پاورپوینت کامل سفر در زمان ایستا ۲۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سفر در زمان ایستا ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سفر در زمان ایستا ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سفر در زمان ایستا ۲۷ اسلاید در PowerPoint :
۲۲
قسمت پایانی
جناب آقای حجتی
با سلام
قسمت سوم داستان را خدمتتان آوردم. این قسمت گیج کننده تر از بقیه قسمت های آن است؛
آن هم به خاطر اینکه با عجله و شتابزده نوشته شده وگویا این داستان فقط یک مخاطب
دارد و آن هم خودم هستم. به هرحال مقصر اصلی شاید شما باشید.
دستتان درد نکند.
پنجشنبه: تاریخش را نمی دانم
ـ سقلاطونی
امیدوارم اگر با انتقاد شدید خوانندگان روبرو شدید صبور باشید.
داد می زنم. همه چشم ها به طرفم خیز برمی دارند؛ کشیده و بلند؛ چند چشم درشت و ریز،
درست مثل چشم های چندگربه در تاریکی می ایستند بالای سرم. برق می زنند. مثل
جرقه های عمیق که روی هم بیفتند. هیچ کجا روشن نیست. صدای خمیازه ای درشت می پیچد
در فضای اتاق. درشت و کشدار.
غلت می زنم روی شکم. خلطی گرم از حنجره ام بالا می آید. اتاق کمی جابه جا می شود.
می ایستد آن دور. حس می کنم روده هایم دارند بالا می آیند. پیچ در پیچ و سخت. نگاهم
را کمانه می کنم روی حاشیه چند پرده که دیگر ایستاده نیستند. باد تنوره می کشد توی
سرم. بادی گرم و خش دار. بالای سرم ایستاده اند چند چشم تیز و درشت. خیره و ریز.
نگاهم می کنند. می خندند. نگاهم می کنند. گریه می کنند. نگاه می کنند. چشم هایی تو
رفته و گود. درست مثل تورفتگی های دور گردنم که دستانم را محکم گرفته ام دورشان.
رعشه می افتد در تمام سلول هایم.دندان هایم روی هم می لغزند. صداها دو مرتبه
می آیند سراغم. یکی از آن ها می گوید: الکل. صدایی می گوید: خون، خون. و صدایی
می گوید: هیس!
حس می کنم دارم زیر چرخ های سنگین نفس نفس می زنم. قلبم به زحمت می زند. همه چیزها
در حال تغییر است. صداها، قیافه ها، همه چیزها سرازیر می شوند توی اتاق و جمع
می شوند دور فرورفتگی اتاق. اتاق وجب به وجب سنگ تر می شود.
دستی سرد ملافه را روی سرم می کشد. گزنده و لرزان. چشم هایی شبیه چشم های جمع شده
«خاور» توی چشم هایم گرد می شوند و صدایی مثل صدای تپانچه همه چیزها را آوار می کند
روی سرم.
تاریک است. گورستان را می گویم. خیلی تاریک، تاریک تاریک. سنگ ها بالا آمده اند.
همه چیزها در گورستان خم شده اند روی هم. همه هراسان از خواب بلند شده اند. چندسایه
پیش می روند و با صدای سوزناکی بر می گردند عقب. یک نفر در حاشیه برآمدگی گورستان،
سیاه پوش روی زمین نشسته است و بر سرش می زند. چیزی شبیه بوته های تمشک از زیر
سنگ ها بالا می آید و فرو می لغزد توی زمین. دو مرتبه بالا می آید و محو می شود.
هوار زنی فضا را می شکافد: های! های! های.
زنی با لپ های گوشت آلود و قیافه ای خال خالی. با چادر گلداری که دور گردنش گره زده
است. دستش را بر سر می کوبد و های های گریه می کند.
سرهایی درشت روی زمین سبز شده اند. مثل چند بوته خاردار برآمده از خاک. از ته
تاریکی همهمه غلیظی بلند می شود. لکه های خون تمام زمین را فراگرفته اند. هرجا پا
می گذارم پایم توی باریکه ای از گل و خون فرو می رود.
چند مرد نقاب پوش از پشت صخره ها به طرف آتش می دوند. به آتش که می رسند،
نقاب هایشان را بر می دارند و یکی یکی پیراهنشان را توی آتش می اندازند.
قیافه هاشان سوخته است و تاول زده. خون و دمل چرکین تمام صورتشان را گرفته است.
طوری ایستاده اند که انگار جنازه اند؛ چند جنازه آویزان از چند سنگ برآمده. لحن
صداشان خشن است و خشک. قدم که بر می دارند تکه های درشتی از چند ردپای فرو رفته پشت
سرهم ردیف می شوند.
همه جا سیاه است؛ سیاه و تنگ، نمور و ترسناک. سر از اتاق «صباح» در می آورم. خطوط
مدور دیوار را می شمارم. از پایین به بالا، از چپ و راست، از بالا و پایین.
پاهایم را محکم نگه می دارم تا از اتاق بیرون نرود. فریادی ترسناک دو مرتبه توی سرم
می پیچد. فریادی گنگ و لرزان می خندند. می خندد. می خندد. داد می زنم. هیچ کس صدایم
را نمی شنود، هیچ کس. همه قیافه ها روبه ر ویم صف می کشند. یکی یکی درهم و شلوغ.
قیافه های ترسناک پیش می آیند. داد می زنم. داد می زنم.
جواد جلوی پایم ایستاده است. با همان پیراهن قهوه ای صباح و کلاه پشمی می خندند.
می خندند. چند سایه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 