پاورپوینت کامل تشنه لبیک ۴۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تشنه لبیک ۴۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تشنه لبیک ۴۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تشنه لبیک ۴۷ اسلاید در PowerPoint :

۲۲

از مدینه تا کربلا، امام حسین علیه السلام افراد بسیاری را به آگاهی و همراهی در
مبارزه با طاغوت دعوت کرد؛ اما می دانید هریک چه جوابی دادند؟!

در مقابل این دعوت ها، افراد به شکل های مختلف ظاهر شدند و پاسخ های متفاوت دادند.
ردپای این گونه پاسخ ها را در جامعه امروزی هم می توان مشاهده کرد. در این نوشتار
می کوشیم برخی از این پاسخ ها را به قضاوت خوانندگان گرامی بگذاریم.

مخالفت، لجاجت و جنگ

اگر از گندم نخورم، از جو می خورم!

امام حسین علیه السلام حتی با دشمن سرسخت و ستیزه جوی خویش یعنی عمرسعد که برای جنگ
و مبارزه با ایشان به سرزمین کربلا آمده بود از سر خیرخواهی سخن گفت و از باب موعظه
و نصیحت وارد شد اما او به بهانه های مختلف از پذیرش حق امتناع ورزید. تاریخ، این
ملاقات را این چنین نگاشته است: سیدالشهدا در کربلا با عمربن سعد تشکیل جلسه داد.
این جلسه به درخواست امام علیه السلام و با حضور حضرت ابوالفضل و حضرت
علی اکبر سلام الله علیهما از یک طرف و از سوی دیگر عمرسعد به همراه پسرش حفص» و
غلامش لاحق» تشکیل شد و دیگران نیز بیرون خیمه ایستادند. ابن کثیر» این جلسه را
چنین توصیف می کند: قسمتی از شب (ثلث یا ربع) گذشت و کسی ندانست که آن دو با هم چه
گفتند، ولی آن چه در کتب دیگر آمده است این که حضرت به عمرسعد فرمود: از خدا بترس
تو که می دانی من فرزند چه کسی هستم پس چرا مرا یاری نمی کنی؟

عمرسعد ابتدا بهانه آورد و گفت: می ترسم خانه ام را ویران کنند.

فرمود: من آن را برای تو از نو می سازم.

عمر سعد باز بهانه دیگری آورد و گفت: می ترسم باغ و زراعتم را بگیرند. حضرت
فرمودند: من بهتر از آن را در حجاز به تو می دهم.

گفت: می ترسم ابن زیاد، زن و فرزندم را در کوفه بکشد. این جا بود که حضرت خشمگینانه
فرمود: ویرانی خانه و مزرعه سبب جواز قتل فرزند پیامبر نمی شود. و وقتی اصرار او
را بر کارش دید او را نفرین کرد و فرمود: خداوند تو را در رختخوابت بکشد و در روز
قیامت تو را نبخشد و امیدوارم که از گندم عراق نخوری مگر مقدار کم.

عمر سعد لجوج با استهزا گفت: اگر گندم نخوردیم از جو خواهیم خورد.۱

دلیل تراشی و بهانه جویی

دسته دیگر در مقابل این دعوت ها، بهانه تراشی کرده و از پذیرش آن سرباز می زنند.
اینان اگرچه با صراحت اعلان جنگ و ستیز نمی کنند و خود را مخالف ائمه نمی دانند ولی
در اثر عدم شناخت صحیح از امام و جایگاه والای او، عذرهای کودکانه می آورند تا خود
را از میدان مسؤلیت دور کنند.

قبح و زشتی کار این گروه توجیه گر، هیچ گاه با عذرهای به ظاهر شرعی از بین نمی رود
و تاریخ، عملشان را محکوم کرده و در نزد افکار عمومی توبیخ می شوند.

به دو نمونه از این بهانه جویی در حادثه عاشورا اشاره کنیم:

حضرت سیدالشهدا در قصر مقاتل ملاقاتی با عمروبن قیس مشرقی و پسرعمویش داشته اند.
پسر عموی عمرو نگاهی به محاسن سیاه حضرت انداخت و عرض کرد:

این سیاهی، طبیعی است یا خضاب کرده اید؟ امام فرمودند: خضاب است پیری زود به سراغ
ما بنی هاشم می آید.

سپس حضرت از این دو می پرسد آیا برای یاری من آمده اید؟

عمروبن قیس گفت: سن من بالا رفته و اهل وعیال بسیار دارم و امانت های مردم هم در
دست من است و نمی خواهم امانت ها در دست من ضایع شود.

پسرعموی او هم مثل او عذرتراشی کرد، آن گاه حضرت فرمود: پس اکنون که آماده همکاری
با من نیستید، هرچه زودتر از این جا خارج شوید، زیرا هرکس جمعیت ما را ببیند و یا
فریاد استغاثه ما را بشنود، ولی ما را یاری نکند، سزاوار است که خداوند او را با
بینی به آتش جهنم بیاندازد.۲

نمونه دیگر هرثمه بن سلیم است که در کربلا با امام علیه السلام ملاقات داشت و از
یاری و همراهی آن حضرت خودداری کرد.

