پاورپوینت کامل هدیه بهشتی ۲۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
5 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هدیه بهشتی ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هدیه بهشتی ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هدیه بهشتی ۲۲ اسلاید در PowerPoint :

۶

حصیری روی زمین انداختم و گفتم: بچه ها! بیایید! بچه ها آمدند و روی حصیر نشستند.
گفتم: همین جا بازی کنید.

بچه ها با شادی مشغول بازی شدند. کنارشان نشستم و تماشایشان کردم. صدای خنده و شادی
بچه ها فضای خانه را پر کرد. یکی شان گفت: بابا! می شود برویم آن طرف تر؟ آن یکی
گفت: تو را خدا بابا! و سومی ادامه داد: زیر سایه درخت. گفتم: نه! درخت همسایه است،
می روید خرمایش را برمی دارید. همین جا بازی کنید. چیزی نگفتند و نگاهم کردند.
نتوانستم طاقت بیاورم. نخواستم دل شان را بشکنم. گفتم: باشد. خوشحال شدند و به طرف
شاخه کج شده درخت رفتند. آفتاب، کف زمین را داغ کرده بود. حصیر را برداشتم و زیر
سایه درخت انداختم. در دلم گفتم: خدایا! یعنی می شود یک امروز را آسایش داشته
باشیم؟ همین که آمدم بنشینم، مرد همسایه از روی دیوار، روی حصیر پرید. گرد و خاکی
به هوا بلند شد. سرفه ای کردم و گفتم: این چه وضعی است؟ مگر نگفته بودم …

بی اعتنا به حرف هایم به طرف بچه ها رفت. بچه ها خودشان را کنار کشیدند. با حرص
خرماهایی را که در دست یا دهان بچه ها بود، بیرون کشید. صدای بچه ها در آمد:

ـ بابا! دوباره خرمای ما را گرفت.

ـ خرمای من را هم گرفت.

نگاه شان کردم و روبه مرد همسایه گفتم: اگر خیلی خرماهایت را دوست داری، فکری به
حال درخت کج شده ات بکن. نیم نگاهی به من کرد. پوزخندی زد و از خانه ام خارج شد.

×

دیگر نمی توانم صبر کنم. خسته شده ام. باید برای این وضع، کاری بکنم. قدم هایم را
تندتر می کنم تا زودتر به خانه پیامبر برسم. فکر و خیال، یک لحظه آرامم نمی گذارد.
نکند الان آن مرد در حیاط است… بچه ها… خرماهای ریخته شده… صدای گریه بچه ها
در گوشم می پیچد. آن قدر در فکر و خیال بودم که نفهمیدم کی رسیدم.

در می زنم. پیامبر با خوش رویی در را باز می کند. بعد از سلام و احوال پرسی، هر دو
داخل می شویم. در این فکر هستم که از کجا شروع کنم و چه بگویم، که صدای پیامبر مرا
به خود می آورد: گویا برای شکایتی آمده ای؟

با تعجب نگاهش می کنم و می گویم: بله یا رسول الله!

نگاهم می کند و می گوید: خب! بگو. دوباره تصویر پریدن آن مرد به حیاط، در ذهنم
تکرار می شود و صدای گریه و زاری بچه ها آزارم می دهد. باید بگویم. باید از همه
روزهایی که صدای گریه بچه ها آرامش را از من گرفته، از همه روزهایی که اذیت های مرد
همسایه را تحمل می کردم. اصلاً مگر چند بار به این مرد نگفته بودم که فکری به حال
درختش کند؟… کلمات به ذهنم هجوم می آورد: یا رسول الله! همسایه ای دارم که شاخه
درخت خرمایش به طرف حیاط ما کج شده و… نمی توانم حرفم را تمام کنم. اشک از چشمانم
جاری می شود. پیامبر با صبر و حوصله به کلمه کلمه حرف هایم گوش می دهد، بعد
می گوید: اکنون به خانه ات برو! به شکایتت رسیدگی می کنم.

×

آفتاب تا وسط حیاط آمده است. سکوت فضای خانه را پر کرد بچه ها به آرامی زیر شاخه
کج شده درخت خرما مشغول بازی هستند و من به این فکر می کنم که وقتی مزاحمت های مرد
همسایه نباشد، برای همیشه این آرامش در خانه ام برقرار است. صدای پیامبر در گوشم
تکرار شد: به شکایتت رسیدگی می کنم. خیلی دلم می خواهد بدانم پیامبر چه وقت شکایتم
را دنبال می کند. اصلاً دلم می خواهد آن لحظه من هم در کنار پیامبر باشم. نگاهم به
بچه ها است که ناگهان سایه ای را روی زمین می بینم. قبل از این که نگاهم را به طرفش
برگردانم، حدس می زنم که خودش است. باز هم مث

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.