پاورپوینت کامل روند تاریخی آموزش از صدر اسلام تا پایان دوره امویان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل روند تاریخی آموزش از صدر اسلام تا پایان دوره امویان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روند تاریخی آموزش از صدر اسلام تا پایان دوره امویان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل روند تاریخی آموزش از صدر اسلام تا پایان دوره امویان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۹۲
قسمت دوم
در قسمت اول درباره مکان آموزش در این دروه مباحثی را تقدیم داشتیم واینک قسمت دوم درباره ارکان دیگر آموزش در این
دروه بحث را پی می گیریم:
۲ – شاگرد
برای این که مباحث این بخش بهتر سامان یابد، آن را در دو قسمت آموزش خرد سالان و آموزش بزرگسالان پی می گیریم:
الف: آموزش خردسالان:
در بعضی نوشته ها از آموزگاران دروه جاهلیت سخن به میان آمده است که به آنان کانت می گفتند . نام تعدادی از آنان را نیز چنین
برشمرده اند: بشر بن عبدالملک سکونی، سفیان بن امیه بن عبد شمس و عمرو بن زراره . هم چنین به نقل از روایتی مرسل، چنین
آمده است که حضرت علی علیه السلام در ۱۴ سالگی نزد کاتبان می رفت و از آنان کتابت می آموخت (۱) .
در گزارشی دیگر، از وجود کاتبانی چند همچون سوید بن صامت، سعد بن زراره، منذ بن عمرو و ابی بن کعب در یثرب (پیش از
ورد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله) سخن به میان آمده است . (۲) بر فرض درستی چنین گزارش هایی، ظاهر آن، این است که این
کاتبان به خردسالان آموزش می داده اند . البته اثبات این مساله، به آسانی، امکان پذیر نیست .
بعضی منابع اهل سنت که به بزرگ نمایی شخصیت هایی همچون زید بن ثابت پرداخته اند، درباره دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه
وآله به زید یازده ساله مبنی بر آموختن کتاب یهودیان (۳) و زبان سریانی (۴) سخن گفته اند .
اگر این گزارش ها درست باشد، نشان می دهد که آموزگاران یهودی و نیز آموزگارانی آشنا به زبان سریانی در مدینه می زیسته اند .
البته برخی نوشته های معاصر شیعی، با شواهد و قراین تاریخی، ثابت کرده اند که این گزارش ها، دروغین هستند . (۵)
با این حال، مهم ترین گزاراشی که در دروه هجرت می تواند برای آموزش خردسالان مورد استفاده قرار گیرد، آن است که پیامبر
اکرم صلی الله علیه وآله، فدیه بعضی اسیران بدون ثروت قریش در جنگ بدر را آموزش کتابت به ده نفر از پسر بچه های مدینه قرار
باید دانست که مقدار فدیه در آن هنگام، بین هزار تا چهار هزار درهم بود . (۷) مهم ترین نکته ای که از این رفتار پیامبر اکرم
صلی الله علیه وآله به دست می آوریم، جواز دانش آموختن مسلمان از کافر است .
در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، آموزش کتابت، شنا وتیراندازی از جمله حقوق فرزند بر پدر شمرده شده است . (۸) از
این روایت، تا حدی به نهادینه شدن آموزش کودکان در آن دروه، پی می بریم .
