پاورپوینت کامل تیرهای تشنه ۱۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تیرهای تشنه ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تیرهای تشنه ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل تیرهای تشنه ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۲۵

می ایی و می نشینی روبه رویش. نگاهت نمی کند، می دانی توان دیدن چشم های به اشک
نشسته ات را ندارد. بلند می شوی و می ایستی کنار ستون خیمه حسین. علم را برمی داری
و پرده را بالا می زنی بیرون می ایی. لبخند روی لب های ترک خورده ات خشکیده است.
به آسمان نگاه می کنی خورشید تیز می تابد و امان به کویر خشک نمی دهد. چشم هایت را
از بیابان تفدیده کربلا می گیری و می اندازی توی سرابی که آن طرف تر است؛ سرابی
واقعی. نخل های سبز و شُرشُر آب گوارای فرات و قهقه یزیدیان، و تو با خودت نجوا
می کنی فاطمه».

رویت را برمی گردانی انگار کسی تو را می خواند چشم هایت می افتد به صورت سه ساله
دختری که ایستاده کنارت و دامانت را گرفته است. انگار کلمه ای را با ناتوانی تکرار
می کند. سرت را پایین می آوری گوشَت مقابل لب های رقیه کوچک می ایستد، می شنود: آب
و تو طاقت نمی آوری. دست به زانو می گیری و بلند می شوی و می روی به خیمه. انگار
حسین منتظر است. می داند که می ایی. دست هایش را باز می کند تا در آغوشت بگیرد.
جلوتر می روی تا باز هم بوی پدر را بشنوی. می شنوی و خم می شوی تا دست های برادر را
ببوسی. زخم است، می دانی که دیشب تا نزدیکی های صبح خارها را می چیده و تو با او
هم گام بوده ای در این نجوای شبانه. از خیمه بیرون می ایی، صدای علی اصغر را
می شنوی انگار صدایت می کند و تو چشم های ملتمس رباب را می توانی ببینی.

روی لب های خشکیده رقیه لبخند بی رمقی است و تو رگه های نازک خون را می بینی که از
شیار های نازک لب های کوچکش نیامده تبخیر می شود و تنها رنگ سرخی بر جای می ماند.

سوار بر اسب می شوی. علم را گذاشته ای کنار خیمه زینب. مشک ها را انداخته ای دور
گردنت و به تاخت می روی سوی فرات تا برای بچه های حرم آب بیاوری. صدای موهوم و
درهم تنیده سربازان را که از پیش رویت بی جان می گریزند را نشنیده می گیری و خو