هرثمه در جنگ صفین از سربازان امیرمؤمنان علی علیه السلام بود. او از آن زمان
خاطره ای دارد: وقتی امیرالمؤمنین به سرزمین کربلا رسید پیاده شد و ما نماز را با
آن حضرت خواندیم. بعد از نماز، مقداری از خاک کربلا را برداشت و آن را بویید و
فرمود:

ای خاک! جمعیتی از این جا محشور می شوند که بدون حساب وارد بهشت می گردند.

هرثمه در مراجعت از صفین، به همسرش که از شیعیان مخلص امیرمومنان علی علیه السلام
بود می گوید:

می خواهی مطلب عجیبی را از امامت علی برایت نقل کنم و آن این که درباره آینده کربلا
خبر غیبی را فرمود مگر او از غیب چه خبر دارد؟

همسرش گفت: آن چه آن حضرت بگوید حق است.

بیش از ۲۳ سال از این خبر غیبی گذشت تا هنگامی که عبیدالله بن زیاد سپاهی را برای
جنگ با امام حسین علیه السلام به کربلا فرستاد و یکی از سربازان این سپاه همین
هرثمه است.

هرثمه می گوید: چون به کربلا رسیدیم و حسین علیه السلام را دیدیم به یاد آن خبر
غیبی امیرمومنان افتادم، و متأسف و ناراحت شدم که چرا برای جنگ با حسین به این جا
آمده ام. هرثمه به محضر مقدس سیدالشهدا شرفیاب می شود. و آن چه را از
حضرت علی علیه السلام در این مکان شنیده بود برای حضرت بیان می کند.

ادامه ماجرا را از زبان خود هرثمه می شنویم:

حضرت فرمود: اکنون با ما هستی یا در مقابل ما؟

عرض کردم: با هیچ کدام چون زن و بچه ام را در کوفه گذاشته ام و آمده ام و از
ابن زیاد بر جان آنان می ترسم.

این جا بود که حضرت فرمود: پس زود از این منطقه فرار کن و دور شو تا جنگ ما را
نبینی، به خدایی که جان پیامبر در دست اوست، هرکس شاهد جنگ باشد و به ما یاری ندهد،
خداوند او را وارد آتش می کند.۳

هرثمه، مخفیانه از کربلا گریخت.

پاسخ ساده و عوامانه

میزان شناخت و ارادت افراد نسبت به یکدیگر در نوع گفتار و رفتار آنان تجلی می یابد؛
هر اندازه شناخت کامل تر و ارادت عمیق تر باشد پیروی و اطاعت بیش تر می شود.

در حادثه عاشورا نیز عده ای که موقعیت حضرت را به خوبی درک نکرده بودند، با غفلت و
ساده اندیشی امام را به حال خود رها کردند:

اکتفا به دعا

دعا می کنم به کوفه نروی!

در مسیر حرکت به سمت مکه حضرت با عبدالله بن مطیع برخورد کردند که مشغول حفر چاه
بود. عبدالله به امام علیه السلام عرض کرد: حفرچاه تمام شده و مقداری آب در آمده
است. دعایی بفرمایید که برکت کند. حضرت مقداری از آب چاه را طلبید و نوشید و مضمضه
کرد و به درون چاه ریخت و آب گوارا شد. عبدالله سپس به حضرت عرض کرد عازم کجا
هستید؟

امام فرمودند: اکنون به قصد مکه می روم و بعد از آن برای مقصدم از خدای تعالی
خیرخواهی طلب می کنم که آن چه مصلحت بنده است برای من قرار دهد.

عبدالله گفت: من هم می خواهم خداوند آن چه مصلحت است برای شما قرار دهد ولی به شما
نکته ای را عرض می کنم، امیدوارم که آن را بپذیرید. وقتی به مکه رسیدید، بپرهیزید
از این که به سوی کوفه بروید زیرا پدرت در آن جا کشته شد و برادرت در آن جا آماج
طعنه ها و دشنام ها قرار گرفت. شما ملازم حرم باشید که سیادت و آقایی شما محفوظ
خواهد ماند. به خداقسم اگر شما کشته شوید، خاندان شما به خاطر شما کشته می شوند.۴

بادقت در این ملاقات به این نتیجه می رسیم که عبدالله بن مطیع از پیامدهای این سفر
به خوبی آگاه بوده لذا در مقام دلسوزی حضرت بر می آید و او را از رفتن به کوفه
برحذر می دارد حتی در مورد خاندان حضرت نگران است ولی این ارادت، فقط تا مرز چند
دعا است.

اکتفا به تبرک جو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.