نمونه ای از آموزش پدران به فرزندان در سیره حضرت علی علیه السلام به چشم می خورد . ایشان در نامه ای به امام حسن علیه
السلام چنین می گوید:
«چنین دیدم که آموزش تو را با آموزش کتاب خدا و تاویل آن و شرایع اسلام و احکام و حلال و حرام آن آغاز کنم .» (۹)
گزارش هایی که در بخش مکتب آرودیم، نشان دهنده وجود آموزگاران مکتبی است در بعضی نوشته ها، افرادی همانند حجاج بن
یوسف ثقفی (۹۵ ق) پیش از حکومت او بر حجاز و عراق، ضحاک بن مزاحم (۱۰۵ ق)، کمیت بن زید (۱۲۶ ق) وعبدالحمید کاتب
(۱۳۲ ق) را به عنوان آموزگاران کودکان در مکتب ها معرفی کرده اند . (۱۰)
در یکی از گزارش ها آمده است که شریح قاضی به آموزگار مکتبی فرزندش اجازه داده بود تا در صورت نافرمانی، او را تنبیه کند . (۱۱)
یکی از جالب ترین گزارش های این، شیوه رفتار امام حسین علیه السلام با آموزگار فرزندش است . در روایتی چنین آمده است که
عبدالرحمن السلمی به یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام، سوره «حمد» را آموخت . هنگامی که کودک، آن سوره را نزد پدر
خواند، امام حسین علیه السلام هزار دینار و هزار حله به آموزگار داد و دهان او را از در پر کرد . هنگامی که درباره این کار از ایشان
پرسیدند، فرمود:
«واین یقع هذا من عطائه; (۱۲) این بخششی که من کردم کجا و بخشش او (یعنی آموزشش) کجا؟»
باید افزود در زمان امویان، طبقه ای از آموزگاران زبر دست با عنوان «مؤدب » پدید آمدند که به آموزش بزرگ زادگان و فرزندان خلفا
و امیران اموی می پرداختند . (۱۳)
بعضی از مؤدبان این دوره که نام آنان در لا به لای کتاب های تاریخی آمده است، عبارتند از: ضحاک بن مزاحم و عامر الشعبی;
مؤدبان فرزندان عبدالملک بن مروان، محمد بن مسلم الزهری; مؤدب پسر هشام، (۱۴) سلیمان کلبی; مؤدب فرزند دیگر هشام، (۱۵)
عبد الحمد بن عبدالاعلی و یزید بن مساحق السلمی; مؤدبان ولید دوم و جعفر بن محمد; مؤدب مروان بن محمد . (۱۶)
البته باید دانست که واژه مؤدب تنها در دوره اموی، معنایی بالاتر از آموزگار مکتبی پیدا کرد وگرنه در دوره های پیش به مواردی
بر می خوریم که نشان دهنده یکسان بودن معنی آن با واژه مربی است .
برای نمونه، حضرت علی علیه السلام در روایتی فرمودند:
«ومعلم نفسه ومؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس ومؤدبهم .» (۱۷)
«کسی که به آموزش و پرورش خود می پردازد، سزاوارتر است به این که بزرگ داشته شود تا کسی که به آموزش و پرورش مردم
می پردازد .»
هم چنین انس بن مالک در گزارشی که از آموزگاران ابو بکر، عمر و عثمان می دهد، با لفظ «مؤدب » از آنان یاد می کند . (۱۸)
ب – آموزش بزرگسالان:
بلاذری در گزارشی آورده است که هنگام ظهور اسلام، هفده مرد از قریش می توانستند بنویسند . سپس آنان را نام می برد که در
این بین، افرادی همچون حضرت علی علیه السلام، عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، ابو عبیده جراح، ابوسفیان و دو پسرش یزید و
معاویه، عبدالله بن سعد بن ابی سرح و طلحه به چشم می خورند . (۱۹)
با این حال باید دانست که این سخن به معنی انحصار استادان آن زمان در این افراد نیست; زیرا:
۱ – بعضی از این اشخاص در زمان ظهور اسلام، دارای سن کمی بودند ونمی توانستند به عنوان استاد مطرح باشند .
۲ – انتقال علوم در آن زمان منحصر به کتابت نبود; برای نمونه، دانش هایی همچون انساب یا اخبار وایام عرب وجود داشته که از
راه سینه به سینه منتقل می شد .
