پاورپوینت کامل حکایت آن روزها(قسمت سوم) ۱۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حکایت آن روزها(قسمت سوم) ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حکایت آن روزها(قسمت سوم) ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حکایت آن روزها(قسمت سوم) ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

۴۴

خلاصه تا اومدیم به خودمون بیاییم، دیدیم – بقول بچه ها – رفتیم قاطی مرغها و دیگه باید حساب جداگانه ای برای خودم باز می کردم. جای شما خالی شب ولادت آقا امام رضا(ع) شب به یادماندنی بود. عروسی بود که نگو و نپرس. انگار هر چی بچه هیأتی بود توی عالم بود جمع شده بود اونجا! یکی شربت می داد، یکی کف می زد؛ یکی گل می آورد و یکی تبریک می گفت؛ خلاصه همه تیرها به داماد بیچاره برمی گشت.

آخرای عروسی، وقتی یکی یکی مهمانهای عمومی و خصوصی با شکم هایی پر و چهره هایی بشاش و خندان مجلس را ترک می کردند، خان عموی بنده – که تو فامیل برای خودش اسم و رسمی داشت و همه اونو به حساب بزرگ تری و ریش سفیدش قبول داشتند – منو کشید کنار و با لحنی پدرانه و با قیافه ای که دلسوزی از سر و رویش می ریخت، گفت: «ببین پسرم! این حرف ها رو شاید بابات نتونه بت بزنه؛ ولی من باید به تو بگم! من برای آینده ت می ترسم؛ می خواهی چکار کنی؟ دست این دخترو گرفتی می خوای ببری توی خونه ای که آجر روی آجر اون، از وام و قسط و قرض درست شده؟ تا کی می خوای زیر بار منّت بابات باشی؟ نکنه دلتو به این صدایی که داری خوش کردی؟ از من پیر مرد به تو نصیحت، مدّاحی رو شغل قرار نده! مدّاحی، حرفه و کارت نباشه اگه می خوای رو نون مدّاحی حساب کنی، از این اوّل بگم وِل معطّلی! یه روز به خودت می یای، می بینی خودتو مفت مفت فروختی! ولی اگه کارکنی، زحمت بکشی از دسترنج خودت زندگیت رو بچرخونی اونوقت در کنار همه ی خستگی ها، اون خوندن به دلت می چسبه.»

توی اون شلوغی و سر و صدا، جمله ی خان عمو، درست نشست وسط قلبم:

«یه روز به خودت می یای می بینی خودتو مفت مفت فروختی!»

روزهای اول زندگی بود و برام سخت بود تا خودمو با شرایط جدید زندگی آشنا کنم. خانوم من از خونواده ای نبود که با این مسائل غریبه باشه. متدین و مذهبی بود ولی خیلی هیأتی نبود. همیشه از من این سؤالو می پرسید که: «فلانی! برای آینده ی زندگیمون چه برنامه ای داری؟» و من همیشه تو جواب اون می موندم. من، جوان ۲۵ساله ای که دیپلم رو بزور گرفته بودم و شده بودم مداح پرجاذبه ای که توجه جوونهای هم س

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.