهر و باطن آن پاس داشت. وی می دانست که مبارزه رژیم رضاخانی با مظاهر شریعت بخشی از سیاست استعماری است که قدرتهای آنروز برای حذف عامل حیات واستقامت از مرز و بوم مسلمانان تصویب کرده بودند تا بتوانند بی مهابا به تاخت و تاز بپردازندازاینرو مشاهده می کنیم که در درگیری با پاسبانی که بااجبار قصد برداشتن روسری زنی را داشت. به اولین زندان می افتد! ۲۶ پاره ای از گروهکهای سیاسی که درانتساب به آن مرحوم قصد آلاف و الوف داشتند در تفسیراین حرکات وی – واعمال مشابه آن – به سرگیجه افتاده اند و مجبور شده اند که رطب و یا بس ببافند و طالقانی را در پروسه از ساده به پیچیده تفسیر کنند که درابتداءاو ذهن فنی! از شرائط اجتماعی نداشت. اما بعدها فهمید که. .. ۲۷ اینان ندانستند و یا نخواستند که بدانند که[ طالقانی] یک[ فقیه مجاهد] بود و نه یک[ رفیق مارکسیست]. ازاولین زندانی (سال ۱۳۱۸) تا آخرین آن (سال ۱۳۵۷)او بارها و بارها به زندان و تبعیدافتاد. بیهوده نبود که می گفت: [ همیشه یک دست رختخواب آماده برای زندان دارم]. بااینحال از جای کنده نشد و دراستقامت و پایداری لحظه ای تردید روا نداشت و هماره خانه امید مجاهدان و مبارزان بود. مسجدش از معدود سنگرانی بود که رژیم آن را قابل فتح نمی دید و به گفته مرحوم دکتر شریعتی: من در کتاب کویر اشاره ای به تک منازه ای در کویر کرده ام که منظورم مسجد هدایت بوده که در آن سالهای اختناق همچون مناره ای در وسط کویر قرار گرفته بود و در حالی که در همه جا خفقان حکمفرما بود از آن آوائی بر می خاست. ۲۸ براستی او مرغ شباهنگ پلشتی و وحشت بود. و پیام آور سپیده برای منتظران فلق بیهوده نبود که[ شهید مطهری] طالقانی راازاولین پیشگامان جذب نسل جوان به قرآن واسلام می دانست و متواضعانه امثال خود رااز پیوستگان به راه آن مرحوم می شمرد و آیت الله العظمی منتظری درباره ایشان فرمودند: [گر چه حضرت آیت الله امام خمینی در راس همه مقاوم بود و رهبری مبارزه را داشت ولی در درجه دوم آیت الله طالقانی طاب ثراه در مبارزه ملت ایران نقش حساس و تعیین کننده ای را داشت]. ۲۹ از سوی دیگر دشمن نیز کینه ای دیرینه ازاو بردل داشت و حتی پس از وفات وی پنهان نکرد. شاه در مصاحبه ای بعداز فوت مرحوم طالقانی چنین اظهار کرده بود: من چند بار پیشنهاد کردم که ایشان رااز بین ببرید.[ سیا] گفته بود که صلاح نیست حالااز بین ببریم چون اگراین کار را بکنیم انقلاب جلو می افتد. ۳۰ شاه از حیات وی بیم داشت و[ سیا]از شهادت ا! و هر دو هم حق داشتند! در ختام این فصل از گفتار باید به این قصوراعتراف کرد که نمی توان به گونه ای تفصیلی از زندگانی سیاسی اجتماعی ایشان یاد کرد که این درخور یادواره ای جداگانه است تا بتوان از عهده برآمد. که دراین مقال ما را توان آنست و نه صفحات محدود را گنجایش آن امید آنست که مسولان فرهنگی کشور به پاس آن زحمات جانگداز به تنظیم و تدوین اثری لائق آن[ مجتهد مبارز] همت گمارند واو را آنچنان که بود معرفی کنند شهید مظلوم بهشتی در باز گویداحساس خوداز فقدان. مرحوم طالقانی فرمود:[ حس کردم شخصیتی از جامعه می رود که جانشین و جایگزین ندارد]. و بر ماس که پیش از آنکه گرد و غبارها از تابش بازمانده آن آفتاب مانع شوند از شخصیت او بگوئیم و بنویسیم تا مباد یاد و نام [طالقانی] از[ کلمات ممنوعه] عصر ما گردند! هویت انقلاب ابوذر زمان از دیرگاه به[ نهضت فراگیر] می اندیشید و آرزوی آرزوهایش بود و به درستی باور داشت که رفع شبهات از مکتب جز در نشان دادن اسلام در قالب حاکمیت میسر نیست یکی از بستگان آن مرحوم نقل می نمود: [ ما وقتی سئوالاتمان را در رابطه بامسائل اجتماعی مطرح می کردیم ایشان می گفت: اسلام باید حاکم شود تااین مشکلات حل گردد چون اسلام یک سیستمی است که شما نمی توانید یک قسمت آن راانجام دهید بدون اینکه توجه به قسمتهای دیگر داشته باشد]. ۳۱ این دید کل نگری به مکتب او را واداشت که تلاشهای فکری اجتماعی خود را دراین راستا قرار دهد و جز به آن نیندیشد ازاین ساده انگاری بدور بود که فسادهای رائج و مکاتب مصنوعی آن روزگاران را در قالب نمادین آن بسنجد واز بافت بنیادین آن غفلت ورزد.او یافته بود که کاراز پایه واژگونه است و باید پنجه و پنجه اصل نظام در افکند

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.