هر چند گزارش های رسیده از آموزگارانی که در زمان جاهلیت به بزرگسالان آموزش می دادند، کم تر سخن گفته اند، اما در این
میان، به گزارشی بر می خوریم که می گوید سفیان بن امیه بن عبد شمس وابو قیس بن عبد مناف، نزد بشر بن عبدالملک، آموزش
خط می دیده اند، که این دو، خود، آموزگار افراد دیگر می شدند . (۲۰)
در گزارش دیگری آمده است که یهودیان یثرب پیش از ورود اسلام به آن سامان، به افرادی از دو قبیله اوس وخزرج، نوشتن عربی
راآموزش می دادند . (۲۱)
در این زمان، به کسانی که سه فن کتابت، شنا وتیراندازی را به خوبی می دانستند، «کامل » می گفتند، که افرادی مانند سعد بن
عباده، رافع بن مالک، عبدالله بن ابی اوس، سوید بن صامت وحضیر الکتائب به این لقب مشهور بودند . (۲۲)
ظهور اسلام در برقراری روابط استادی وشاگردی، نقطه عطفی به شمار می رود . در آغاز ظهور اسلام، پیامبر اکرم صلی الله علیه
وآله به عنوان تنها آموزگار اسلام در مکه، به آموزش قرآن واحکام ومعارف اسلامی به یاران خود می پرداخت کم کم با گسترش
دانش وافزایش شمار اصحاب، آنان نیز به آموزش تازه مسلمانان پرداختند; برای نمونه، خباب بن ارت به سعید بن زید وهمسرش
فاطمه، خواهر عمر، قرآن می آموخت . (۲۳)
قرآن کریم در آیات فراوانی به این مساله اشاره می کند که پیامبر برای آموزش کتاب وحکمت فرستاده شده است . (۲۴) با این حال،
پیامبر برای نخستین بار در مدینه، از خود با واژه معلم یاد کرد و فرمود:
«انما بعثت معلما .»
«من تنها به عنوان آموزگار به رسالت برانگیخته شده ام .»
درباره دلیل گفتن این سخن در گزارش آمده است که در مسجد مدینه، دو مجلس تشکیل شده بود; گروه نخست به دعا وعبادت
می پرداختند وگروه دیگر سرگرم یادگیری بودند . پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله درباره مجلس دوم فرمود:
«اینان به یادگیری فقه ودانش مشغول اند ونادان را آموزش می دهند . اینان از گروه اول برتر هستند ومن تنها به عنوان آموزگار
برانگیخته شده ام .» آن گاه خود در جمع آنان نشست . (۲۵)
در این دوره، بعضی از اصحاب به عنوان استاد به آموزش دیگر اصحاب می پرداختند . برای نمونه، عبدالله بن ام مکتوم ومصعب بن
عمیر (۲۶) آموزگار قرآن وعباده بن صامت آموزگار اهل صفه (۲۷) بودند .
گفته شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از عبدالله بن سعید بن عاص که کاتب ماهری بود، در خواست کرد تا به مردم
کتابت بیاموزد . (۲۸)
هم چنین ایشان، تازه مسلمانی به نام وردان را به یکی از آموزگاران مدینه به نام ابان بن سعید بن عاص سپرد وقرار شده بود ابان
هزینه زندگی این تازه مسلمان را تامین کند وقرآن را نیز به او آموزش دهد . (۲۹)
از نکته های جالب این دوره، وجود آموزگاران نوبتی است; یعنی آموزگارانی که گاهی معلم و گاهی شاگرد می شدند . نمونه آن را در
قرار داد عمر با همسایه انصاری اش می توان دید . آنان چنین قرار گذاشته بودند که هر روز، یکی از آنان به مسجد برود ومطالب
تازه یاد گرفته را به دیگری بیاموزد . (۳۰)
نکته جالب دیگر این که، مهریه برخی زنان آموختن قرآن نزد شوهرانشان بود . در بعضی موارد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
چنین خطبه عقدی را برای آنان خواند . (۳۱)
یکی از مسایل اساسی این دوره جواز مزد گرفتن در برابر آموزش قرآن بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آن را جایز دانست .
ایشان فرمود:
«احق ما اخذتم علیه اجرا کتاب الله .» (۳۲)
«سزاوارترین چیزی که می تواند در برابر آن، مزد بگیرید آموزش کتاب خداست .»
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله برای اعزام آموزگاران به مناطق گوناگون شبه جزیره، اهمیت بسیاری قایل بودند . حضرت، معاذ
بن جبل را برای آموزش احکام وقرآن، به مکه فرستاد . پس از مدتی، وی را به عنوان قاضی یمن برگزید که در آن جا افزون بر
قضاوت، قرآن نیز به مردم می آموخت . (۳۳)
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پس از ناتوانی معاذ در اداره امور قضایی آن سامان، حضرت علی علیه السلام را به آن دیار روانه کرد .
