پاورپوینت کامل هیچ گفتی از که دارم آبرو؟ ۵۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل هیچ گفتی از که دارم آبرو؟ ۵۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هیچ گفتی از که دارم آبرو؟ ۵۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل هیچ گفتی از که دارم آبرو؟ ۵۲ اسلاید در PowerPoint :
۳۲
حاج علی انسانی متولد ۱۳۲۶ در کاشان است. از هفت سالگی به تهران می آید. پس از مدتی تحصیل، به شغل آزاد روی می آورد و از طریق فروش فرش و سپس برنج فروشی در بازار تهران، امرار معاش می کند و به عبارت ساده تر، امور زندگی اش از کاسبی در بازار تأمین می شود.
از شانزده سالگی شروع به سرودن شعر می کند و تا ۹ سال کسی از ذوق و قریحه ی او اطلاعی نمی یابد؛ از استادان مشهوری چون زنده یادان محمد علی فتی، (مولّف کتاب تحفه سرمدی)، خوشدل تهرانی، استاد قدسی مشهدی، مهرداد اوستا، ریاضی یزدی، آذر، هم چنین استاد مشفق کاشانی بهره برده، تقویت بنیه ادبی خود را مرهون زحمات اساتید بزرگی چون امیری فیروزکوهی، ابوتراب جلی، خلیل سامانی (موج) و پارسای تویسرکانی می د اند.
از حاج علی انسانی آثار فراوانی چاپ شده است و مداحان اهل بیت(ع)در مدیحه خوانی و مرثیه خوانی از سروده های او بسیار استفاده می کنند و اهل شعر و ادبیات نیز بهره مند می شوند.
تاکنون کتاب های «چراغ صاعقه»، (از مدینه تا مدینه) و «یک عمر» که گزیده ی غزل های یک دست صائب است، از وی چاپ شده است. کتاب «شهدا نامه» (از حسین تا مختار) را نیز در دست انتشار دارد. ارادت وی به آستان مقدس اهل بیت به ویژه ساحت مقدس حضرت صدیقه ی طاهره(س) شهره ی عام و خاص است و چه در اشعار و سروده هایش و چه در مجالس عزاداری ها و مولودی خوانی هایش این حقیقت، بارز و آشکار است.
در روز سه شنبه در هیأت صنف «لباس فروش ها» میهمان صدای نجیب علی انسانی شدیم و پس از آن به حجره ی او رفتیم و گفت وگویی انجام دادیم.
با دلی پردرد از اوضاع مرثیه خوانی و ادبیات آیینی شروع به گفت وگو کرد _ و بماند که اجازه ی چاپ بسیاری از حرف هایش را به ما نداد. عزاداری سنتی و تقلید از ترانه ها و سبک گذاری بر روی مرثیه توسط برخی از مداحان که متاسفانه رواج بسیاری پیدا کرده است، از جمله دغدغه ها و ناراحتی های این مداح پنجاه و چند ساله است که از نوجوانی در مجالس عزا و شادی اهل بیت(ع) به انجام وظیفه پرداخته است.
حاج علی انسانی درباره مداحی و ادبیات آبینی، نکات جالب و فراوانی را بیان کرد که بسیاری از حرف های او حرف تمام دل های عاشق است. بیان نقص های فنی از دیدگاه یک مداح و شاعر ،نه تنها برای اهل مدح و شعر جاذبه دارد بلکه برای تمام هیأتی ها از نوجوانان تا تمام پیرغلامان دستگاه سید الشهدا نیز جالب و خواندنی است.
با نقل خاطره ای جالب از دوران کودکی و اولین روزهای مداحی خود و رفتار اولین استادش، باب سخن را این گونه گشود:
صبح جمعه با ایشان رفتم و پای منبرش، دو سه بیت خواندم. آن روزها به ایشان دو تومان می دادند.
دم در یکی آمد به من پول داد. ایشان فهمید اسکناس سبز است (پنج تومان بود). در راه دادِ سخن سر داد که هر چه به ما می دادند، ما می دادیم به دست استادمان…. من هم این پول در مشتم بود؛ تا آن روز پنج تومانی ندیده بودم. دیدم خیلی تلاش می کند تا این پول را به او بدهم.
گوش اگر گوش من و ناله اگر ناله ی توست
آن که البته به جایی نرسد فریاد است!
من باز هم اعتنایی به سخنانش نداشتم و خیلی سفت بودم. گفت: «بله، ما گاهی اوقات ادب می کردیم، دست می کردیم تو جیبمان، می دادیم به استادمان و ایشان هم برای اینکه ما را تشویق کند، برمی گرداندند و به خودمان می د ادند».
من باز فکر می کردم نکند من پول را به او بدهم و پس ندهد! خلاصه این که از نیمه ی راه، فرار کردم. دیگر هم پیش ایشان نرفتم. به مادرم هم گفته بود که پسر تو به درد من نمی خورد!
چه چیزهایی از ایشان یاد گرفتید؟
چند بیت شعر از ایشان یاد گرفته بودم که مطلع های آن هنوز یادم هست..
