پاورپوینت کامل شباهت گذشته به آینده ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شباهت گذشته به آینده ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شباهت گذشته به آینده ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شباهت گذشته به آینده ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
پیشینیان، راه هایی را پیموده و بنیادهایی را ریخته اند، چه هموار و چه ناهموار، چه سست و چه استوار.
این میراثی است که فراروی هر ملت و امتی قرار دارد و در سینه ها حک شده و در خاطره ها نقش بسته و در برگ برگِ تاریخ نوشتاری و شفاهی و سنگ نبشته ها، بازتاب یافته است.
میراثی که هر آن، میراث برانی را زیر پر و بال خود می گیرد، می پروراند و به آنان حرکت می آموزد، سمت و سو می بخشد، رفتارشان را شکل می دهد و سَبکی را بر می افرازد و سَبکهایی را بر می اندازد و آداب، سنن و آیینی را در جویبار »جان«شان جاری می سازد و جویبار سنتها و آیینهایی را در آنها می خشکاند.
آن چه از نسلی به نسلی جاری می شود، گاه مُذاب است و گاه آب زلال و گوارا، گاه می شکوفاند و گاه می پژمراند، گاه رفتارها را به گونه ای چشم نواز، روح افزا، زیبا و به هَنجار شکل می دهد، سَبکی را بر می افرازد مایه سعادت و بهروزی و سَبکهایی را برمی اندازد ویرانی زا، ذلت آفرین و آلوده کننده »جان«ها و »روان«ها و گاه انسانها را با خوی حیوانی بار می آورد و از رفتار به هَنجار و قاعده مند انسانی دورشان می کند و غوطه ور در جاهلیت سیاه.
روزگاران، در پی هم می آیند، پیاپیوسته، با اثر ژرفی که دوره ای بر دوره دیگر می گذارد، از آبادانی و ویرانی، شادابی و پژمردگی، رخشانی و تاریکی، عزّت و شکوه، ذلّت و خواری. رودخانه ای را مانَد، همیشه جاری و دَمادَم پیوسته و پشتاپُشت، که با هر موجی در بالادست رود و بالاآمدگی، طغیان، دگرگونی، برآیش و فرویش، پایین دست آن، دستخوش دگرگونی می شود. مردمانی که در بستر روزگار، روزگار می سِپُرَند، بسان کسانی اند که بستر رودخانه را شناکنان و پاروزنان می پیمایند. بستری به هم پیوسته، با بازدارنده هایی همسان و همانند و رویدادها و برآیشها و فرویشها و طغیانهایی از یک سنخ و بر یک نَسَقْ، جاری بر جویبار زمان.
نسلها، یکی پس از دیگری، چنان نرم، آرام، بی سر و صدا جا به جا می شوند و تجربه ها، آزمونها، رویدادها، طغیانها، سرکشیها، جزر و مدها و چگونگی رویارویی با آنها و شگردهای به کار رفته برای رام کردن و مهارکردن توفانها و گردبادهای بنیان برافکن و توسن سرکش زندگی، از سینه ای به سینه ای و از ظرفی به ظرفی و از ساغری به ساغری جاری می شود و سریان می یابد که گوییا، در همیشه، در همه روزگاران، پگاهان و شامگاهان یک نسل و یک قوم و گروه، بستر روزگاران را سپرده و طول رودخانه را پارو زده و به صید و ارتزاق پرداخته است، با آهنگ و نوا، دل گفته ها، قصّه ها و غصّه ها، رنجها و شادیها و امیدها و آرزوها، بیمها و نگرانیهایی بسان هم.
در چنین ساحَت، عرصه و میدان کارزار و آوردگاهی که سرنوشت پسینیان و نسلهای بعدی، که آرام و نرم بر اریکه نسل پیشین فرارفته و رایتِ هویت، قوم، قبیله و ملت، دست به دست و از دستی به دست دیگر سپرده شده، به پیشینیان گره خورده است، همه گوییا در کشتی نشستگانی هستند که هر حادثه ای برای کشتی روی دهد، از رویارویی با موجهای سرکش و طوفانهای مهارگسیخته و صخره های درهم شکننده، هیچ یک از آسیب در امان نخواهند ماند. هر آن چه برای یکی از آنان رقم بخورد، برای دیگری و دیگران نیز، رقم خواهد خورد. جزر و مد دریا، خروش، غریو، خشم، موجهای بلندی که از پس هم فرا می روند و بر سر کشتی نشستگان فرود می آیند، همه را یکسان درهم می کوبند و به قعر دریا می فرستند.
