پاورپوینت کامل سفارش! ۱۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سفارش! ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سفارش! ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سفارش! ۱۵ اسلاید در PowerPoint :
۲۹
با عجله وارد آخرین کوچه شدم. آن قدر تند و شتاب زده مسیر را پیموده بودم که وقتی
پشت در رسیدم نفس نفس می زدم. اندکی ایستادم تا نفسی تازه کرده و آرام تر شوم. بعد
از چند لحظه به سوی کوبه در رفتم و دوسه بار آن را کوبیدم. باشنیدن صدای پایی از
داخل خانه، از درزدن دست برداشتم و گوشه ای منتظر بازشدن آن ایستادم. با باز شدن در
مردی با دشداشه سفید و بلند، در آستانه در ظاهر شد.
ـ سلام محمد
ـ سلام برادر! باز که تو آمدی؟!
ـ آری! چه کنم که دلم تاب نمی آورد. تو خوب می دانی که من چقدر مشتاق دیدار او
هستم، آخر او امام زمان ماست. می خواهم او را ببینم و کلامی از زبانش بشنوم فقط
می خواهم او را ببینم، فقط یک لحظه کوتاه لطفا دوباره به او بگو، شاید این دفعه…»
محمد سرش را پایین انداخت. دلم آرام وقرار نداشت. می خواستم زودتر جواب مثبت او را
بشنوم هرچند که دوسه بار قبل، پاسخ اش منفی بود. محمد بعد از چند لحظه سکوت که برای
من ساعت ها طول کشید، با لبخندی که روی لبانش نقش بست گفت: باشد، من خواسته تو را
دوباره به ایشان خواهم گفت. ان شاءالله این بار موافقت می شود.
ـ تشکر می کنم برادر! و سپس از او خداحافظی کردم. با بسته شدن در نگاهی به آسمان
کردم. خورشید در وسط آسمان بود با خودم گفتم: خدا کند او قبول کند تا من هم به
آرزویم برسم» کاش الان کنارش بودم و به سخنانش گوش می دادم یا حداقل می دانستم
کجاست تا دنبالش می رفتم. ما خوب می دانستیم که محمد، دومین نائب اوست؛ مردی باتقوا
و پرهیزکار که مانندش کمتر پیدا می شود. حتماً امام خواهش او را می پذیرد. با این
دید، تصمیم گرفتم دوباره به خانه محمد بروم. هنگامی که سرم را بلند کردم داخل بازار
بودم. بازار تعطیل شده بود و از شلوغی و ازدحام عابران خبری نبود. با خودم گفتم:
امروز نیز از آن روزهایی است که از فیض جماعت محروم شده ام. وارد مسجد بازار شدم تا
بعد از نماز و قدری استراحت، حجره را باز کنم.
*
وقتی که محمد مرا که روبه روی در منتظر ایستاده بودم، دید. با خوشحالی گفت: مبارک
است برادر! خواسته ات پذیرفته شد اگر فردا صبح اول وقت این جا بیایی، ایشان را
خواهی دید. باورم نمی شد. یعنی من می توانستم فردا امام را ببینم. بعد از آن همه
انتظار و پافشاری سرانجام امام
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 