بر اساس تبلیغات علی علیه السلام، قبیله همدان به اسلام گرویدند . (۳۴)
هم چنین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، عمرو بن حزم خزرجی را در حالی که هفده سال بیشتر نداشت، برای آموزش و گرفتن
صدقه های نجرانیان به نجران فرستاد . (۳۵)
البته گاهی حوادث ناگواری برای این آموزگاران رخ می داد . برای نمونه در سال سوم هجرت، گروهی از قبیله های عضل وقاره نزد
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آمدند و با ادعای مسلمانی گفتند:
«شماری از یاران خود را با ما بفرست تا فهم دین وخواندن قرآن را به ما بیاموزند واحکام اسلامی را به ما یاد دهند .»
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، شش نفر از اصحاب خود را همراه آنان فرستاد . نمایندگان عضل وقاره در محلی به نام رجیع
خیانت ورزیدند وآنان را کشتند یا اسیر کردند . (۳۶)
شبیه این حادثه در سال چهارم هجرت پیش آمد . در این حادثه شماری از آموزگاران اعزامی در «بئر معونه » به شهادت رسیدند . (۳۷)
این مساله، کوشش خستگی ناپذیر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله برای آموزش قبیله های شبیه جزیره وجان فشانی اصحاب ایشان
را در راه آموزش نشان می دهد .
پس از درگذشت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، شماری از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هم چنان به آموزش قرآن
ومعارف اسلامی می پرداختند . هر چند گفته اند عمر برخی اصحاب دانشمندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مانند عبدالله بن
مسعود، ابو الدرداء و ابوذر را به دلیل نشر احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، مدتی در مدینه زندانی کرد وآنان را از رفتن به
دیگر مناطق سرزمین اسلامی باز داشت، (۳۸) اما باید دانست که حساسیت اصلی او، انتشار احادیث سیاسی پیامبر اکرم صلی الله
علیه وآله و روایات فضایل اهل بیت علیهم السلام بوده است . (۳۹)
وی، آموزش دانش های دیگر به ویژه آموزش قرآن (بدون تفسیر) را تشویق می کرد . (۴۰)
از عبدالله بن عباس نقل شده است که عمر، مردم را در مسایل قرآنی به ابی بن کعب، در مسایل ارث به زید بن ثابت، در مسایل
فقهی به معاذ بن جبل ارجاع می داد . مسایل اقتصادی ومالی را نیز خود حل می کرد . (۴۱)
هم چنین تنی چند از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را با عنوان آموزگار برای آموزش قرآن به مناطق گوناگون می فرستاد
. برای نمونه، در سال ۲۱ ق عمار بن یاسر به عنوان امیر وعبدالله بن مسعود را به عنوان معلم به کوفه فرستاد . (۴۲)
همه این مسایل نشان می دهد که آموزگاران در رشته های گوناگون، به صورت تخصصی فعالیت می کردند .
از مهم ترین مسایل قابل توجه در این باره سیره وگفتار حضرت علی علیه السلام درباره آموزش وحقوق مترتب بر آن است . ایشان
که در دوران ۲۵ ساله خانه نشینی، به آموزش اصحاب خاص خود مانند ابوذر، عمار وسلمان پرداخت . سپس هنگام زمام داری،
دیدگاه های کلان خود را درباره آموزش مطرح کرد .
حضرت آموزش مردم برای رهایی از جهل را یکی از حقوق مردم بر خود (به عنوان والی) می دانست . (۴۳) هم چنین به فرماندار مکه
سفارش کرده که به جاهلان، دانش بیاموزد . (۴۴)
از برخی روایت های حضرت علی علیه السلام چنین بر می آید که در زمان ایشان، رابطه استاد وشاگرد آن گونه بوده است که ایشان
ناگزیر می شود حقوق استاد بر شاگرد را به قرار زیر بر شمارد:
«از حقوق عالم (استاد) آن است که از او، پرسش فراوان نشود و در پاسخ گرفتن از آنچه پاسخ آن دشوار است، پافشاری نشود . هر
گاه کسل شد، در دانش آموزی، پافشاری نشود و وقتی ایستاد، لباس او (جهت پاسخ دادن به پرسشها) گرفته نشود و با دست به او
اشاره نشود و اسرار او فاش نشود، نزد او از هیچ کسی غیبت نشود . هم چنان که او، امر خدا را (آموزش) حفظ کرده است، به او
احترام گذاشته شود . متعلم (شاگرد) رو به روی او بنشیند و از طولانی شدن سخنان او خسته نشود و وقتی متعلم وارد مجلس
عالم شد، در آغاز سلامی همگانی بدهد . آن گاه سلام مخصوصی به عالم کند . در نهان و آشکار، حرمت او را حفظ کند وحق او را
بشناسد; زیرا اجر ومنزلت او از روزه دار شب زنده دار مجاهد در راه خدا، بیشتر است .» (۴۵)
«در دیگر روایات های منسوب به حضرت علی علیه السلام و در مجلس او، با دیگران مشورت نشود، هنگامی که او اشاره نشود در
حضور او، سخنان دیگران که بر خلاف نظر اوست، نقل نشود و اگر کاری دارد، متعلم باید پیش از دیگران، حاجت او را بر آورده
سازد .» (۴۶)
پس از طبقه اصحاب بزرگ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مانند حضرت علی علیه السلام، عبدالله بن مسعود و ابن کعب (۴۷) که
نخستین گروه از آموزگاران جامعه اسلامی بودند، نوبت به آموزگاران طبقه دوم اصحاب یعنی صغار (یاران کوچک) می رسد .