تاریخ، آکنده است از این رویدادها. رویدادها و حادثه هایی که مردمانی را از تک وپو انداختند و تارپودشان را از هم گسستند و طعمه کرکسهاشان کردند و رویدادها و حادثه هایی که مذاب وار به سوی مردمانی سرازیر شدند و بر سر راه شان هر چه بود ذوب کردند و سوختند; امّا چون در کنام خود نغنوده بودند و بسیار از پیش، روز واقعه را پیش بینی می کردند، سدها و بندهای بسیار این سوی و آن سوی حصار شهر و بر گذرگاه ها و دروازه ها، بنیان نهاده بودند، از نقشه ها، شگردها و فنون پیشینیان و رزم آوران میدان دیده، در برابر چنین حادثه و حادثه هایی، آگاهی داشتند و تجربت و آزمونهای آنان را یک یک و خردمندانه و هوشیارانه و همه سویه، به کار بستند، سرفرازانه از رویارویی با این رویداد و رویدادهای خانمان سوز به درآمدند و رایتِ عزت و شکوه خود را برافراشتند.
از آن جا که همگان، از تاریخ دانان و جامعه شناسان، انسان شناسان و کندوکاوگران در روح و روانِ آدمیان، آدابها، سنتها، آیینها، گرایشها، باورها، خویها و روشها، بر این نظرند: پیشینیان و آنان که در روزگارانِ دور و نزدیک می زیسته اند و طومار زندگی شان در هم پیچیده، بر پسینیان و تازه به عرصه آمدگان، اثرگذارند و آن به آن پرتوهای راه و مرام خود را بر روح و روان و زوایای پنهان و آشکار زندگی نسل های بعدی و سازندگان و برافرازندگانِ روزگار نو و جامعه جدید می تابانند و ارتعاشهای فراز و فرودها و زیر و زِبَر شدنهاشان در درازای حیات، همیشه و در همه حال، در زندگی و جامعه از پَس آمدگان، احساس می شود; سزاست که در بازگشت به گذشته و جست وجو در لابه لای اوراق تاریخ و میدان دادن به راه و مرام و اندیشه و طرز نگاه نیاکان و پیشینیان به زندگی و روش در آمیختن با جزر و مدها، برای پی ریزی سازه های جامعه نوین، به خرد، میدان داد و رایتِ آن را در جای جای آوردگاهِ زندگی، افراشت و نگذارد جهل و تعصبهای کور، میدان دار شوند و عرصه زندگی را جولان گاه خود قرار دهند و راه را بر تقلید کورکورانه، تعصب آلود و نابخردانه از نیاکان، هموار سازند.
همان اصل بلند و قویم و رکینی که اسلام بر آن تأکید ورزیده و به پیروانِ خود و همه آدمیان، آسیبها و درّه های هول انگیزِ این سان دنباله روی و تقلید و تعصب ورزی جاهلی را نمایانده و از آن پرهیز داده است:
»و اذا قیل لهم تعالوا الی ما انزل الله و الی الرسول قالوا حسبنا ماوجدنا علیه ءاباءنا اولو کان ءاباؤُهم لا یعلمون شیئاً و لا یهتدون«۱
چون به آنان گفته شود: به آن چه خدا فرو فرستاده و به فرستاده]اش[ روی آرید.
گویند: آن چه پدران مان را بر آن یافتیم، ما را بس است.
آیا ]این درست است[ هر چند پدران شان چیزی نمی دانستند و راه را نمی یافتند؟
»اذا فَعلوا فاحشه قالوا وجدنا علیها ءاباءنا والله امرنا بها قل ان الله لا یأمرُ بالفحشاء اتقولون علی الله ما لا تعلمون. «۲
چون کاری شرم آور کنند، گویند: پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ]نیز[ همان را به ما دستور داده است.
