پاورپوینت کامل تحریریه خوانندگان ; در انتظار دیدار یار ۲۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تحریریه خوانندگان ; در انتظار دیدار یار ۲۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تحریریه خوانندگان ; در انتظار دیدار یار ۲۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تحریریه خوانندگان ; در انتظار دیدار یار ۲۵ اسلاید در PowerPoint :

۴۶

هرگز نقش تو از لوح دل و جان نرود

هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

حافظ شیرازی

حالا که از روزهای کودکی یاد می کنم و از معصومیت از دست رفته مان، پر از حسرت
می شوم؛ آن دنیای ناب و بی غل و غش کجا و این جهان خونخوار و آدمیان ملبس به ظاهر و
دل در گرو ماده داده کجا؟! حالا که در هوای خرداد قدم می زنم یادم می اید از برق
چشمان آهنگین و پرجذبه ای که ما را میخ کوب می کرد در خود، خود که نه، در خود او و
از او به سوی او همانند شیشه ای که نور را انعکاس می دهد. آن قدر آن سیما و قد و
قامت رعنا برایم دوست داشتنی و پر از مهر و محبت بود که آن را با هیچ تصویر دیگری
معاوضه نمی کردم. روزگار عجیب و غریبی بود، هرجا تصویر تازه ای از او می دیدم،
می ایستادم و جذب مغناطیس چشمان و سیمای منور او می شدم. همیشه آرزوی دیدارش را
داشتم و با تمنا و خواهش های کودکانه از پدر و مادرم می خواستم که مرا به جماران و
منزلگه دوست ببرند، تا سیمای نور را از نزدیک بنگرم تا اندکی شعاع آن چهره مشعشع بر
من بتابد و وصال رخ یار حاصل شود، اما روزهای این روزگار با حسرت و سوزی در دل و
روحم و با شور و امیدی در دیدگانم می گذشتند و من هم چنان در انتظار رؤیت خورشید
بودم. آن روزها همه شب و همه روز به خود وعده دیدار می دادم و به این امید و با آن
یاد می خفتم و بر می خیزیدم.

بهار ۶۸ که آمد، شش سالم بود. آلبومی از تصاویر او ساخته بودم و هر روز اندکی از
اندوه دوری و فراق آن عزیز را ورق می زدم تا آن که خرداد فتح و خون رسید، و من از
یار بی خبر شده بودم و سیمای او را در سیمای شیشه ای نمی دیدم و دلمرده و پژمرده از
این کسوف خورشید.

درست خاطرم هست آن شب را که شنیدم یار در بستر دیدار و پرواز، و عاشقان با دعای طلب
و نیاز و راز در صدد استرداد و بقای دلدارند؛ ولی تقدیر حق ناشکستنی و لایتغیر است
و او باید می رفت همان گونه که آمده بود. صبحگاهان صوت آهنگین و دلنشین کلام کریم
از همه جا در گوش زمان و مکان پیچیده بود و بعد انفجار دل و جان با: «انا لله و انا
الیه راجعون. روح بلند و ملکوتی…». گویا زلزله ای در عالم به پاخاست. قیامتی بر
پا شد، درونم انجمادی پولادین و تجزیه ناپذیر تشکیل یافت. در خاطرم نمی گنجید که آن
نور پرفروغ ایمان و عشق، آن احیاگر اسلام ناب، آن مبشر انقلاب از مردمان این
روزگاران هجرت کرده باشد. آخر این چه سودا بود با من، آن هم در آن دقایق، بعد از
روزها و سال ها که دیدار او را انتظار می کشیدم. امروز بعد از سال ها هرگاه که با
یاد آن لحظه ها سرشار می شوم با اندوه می گویم:

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

خواجه حافظ شیرازی

دل ما آشنا با «آشنا» شد

نورالله عطاردی

الا ای آهوی زیبا کجایی

چه روزی بود! روز آشنایی

دل ما آشنا با «آشنا» شد

به شور عشق و مستی مبتلا شد

چنان شوری جمالت در دل انداخت

که موجش عقل را بر ساحل انداخت

همه از چشم شورانگیز تو مست

چو مژگانت کمر بر قتل ما بست

می لعل لبت شهد و نبات است

شراب صافیت آب حیات است

ز تیغ ابروان چون توان رست؟!

که زلف چون کمندت پای ما بست

به زیبایی کسی چون یار ما نیست

دلی هم چون دل بیمار ما نیست

قدش چون سرو رعنا و رشید است

دل ما در نسیمش هم چو بید است

دو چشم دلربا چون حور دارد

ز چشمان سیاهش نور بارد

حضورش مملو از عطر بهشت است

چراغ مسجد و دیر و کنشت است

نشاید چشم ما پوشیده از یار

چو «یار آشنا» اید به دیدار

سوالی از تو داریم و ندانیم

چرا از دیدن تو ناتوانیم؟

چرا دیدار تو سخت است جانا؟

ز درد دوریت پیر است برنا

ز هجرانت چنان شوریده هستیم

که چشم دل ز غیر تو ببستیم

غم عشقت چنان در ما اثر کرد

که ما را از دو عالم بی خبر کرد

«غم عشقت بیابان پرورم کرد

هوای وصل بی بال و پرم کرد»

ز عشقت سر به صحراها گذاریم

برا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.