محدوده زمانی فعالیت آنان از آغاز حکومت معاویه در سال ۴۱ تا اوایل قرن دوم هجری است . (۴۸)
در این گروه، کسانی جای می گیرند که مانند عبدالله بن عباس (۳ ق . ه – ۶۸ ق)، امام حسن علیه السلام (۳ – ۵۰ ق)، امام
حسین علیه السلام (۴ – ۶۱ق)، عبدالله بن جعفر (۱ – ۸۰ق) وعبدالله بن زبیر (۱ یا ۲ – ۷۳ق) دوره کودکی ونوجوانی خود را در
دوران پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله گذارنده اند، یا آن که مانند ابو هریره (۵۹ ق)، مدت کمی با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به
سر برده وبیشتر دانش خود را از اصحاب دیگر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آموخته اند .
این طبقه در شهرهای گوناگون اسلامی مانند مدینه، مکه، یمن، کوفه، بصره، دمشق و دیگر شهرهای شام، مصر ونیز شهرهای
مختلف خراسان پراکنده شدند . آنان در حلقه های درسی خود که بیشتر در مسجدهای جامع آن شهرها برپا می شد، به آموزش فقه،
تفسیر، لغت وکلام می پرداختند . (۴۹)
سومین گروه از آموزگاران که تا پایان دوره امویان (سال ۱۳۲ ق) می زیستند، طبقه تابعین بودند که نزد صحابه بزرگ وکوچک،
شاگردی کرده ودر بعضی موارد با طبقه صحابه صغار هم زمان بودند، در این طبقه، بزرگانی همچون امام سجادعلیه السلام (۳۸ –
۹۴ق)، امام باقرعلیه السلام (۵۷ – ۱۱۴ق)، ابراهیم نخعی (۹۵ یا ۹۶ ق)، اصبغ بن نباته (پس از ۱۰۱ ق)، سعید بن مسیب (۱۳ –
۹۴ق) : حسن بصری (۱۱۰ق)، سعید بن جبیر (۴۵ – ۹۵ق) وشریح قاضی (۷۸ یا ۷۹ یا ۸۲ق) بودند که مجالس درسی خود را با
صدها شاگرد در شهرهای گوناگون اداره می کردند . (۵۰)
دو گروه از استادان این دوره به «فقیهان سبعه » و «فقیهان سته » معروف شده بودند .
