پاورپوینت کامل یادداشت های سردبیر ۱۸ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل یادداشت های سردبیر ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یادداشت های سردبیر ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل یادداشت های سردبیر ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

۳

اشاره:

در شماره گذشته قول داده بودیم که در این صفحه پای حرف های شما بنشینیم؛ یعنی بدون تعارف شما سردبیر
مجله باشید و حرف های دلتان را بزنید. این شماره آن قدر حرف های قشنگ برای این صفحه به دستمان رسید که
ترجیح دادم من هیچ حرف نزنم و حرف های این دوستان خوب را باهم بخوانیم. راستش حتی خودم هم فکر
نمی کردم که دوستان این قدر جدی بگیرند، اما خدا را چه دیدید شاید از شماره بعد مجبور بشویم این صفحه را تبدیل
به دو صفحه بکنیم. به هرحال منتظر آثار تمام شما سردبیران عزیز مجله دیدارآشنا هستم.پیروز باشید، سردبیر

«دردِ دل»

باشد! می روم و دیگر هیچ وقت به تو فکر نمی کنم. می روم و خیال نمی کنم که روی نعشِ بادکرده روح من چقدر
بالانس زده ای! می روم و فراموش می کنم که انگشت حیرت را تا گوش میانی احساست فرو بردی تا حرف های ـ به قول
خودت ـ خاکستری ام را نشنوی.

من نمی دانم روح «پست مدرنیست» تو را با دیوار کاهگلی چایخانه دل ما چکار؟ خوب، این دفعه با بر و بچ
می رفتید کافی شاپ، «میشل استروگف» و قارچ می خوردید و رویش هم سالاد دیشدام دیشدام «الکس» و «مایکل».
چرا آمدی وسط بساط دیزی و کشک و بادمجان ما گربه «چیز برگر» و «هات داگ» رقصاندی؟ حالا هم آمده ای میان
دوره «باروک»، نمایشگاه آثار حجمی «کوبیسم» زده ایی!

امان از روزی که آمپر عرفان خانم ها به دیواره عشقشان بچسبد و عاشق بشوند و بعد هم با یک چهار لیتری سن ایچ
خنک شوند و فیلشان یاد کنسرتِ «هند وچینِ» «یانی» بیفتد! آن وقت پراید بیار و سبزی خورد شده و گالینابلانکا و لوبیا
و نخود بسته بندی شده بار کن!

یاد حرف های آن شبت که می افتم، هنگ می کنم. وقتی مایکل رفته بود آنجایش را عمل کند، من داشتم کتاب
«چگونه مرد بمانیم و مردانه بمیریم» را می خواندم. آن وقت که «داریوش» برای «وطن» تورگی می زد، من روی تخت
«هلال احمر» برای بچه های بی وطن خون می دادم. پس کجا رفت آن نگاه شفاف و زاویه دار؟ باشد! می روم، ولی بگذار
دلم را خالی کنم. بگذار به یادت بیاورم که وقتی برای اولین بار وارد اتاقم شدی، عکس «سهراب» را با داریوش اشتباه
گرفته بودی. به یادت بیاورم تا یک سال، چک نویس های مرا با نام خودت در صفحه زنان چاپ می کردی.

دیگر از من نخواه مدل کارهای سورئال فمینیستی ات شوم و دیگر مرا «رمئو» صدا نزن، همان چند وقت که مجنون
جنون های کشدارت شده بودم، برای هفتاد پشتم بس است. حالا هم آمده ام آخرین حرف هایت را بشنوم، اگر داشته
باشی. آخر می ترسم هم کلاس «بادی بیلدینگ» تو شروع شود و هم قرمه سبزی من بسوزد، خدا می داند به چه زحمتی
آن همه سبزی را چاقو کشیده ام!

توهمیشه دلت می خواست مرا عوض کنی، اما به تدریج خودت را عوض کردی، آن هم از بینی، بعد ابرو و حالا
هم که می خواهی گونه ات را عمل کنی.