پاورپوینت کامل کاسه ای پر از دریا ۱۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل کاسه ای پر از دریا ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کاسه ای پر از دریا ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل کاسه ای پر از دریا ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۳۵

چشمک ستاره ها، روی مخمل سرمه ای آسمان عادی بود . انگار لشکر ستاره ها در پشت خاکریز «راه شیری » سنگر گرفته اند، تا
برای همیشه یاد مردانی را که از روی همین خاک به آسمان راه گشوده اند، پاس بدارند . بیرون چادر نشسته بود . در گوشه ای تنها .

زیر نور منورها، اشک هایش مثل یاقوت سرخ تلالو داشت . وحید همیشه با هم بودند و حالا در این شب پر منور، پیکر سعید در
آغوش وحید بود . چه گریه غریبانه ای داشت وحید! پیشانی سعید را می بوسید و با بغض می گفت:

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد چند روز پیش سعید با خودکار میان بچه های می گشت و از همه می خواست روی پیراهنش را
امضاء کنند تا در آن دنیا شفاعتش کنند . هیچ کس نمی دانست که خو او باید ما را در آن دنیا شفاعت کند .

بعد از آن شب، چشمان وحید کاسه ای شد پر از دریا .

و من هر روز، لحظاتی به زوایای خاطراتش سر می گذاشتم . . .

قرار نبود بی هم جایی برویم، اجاره نشین گوشه لب های سعید بود . همیشه حس می کردم روح نیمه کاره ام با او کامل می شود .
همه در کنار او فرصت می یافتند که خواشان باشند، در عین آن که بی اعتنایی هم نمی کرد و با همه گرم می گرفت . وقت مصافحه با
دو دست پیش می آمد و با تمام قد، خم می شد .

حرف هایش همان قدر که لطیف و دوست داشتنی برای من بود، غریب بود و دست نیافتنی، مثل پرنده ای جا مانده از دسته اش به
شتاب بال می زد .

همیشه قرآن جیبی کوچکی، همراه داشت که قلب بی قرارش را آرام می کرد .

از او حکایت پشت پرده این انس را جویا شدم . حرفی که برایش دل آرا بوده و به آن تحرک داده بود . به طرف چادر رفت و بعد از
کمی، با اقیانوس بی انتها بازگشت .

رو به سمت نجف نشست و من هم در کنارش .

سعید «نهج البلاغه » را گشود با حنجره ای حسینی و سوز و گدازی عاشقانه می خواند:

و اعلمو انه شافع مشفع و قائل مصدق: آگاه باشید که شفاعت قرآن پذیرفته و