پاورپوینت کامل فرمان دار ۱۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فرمان دار ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فرمان دار ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فرمان دار ۱۷ اسلاید در PowerPoint :
۱۴
دنیایش به اندازه سیاهچال معبد فشرده شده بود؛ سیاهچالی که جوانی اش را حبس کرده
بود تا جلو عقایدش را بگیرد؛ سیاهچالی که او را از مردم شهر دور نگه می داشت تا
مردم را علیه آتش نشوراند. تا تبلیغ موبدان از خورده گیری هایش مصون بماند. تا دین
زرتشت هم چنان پیش برود و تمام هم و غم مردم بشود.
باید کاری می کرد، باید خدایش را خودش می شناخت و خودش را از آتش نادانی می رهانید.
به همین خاطر به عمه اش گفت اگر مرا دوست داری ثابت کن و از این زندان فراری ام
بده. عمه اش نیز آهنگر آورد و غل و زنجیر دست و پایش را گشود و به سرزمین های دور
فرستادش.
به بیابان گریخت؛ به سکوتی ژرف. تا این که کاروانی از آن جا گذشت و او هم سفرشان شد
تا از نادانی خویش بگریزد.
به شام رسید؛ نزد اسقفی یکتاپرست و بعدها نزد اسقف های دیگر شاگردی کرد و حقایق دین
را آموخت. اسقف ها عمیق یافتندش و معرفت را تا آن جا که توانستند در وجودش ریختند؛
اما او بیش تر می خواست و هنوز مانده بود تا جانش لبریز آگاهی شود.
عاقبت اسقفی در جواب سؤالش که پرسید مرا به که خواهی سپرد؟ گفت: به سرزمینی که
محصولش خرماست برو. به زودی پیامبری از آنجا برانگیخته خواهد شد و…
خودش را به سرزمین نخل های برافراشته رساند و شد خادم نخل ها، غلام بود و زرخرید.
گاهی به بهایی زیاد می خریدندش و گاهی او را به دیگری می فروختند، تا این که روزی
از بالای درخت شنید که می گفتند: کسی به شهر آمده و ادعای پیامبری می کند. سراسیمه
از درخت پایین جست و پرسید: چه خبر شده؟ اربابش مشتی سخت به سینه اش کوفت که: تو را
چه به این حرف ها غلام!
به سر کارش برگشت و شب مشتی خرما گرفت و نزد تازه وارد برد و گفت: بخورید صدقه است،
و آن تازه وارد چیزی از آن نخورد برای بار دوم خرما آورد که بخورید هدیه است، و آن
تازه وارد از آن میل کرد و او فهمید که به راستی این شخص پیامبر خداست.
به او گفت: من از ایران می ایم از جی و آتشکده های فارس گریخته ام.
و پیامبر او را خرید و آزادش کرد و نامش را سلمان گذاشت.
*
و حالا که در بستر افتاده با یاد آن روزها خوش است. به گذشته می رود و می اید؛ به
روزهایی که هم پای پیامبر و علی شده بود. مگر می شد از آنها دل کند تازه پیدایشان
کرده بود.
تا این که به جنگ خندق رسیدند، و به خاطر خلق و خویش و نیروی بدنی اش مهاجر و انصار
بر سرش جدال کردند که سلمان با ما است، و پیامبر غائله را ختم به خیر کرد که: سلمان
از ما خاندان است. فقط این گفتار نبود که سلمان را نواخت خیلی ها از زبان پیامبر
شنیده بودند که «بهشت مشتاق چهارنفر است علی و سلمان و ابوذر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 