پاورپوینت کامل داستان دیدار;سرما ۱۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل داستان دیدار;سرما ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستان دیدار;سرما ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل داستان دیدار;سرما ۱۹ اسلاید در PowerPoint :
۵
من چقدر به تو گفتم بیا پیش من و مادرت. حالا تمام راه هایی که به روستامون
می رسه بسته شده منم نمی تونم برگردم. اگه زودتر اومده بودی راه ها باز بود و ما
می تونستیم با هم برگردیم. من نمی دونم الان که توی این برف و بوران هیچ درسی نیست
تو چرا این جا موندی! یک نگاهی به دور و بر خودت بنداز کی توی مدرسه مونده؟ فقط
خادم بود که اون هم سرشب رفت خانه اش! ما اگه این جا از سرما یخ بزنیم کسی نیست
به دادمون برسه، بیا! نفت چراغ هم که تموم شد. حالا کرسی اَم سرد می شه و تا صبح ما
مث چوب خشک می شیم! باید پتوی بیش تری بیاری. چقدر نماز می خونی بسه دیگه، بلند شو
بیا زیر پتو الان یخ می زنی!»
پدر مدام حرف می زد و همین طور که از سرما شکایت می کرد پتو را روی شانه هایش
می کشید.
ـ تو که می خواستی بمونی لااقل بیش تر زغال می خریدی! حالا ببین این حجره های بغلی
زغال ندارن؟
و بعد که یادش آمد هیچ کس در مدرسه نیست زیر لب غر زد: خوب حق هم دارن کی توی این
برف و بوران توی مدرسه می مونه؟!»
سرما کم کم داشت اتاق را پر می کرد. نماز را که تمام کردم بلند شدم و منفذهای پنجره
را با پارچه های کهنه ای که داشتم پوشاندم. حالا از درز پنجره سرما وارد اتاق
نمی شد ولی نه! فایده نداشت گویی سرما از درز دیوارها، از سقف و حتی از زمین زیر
پایمان به داخل هجوم می آورد. با اصرارهای مداوم پدر کنار او زیر لحاف خزیدم کرسی
هم کم کم سرد می شد. چندبار نفس عمیق کشیدم و به بخاری که از دهانم بیرون می آمد
نگاه کردم. پدر هم چنان حرف می زد.
ـ پس چرا این قدر خودت و مارو اذیت می کنی. به اتاق های سوت وکور این جا نگاه کن
مگه اینا اهل درس و بحث نیستن؟ چرا، ولی به فکر خودشون هم هستن.
…دیگر صدایش را به وضوح نمی شنیدم. پلک هایم سنگین شده بود. یک باره با صدای
بلندی بی اختیار چشم هایم را باز کردم نفهمیدم چه صدایی بود اهمیت ندادم و دوباره
چشم هایم را بستم. دوباره صدا بلند شد کسی در مدرسه را محکم می کوبید. به پدر نگاه
کردم خمیازه می کشید.
ـ توی این سرما هم دست بردار نیستن.
و بعد درحالی که چینی به پیشانی می انداخت روبه من گفت: بگیر بخواب خودش می ره!»
بهترین کار این بود که اهمیت نمی دادم، ولی نه، انگار این طور نبود. چنان محکم در
را می کوبید که تمام مدرسه به صدا در آمد.
ـ یعنی توی این سرما با کی کار داره؟
به سختی بلند شدم. پدر غرغر کنان گفت: توی این برف چه جوری می خوای تا دم در بری؟»
خودم را خوب پوشاندم و به طرف در رفتم.
در اتاق را که باز کردم هوای سردی به داخل هجوم آورد. سوز سرما صورتم را آزرد و
خواب را از سرم گرفت. به سختی پایم را در برف فرو بردم و جلو رفتم. انگشتان پایم
بی حس شده بود. با هر زحمتی بود خودم را پشت در رساندم و گفتم: با چه کسی کار
دارید؟ گفت: شیخ حیدرعلی»
حیدرعلی اسم خودم بود. این موقع شب توی این سرما با من چه کار داشت؟ لرزش خفیفی
تمام اندا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 