بگو: خدا به کردار شرم آور فرمان نمی دهد. آیا بر خدا چیزی می بندید که نمی دانید؟
»قالوا یا صالح قدکنت فینا مرجوّاً قبل هذا اتنهانا ان نعبد ما یعبد ءاباؤنا و اننا لفی شک ممّا تدعونا الیه مریب.«۳
گفتند: ای صالح، تو پیش از این امید بخشِ ما بودی. آیا ما را از پرستش آن چه پدران مان می پرستیدند، باز می داری؟ به آن چه ما را به آن فرا می خوانی بسی بدگمانیم.
»و کذلک ما ارسلنا من قبلک فی قریهً من نذیر الا قال مترفوها انّا وجدنا ءاباءنا علی امّهً و انّا علی ءاثارهم مقتدون.
قال اولو جئتکم باهدی ممّا وجدتم علیه ءاباءکم قالوا انّا بما ارسلتم به کافرون.«۴
همچنین در هیچ سرزمینی پیش از تو هشدار دهی نفرستادیم. جز آن که خوش گذران شان گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و بی گمان ما از پی ایشان می رویم.
گفت: آیا اگرچه چیزی برای تان آورم که رهنمون تر از آن باشد که پدران تان را بر آن یافتید؟
گفتند: همانا ما به آن چه شما را برایش فرستاده اند، کفر می ورزیم.
قرآن، کتاب ارشاد و هدایت است، به استوارترین بیان۵، سرمشق است برای چگونه زیستن، کتاب دعوت است به یکتاپرستی۶، آراستگی و پیراستگی روانی، معیاری برای دادورزی۷، مبنایی برای شالوده ریزی بنیادهای اخلاقی۸ و استنباط و برداشت احکام و آداب عملی۹ و روایت گر دقیق، راست گفتار، موشکاف، واقع بین و حقیقت گرا از سرگذشت و داستان پیشینیان و چگونگی سرانجام و پایان کارشان.
قرآن، در قامت کتاب تاریخ ظاهر نشده است; اما آن گاه که برای عبرت آموزی، شالوده ریزی جامعه دینی، آگاهی بخشی، نمودن راه های درست و نادرست، نیاز دیده که پرده از روی حقیقت بردارد، هنرمندانه، دقیق و دقیقه شناسانه، باریک بینانه و عبرت آموزانه بر این کرسی فرا رفته و از گذشتگان و شخصیتهای اثرگذار، سیما نگاری کرده و از جامعه ای که ساخته و پرداخته اند، تصویری روشن ارائه داده، چنان که همگان را به شگفتی واداشته و پرده ای دیگر و بس هیجان انگیز از اعجاز خود را به نمایش گذارده است.
سیمانگاریها و تصویر پردازیهای قرآن از مردمان و جامعه های کهن و تمدنهای بزرگ و ریشه دارد در بین النهرین و کرانه نیل، در قالب سرگذشت و ماجرای واقعی حضرت ابراهیم و موسی)ع(، چنان پرکشش، زنده، جاندار، روح نواز و دل انگیز است که انسان احساس می کند در بین آن مردمان، زیسته است و کژراهه رویها و ستیزه گریهای آنان را با رسولان الهی و حق مداران دیده و از نزدیک شاهد قدافرازیهای قهرمانانه و هوشیارانه ابراهیم و موسی)ع( در برابر جریان توفنده و زیر و زِبَرکننده باطل و شیوه ها، ترفندها، دسیسه و دَستانهای آن بوده است و به درستی دیده و دریافته این دو انذاردهنده بزرگ، در آن روزگار تاریک، چگونه مشعلهای هدایت را بر می افراختند و بر دلهای تاریک و سیاهی گرفته و شب اندود، بر می تاباندند.
یا آن جا که از بنی اسرائیل سخن می گوید، آن چنان نقد حال می کند و ویژگیهای قوم یهود را، حالات، اخلاق، موضع گیریها و رفتارشان را در برابر پیامبران و حق و حق مداری، یک به یک می نگارد، که بی گمان اگر ده ها نقدگر، مردم شناس و روان شناس، دست به کار می شدند، تا پرده از چهره این قوم برافکنند و زوایای رفتارشان را بازگویند، به این زیبایی و دقت و اثرگذاری و آگاهی بخشی نمی توانستند. هیچ کتاب آسمانی، حتی خود تورات، به اندازه قرآن درباره این قوم، سخن نگفته و از همه مهم تر، خبایای آنان را آشکار نساخته است.
