پاورپوینت کامل داستانک های بزک شده! ۱۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل داستانک های بزک شده! ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل داستانک های بزک شده! ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل داستانک های بزک شده! ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

زن روبروی آینه ایستاده بود. دخترک توی صورت مادرش زل زده بود و با دقت به حرکات دست مادر نگاه می کرد.

با ذوق و شوق کودکانه ای گفت:

ـ نه مامان، از اون طلایی ها بزن. این طوری خوشگل تر می شی!

زن بی توجه، توی آینه به صورتش دقیق شد. چشم از آینه برنداشت و شروع کرد به جمع کردن وسایل روی میز. دخترک بغض کرد و گفت: پس من چی؟

زن زل زد توی صورت دخترش و لبخند زد گفت: تو که خودت از اون خوب خوب هاش رو داری!

دختر پا روی زمین کوبید: من اون ها رو نمی خوام. اون ها همه شون پلاستیکی ان، به درد نمی خورن. من از این ها می خوام. از همین ها برام بزن…

زن با عجله خطی دورِ لب های دخترش کشید و گفت: به به چقدر خوشگل شدی، نگاه کن!

دختر بی آن که به آینه نگاه کند، دوباره پا روی زمین کوبید و گفت: همین؟ من می خوام عین خودت بشم، هرچی برای خودت زدی، برای من هم بزن.

و شروع به گریه کرد.

***

زن با ذوق و شوق کیفش را روی میز خالی کرد و به شوهرش که به تلویزیون زل زده بود، گفت: بیا ببین چی خریدم! همه ش با هم مُفت! کلّش ده هزار تومن! حراج کرده بودن. ملت از سر و کول هم بالا می رفتن.

مرد نگاهی به وسایل روی میز انداخت و گفت: همه شون آشغالن؛ یا تقلبی هستن یا تاریخ مصرف گذشته. حراج شون بی حکمت نیست.

زن بلند شد و جلوی آینه ایستاد و گفت: تو که به عالم و آدم بدبینی.

و سر ریمل توی دستش را چرخاند.

صبح که از خواب بیدار شد، سوزش عجیبی توی چشم هایش حس کرد. بلند شد و جلوی آینه رفت.

وحشت کرده بود. تصویر توی آینه را نشناخت؛ چشم هایش به طرز وحشتناکی متورّم شده بودند.

***

صدای گریه بچه، خانه را پرکرده بود. صدایی بَم لالایی می خواند؛ اما صدای بچه هر لحظه بلندتر می شد. زن که بی توجه به صدا رو به آینه خم شده بود، فریاد زد: ساکتش کن! یعنی از پس این یک ذره بچه هم برنمیای؟

مرد بچه را از روی پاهایش برداشت و در آغوش گرفت. به طرف زن رفت و گفت: به جای این که این همه جلوی این آینه وایستی و مدام به سر و صورتت برسی، یک کم برای من و این بچه وقت بذار.

زن نگاهی به صورتش کرد، کیفش را روی دوشش انداخت و گفت: یک کم شربت خواب آور بهش بده، بخوابه! دیرم شده. به جلسه نمی رسم!

***

خم شد و سینی چای را رو به زنِ همسایه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.