پاورپوینت کامل نشانی خیابان شهدا ۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نشانی خیابان شهدا ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نشانی خیابان شهدا ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نشانی خیابان شهدا ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

۳۰

– – ببخشید خانم! خیابون شهدا (۱) همین جاست؟ – شهدا … !؟ نمی دونم، فکر نکنم!

– ببخشید آقاپسر خیا …

– معذرت می خوام … دیر شده … قرار دارم .

– آقا … ببخشید آقا خیابون شهدا همین جاست؟

– شهدا؟! راستش من چندسالی نیست این جام . بعید می دونم همین باشه!

– ممنون!

محسن گیج شده بود . همه چیز عوض شده . انگار که یک قرن از آن سال ها که در این شهر بودند، می گذرد .

آدم ها! حتی آدم های این شهر هم عوض شده اند، آدم های این خیابان!

توی فکر و خیال بود که هوار یک پسر جوان او را به خودش آورد;

– هی آقا مگه کوری؟ پای منو له کردی .

محسن نگاهش به پسر که موهای وزوز روغن خورده داشت، افتاد . نتوانست تشخیص دهد چیزی که پسرک پوشیده، تی شرت
است یا زیرپیراهن . به طرز مسخره ای تنگ و چسبناک بود . بازوهای درشت و استخوانی پسر را که از زیر نیم وجب آستین رویش
می دیدی، ترس برت می داشت و شلواری که دلت می خواست بدانی چند ساعت برای پوشیدنش وقت صرف کرده و اصلا با این
تنگی چطور با آن قدم برداشته!؟

رد بازوهای استخوانی پسر را که گرفته به انگشتانی باریک و سفید با ناخن های بلند که لاک مشکی خورده بود و یک انگشتر نقره
با نقش جمجمه رسید که به سختی توی انگشت های درشت پسرک قفل شده بود . با خودش فکر کرد که چه چیزی می تواند این
دست های قفل شده را از هم باز کند؟ نگاهش که به چهره ی دخترک افتاد، یک آن، جاخورد .

اما نه … درست دیده بود . شبیه ترین چهره به نقش ابلیس که دیشب توی تئاتر دیده بود . خط چشم درشت مشکی که یک بند
انگشت از انتهای چشم ها بیرون زده بود، با سایه ای بنفش که هول ناکی چشمش را دوبرابر کرده بود و لب هایی که زیر آوار رژلب
مشکی دخترک داشت خفه می شد . نگاهش که به لباسش خورد، دیگر نخواست آن جا بماند . عذرخواهی کرد و به سرعت از آن ها
دور شد .

مغازه ها همه طور دیگری شده بودند . ویترین های پرزرق و برق با دالان های تاریک و کوچک . یک دسته دختر با صورت های
آرایش کرده از روبرو رد می شوند . صدای خنده هایشان را از بیست قدمی می توانستی بشنوی . از کنارش که رد شدند، بوی تند
ادکلان های آمریکایی شان می خواست خفه اش کند . به راهش ادامه داد . کم کم داشت به این صحنه ها عادت می کرد . دستهای به
هم قفل شده، دسته های دختران یا پسران جوانی که تشخیص باهم یا بی هم بودنشان دشوار بود .

به پاساژ که رسید، دهانش بازماند . همه چیز چقدر زود اتفاق افتاده بود . چندین سال پیش اصلا اثری از این ساختمان های شیک و
بلند نبود، اما حالا چند قدمی به طرف پاساژ برداشت، ترجیح داد بر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.