فقیهان سبعه به هفت تن از بزرگترین فقیهان مدینه گفته می شد که در شکل گیری مدرسه فقهی حجاز نقش اساسی داشتند . پایه
درسی این مدرسه، بر احادیث نبوی نقل شده از صحابه استوار بود . این فقهان عبارت بودند از:
عروقه بن زبیر بن عوام (۲۳ – ۹۳ یا ۹۴ ق)، سعید بن مسیب مخزومی (۱۳ – ۹۴ق)، سلیمان بن یسار (۳۴ – ۱۰۳ یا ۱۰۷ق)، خارجه
بن زید بن ثابت (۹۹ یا ۱۰۰ق)، قاسم بن محمد بن ابی بکر (۳۷ – ۱۰۷ یا ۱۰۸ ق) و ابوبکر بن عبدالرحمان مخزومی (۹۳ یا ۹۴ ق). (۵۱)
فقهیان سته نیز شش تن از بزرگترین فقیهان کوفه وشاگردان عبدالله بن مسعود (۵۲) بودند که در پی ریزی مبانی مکتب فقهی کوفه
که بر اساس رای وقیاس بود، نقش داشتند . آنان عبارت بودند از: علقمه بن قیس نخعی (۶۱ یا ۶۲ق)، مسروق بن اجدع همدانی
(۶۲ یا ۶۳ق)، عبیده بن عمر سلمانی مرادی (۷۲ ق)، حارث بن عبد الله همدانی (۶۵ ق)، اسود بن یزید نخعی (۷۵ق) و شریح بن
حارث معروف به شریح قاضی (۷۸ یا ۷۹ یا ۸۲ ق). (۵۳)
از نکته های مهم دوره تابعین، سرآمد شدن بسیاری از موالی دانش های گوناگون اسلامی است . موالی، گروه های تازه مسلمان از
نژادهای غیر عرب بودند که با قبیله های گوناگون عرب پیمان بسته بودند و در شمار آن قبیله ها در می آمدند .
سیاست بنی امیه که بر تعصبهای قبیله ای استوار بود، موالی را در جایگاه پست اجتماعی قرار می داد . معاویه هنگامی که افزونی
جمعیت موالی را در کوفه دید، قصد داشت به کشتار گسترده آنان دست یازد که سرانجام به کوچ دادن آنان به بصره وشام راضی شد .
(۵۴)
بسیاری از مردم نیز به موالی به دیده شهروندان درجه دوم می نگریستند . موالی به دلیل محروم بودن از بسیاری از حقوق
اجتماعی، در رنج فراوان بودند . (۵۵) با این حال، موالی به دلیل عشق روز افزون به اسلام ومعارف اسلامی و نیز برای بر کشیدن
موقعیت اجتماعی خود، در راه کسب معارف اسلامی بسیار می کوشیدند . هنوز قرن اول هجری به پایان نرسیده بود که بسیاری از
موالی در شمار شخصیت های علمی دنیای اسلام در آمدند . آنان در میدان دانش، گوی سبقت را از عرب ها ربوده بودند .
دلیل پیش آمدن چنین وضعیتی را می توان در موارد زیر دانست:
۱ – غرق شدن عرب ها در پیرایه های دنیایی;
۲ – اهمیت ندادن عربها به دانش اندوزی;
۳ – جمعیت فراوان موالی .
در اواخر دوره اموی واوایل دوره عباسی، بزرگترین فقیهان اسلامی را این طبقه تشکیل می دادند .
بعضی از این بزرگان عبارتند از: حسن بصری ومحمد بن سیرین در بصره، عطاء بن ابی رباح، مجاهد بن جبیر، سعید بن جبیر
وسلیمان بن یسار در مکه، طاووس وهمام بن منبه در یمن، ربیعه الرای وابن ابی زناد در قباء، عطاء بن عبدالله خراسانی در
خراسان، مکحول در شام ومیمون بن مهران در جزیره . (۵۶)
گفته شده است که پس از عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمرو بن عاص، دانش فقه در همه شهرهای اسلامی به
جز مدینه، به موالی منتقل شد . تنها در مدینه، سعید بن مسیب قریشی وجود داشت . (۵۷)
از دیگر نکته های مهم در این دوره، سفرهای علمی استادان مسلم ونیز برخی دانشجویان به مناطق گوناگون سرزمین اسلامی
برای کسب دانش اسلامی به ویژه حدیث بود . به این سفرها «رحله » می گفتند; که از آن به عنوان عامل هجرت در آموزش می توان
یاد کرد .
بنیان گذار این حرکت، صحابه بودند . برای نمونه ابو ایوب انصاری که خود از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بود، تنها برای
شنیدن یک حدیث که یکی از اصحاب، بی واسطه از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله شنیده بود، به مصر سفر کرد . جابر بن عبدالله
انصاری، دیگر صحابی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز برای شنیدن یک حدیث یک ماه راه را پیمود و به شام رفت . (۵۸)
«رحله » در میان تابعین، رشد بیشتری یافت; زیرا آنان می خواستند، احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را با کمترین واسطه
بشنوند . یکی از تابعان به نام ابوالعالیه می گوید: ما در بصره احادیثی را به نقل راویان از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
می شنیدیم، اما راضی نمی شدیم تا آن که به مدینه سفر می کردیم و حدیث را از زبان خود اصحاب می شنیدیم .
