پاورپوینت کامل دلم چقدر تنگ است ۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دلم چقدر تنگ است ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دلم چقدر تنگ است ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دلم چقدر تنگ است ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

۳۶

غروب است و خورشید، چون کبوتری خونین بال در افق، آهسته آهسته بال های ناتوانش را جمع می کند، نمی دانم خورشید
می گرید یا این من هستم که سراسر وجودم اشک شده است .

نمی دانم این آسمان است که خون تمام چهره اش را فرا گرفته یا این دل من است که از خون رنگین شده خدایا! بامن چه می کنی؟ !
آیا هنوز آن قدر پاک نشده ام تا شایسته دیدار تو باشم؟ !

آیا هنوز مرا نپسندیده ای که لایق رها شدن نمی دانی؟ !

خدایا! طاقتم طاق شده است . مگر دل من چقدر ظرفیت دارد؟ غروب است، غروب دیروز علی اکبر پر کشید .

غروب بود . آمد کنارم . هم می خندید و هم هق هق گریه می کرد . نمی دانم شاید دقایقی که به طولانی سالیانی دور بود، تنها در
چشمان هم نگریستیم و گریستیم .

او با دستانش اشک مرا پاک می کرد و من حریصانه با دستانم اشک های چون مرواریدش را می شستم و بر صورت می کشیدم تا آن
که این سکوت را علی اکبر شکست .

آرام با صدایی که از شدت گریه می شکست گفت: برایم عاشورا بخوان . نمی دانم حرف او چه بود که عاشورایی بر پا کرد و بعد
آهسته برخاست و رفت و اشاره کرد که من هم بروم .

می رفت به جایی که هر روز غروب آن جا دور از همه، عاشورا می خواندیم .

من اما مگر عاشورا را دیده بودم که پاهایم طاقت بلند شدن نداشت . من تنها رفتن علی اکبر را دیدم . . .

اما تا رسیدم پیکر غرقه به خون علی اکبر بود که افتاده بود و دست و پا می زد . سرش را که به دامان گرفتم، تنها «یا حسین » گفت و
پرکشید، همین

خدایا! مگر علی اکبر از تو چه خواسته بود که ترکش های خمپاره، این گونه بدنش را پاره پاره کرد . خدایا! تاکی؟ ! مگر نه آن که من
آمدم تا تنها تو همدم و مونسم باشی .

مگر نه آن که مرا تا کربلا بردی و «حسین » گفتن را به من آموختی و تا امر کردی بگویم من تنها گریستم و وقتی پس از بارها تکرار
تو گفتم چون مجنون آواره بیابان نشدم؟ مگر من بعد از آن تنها تو را با حسین علیه السلام نخواندم و تنها از تو شهادت را
نطلبیدم!؟

چه شد؟ ! خدایا مگر هنوز درسی مانده! بگو چه کنم؟ غروب است; مثل آن غروب سنگین خسته از پیکار سخت، نشسته بودم که
قاسم آمد گفت: خسته ای؟ دانستم که می خواهد چه بگوید . مقابلش ایستادم و گفتم: نفس بله اما جان و دل نه » !

دستم را گرفت و رفتیم . کجا نپرسیدم . گذاشتم هر چه می خواهد بکند . رسیدیم جایی که کسی نبود . نشستم مقابل قاسم .
گفت: من لایق نیستم نه! سرم را پایین انداختم . خندید; اما خنده اش با بغض که ترکید پر از عطر یاس شد . گریه کردم .

گفت: شماها به کم سنی من نگاه می کنید، اما خدا که . . . هق هق گریه امانش را برید . کاش سرش را روی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.