قرآن، بر بلندای جهان شکفید و پرتوافشاند و نه تنها با پرتوافکنیها و شعاع گستریهای آن به آن، روزگار و دنیای پیش رو و پس از خود را در روشنایی فرو برد که دنیای پیش از خود را نیز از تاریکی و ظلمت به در آورد و از زیر خروارها خاک بیرون کشید و غبار از چهره آن سترد و زشتیها و زیباییهایش را نمایاند و آن چه برای مردمان پسین، مفید، کارساز و در پی ریزی جامعه آنان، ضروری و لازم بود، فراروی شان گذارد، تا عبرت بگیرند و بر دامنه دانش خود بیفزایند، از شرک تبری جویند و به توحید و یگانگی خدا ایمان بیاورند و بتوانند دنیای جدید خود را به دور از گردابها، موجهای ویران گر، گسلها، دهانه های آتشفشان، مذابهای سیال، غبارها، اخگرها و خاکسترهای نابودگر آنها بنا کنند.
قرآن، سرزمین به سرزمین، فرود می آید و مشعل دانش تاریخ را بر می افروزد و مردمان را فرا می خواند که گردآیند و از این مشعل، پرتو بگیرند و از باتلاق جهل و ظلمت، خود را بیرون بکشند.
از قومها و ملتهای از یاد رفته و گم شده در دل تاریکی و گردبادهای سهمگین، یک به یک گزارش دقیق، عالمانه و روشن گرانه می دهد، تا مگر خردها بیدار شوند و خود را از زیر خروارها خاک پندارگرایی، افسانه سرایی، دروغ پردازی و خرافه رهایی بخشند.
قوم سبا۱۰، عاد و ثمود، اصحاب کهف۱۱، سیل عرم۱۲، اصحاب اُخدود۱۳، اصحاب فیل۱۴ و… از این روی به رشته تحریر در می آیند، ترسیم می شوند و با تمام ریزه کاریها و جزئیات، در رواق رواق شهر آویخته می شوند، تا در یادها بمانند و در غبار فراموشی، خرافه ها و افسانه پردازیها گُم نشوند و افسانه پردازان و خرافه پراکنان یارای آن را نداشته باشند که سیر کاروانهای انسانی را از آغاز تا انجام، واژگونه جلوه بدهند و خار و خاشاک روی واقعیتها بریزند، که اثر، رد و نشانی از آنها در اوراق تاریخ یابیده نشود و سرتاسر افسانه ها و داستانهای سرگرم کننده و خردسوز به چشم آیند و نقل محافل و مجالس شوند.
اینها گزارشهای غیبی است. خداوند، آسمان را گشود و سینه محمد، رسول گرامی خود را، و این گزارشهای لبالب از پند و عبرت را، بر جویبار پاک و زلال آن سینه لبالب از روشنایی جاری و ساری ساخت، تا در روشنایی با دلی استوار گام زند و جرعه جرعه حق و پند را به کام مؤمنان فروچکاند:
»تلک من انباء الغیب نوحیها الیک ما کنت تعلمها و لاقومک من قبل هذا فاصبر ان العاقبه للمتقین.«۱۵
اینها پاری از گزارشهای غیبی و پنهانی است که به تو باز می نماییم. تو و قوم تو، پیش از این، آنها را نمی دانستید، پس صبوری کن که فرجام نیک از آن پارسایان است.
»ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک و ما کنت لَدَیهم اذ اجمعوا امرهم و هم یمکرون.«۱۶
اینها، پاره ای از اخبار غیبی است که به تو گزارش می کنیم و تو نزد آنان نبودی، آن گاه که فریب کارانه و بداندیشانه، نقشه های خویش را سامان می دادند.
»و کلاً نقصّ علیک من انباء الرّسل ما نثبّت به فؤادک و جاءک فی هذه الحقّ و موعظه و ذکری للمؤمنین.«۱۷
و یکایک از اخبار پیامبران بر تو چیزهایی گزارش می کنیم، تا بدان دلت را استوار داریم و در اینها برای تو آمده، حقّی و پندی و یادکرد برای مؤمنان.
