پاورپوینت کامل نامه اش ۲۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نامه اش ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نامه اش ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نامه اش ۲۱ اسلاید در PowerPoint :

۳۲

غلام، زیر سایه بان حصیری حیاط نشسته بود. از ظرفی که پیش رویش بود گندم برمی داشت
و درون آسیاب می ریخت. خورشید از وسط آسمان گذشته بود.

که یک باره صدای در بلند شد. کسی با عجله به در می کوبید. ارباب که پیرمردی
چهارشانه بود از اتاق بیرون آمد و با اشاره دست از غلام خواست به کارش ادامه دهد.
نفس عمیقی کشید و به سمت در رفت. با خود اندیشید: این موقع روز چه کسی پشت در است؟
نکند مأموران متوجه سکونت آن ها در این خانه شده اند؟

پیرمرد ابتدا از لای شکاف در نگاهی به بیرون انداخت و با احتیاط در را گشود. غلام
خم شد تا کسی را که پشت در بود ببیند؛ اما مرد، که دستارش را تا زیر چشم هایش بالا
برده بود چیزی در دست ارباب گذاشت و با عجله دور شد.

ارباب در را بست ابتدا به نامه ای که در دستش بود و بعد به غلام نگاه کرد. غلام به
سرعت سرش را پایین انداخت و مشغول کارش شد. پیرمرد دور از چشم غلام، نامه را باز
کرد اما تا چشمش به دست خط روی نامه افتاد دلش لرزید. چشمانش خیس شد. قطره ای اشک
روی نامه چکید. پیرمرد با گوشه آستین خیسی اشک را از روی نامه پاک کرد و دوباره
مشغول خواندن شد. بعد آن را بوسید و روی چشمانش گذاشت. غلام، حیرت زده به اربابش
نگاه کرد. یعنی نامه از طرف کیست؟ زن با صدای در از اتاق بیرون آمده بود. پیرمرد با
دیدن همسرش بلند شد و به درون اتاق رفت.

از زمانی که نامه به دست پیرمرد رسیده بود دو روز می گذشت. او بیش تر ساعات
شبانه روز در طول اتاق راه می رفت و غرق در تفکر بود. نتوانسته بود در مقابل
پرسش های همسرش ساکت بماند و ناچار شده بود نامه را به او نشان دهد.

زن وارد اتاق شد و وقتی بی قراری بی امان شوهرش را دید گفت: چرا تعلل می کنی؟ مگر
از تو یاری نخواسته؟ چرا امروز و فردا می کنی؟ پیرمرد سرش را به سمت همسرش برگرداند
و گفت: من هفتاد و پنج سالم است ایا فکر می کنی کاری از دست من براید؟

اشک در چشم های زن حلقه زد. آرام جلو آمد و در حالی که دست شوهرش را در دست می گرفت
با بغض گفت: این حرف ها از تو بعید است! او از تو یاری خواسته و تو را برای کمک
طلبیده آن وقت تو می گویی پیری و کاری از دستت برنمی اید؟ ناگهان سرش را پایین
انداخت و دست شوهرش را رها کرد و گفت: یا… نکند به من اعتماد نداری؟

پیرمرد ابتدا لبخندی زد. آرام شده بود. سپس به سمت در حرکت کرد و گفت: می خواستم
بدانم نظر تو درباره سفر من چیست و گرنه من تردیدی برای یاری او ندارم. غلام را صدا
زد: شمشیرم را به بازار آهنگران ببر و بسپار خوب تیزش کنند. در ضمن چهره ات را
بپوشان تا کسی تو را نشناسد.

***

صورتش را با دستار پوشاند و به راه افتاد. باید سریع تر ماجرای نامه و پیغام او را
با دوست قدیمی اش، مسلم در میان می گذاشت. در کوچه طوری قدم برمی داشت که جلب توجه
نکند. مأموران همه جای شهر بودند و منتظر بهانه ای کوچک تا به کسی مشکوک شوند و از
او بازپرسی کنند. در بازار آهنگران شور و همهمه بی سابقه ای دید. بازار شلوغ بود.
پیرمرد به شمشیرهایی که در انتظار تیزشدن گوشه مغازه ها بود نگاه کرد. عده ای سفارش
شمشیر جدید می دادند و عده ای نعل اسب هایشان را عوض می کردند.

اشک در چشم هایش حلقه زد. سرش را به سمت آسمان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.