– «حدیث کرب و بلا کرده خون، دل ما را… »
– «ای شه غرقه به خون بین دل ما را
سوی ما بین که به سوی تو ببینیم خدا را … »
– «عمه امشب خواب در چشم من افکار نیست … »
بعد از ایشان شاگرد چه کسی بودید؟
راستش بعد از آن، من کسی را «جامع» نمی دیدم، که شاگردی اش را بکنم. سلیقه ام بالا رفته بود؛ مثلاً فلانی فقط قصیده بلد است بخواند؛ فلانی خوب می خواند، ولی شعر خوب نمی خواند و …
دلم کسی را می خواست که همه اینها را دارا باشد. بنابراین هر کسی مقابل من یک بار خواند، سمت استادی من را پیدا کرد. از همه استفاده می کردم. نقاط قوتشان را می گرفتم و نقاط ضعفشان را رها می کردم. بنابراین همه کوچک ترها و بزرگ تر ها استاد من بودند.
تا سال ۵۳ در فرش فروشی کار می کردم. عنایتی شد که من سه دانگ از یک مغازه را خریدم. به حضرت زینب(س) گفتم: خانم به ما آبرو بده! من هم عدد ۶۹ در نظرم بود. بنابر سفارش کسی، نذر حضرت کردم که ۶۹ بیت شعر بگویم. شعر «وحشی بافقی» یاد من افتاد.
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
شعری مقابل آن، در وصف حضرت سرودم:
کیست تا شرح گرفتاری من گوش کند؟
قصه عشق و فداکاری من گوش کند
که در قالب «مربع ترکیب» است و در مجموع ۲۳ بند.
۶۹ بیت نذرم را ادا کردم؛ بعد هم عهد کردم با حضرت زینب(س) هر چه جنس فروختم، فاکتور به نام شماست.
نخستین شعری که سروده اید یادتان هست؟
یک رباعی، بدون آنکه به معنی آن کار داشته باشم، مرا مجذوب خود کرده بود:
پروانه صفت گرد جهان گردیدم
نامردم اگر مرد به عالم دیدم
یک رنگ تر از بیضه ندیدم چیزی
آن هم بشکستم و دو رنگش دیدم
(بیضه به معنای تخم مرغ است.) این رباعی را یک روز در زورخانه خواندم. ورزشکاران به خاطر تعریضی که در مصرع دوم بیت اول داشت، به من اعتراض کردند (یعنی اینها هیچ کدام مرد نیستند). به فکر افتادم که به جای آن، مصرع مناسب تری را جایگزین کنم و پس از مدتی گفتم:
«یک رنگی خلق را همه سنجیدم»
پس از آن، طبع و قریحه ی سرودن را در خود احساس کردم و پس از مدتی به گفتن غزل و نوحه پرداختم و بیشتر در قالب «غزل» مصیبت می گفتم.
آمده به ویران
نورسیده مهمان
چون ماه فروزان
بابای یتیمان
ویرانه شده گلشن
چشم همگی روشن…
چشم همه روشن…
این اولین شعر من بود. بعداً هم شعر مرحوم میرزا حبیب خراسانی را برایم خواندند:
بسته ی دام رنج و عنایم
خسته درد فقر و فنایم
من هم گفتم:
من سگ آستان شمایم
صاحبا من سگ و باوفایم
پاسبان در این سرایم
لقمه نانی بیفکن برایم
عاشقم، عاشق کربلایم
البته اینها حقیقتاً «شعر» نیستند. هر شب که انجمن بود، من می رفتم. در ایام هفته از شنبه تا صبح جمعه در مجالس و محافل ادبی که در تهران برگزار می شد، شرکت می کردم؛ انجمن نیکو, انجمن ایران ترکیه، انجمن طوفان و خلعت بری و … تا ده سال در جلسات انجمن ایران شرکت می کردم.
انجمنی که فیض داشت، انجمنی بود که استاد محمد علی ناصح می آمد؛ آقایان امیری، ابوتراب جلی، موج سامانی، و شعرای توانای دیگر می آمدند، و تا استاد سرش را بلند نمی کرد، کسی اجازه نداشت بیت بعد را بخواند. هر بیت را استاد فکر می کرد و تصحیح می نمود و اجازه ی بیت دوم را می داد. به به و چه چه نبود!
از زندگی خودتان برایمان بگویید، از محله ی پدری و قدیمی؛ از حال هوای نوجوانی و جوانی.
«زندگی کردن من مردن تدریجی بود»
«هر چه جان کَند تنم عمر حسابش کردند»
یادم هست از مدرسه فرار می کردم می آمدم تعزیه. محله باغ فردوس تهران ساکن بودیم. محله ی فقیرنشین بود و در فساد، بی مانند. یازده ساله بودم و هر چه هم پدرم می آمد به معلم، شکایت می کرد اثری نداشت. اما همه ی نمر اتم بیست بود. شاگرد اول بودم. سر صف نماز صبح به من می گفتند قرآن بخوان. روز تولد حضرت علی(ع) را هم جشن گرفتند و معلمم یک شعر از کتابی، که نامش را درست به یاد ندارم، به من داد و خواندم:
شاهنشهی که خلقت عالم برای اوست
عالم تمام سایه نشین لوای اوست
درسم تمام شد. دو سال بعد از آن در مجالس ماهیانه که مرسوم بود روضه می خواندم. دلم می خواست برای تحصیل علوم حوزوی به قم بیایم، اما روح سرکش و جوانی و عدم توفیق مرا به سوی شعر رهنمون ساخت.
از مداحی تان برایمان بگویید.
در مداحی از آن اول که می خواندم، دلم می خواست خواننده ی آزادی باشم که هر وقت آن طهارت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 