پاورپوینت کامل آنجا که دلم جا ماند ۴۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
4 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آنجا که دلم جا ماند ۴۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آنجا که دلم جا ماند ۴۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آنجا که دلم جا ماند ۴۸ اسلاید در PowerPoint :

۲۸

بخش کوتاهی از یک سفرنامه به افلاک

طلائیه، عزیز منطقه

ساعت ده صبح است . تا چشم کار می کند بیابان است و همین یک جاده باریک که میهمانان آن، زائران شهدا هستند . اولین پاسگاه
را رد کردیم . در مسیر طلائیه سه پاسگاه وجود دارد که اولین آن پاسگاه شهابی است . پاسگاه بعدی طلائیه جدید و آخرین آن
طلائیه قدیم است . هنوز به جای اصلی نرسیدیم اما عجیب این منطقه را بوی غربت گرفته، غربت این منطقه وقتی در ذهنم
بیش تر می شود که با این نوشته ها روبه رو می شوم:

طلائیه گو سخن با نام زهرا علیها السلام

مواظب باشید روی لاتله های طلائیه پا نگذارید .

مقدم زائران کربلای طلائیه را به سرزمین طلایه داران عشق خوش آمد می گوییم .

واژه ها همین طور بر سر و رویم می بارد . چشمم به فضای روح نواز بیرون است و گوشم به زمزمه همرزمان شهدا در اتوبوس .

طلائیه خیلی عزیز است . توفیق دیدارش غنیمت است . خداخدا می کنم زودتر به آنجا برسم، اما می گویم آنچه می خواهی
همین جا هم هست . شهدای عملیات بدر و خیبر ما را به این منطقه دعوت کردند . کسانی که در این سرزمین هموار و در این
فضای آتش زا آسمانی شده اند . حالا شهدا دارند ما را می بینند و با عطر آسمانی شان پذیرایمان شده اند . سلام شهدای عزیز، ما
آمدیم .

کجایید ای شهیدان خدایی

این تکرار شیرینی است که آرام بخش دل های یاران شهداست . چقدر این دشت غریب است . به آسمان چشم می دوزم . انگار شهدا
پرنده شده اند و در هوای ابری طلائیه پرواز می کنند . خاکریزهای کوتاه و بلند، تنها یادگار جنگ است . اتوبوس همچنان می رود
اما دلم در این وسعت خاکی است، وسعتی که زمانی میعادگاه پرندگان عاشق بود .

بیست دقیقه از ده گذشته است . لحظه های زیبایی است . تا طلائیه راهی نمانده است . چیزی حدود ۲۵ کیلومتر . آقای سبحانی
می گوید: «از طلائیه جدید به طرف راست، خط پدافندی لشگر ۱۷ علی بن ابیطالب علیه السلام قم بود . سال ۶۴ بود که اینجا
کمین های زیادی داشتند . اینجا رزمگاه شهید زین الدین است . دست شهید خرازی در اینجا قطع شد . از اینجا بود که بچه ها
حرکت کردند و به طرف دجله رفتند . وقتی به آنجا رسیدند از آب دجله وضو ساختند . آن ها بودند که اقتدار دشمن را شکستند .»

هرچه جلوتر می رویم آثار جنگ بیش تر دیده می شود . در عملیات ها، طلائیه مظلوم بود . شهدای زیادی دادیم تا جزیره مجنون را
آزاد کنیم . با خودم می گویم: «خوش به حال آنان که مس بودند و در اینجا طلا شدند .»

دوباره مسیر هموار و درختچه های زیبا، کنار جاده پرنده سیاهی روی سیم خارداری نشسته، پرنده ای که آن روزهای جنگ نبود .
دوباره یک شعر و دل هایی که با خواندن آن شعله ور می شوند .

فضای جبهه را با اشک شستم

ولی آخر گل خود را نجستم

یک ربع به یازده است . هنوز به طلائیه نرسیدیم . باران نم نمک می بارد و بوی معطر خاک باران خورده به مشام می رسد .

جاده خاکی است . سمت چپ اتوبوس خاکریز بلندی است که آن طرفش را نمی شود دید . این خاکریز همچنان ادامه دارد . زمین
کاملا کویری است و هموار هموار . تنها نی های خشکیده سمت راست جاده قد علم کرده اند . چند تانک ایرانی دیده می شود که در
موقع دفاع از ایران از سوی دشمن هدف قرار گرفته اند نشان مظلومیت بچه هاست . سر لوله تانک به طرف دشمن است و نشان
می دهد که بچه ها تا آخرین لحظه مقاومت کرده اند . همه در حال دفاع مورد حمله قرار گرفتند . سربازی برایمان دست تکان
می دهد و هنوز هستند کسانی که مرز دارند و ادامه دهنده راه شهدا .