در این میان، برخی تابعین همانند مسروق به کثیر الترحال (۵۹) معروف شدند; زیرا به گفته شعبی، همیشه در حال سفر به مناطق
گوناگون سرزمین اسلامی بودند . (۶۰)
در پایان این بخش، برای آن که روابط میان استاد وشاگرد بیشتر آشکار شود، گوشه ای از حقوق استاد بر شاگرد را به نقل از رساله
الحقوق نوشته بزرگ ترین تابعی، یعنی امام سجادعلیه السلام می آوریم:
«حق آن که تو را با دانش خود پروریده، آن است که او را بزرگ داری ووقار مجلسش را حفظ کنی و به خوبی، به سخنان او گوش فرا
دهی و به سوی او روی آوری، وصدای خود را بلند نکنی . هر گاه کسی از او پرسشی کرد، تو در پاسخ دادن، پیش دستی نکنی . در
مجلس او، از دیگران، سخن نگویی واز کسی غیبت نکنی . از کسی که نزد تو از او بدگویی می کند پشتیبانی نکنی وعیب های او را
بپوشانی و فضایل او را آشکار سازی . با دشمنان او همنشین نگردی ودوستان او را، دشمن نگیری .
اگر این حقوق را رعایت کردی، فرشتگان خداوند برای تو گواهی خواهند داد که قصد تو از دانش آموزی از او، تنها برای خداوند
بوده است نه برای مردم .» (۶۱)
۳ – مواد آموزشی:
الف – مواد عملی:
با توجه به زندگی قبیله ای عرب ها در جاهلیت ونیز بروز جنگ های قبیله ای فراوان در آن زمان، آموزش های عملی همچون اسب
سواری وتیراندازی، بیشترین مواد آموزشی آن دوره را تشکیل می داد .
اسلام نیز مردم را به آموزش فنون عملی مناسب به فرزندان خود برای زمان جنگ تشویق می کرد . پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
در روایتی خطاب به مردم فرمودند:
«به فرزندان خود، تیر اندازی واسب سواری بیاموزید .» (۶۲)
هم چنین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله برای تشویق مردم به یادگیری فنون جنگی در تمرین های آنان شرکت می کرد . گفته
شده است که ایشان در تمرین های تیراندازی انصار که به صورت مسابقه برگزار شده بود، شرکت کرد و همراه آنان تیر انداخت . (۶۳)
از مهم ترین تشویق های اسلام به یادگیری فنون جنگی، تشویق به برقراری مسابقه وحلال شمردن مسابقه های مربوط به فنون
جنگی مانند تیر اندازی و اسب سواری بود . درباره تشویق مردم به مسابقه، مسابقه های شترسواری پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله،
کشتی گرفتن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با یک عرب نیرومند و مشروع بودن مسابقه های اسب سواری وتیراندازی، در
کتاب های روایی، سخنان فراوانی وارد شده است . (۶۴)
ب – مواد علمی:
در برخی نوشته ها، از خط، حساب، امثال ومسایل آیینی به عنوان مواد درسی دوره جاهلیت یاد شده است . (۶۵)
هم چنین گفته شده است که نصرانی های عراق در آن زمان، زبان ولغت بنی ارم را در مدرسه های خود، آموزش می دادند . (۶۶)
در این بخش، به روند تحول خط در این دوره می پردازیم; زیرا خط در این زمان ودوره های پس از آن، افزون بر این که در شمار مواد
علمی و آموزشی بود، مهم ترین وسیله انتقال دانش به دیگران ونسل های آینده نیز به شمار می رفت .
درباره ریشه خط عربی، دو نظر اساسی وجود دارد:
نظریه اول: بر اساس این نظر، این خط در خط فینیقی ریشه دارد که پس از چندی، خط مسند از آن، انشعاب یافت . به دلیل
اسناد این خط به حضرت هود پیامبرصلی الله علیه وآله به آن، مسند می گفتند .
