پاورپوینت کامل آنچه ما دیدیم چز پیشامدی زیبا نبود ۱۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آنچه ما دیدیم چز پیشامدی زیبا نبود ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آنچه ما دیدیم چز پیشامدی زیبا نبود ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آنچه ما دیدیم چز پیشامدی زیبا نبود ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۲۷

دستت را روی بالشت گذاشتی و بابا صورتش را آرام روی دست تو قرار داد. دست دیگرت را روی صورت بابا گذاشتی.
ستانت خیلی کوچکتر از آن بود که بتواند حجم صورت بابا را در بر بگیرد. بابا نگاهت می کرد و تو هم چشم در چشمانش دوخته
بودی، نگاهش خیلی مهربان بود. مثل وقتی که نماز می خواندی و بابا مقابلت می نشست و در حال قنوت آرام از لای انگشتانت
نگاهش را زیر نظر می گرفتی آنقدر نگاهش را دوست داشتی که همیشه قنوت هایت طولانی می شد، برای این که بیش تر نگاه بابا را
ببینی. نگاهش شبیه وقتی بود که به مادربزرگ نگاه می کرد. مادر بزرگ را همیشه همین طور نگاه می کرد، حتی وقتی مادربزرگ
ناراحت بود و اخم هایش را در هم می کشید باز هم بابا او را مهربان نگاه می کرد. حالا هم تو را همین طور نگاه می کرد دوست داشتی
برایش حرف بزنی. اما مادر گفته بود که حال بابا خوب نیست و نباید زیاد صحبت کنی و تو هم علی رغم میل باطنی ات سکوت
کرده بودی. دلت می خواست بابا ادامه داستانی را که برایت گفته بود، تعریف کند. داستانی که چند روز بود هر دو در عمق آن غرق
شده بودید و با سرعت و دقت در پیچ و تاب جریاناتش پیش می رفتید. داستان مرد مهربانی که از بابا خیلی مهربان تر بود و نگاهش
هم از نگاه بابا دوست داشتنی تر. مرد مهربانی که وقتی نام مبارکش را می شنیدی یاد پیشانی بند سبز رنگت می افتادی، یاد زنجیر
کوچکی که بابا برایت خریده بود، یاد حسینیه، یاد اشک های بابا.

دلت چقدر برای حسینیه تنگ شده بود. امسال هنوز به حسینیه نرفته بودید. چون حال بابا اصلا خوب نبود، تنها چیزی که مثل
همیشه در این ایام باقی مانده بود، لباس مشکی ات بود و اشک های بابا. اما امسال یک تفاوت اساسی با سال های قبل داشت و آن
این که بابا هر روز قسمتی از داستان کربلا را برایت تعریف می کرد و تو چقدر می فهمیدی و چقدر رشد می کردی وقتی از آن وقایع
به این خوبی و روشنی آگاه می شدی تقریبا به انتهای قصه رسیده بود به شهادت حضرت و آیاتی که سر مبارک ایشان تلاوت کرده
بود چقدر این تصاویر برایت زیبا بود.

«گرچه روزی تلخ تر از روز عاشورا نبود

آنچه ما دیدیم جز پیشامدی زیبا نبود.» (۱)

«ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا.» (۲)

کم کم حس کردی دستت مرطوب شده است. نگاهت را که تا به حال به لب های بابا دوخته بو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.