»نحن نقصّ علیک نبأهم بالحق.«۱۸
ما داستان آنان را به راستی بر تو گزارش می کنیم.
»و لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب ما کان حدیثا یفتری و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل کل شی ءً و هدی و رحمه لقوم یؤمنون.«۱۹
و به راستی که در داستان آنان پند و عبرت است برای خردمندان.
]قرآن[ سخنی باطل و بربافته نیست، بلکه گواه ]کتابهای[ پیشینیان است و روشن گر هر چیز است و رهنمود و رحمت است برای مردمی که ایمان آورند.
قرآن، در پی تاریخ زنده است. تاریخی که به شیوایی و رسایی سخن می گوید و دَم و بازدَمَش عطرآگین و جان آفرین و روح افزاست. گذشته ای را پی می گیرد و به کند و کاو و کاووش در آن می پردازد که حیات دارد و با دَم و بازدَم خویش، به کالبدها روح بردَمَد و به فرد و جامعه، هویت بخشد و بنمایاند ریشه در کدام رویش گاهِ پاک و سَرابُستان خرّم و دلگشا دارد.
به تاریخ مرده، سر بر بالین خاک نهاده، بی هیچ جنبش، رستاخیر، هویت بخشی، آفرینندگی و حیات بخشی، کاری ندارد و کندوکاو در چنین عرصه ای را بیهوده می داند و مایه واپس ماندگی، کهنه شدن و از رشد و تعالی بازماندن.
وقتی بر فراز قلّه های سر به آسمان سوده افرازندگانِ بیرق توحید و یکتاپرستی، بال می گشاید، اوج می گیرد و آیه های بلند پرواز خود را یکی پس از دیگری در این فضاهای عطربیز به پرواز وا می دارد، تا قَبسی برگیرد و در دامنه آنها فرود می آید تا از چشمه همیشه جوشان »قصص« پاکانِ طلایه دار یکتاپرستی و شرک ستیزی، جرعه ای به صراحی بلورین خود فرو ریزد، تا سینه ها را گرم و روشن و کامها را شاداب سازد، چه زیبا و با شکوه، بادقت و درنگ و هنرمندی شگفت، به شناساندن و سیمانگاری آنان می پردازد و غبارهایی را که بداندیشانِ آلوده قلب، ناپاک سینه و کینه ورز، بر سیمای رخشان، بشکوه و پرجلال آنان فرو پاشانده اند، می زداید.
چه زیباست و بشکوه، با طلایه داری و راهنمایی قرآن به این راه گام گذاردن و قاف تا قاف را پیمودن و به آستان آن آفاق بلند نزدیک شدن و هنگامه غبارزدایی را دیدن و به گوش جان نیوشیدن که چسان در آن هنگامه های سخت، راستی و درستی را به پا داشته و یکتاپرستی را قامت افراشته و با شرک به ستیز برخاسته اند. و به چه امید در سنگستان سینه های خشن، در پی رگه های حیات بودند و قطره ای آب که از لایه های زیرین صخره ای فروچکد.
بله، این سان، قرآن انسان را به سیر و سفر روحانی می برد و از چهره حقیقی شالوده ریزان یکتاپرستی پرده می افکند، و دستان آلوده را، که در درازای تاریخ، به آلوده گری پرداخته و زشت نگاری چهره رسولان الهی و پوشاندن خط سیر حرکت آنان و رهزنی و باتلاق آفرینی در سر راهِ کاروان یکتاپرستان، رو می کند و از نقشه های شوم آنان علیه بشریت پرده برمی دارد.
قرآن، افزونِ بر آیه های روشن گر و اسناد خدشه ناپذیر که فراروی انسانها می گذارد و از آنان می خواهد با دقت در این آیینه های جلاخورده، صاف و شفاف بنگرند و گذر روزگاران را ببینند و مردمانی که ارابه های زمان را افتان و خیزان می گرداندند; ایشان را فرا می خواند به سیر در زمین بپردازند، تا به شناخت دقیق برسند و به سرچشمه حقایق و به درستی و روشنی دریابند سرانجام و فرجام کار حق ناپذیران را:
»فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذّبین.«۲۰
در زمین بگردید و بنگرید فرجام دروغ انگاران چگونه بوده است.