آخرین خط مرزی

بالاخره انتظار به سر می رسد . اتوبوس می ایستد . ساعتم یازده و پنج دقیقه را نشان می دهد . اتوبوس های زیادی ایستاده اند و
زائران زیادی در اینجا در جست وجوی نام و نشان و هویت خودشان هستند . دوباره خاکریز بلندی روبه روی ماست که باید از
معبری وارد شویم . دورتا دور خاکریز است . وصف این منطقه سخت است . پا روی شن های نرم و درشت می گذارم . سمت چپ
یادبودی است و سمت راست چادری که چند سرباز هستند و به زائران آب و چایی می دهند . اول به سراغ راننده خودمان می روم .
مردی پیر که موهایش را در جنگ سفید کرده می گوید: «اولین گروهی که وارد منطقه شد ما بودیم . چون تدارکات بودیم و باید
مهمات و لوازم موردنیاز را به منطقه می رساندیم .»

اینجا آخرین خط مرزی است . بالای خاکریز می روم و روبه رو را نگاه می کنم . یک دریاچه مصنوعی در پای خاکریز و ردیفی از آهن
و سیم خاردار دارد . تا چشم کار می کند آهن های کاشته شده در زمین دیده می شود . از حاج علی خدادادی درباره این آهن ها
می پرسم . توی رودخانه مصنوعی چند قایق دیده می شوند . دوباره آهن هایی که روی آن ها میلگردهایی جوش داده اند . حاجی با
سوز می گوید: «این ها موانع خورشیدی است . آن وقت ها این رودخانه پر از آب بود . عراق برای آن که قایق های ایرانی در اینجا تردد
نکنند، برق وصل می کرد .»

احساس درد عجیبی می کنم . دلم می خواهد داد بزنم . گریه کنم . مثل حاجی که نمی تواند خود را نگه دارد و بی خیال باشد . باد
می وزد و پرچم ها را تکان می دهد . جلوتر از خاکریز دیگر نمی توانیم برویم . اما یکی از همرزمان شهید وارد رودخانه می شود،
آنجایی که بلدزر و ادوات زرهی منهدم شده است . او در آنجا خلوت می کند و به سجده می افتد . گریه پشت گریه . مهدی طرف او
می رود تا عکس بیندازد . چند دختر دانشجو هم از او عکس می گیرند . یکی از دختران با دوربین فیلمبرداری کوچکش این صحنه
را ثبت می کند . مهدی که برمی گردد می گوید: «واقعا عجب آدم هایی اینجا بودند . یکی همین که سجده کرده . داشت می گفت:
بچه ها چرا مرا نبردید؟ چرا تنهایم گذاشتید؟ دشت غریبی است .»

گوشه ای دیگر یکی از برادران سپاهی درباره طلائیه به دختران دانشجو توضیح می دهد . کاروان های دیگر هم آمده اند . خیلی ها
گوشه ای خلوت کرده اند . بخصوص دختران دانشجو، راز و نیاز می کنند . راستی، چه چیزی باعث شده که آن ها خیلی چیزها را رها
کنند و به اینجا بیایند و خاک اینجا را سجده گاه خود کنند؟ همه جمع می شویم و به صحبت های یکی از برادران گروه تفحص گوش
می کنیم .

جست وجوگر لاله ها

«من ورود شما را به این منطقه خیرمقدم می گویم . اینجا یکی از محورهای عملیاتی خیبر است . روبه روی ما جزایر شمالی و
جنوبی مجنون است . از اینجا یعنی طلائیه تا جزایر مجنون یک مرز نود درجه با عراق را تشکیل می دهد . بین ما و عراق دو کانال
وجود دارد . در عملیات بیت المقدس، عراق روی این خط مستقر شد . یعنی اینجا خط اول عراق بود . در عملیات خیبر از این محور
حرکت کردند . اینجا فقط یک راه عبوری داشت و بقیه آب گرفتگی بود . قرار شد چند گردان از داخل جزایر مجنون حرکت کنند و
به پشت عراقی ها بروند و از اینجا به این منطقه برسند و با این یگان ها الحاق برقرار کنند . دشمن مقاومت زیادی کرد . تعداد
زیادی از بچه های لشگر ۳۱ عاشورا در محاصره زرهی دشمن قرار گرفتند که تعدادی شهید و اسیر شدند .»

آثار شهدا

الان آثار زیادی از شهدا به دست آمده و می آید . واقعا انسان پی به عظمت آن ها می برد . وقتی وارد این منطقه می شوید اگر با دید
ظاهر نگاه کنید، به جز چند سیم خاردار و خاکریز و سنگر چیزی نمی بینید، اما اگر با دید دل نگاه کنید، خیلی چیزها را
می بینید . پس از جنگ در این منطقه ۲۰۰ ال

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.