پس از مدتی، این خط در حیره وانبار گسترش یافت ودر تعامل با حروف سریانی، تغییر وتحولی در آن به وجود آمد . بدین ترتیب،
خط حیری وانباری نامیده شد . این خط پیش از اسلام، به مکه ویثرت رفت و به خط حجازی معروف شد . در آن جا، به دو صورت
مبسوط و مستدیر، از آن استفاده می کردند . پس از بنای شهر کوفه در سال ۱۷ ق، گونه مبسوط این خط به آن جا رفت و تکامل
یافت . کوفه در آن هنگام به یکی از مهم ترین مراکز فرهنگی اسلام تبدیل شده بود . این خط در آن دوره به مرتبه بالایی از زیبایی
رسید; به گونه ای که شایسته نوشتن قرآن ها گردید . از آن پس، از این خط به عنوان خط کوفی یاد می کنند .
گونه دیگر این خط، یعنی مستدیر در نوشتن نامه های رسمی وغیر رسمی به کار می رفت .
در آغاز، خط کوفی برابر خطوط معروف آن زمان همانند سریانی، عبری، ایرانی ورومی، اهمیت چندانی نداشت، اما به سرعت
مراحل رشد را پیمود و در زمان حکومت حضرت علی علیه السلام در کوفه; به اوج رشد خود نزدیک تر شد، کم کم خط کوفی از خط
حجازی، فاصله گرفت و خط حجازی در همان مراحل ابتدایی رشد خود باقی ماند . این خط در نیمه نخست قرن اول هجری به
آخرین صورت مستقل ومشخص خود رسید . (۶۷)
نظریه دوم: این نظریه، ریشه خط عربی را در خط سریانی می داند .
یکی از هواداران این نظریه، بلاذری است . وی هنگام بیان ریشه خط عربی می گوید: سه نفر از قبیله طی، پس از مقایسه حروف
عربی با حروف سریانی، خط را اختراع کردند . آن گاه، عده ای از انباریان، این خط را از آنان فرا گرفتند . سپس این خط به حیره
منتقل شد و از آن جا به وسیله بشر بن عبدالملک به مکه آمد . این گونه بود که افرادی همچون سفیان بن امیه وابو قیس بن عبد
مناف، آن را از او فرا گرفتند و به طایف منتقل کردند . بدین ترتیب، این خط در مناطق گوناگون رواج یافت . (۶۸)
برخی دیگر در تقریر نظریه دوم می گویند: سریانی های ساکن عراق به ویژه اهل حیره، پیش از اسلام، خطوط گوناگونی داشتند
که از آن جمله، «خط سطرنجیلی » را می توان نام برد . سریانی های مسیحی در نوشتن کتاب های مقدس ومذهبی خود از این خط
استفاده می کردند .
پیش از اسلام، یکی از اهالی انبار، این خط را فرا گرفت . سپس به مکه رفت و در آن جا، عده ای این خط را از او فرا گرفتند .
پس از اسلام نیز مسلمانان از خط سطرنجیلی برای نگارش قرآن کریم بهره گرفتند، چنان که پیش از آن، مسیحیان، کتاب های
مقدس خود را با آن می نگاشتند .
پس از مدتی به ویژه در دوره بنی امیه، خط سطرنجیلی تغییراتی یافت وخط کوفی نام گرفت . خط کوفی در نگارش قرآن کریم به
کار گرفته می شد . در همین زمان، از خط نبطی – که بعدها خط نسخ از آن پدید آمد – در نگارش نامه های دولتی وغیر دولتی بهره
می گرفتند . (۶۹)
به هر حال، هر کدام، از این دو نظریه را بپذیریم، واقعیت آن است که حروف خط کوفی در آغاز، بدون نقطه وحرکت های اعرابی
بود . با توجه به آن که حافظان و قاریان قرآن، فراوان بودند وقرائت آن را سینه به سینه از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
می آموختند، در هنگام قرائت، اشتباه کمتری رخ می داد .
با این حال، پس از نیمه نخست قرن اول هجری، اعراب به دلیل در هم آمیختن با اقوام دیگر، در قرائت قرآن دچار اشتباه شدند و
برای پیشگیری از اشتباه باید چاره ای اندیشیده می شد .
در این زمان، زیاد بن ابیه; والی عراق (در سال های ۵۰ – ۵۳ق) در این باره با ابوالاسود دئلی مشورت کرد . وی پس از اندیشه فراوان،
علامت های فتحه، ضمه وکسره را اختراع کرد که در
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 