پاورپوینت کامل دختری با وقار و آرامش ۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دختری با وقار و آرامش ۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دختری با وقار و آرامش ۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دختری با وقار و آرامش ۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۳۷

کربلا:

مادر، لبهای خشکیده اش را باز کرد تا چیزی بگوید . اما نتوانست . بغض گلویم را گرفته بود . اما نمی توانستم گریه کنم . دورد
اشک برگونه های مادر جا مانده بود . بی صدا گریسته بود وقتی برادر کوچکم را آوردند . هیچ نگفته بود به پدر . که پدر هم پیر شده
بود و کنار چشمهای زیبایش چند چروک عمیق و تازه افتاده بود . . .

× × ×

وقتی صدای پای پدر را که به خیمه نزدیک می شد، شنیدم، بیرون دویدم . فکر کردم حداقل به خاطر علی کوچکمان آبی به پدر
داده اند . اول به لب های بابا نگاه کردم . همچنان خشکیده و داغمه بسته بود و ترک برداشته . نگاهم که به دست پدر افتاد، ماندم .
در یک قدمی پدر بودم و نمی توانستم تکانی بخورم .

از دست بابا قطره قطره چیزی بر زمین می چکید که سرخی اش را باور نکردم . به خود آمدم . نگران شدم . آرام آرنج پدر را لمس
کردم و پرسیدم: «پدر جان! چه شده؟ ! زخم برداشته اید؟ !»

پدر جوابی نداد . تنها نگاهم کرد . چشمهایش برق همیشگی را نداشت . پلکهایش را بست . دیگر صدای هیاهوی سیاهی لشگریان
ابن سعد را نمی شنیدم . تنها دو صدا در سکوت دشت به گوش می رسید . صدای قطره های خونی که از دست پدر می چکید، و
زمین تشنه و ترک خورده آنها را در کام خود فرو می کشید ; و صدای نفس های پدر که مثل همیشه آرام و منظم نبود . چه شده
بود که این گونه تند نفس می کشید؟ همزمان با صدای نفس، آهی فرو خورده نیز می آمد .

فهمیدم . بی اختیار اشکهایم سرازیر شد . قامت پدر خمید و نشست . گفت: عمه ات زینب را صدا بزن!

دستهایم را بر شانه پدر گذاشتم و به قنداقه علی خیره شدم . تیری بلند بر گلوی علی نشسته بود . همان گلوی نازکی که بابا
همیشه آن را می بوسید . قطرات خون لباس پدر را سرخ کرده بود .

پرسیدم: «عمه را صدا بزنم؟ پس مادر؟ . . .» که پدر پیشانی عرق کرده اش خم کرد و من دیدم قطره های درشت عرق بر قنداقه
خونی علی چکید . دستهایم را دور شانه های ستبر پدر حلقه کردم و سرم را روی شانه اش گذاشتم . پدر دستهایم را لمس کرد و
گفت: «برو دختر عزیزم .»

آرام و بی صدا به خیمه برگشتم . عمه روبروی مادر نشسته بود . آرام صدایش کردم: «عمه جان! پدر شما را می طلبد!» مادر تا این
جمله را شنید به عجله دستهایش را به ستون خیمه گرفت و از من پرسید: «آب؟ نوشید؟» سرم را پایین انداختم و دست عمه را که
بر خاسته بود گرفتم و با خود بیرون بردم . دست عمه شانه هایم را فشرد . ناگفته خود دانسته بود . همانطور که به سوی پدر قدم
برمی داشت، صدا زد: «برادرم!» و پدر دیگر نتوانست قنداق را نگه دارد . کنار خیمه آن را بر زمین گذاشت . شمشیرش را از غلاف
بیرون کشید و با آن مشغول کندن زمین شد . صدای نفس های پدر، همچنان تند و بریده بریده بود . عمه سکوت کرد . و من دیدم
که اشکهایش بی صدا و با هق هقی فرو خورده بر گونه هایش جاری شد .

پس از آنکه پدر خاک تشنه را به بدن کوچک اصغر سیراب کرد، سرش را بالا آورد و به عمه گفت: «رباب؟ !» و من منتظر مادر بودم
که بیاید . اما نیامد . به خیمه رفتم و دیدمش که لبهای خشکیده اش را باز کرد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.