»افلم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم.«۲۱
آیا در روی زمین نگشته اند که ببینند فرجام آنان که پیش از ایشان بودند، چگونه بوده است.
بر اساس این آموزه های وحیانی بهره گیری از تاریخ و عبرت آموزی از سرنوشت، فرجام و سرانجام پیشینیان – چه آنان که حق را شناختند و به آن گردن نهادند و چه آنان که حق را نشناختند و به تلاشی هم برنخاستند و نه به جست وجویی که نسیمی از کوی حق، به »روح« و »جان« خویش بوزانند و چه آنان که حق را شناختند و از سرعناد، با آن به ستیز برخاستند – سرلوحه کار مسلمانان قرار گرفت و هشیاران، تیزنگران و باریک اندیشان، به رصدگری پرداختند و نقطه نقطه زندگی آنان را در رصدگاه خود قرار دادند.
علی بن ابی طالب، امیرالمؤمنین)ع( در سایه اُنس با قرآن و پرتوگیری آن به آن، از آن آفتاب تابان، و فرودآیی همیشه آن به آبشخور زلال نبوی و بهره گیری از آموزه های آن آموزگار بزرگ بشریت، در لایه لایه روزگار و سرانجام و سرنوشت پیشینیان، به مطالعه و درنگ و دقت می پردازد و دستاورد گرانبهای این کندوکاو و جست و جو را، در رواق رواق شبستان زندگی اش می آویزد و فرزندش، امام حسن مجتبی)ع( را سفارش می فرماید که به دقت در آن بنگرد و به کار بندد:
»أی بنی إنّی و إن لم أکن عُمّرت عمر من کان قبلی فقد نظرت فی أعمالهم، و فکرت فی اخبارهم، و سرت فی آثارهم، حتی عدت کأحدهم. بل کأنّی بما انتهی إلی من أمورهم قد عُمّرت مع اوّلهم الی آخرهم، فعرفت صفو ذلک من کدره، و نفعه من ضرره، فاستخلصت لک من کلّ أمر نخیله و صرفت عنک مجهوله.«۲۲
پسرکم! هرچند من به اندازه همه آنان که پیش از من بوده اند، نزیسته ام، امّا در کارهاشان، نگریسته ام و در سرگذشتهاشان اندیشیده و در آن چه از آنان مانده، رفته و دیده ام، تا چون یکی از ایشان گردیده ام، بلکه با آگاهی که از کارهاشان به دست آورده ام، گویی چنان است که با نخستین و پسین شان، به سر برده ام. پس از آن چه دیدم، روشن را از تار و سودمند از زیان بار، بازشناختم و برای تو از هر چیزی زبده آن را جدا ساختم و نیکویی آن را برایت جست و جو کردم و آن را که شناخته نبود، از دسترس تو به دور انداختم.
این تجربه و دستاورد بزرگ و جاودان سیر در زمین، مطالعه، اندیشه و کندوکاو در آثار به جای مانده از پیشینیان را، که امام علی)ع( ماهرانه و چیره دستانه و همه سویه، بر بوم و صفحه زندگی می نگارد، قاب می گیرد و در نگارستان خود می آویزد، وصیتی است از به »جان« نیوشنده کلام وحی، انسانِ تیزنگر، ژرف اندیش، دقیقه شناس، سرد و گرم چشیده، راه های پرسنگلاخ را پیموده، رنج دیده و درد کشیده در راه احیای حق، نه تنها به فرزندش، که به همه باورمندان، دل دادگان و سرسپردگان به راه نورانی مولی که باید به جان بنیوشند و آویزه گوش قرار دهند.
چنان این نگاه ژرف، حقیقت گرا، ناب، دقیق و سنجیده به سرنوشت و کار و بار گذشتگان، باید اندیشه های راهروان راه مولی را در شعاع خود بگیرد، فرا ببرد، به »جان«شان بنشیند و سرلوحه کارشان قرار بگیرد که هم در گزارش گری، گزارش گر حقیقت باشند و سره از ناسره جدا سازند و عرضه بدارند و هم در گزارش خوانی، به هر گزارشی به نظر قبول ننگرند و اعتماد نورزند، به نقد و غربال گری بپردازند و درهای ذهن خود را به روی هر سخنِ سست، سخیف، به دور از تحقیق و دقتهای باریک اندیشانه و موشکافانه نگشایند که ذهن و مغز انباشته از ترّهات، خزعبلات، سخنان بیهوده و لغو، خرافه و بی مبنا، بی بته و بی ریشه، در بزنگاه ها و آوردگاه های رویارویی حق و باطل، راه را نمی یابد و از شناختِ حق در می ماند.
کسانی که این ویژگی را دارند: خبرها، سخنان و گزارشها را به دقت می شنوند و هشیارانه به غربال گری آنها می پردازند و به جداسازی سره از ناسره، در بارگاه الهی و آستان ربوبی، جایگاه والایی دارند و به هدایت شدگی از سوی خداوند متعال و خردوری، نواخته شده اند، بشارت بزرگی که رسول خدا مأمور گردیده به این نقادان و صرّافان سخن و دامن گیران از باتلاق جهل، ابلاغ کند:
»فبشّر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوا الالباب. «۲۳
پس، بندگان مرا مژده ده، آنان که سخن را گوش فرا می دهند و بهترین آن را پیروی می کنند. اینان اند کسانی که خدا رهنمون شان شده است و اینان اند، خردوران.
در رویارویی با این بندگان هشیار و دقیقه شناس خداوند، باورمندان به راه نبی گرامی، آنان که از بین راه های گوناگون، بازرق و برقهای بسیار، جلوه ها و جاذبه های چشم گیر، خردورزانه راه حق را، با همه دشواریها و حرمانها، برگزیدند و پای سخنان نبی گرامی نشستند و گوهر گفته های آن بزرگ را درباره سرنوشت و انجام کارِ پیشینیان، به جان نیوشیدند و دیگران را نیز به این جریان زلال فرا می خواندند و از اثرگذاری و دگرگون آفرینی سخنان سنجیده رسول خدا سخن می گفتند و این سوی و آن سوی می افشاندند، سران قریش، دشمنان کینه ورز اسلام و رسول خدا، دست به کار شدند و سخن سرایان خود را به میدان آوردند، تا با افسانه سرایی، به پندار خود، مردم را از پیرامون رسول خدا بپراکنند و راه را بر روشن گریهای آن گرامی ببندند و با فروافکندن مردمان در مُرداب افسانه ها، داستانهای خرافی، غیرواقعی و خردسوز، شرک را همچنان سر پا نگهدارند و از دامن گستری و گسترش توحید و یکتا پرستی جلوگیری کنند:
»نضر بن حارث بن کلده بن علقمه بن عبدمناف، یکی از شیاطین قریش و آزار دهندگان و دشمنان سرسخت رسول خدا بود، در سفر »حیره« داستانهایی از پادشاهان ایران، و داستان رستم و اسفندیار را آموخته بود، و هرگاه رسول خدا، در مجلسی از خدا سخن می گفت و قوم خود را از آن چه بر سر امّتهای گذشته آمده بود، بر حذر می داشت، پس از رفتن رسول خدا، »نضر« به جای وی قرار می گرفت و می گفت: ای گروه قریش، به خدا قسم که من از »محمد« خوش گفتار ترم، نزد من فراهم آیید، تا گفتاری بهتر از گفتار وی بگویم، آن گاه داستانهای شاهان ایران و رستم و اسفندیار را به میان می کشید و سپس می گفت: به چه دلیل محمد، از من خوش سخن تر است؟ گفتار او هم جز داستانهای باستانی که من هم مانند وی نوشته ام، چیزی نیست.«۲۴
اسلام، با آیه های روشن که آن به آن بر قلبها می تابانَد، در پی آن است که عقل مردمان شکوفا شود و از حصار تنگ جاهلیت به درآید و دامن بگستراند و به قدرتِ تمییز برسد; یکی از بارزترین صفات عقل. و بی خردانه نُشخوارکننده و انتقال دهنده سخنان دیگران، بدون جداسازی درست از نادرست نباشند و مصداق این سخن پیامبر اعظم )ص( که
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 